بزرگنمایی:
مولفان کتاب «کمون زندان» معتقدند تجربه اینپدیده در ایران در مقطع زمانی دهه ۱۳۵۰، باعث تولد یک مدینه فاضله یا جامعه وفاق بین مبارزان مذهبی و غیرمذهبی در زندانهای محمدرضا پهلوی شد.
خبرنگارتبسم مهر، کتاب «کمون زندان»(روایتی تاریخی با رویکرد جامعهشناختی از کمون زندان در دوره پهلوی دوم) نوشته علیرضا اسکندریون و گلشید کریمیان، دیماه سال گذشته توسط نشر گلآذین منتشر شد که حاوی مطالبی درباره جامعه مبارز و انقلابی پیش از انقلاب در بیرون و درون زندانهای شاه است. در رویکرد کلی خلق اینکتاب، نویسندگان، علاوه بر روایت اتفاقات، به تطبیق حوادث با برخی نظریههای جامعهشناختی پرداختهاند. اما هدف از نگارش کتاب، به تعبیر مولفانش پرداختن به پدیده کمون زندان در فضای مخوف و مرگبار زندانهای پهلوی دوم است که علاوه بر این تعبیرها، از لفظ دوزخ هم برای آن استفاده کردهاند.
مسیر اصلی نویسندگان کتاب این بوده که ابتدا مفهوم کمون اولیه، سپس کمون پاریس و در مرحله سوم، کمون زندان را در ایران مورد بررسی قرار دادهاند. در اینمسیر هم سعی شده رویکرد جامعهشناسانه، محور کار باشد. در همینقدمِ سوم هم، ابتدا تصویری از مبارزات مبارزان و واکنشهای ساواک ارائه شده است؛ سپس تصویری از زندانهای شاه و در نهایت زندگی زندانیان سیاسی در کمون که ایننوع از زندگی، بهنوعی ادامه راه مبارزه آنها در بیرون محسوب میشود. آنطور که نویسندگان کتاب میگویند در تلاش بودهاند نکات مثبت و منفی زندگی اشتراکی یا همان زندگی کمونئی را منعکس کنند. با اینحال بیشتر مطالب کتاب، درباره محاسن زندگی کمون زندان است و تنها یکنکته منفی درباره اینشیوه زندگی بیان شده که به آن خواهیم پرداخت.
یکی از کارهای نویسندگان، همانطور که اشاره شد، استفاده از نظریات نظریهپردازان از جمله مارکسیستهاست. در مجموع، مطالب اینکتاب و ایدههای مارکسیستی، مخاطب را به اینجمعبندی میرسانند که ظاهرا ایده زندگی اشتراکی یا کمونی، در زندان یا جوامع کوچک جواب میدهد. اما داشتن زندگی اشتراکی در همه شئون زندگی و جوامع قابلپذیرش نیست. مثلا میتوانیم نتیجه بگیریم که در مقطع زمانی دهه 50 در زمینه مبارزه و مطالعات لازم برای آن در زندان، چنین رویکردی جواب میدهد: «هر کتابی که در خلال ملاقاتیها به دست افراد میرسید به مسئول کتابخانه کمون داده میشد و نام صاحب کتاب از روی آن پاک شده و از مالکیت شخصی به مالکیت جمعی یعنی کمون در میآمد.» از طرفی اگر زندگی اشتراکی در زندان سیاسی جواب داده، اما ظاهرا در زندان عادی شرایط بهگونه دیگری بوده و این ایده، فرصت بروز و ظهور جدی نداشته است. بههرصورت، زندگی بیعار و بزهکارانه زندانیان عادی، مفهومی است که نویسندگان کتاب در تقابل با زندگی اشتراکی زندانیان سیاسی، قرار دادهاند: «تقسیم کار اجتماعی، مالکیت اشتراکی، منافع جمعی، از خودگذشتگی برای دیگر انسانها در مناسبات حاکم بر زندانهای عادی توهم و رویاپردازیای بیش نبود.» همچنین زندان عادی، محلی برای تنبیه و تبعید زندانیان سیاسی بوده و زندگی در بندهای ایننوع زندان، بهواسطه عدم نظموترتیب لازم و بزهکاریهای سطوح پایین جامعه، برای سیاسیها غیرقابل تحمل بوده است.
* 1-در حکم مقدمه _ پیش از بررسی کمون زندان
نویسندگان «کمون زندان» در گام اول به نظام اشتراکی آغازین بهعنوان «کمون اولیه» اشاره میکنند؛ یعنی همانزمانی که آدمها دستهجمعی با هم زندگی میکردند و همه امکاناتشان برای یکدیگر بوده است. در اینگونه جوامع بشری، مفهوم داشتن باعث دردسر بوده و با مثالی که نویسندگان از زندگی اشتراکی اسکیموها آوردهاند، اشاره دارند که اسکیموهای تنگه برینگ وقتی به کسی وام میدادند، هرگز به فکر بازپس گرفتنش نبودند. مثال دیگر هم از تاریخ ویل دورانت آورده شده تا گفته شود در زندگی مردم اولیه، زمین بهصورت اشتراکی ملک همه بوده و از تحلیل ویلدورانت هم استفاده میشود؛ مبنی بر اینکه مالکیتی که امروز سراغ داریم، امر فطری انسان نبوده بلکه برای پیداشدن اینمفهوم، تلقینات مستمری تاثیرگذار بوده است. یکی از نتایجی که نویسندگان کتاب «کمون زندان» از نوشتههای ویل دورانت میگیرند، این است که «این شیادیهای زمان ما، هیچکدام در کمون اولیه وجود نداشت.» مارکس هم که در برخی از فرازهای کتاب از نظریاتش استفاده شده، نخستین شکل یا فرم اجتماعی را جامعه اشتراکی یا کمون اولیه نامگذاری کرده و دوره بعدی آن را، دوره بردهداری مینامد؛ یعنی هماندورهای که کمون اولیه کمرنگ شد و پدیده استثمار خودش را نشان داد.
یکی از کارهای نویسندگان، همانطور که اشاره کردیم، استفاده از نظرات نظریهپردازان از جمله مارکسیستهاست. در بحث مفهوم کمون، انگلس از کمون بهعنوان یک سازمان اجتماعی یاد کرده است؛ سازمانی که رقابت را مرتفع میکند و مشارکت را به جای آن مینشاند. انگلس که یکی از سردمداران نظریه مارکسیستی است، بر اینباور بوده که مالکیت شخصی باید از بین برود. به هر حال کمون با استفاده از کتاب «فرهنگ جامعهشناسی» نوشته نیکلاس آبرکرامبی استفن هیل در چارچوب سیاسی به نهادی اطلاق میشود که اعضای آن از طریق کار دستهجمعی و مالکیت اشتراکی اموال، به پیروی از یک ایدئولوژی مشترک با یکدیگر زندگی میکنند. مفهوم کمون همانطور که میدانیم یک مفهوم مارکسیستی است و درباره کمون زندان در ایران هم که کتاب پیش رو در تلاش برای کندوکاو و تحلیلاش در دهه 50 است، باید به ایننکته توجه داشت که ریشه، در دوران رضاخان و دهه 1310 دارد. تذکر ایننکته هم خالی از لطف نیست که در خرداد 1310 که جعفر پیشهوری در دادگاه به جرم «عضویت و فعالیت در فرقه اشتراکی» محکوم شد، هنوز از واژه کمونیسم در ایران استفاده نمیشد و عبارت فرقه اشتراکی را برای پیروان اینمرام به کار میبردند.
اما پیش از بررسی کاری که کتاب «کمون زندان» درباره کمونهای اولیه، پاریس و زندان انجام داده، بد نیست توجهی هم به روش کار نویسندگانش داشته باشیم. فریبرز رئیسدانا برای اینکتاب مقدمهای نوشته که طی بررسی روش نویسندگان اثر، کلیت مبارزات انقلابی دهه 50 علیه رژیم شاه را هم تحلیل کرده است. بهعقیده رئیسدانا در ایران دهه 50، روند تازهای از مبارزه علیه ساختار استبدادی حاکم شکل گرفت که زیر چتر رادیکالیسم مذهبی یا مارکسیستی قرار داشت و کاملا متفاوت از سنتهای مبارزاتی پیشین بود. در تقابل، همچنین کار پلیس سیاسی هم با یاری دستگاههای امنیتی سیا و موساد رشد کرد. بههرحال از نظر این صاحبنظر امور اقتصادی، مناسبتترین و پاسخگوترین روش برای شناخت واکنشهای ناشناخته و نسبتا ناشناخته مهم اجتماعی، شناخت ریشهای با روش تحلیلی (همراه با بینش تاریخی درباره تضاد پدیده اساسی) و سپس روش کردارگرایی (پراکتیس) است که نویسندگان کتاب پیشرو، گاهی مطابق آن و گاهی هم در عدم تطابق با آن حرکت کردهاند.
بههرحال با توجه به شیوههای مبارزاتی بیرون و درون زندانهای شاه، در درون، زندانیها شروع به مبارزه با یک روش یا سبک زندگی کردند که مولفان کتاب، نامش را «کمون زندان» گذاشته و در گام سوم به آن پرداختهاند.
گام دوم کتاب، پرداختن به کمون پاریس است. سرنوشت و فراز و فرودهای کشوری مثل فرانسه که امروز مهد دموکراسی نامیده میشود، بسیار جالب و آموزنده است. دموکراسی امروز فرانسه، نتیجه خونهایی است که برای انقلاب کبیر اینکشور و به نام آزادی ریخته شدهاند. البته باید توجه داشت که مفهوم کمون پاریس، مرتبط به فتح زندان باستیل و انقلاب کبیر که در سال 1972 رخ داد، نیست بلکه بیشتر ناظر به تغییر و تحولات مربوط به حکومت سلطنتی و جمهوری در مقطع 1871 اینکشور اروپایی است. وقتی کتاب «کمون زندان» به کمون پاریس میرسد، از شهر پاریس بهعنوان اولین شهری یاد میشود که تجربه حکومت کارگران در آن تجسم جدی پیدا کرد. جالب است که در تاریخ فرانسه، حق رای عمومی چندین مرتبه لغو و احیا شده است. در زمینه بررسی کمون پاریس هم جالب است که حکومت جمهوری یا همان مردم، مقابل نهاد سپاه قانون یا همان بناپارتیسم قرار میگیرند. در دورهای که پدیده کمون پاریس متولد شد، فرانسه و اروپا در بحرانهای جغرافیایی و چالشهای مرزی دست و پا میزدند. حکومت بناپارتیسم هم همان جامعهای است که در آن نهادهای سیاسی و اجتماعی به انقیاد قدرت نظامی پلیسی درمیآیند. یکسال پیش از تشکیل کمون پاریس، ناپلئون سوم یا لوئی بناپارت جنگی را علیه پروس یا امپراتوری آلمان به راه انداخت. حمله ناپلئون در ژوئن سال 1870 بود و تشکیل کمون پاریس هم سپتامبر همان سال رخ داد که مردم با حمله به سپاه قانون، خواستار اعلام جمهوری شدند.
نکته جالب دیگر در روند مبارزاتی که به کمون پاریس منتهی شدند، تکرار اینجمله است که «مبارزه رنگ دیگری به خود گرفت.» برای خلاصهکردن مطلب باید بگوییم که اینمبارزه چندمرتبه مسیر خود را عوض کرد و در نهایت به تولد کمون پاریس انجامید که البته 72 روز بعد، به مرگ این پدیده اجتماعی منتج شد. یکی از دلایل از بین رفتن کمون پاریس این بوده که کمونارها به عملکرد دشمن خود بیتوجهی نشان دادند. اما دو ویژگی از خصیصههای مهم کمون پاریس، تماس مستقیم و بیواسطه مردم با رهبران و همچنین رساندن حقوق همه صاحبان مشاغل به سطح دستمزد یک کارگر بوده است. کمونارها بر جدایی کلیسا و دولت و رشد و توسعه آموزش فنی تاکید کردند و مهمترین هدفشان جلوگیری از استثمار انسانها عنوان شد. در مجموع، روز 28 مه، با تبعید و کشتهشدن بیش از 100 هزار نفر، کمون پاریس سقوط کرد.
جمعبندی دو گام اول کتاب «کمون زندان» این است که کمون اولیه بهعنوان یک حرکت اجتماعی و کمون پاریس بهعنوان یک حرکت سیاسی قلمداد شده است.
یکی از تصویر معروف مربوط به کمون پاریس
* 1-2 بحث مبازرات ضد پهلوی و مقطع دهه 50
گفتن از وضعیت زندانیان سیاسی پهلوی دوم، مقدماتی میطلبد و نویسندگان کتاب هم معتقدند بدون توصیف شرایط زندان و روایت برخوردی که با مخالفان و منتقدان حکومت میشد، پرداختن به زندگی زندایان و مرور خاطرات کمون زندان، لطفی ندارد. مولفان کتاب تلاش کردهاند تصویر واقعی و بدون تعارفی از شرایط ایرانِ پیش از انقلاب ارائه کنند. یکی از فرازهای اینتصویر شاید پاسخ به افرادی باشد که معتقدند محمدرضا شاه کشور را بهقدری به خوبی اراده کرد که با بالا رفتن قیمت نفت، نمیدانست با مازاد درآمد نفت چه کند! در بخشی از کتاب «کمون زندان» که به مقطع مورد اشاره، میپردازد، آمده است: «با افزایش چشمگیر قیمت نفت، سطح زندگی بیشتر خانوادههایی که به آپارتمانهای مدرن، مزایای برنامههای اجتماعی حمایتی دولت مانند بیمه درمانی، بیمه بیکاری و طرح های سهیم شدن در سود موسسات صنعتی و همچنین کالاهای مصرفی به ویژه یخچال، تلویزیون، موتورسیکلت و حتی خودروهای شخصی دسترسی داشتند، بهبود یافت، اما این مساله نیز واقعیت داشت که با گسترش حلبی آبادها، افزایش آلودگی هوا و افزایش ترافیک آزاردهنده خیابانها، کیفیت زندگی بیشتر خانوادهها نیز پایین آمد.» (صفحه 54)
با وجود اینکه تهران در فاصله سالهای 45 تا 55، بیش از 4 میلیون جمعیت داشته، تا آنزمان سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی نداشته است. در همینزمینه نویسندگان کتاب، ضمن اشاره به نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران، به تشابه سخنان برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی با سخنان ماری آنتوانت ملکه معدوم انقلاب فرانسه اشاره کردهاند. همانطور که میدانیم ماری آنتوانت در پاسخ به گلایههای مردم فرانسه مبنی بر اینکه نان برای خوردن ندارند، گفته بود خب بهتر است مردم نانشیرینی بخورند. و برادر کوچک شاه که صاحب کارخانه هلیکوپتر بوده، در پاسخ به اینگلایه که وضعیت رفت و آمد و حمل و نقل مردم در شهری مثل تهران نامناسب است، گفته بود اگر مردم از ترافیک خوششان نمیآید، چرا هلیکوپتر نمیخرند؟ جالب است که اینجملات در مراسم یادبود ماری آنتوانت بیان شدهاند. بههرحال درآمدهای بیش از حد فروش نفت ایران در زمان محمدرضا پهلوی، به گواه آمار و تحلیلها، به فقر تودههای مردم که اکثرا از روستا به شهر مهاجرت کرده بودند، پایان نداد بلکه به تعبیر نویسندگان کتاب «کمون زندان» شکل آن را مدرنتر کرد. بسیاری از آمارهای مربوط به وضعیت نابهسامان ایران در عصر پهلوی دوم، تا دهه 50 مخفی ماندند و سالهای اولیه ایندهه بود که نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، با حالت افشاگرانه مطرح شدند. البته اینروزها هم کشورمان با مدیران مفسد و رشوهبگیر زیادی در مبارزه و چالش است. اما روایت تاریخی مربوط به اینپدیده در عصر پهلوی دوم در کتاب «کمون زندان» در فرازی، به اینشکل تصویر میشود: «یک مجله وابسته به پنتاگون نوشته بوده که در سال 1355 میزان واقعی فساد مالی به ارقام حیرتانگیزی رسیده بوده که محافظهکارانهترینشان هم نشان میداده که از سال 52 تا 55 میزان فساد مالی و رشوهخواری در ایران،بیش از یک میلیارد دلار بوده است.» از جمله آمارهایی هم که تا دهه 50 مخفی ماندند، این بود که در تهران برای هر 974 نفر، در کردستان برای هر 6477 و در سیستان و بلوچستان برای هر 5311 نفر یک پزشک وجود داشته است.
بههرحال حرف کلی نویسندگان کتاب «کمون زندان» از ذکر اینمثالها؛ پیش از رسیدن به بحث زندان و زندگی داخلش، درباره جامعه دهه 50 ایران، این است که شکاف طبقاتی موجود در جامعه ایران در عصر پهلوی دوم، هرچه آخر عمر این دوره نزدیکتر میشد، بیشتر و رونق اقتصادی 15 ساله پایانی حکومت شاه باعث عمیقتر شدن نابرابریهای اقتصادی بین طبقات جامعه شد.
طریقه رویارویی ساواک با مبارزان، چگونگی بازجوییها و کسب تجربیات زندانیان قدیمی برای حضور در بازجویی و شکنجه از دیگر مطالب مندرج در کتاب پیش رو هستند. تاریخ کوتاهی از تولد کمیته مشترک ضدخرابکاری و ساختمان موزه عبرت فعلی هم در ادامه روایت شده است. اینساختمان در سال 1316 توسط آلمانیها ساخته شده و از سال 16 تا 52 برای نگهداری زندانیان عادی مورد استفاده قرار میگرفت. اما از سال 52 به بعد، به محلی برای حبس و شکنجه زندانیان سیاسی تبدیل شد. یکی دیگر از بیعدالتیهای اجتماعی عصر پهلوی دوم این است که ساختمان کمیته مشترک ضد خرابکاری، در مجموع گنجایش نگهداری 200 نفر را داشته اما برای حبس 800 نفر از آن استفاده میکردند و از سال 52 تا پیروزی انقلاب اسلامی، حدود 10 هزار نفر به اینشکنجهگاه رفتهاند که هزار نفرشان زن بودهاند و 57 نفر هم در مجموع، در اثر شکنجههای اِعمالی کشته شدهاند. در اینساختمان حدود 90 نوع شکنجه به کار گرفته میشد که اعمالشان روی مرد یا زن تفاوتی نداشته و بازجوهای ساواک هم از لفظ بازجویی فنی برای شکنجه استفاده میکردهاند. شکنجهگران ساواکی هم که پس از کودتای 28 مرداد با هدایت آمریکا و اسرائیل و سازمانهایی چون سیا و موساد تشکیل شد، با تجربه چندساله فهمیده بودند که بدترین شکنجه و موثرترین ابزار برای بهحرف آوردن مبارزان، شلاق است چون شخص علیرغم تحمل بیشترین درد، عموما بیهوش نمیشده و شکنجهگران نیز «محض احتیاط، اعمالی چون سوزاندن را در قسمتهایی از بدن اعمال میکردند که امکان نشاندادنشان به همهکس وجود نداشته باشد تا در صورت آزادی زندانی، خود را از اتهام شکنجه مبرا کنند.» (صفحه 81) در همینزمینه میتوان به نوشتههای بزرگ علوی در کتاب «53 نفر» یا نوشتههای مستند یرواند آبراهامیان اشاره کرد.
* 1-3 مبارزه با توسط به ابزاری به نام کتاب
یکی از ویژگیهای مبارزات پیش از انقلاب، حضور پررنگ کتاب و مبانی نظری است که تاریخ بسیار جالبی را برای ایرانِ 50 سال پیش رقم زده است. دوران مبارزه با رژیم شاه، برای دوران کنونی که تعداد کمتری از مردم عامه و غیرعامی کشور کتاب میخوانند، موجب افسوس است. در کتاب «کمون زندان» هم اشاره میشود که «ساعتهای کتابخوانی از جمله مهمترین برنامههای زندانیان بند سیاسی بود. هر کتابی که چند نفر متقاضی خواندنش بودند، طبق لیست نوبتبندی میشد تا همه بتوانند کتابهای مورد علاقهشان را مطالعه کنند.»
از طرف دیگر هم، جالب است که ماموران ساواک و اطلاعات حکومت شاه هم عموما بیسواد یا کمسواد بودند و اینمسالهای است که در منابع مختلف تاریخی به آن اشاره شده است. بهاینترتیب فهرستی از کتابهای ممنوعه تهیه شده بود که هنگام دستگیری یا تجسس منازل از آن استفاده میشد. اینرویکرد ماموران امنیتی، مانند عملکرد یک ربات رایانهای و حساس به واژههای خاص بوده که به کلماتی مانند جنگل، انقلاب، شوروی، مقاومت و ... حساسیت داشتهاند. یکی از خاطرات جالب مندرج در «کمون زندان» هم درهمینزمینه و درباره ماموری است که با دیدن کتاب «مقاومت مصالحِ» یک دانشجوی مهندسی عمران، بهخیال اینکه کتابی درباره مقاومت و مبارزات مسلحانه است، از آن بهعنوان یک سند و مدرک جرم استفاده میکند. کتاب «مادر» اثر ماکسیم گورکی هم از جمله آثاری بوده که نگهداریاش در برههای باعث مشکل میشده است.
همانطور که بارها گفته شده، در کتاب «کمون زندان» هم اینمساله تذکر داده میشود که حکومت پهلوی از باسوادشدن مردم و مبارزان ترس و واهمه داشت و یکی از دلایل دامنزدن به شکاف طبقاتی، همین ترس و واهمه بوده است. اما با توجه به افسوسی که برای سالهای مبارزه فرهنگی و با اتکا به کتاب علیه شاه خوردیم، بد نیست به یکی از نظریات مارکس هم که در کتاب «کمون زندان» به آن اشاره شده، بپردازیم که بهنوعی حدیث حال زمانه ماست. مارکس در نظریه خود از عصری گفته که در آن همهچیزهایی که تا آنعصر، از نظر انسانها غیرقابل فروش تلقی میشدند، مورد مبادله و در معرض داد و ستد قرار میگیرند؛ عصری که در آن، چیزهایی که تا آنوقت تقسیم میشدند ولی هرگز مبادله نمیشدند، اهدا میشدند ولی هرگز فروخته نمیشدند، به دست میآمدند ولی هرگز خریده نمیشدند، یعنی عفاف، اعتماد، دانش، وجدان و ... خرید و فروش و دادوستد میشوند. از نظر مارکس، این عصر، عصر فساد عمومی است و نظریه مذکور هم در کتاب «فقر فلسفه» مطرح شده است.
بازدید محمدرضا پهلوی از کمیته مشترک ضد خرابکاری
* 2- ورود به بحث کمون زندان
با بیان مطالبی که بهطور خلاصه به آنها اشاره کردیم و حاشیه و تحلیلهایی بر آنها داشتیم، در صفحه 99 کتاب است که بحث «کمون زندان» شروع میشود. مولفان کتاب معتقدند گرچه کمون زندان، در دوران پهلوی دوم بروز و ظهور، و نظم و سازمان درخوری پیدا کرد، اما باید پیشینه آن را در روزگار پهلوی اول جستجو کرد؛ یعنی زمان زندانیان کمونیست زندان قصر. در واقع کمونیستهای دستگیرشده در سالهای 1309 تا 1310، پایهگذار زندگی کمونی در زندان بودهاند و همانطور که اشاره کردیم، ایده تشکیل کمون هم برگرفته از اندیشه مارکسیستی بوده است. طبق روایت کتاب پیشرو، 53 نفر معروف یا همان اعضای گروه ارانی هم پایههای کمون زندان را محکمتر کردند.
بهطور خلاصه، زندگی کمونی در زندان، همان ساختاری است که در آن، زندگی زندانیان پیرو یک نظم و ترتیب و برنامه مشخص بوده و هرکسی عهدهدار مسئولیتی بوده است. در اینساختار، پلیس هم بهجای یک یا چندنفر، یکجمع را مقابل خود میدیده است. کمون هم یک یا چند نماینده اصلی داشته که همیشه آنها با پلیس یا مسئولان زندان طرف میشدهاند. کمون، جلسات منظمی داشته که بسته به محل زندان، در بازههای زمانیِ هفتگی، ماهانه یا 15 روز یکبار تشکیل میشدهاند و افراد اشکالات یا گرههای ذهنیشان را در خلال اینجلسات مطرح میکردند تا بشود بهصورت دستهجمعی حلشان کرد؛ مدلی که سازمان مجاهدین خلق هم از روی آن الگوبرداری کرد.
نویسندگان کتاب «کمون زندان» در تحلیل تقسیم کار اجتماعی در کمون، از نظریه جامعهشناسانه «کنش ارتباطی» یورگن هابرماس استفاده کردهاند که در آن، بیماری جامعه ناشی از غلبه عقلانیت ابزاری در عرصه عقلانیت فرهنگی (یا به تعبیر بهتر غلبه قدرت و ثروت) بر عقل، اجماع، مفاهمه و ذهن دانسته شده است. نویسندگان همچنین امپراتوری جاری در بند عادی زندان را ماکتی از جامعه دوران پهلوی دوم میدانند و وقتی در فرازهایی از کتاب؛ کمون زندان با بند عادی و وضعیت زندانیان عادی مقایسه میشود، از نظریه جامعهشناسانه امیل دورکیم هم استفاده شده که در آن، قواعد اخلاقی برای از بینبردن نابهنجاریهای اجتماعی کافی نیست. نویسندگان کتاب، ضمن بهرهبرداری از نظریات مارکس، برای درک بهتر مفهوم قدرت، از نظریات نوام چامسکی هم استفاده کردهاند.
* 2-2 اشاره به اشتباه کمون
طبیعتا زندگی کمونی، اشتباهات و امتیازاتی داشته اما در زمینه اشتباهات، تنها موردی که پیش روی مخاطب کتاب «کمون زندان» قرار میگیرد، استفاده اشتراکی از لباسهای زیر است. این بهاشتراکگذاری افراطی موجب بروز بیماریهای پوستی در بند زندانیان سیاسی و سپس تجدیدنظر در آن شد. یا مثلا در همان زمان بحران اشتراک لباسهای زیر، مساله آوردن تشک خواب به بند زندانیان سیاسی مطرح میشود که عدهای از اعضای کمون، پذیرش تشک را نشانه راحتطلبی و دور از روحیه مبارزه میدانند اما بیژن جزنی (یکی از زندانیان مارکسیست) در واکنش به اینرویکرد، (با نقل قول علیاشرف درویشیان در کتاب) اینجمله را دارد که «انقلابی بودن به اینحرفها و حرکات نیست.»
نتیجه تندرویها و افراطوتفریطها در کمون، به تعادل رسیدن و اعتدال بوده است. در نتیجه به اینرویکرد میرسند که: «همه لباس و وسایل شخصی داشتند و مالکیت بقیه ابزار چون کتابها و روزنامهها و هر نوع وسایلی که در زمان ملاقات به دست زندانیها میرسید، در دست همگان بود.»
* 2-3 وحدت بین مبارزان مذهبی و غیرمذهبی
نویسندگان کتاب «کمون زندان» دارای دیدگاهی همگرا بین مبارزان سیاسی مذهبی و غیرمذهبی پیش از انقلاب در دهه 1350 هستند. موضع اصلیشان هم مانند برخی سران مذهبی و غیرمذهبی زندانیان آندوره، متکی بر این امر است که مواجهه با دشمن مشترک باعث میشد که با وجود تفاوتهای فکری و عقیدتی، وحدتی خودبهخودی بین اینگروههای مختلف در زندان به وجود بیاید. یکی از موضوعات وحدتآفرین کتاب هم که در بخش «تحلیل خاطرات کمون» به آن اشاره شده، این است که گویی با خواندن هر خاطره از زندانیان مذهبی و غیرمذهبی آندوره، فقط نام آدمهاست که تغییر میکند و ذات خاطرات و نظرگاه اصلیشان تفاوتی با یکدیگر ندارد. در چند فراز کتاب هم اشارات مختلفی به اینمساله شده است. نمونه بارز و قابل توجه در اینزمینه، خاطره و نقلقولی از لطفالله میثمی است که «ما هم کمونی واحد بودیم و اصلا مسائلی چون نجسی و پاکی نداشتیم...» در همینزمینه، بحث تفرقهافکنی مسئولان زندان بین مذهبیها و غیرمذهبیها با توسل به مسائلی از جمله نجسی و پاکی وجود داشته که در کتاب پیش رو، به فتوای مهم آیتاللهالعظمی شیخ بهاءالدین محلاتی اشاره شده است. اینفتوا از اینقرار بود و خیال خیلی از مذهبیها را راحت کرد: «اصل، وحدت است و جدایی به هیچ وجه درست نیست، باید با دیگران همراه باشید، اگر هم کسی واقعا میخواهد احتیاط کامل را به جا بیاورد، بعد از غذا و دور از چشم دیگران دهانش را آب بکشد ولی هرگز آهنگ جدایی نکنید.»
نتیجهگیری نگارنده اینمقاله از مساله مورد اشاره این است که مبارزه علیه محمدرضاشاه حداقل به 2 دلیل مهم در زندانها به ثمر رسید: اول همین وحدتهایی بود که سران مذهبی و غیرمذهبی در مبارزه داشتند و دوم انعطافپذیری بزرگان و متفکران مبارزه بود که علاوه بر نظریات شخصیتی چون آیتالله محلاتی میتوان در نظریات امام خمینی(ره) هم شاهدش بود. اما واقعا جای سوال است که چرا با پشت سر گذاشتن چنین موارد و کارنامههای درخشانی، در برهههای تاریخی دیگری که پس از دهه 50 بر ایران گذشت، شاهد جزماندیشیها و افراطوتفریطهای دوباره بودیم؟
بههرحال یکی از زندانیان مهمی که نویسندگان «کمون زندان» به او پرداختهاند، لطفالله میثمی است که بهعنوان یک بزرگترِ زندانیان مذهبیِ زمان شاه، در کتاب حضور دارد. درباره میثمی این نقل قول آمده که در تمام برنامههای مطالعاتی و جمعی و شادیهای کمون شرکت میکرده و دوستانش را هم به اینکار، تشویق میکرده است. یکی از نقلقولهای مهم کتاب هم از میثمی است که درباره چندصداییبودن جامعه کمون زندان و به این شرح است: «اگر درباره فرهنگ زندانها تحقیق شود و نوع پلورالیسم و متدولوژی آن شناخته شود، مشکل اقلیتها در ایران و منطقه حل خواهد شد.»
از دیگر مسائلی که اشاره به وحدت گروههای فکری مختلف زندانیان در زندان محمدرضا پهلوی دارند، میتوان به ایننکته اشاره کرد که «اعضای کمونهای مختلف سر یک سفر مینشستند و با هم غذا میخوردند» و یا به بخشی از خاطرات خلیل ملکی درباره رویکرد مشابه مذهبیها و غیرمذهبیها در مواجهه با برنامههای مبتذل تلویزیون زمان شاه: «بعد هم در دورهای رادیو و تلویزیون در داخل بندها آمد؛ هیچ گروه مذهبی و غیر مذهبی تمایلی به تماشای برنامههای مبتذل نداشتند.» (صفحه 193)
* 2-4 مرور زندان زنان سیاسیِ پیش از انقلاب
یکنکته تاریخی مهم که در کتاب به آن اشاره میشود، سابقه کمتر زندانیان سیاسی زن نسبت به زندانیان مرد است. بهعبارتی در مقطعی که کتاب در حال بررسی آن است، یعنی زمان پهلوی دوم، زندان سیاسی مردان بهواسطه تولدش در زمان رضاخان، 50 سال سابقه و تجربه دارد اما زندان سیاسی زنان، تازهتاسیس است. بههمیندلیل هم زنان زندانی و مبارزِ سیاسی در آن برهه، تجربه کمتری نسبت به مردان سیاسی داشتند.
وضعیت نامناسبی که در زندانهای مردانه وجود داشته، بهتناسب وضعیت زنان، خود را در زندانهای سیاسی زنان هم نشان میداده است. موضع اتحاد و مبارزه جمعی زندانیان مذهبی و غیرمذهبی بین زنان هم از جمله مطالبی است که کتاب دربارهاش جملاتی دارد. اما بد نیست به گوشهای از شرایط و زندگی زنان سیاسی در زندان شاه که برگرفته از خاطرات زندانیان است، نگاهی داشته باشیم؛ مثلا در صفحه 192 کتاب:
«لباسهای خانمها در زندان مانند لباس آقایان بود؛ برای ایجاد جنگ روانی به زنان مذهبی شلوار کوتاه تا زیر زانو و لباسی که آستین کوتاه بود، میدادند اما به زنان غیرمذهبی لباس بلند میدادند طوری که باید آستین لباس و پایین شلوار را تا میکردند. قبل از تحول در زندان، از روسری خبری نبود، خانمها برای حفظ حجاب یقه لباس را روی سرشان میکشیدند و آستین لباس را هم زیر گلو گره میزدند؛ ماموران با دیدن این پوشش از یقه لباس آن خانم میگرفتند و روی زمین میکشیدند طوری که زندانی احساس خفگی میکرد.»
* 3- جمعبندی
نتیجهگیری کلی نویسندگان کتاب، ضمن این که کمون زندان را جامعه وفاق یا مدینه فاضله برای مذهبیها و غیرمذهبیها میدانند، این است که با استفاده از دیدگاه مارکس به اینجمعبندی میرسند که تجربه کمون زندان، جلوه عینی و مادی اوج تعالی جوامع بود؛ جامعهای مبتنی بر برقراری و بهرهمندی از آزادی.