بزرگنمایی:
آیت الله بهجت روزی شنید که مداحی شعری میخواند و در آن از چشم و ابروی امام معصوم سخن میگوید.پس از پایان مجلس،پیغام داد که به مداح بگویید: خیلی از چشم و ابرو سخن نگوید، مقام امام را وصف کند.
آیت الله محمد تقی بهجت همواره به برگزاری و حضور در مراسم ایام سوگواری و سرور اهل بیت (ع) اهتمام جدی داشتند.
درباره آداب عزاداری از دیدگاه ایشان در کتاب رحمت واسعه آمده است: سفارش میکرد که در عزاداریها، ادب رعایت شود. برخی اشعار را نمیپسندید و از شنیدن برخی اشعار خشنود میشد. خوشش نمیآمد که هر تعبیری در این مجالس بیان شود. روزی شنید که مداحی شعری میخواند و در آن از چشم و ابروی امام معصوم سخن میگوید. پس از پایان مجلس، پیغام داد که به مداح بگویید: خیلی از چشم و ابرو سخن نگوید، مقام امام را وصف کند و عظمت معصوم را در اشعارش نشان دهد. اصرار میکرد که وقتی مجلس برگزار میکنید، برتریها و امتیازهای اهلبیت علیهمالسلام و فضائل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر اشک شما جاری نمیشود، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید.
خود را فقیر درگاه اهلبیت علیهمالسلام میدانست و از کسانی که در مقابل معصومین علیهمالسلام تواضع میکردند، به عظمت یاد میکرد. گاهی به این مناسبت حکایت شیخ انصاری رحمهاللّه را بیان میکرد و میفرمود:
مرحوم دربندی به ایشان گفت: آقا، کار شما برای مردم حجت است. وقتی به حرم میروی، ضریح حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را میبوسم که گردوخاک پای زوار است.
این اظهار ارادت و تواضع در برابر همه افراد خاندان اهلبیت علیهمالسلام در رفتار او بروز و ظهور داشت. آنان که با حالاتش آشنا بودند، بهروشنی او را مصداق «وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَیَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» مییافتند. گاهی این مطلب را به زبان هم آورده بود و درباره ایام سرور و شادمانی اهلبیت علیهمالسلام فرموده بود:
روزهای ولادت طوری است که انسان، خودبهخود خوشحال میشود. این سنخیت با اهلبیت علیهمالسلام و نورانیت آنهاست که چنین فضایی بهوجود میآید.
اینها همه در رفتارهایش مشهود بود و در ارتباطش با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بهگونهای دیگر رخ مینمود. هر مجلسی که برپا میکرد، اصرار داشت که مجلس به ذکر مصائب سیدالشهدا علیهالسلام ختم شود؛ هرچند مجلس به نیت امامی دیگر برگزار شده باشد. اگر بعضی این کار را نمیکردند، توبیخ میکرد. مثلاً میپرسید: یادش رفت؟ شما نگفته بودید؟ نسپرده بودید؟