بزرگنمایی:
اینجا جمعیت سیاه پوش موج میزند؛ در اوج شلوغی آدم ها با خودشان خلوت کردهاند، یکی نوحه سر می دهد، یکی بر سر و سینه میزند و دیگری کتاب به دست زیارت عاشورا و زیارت اربعین میخواند.
به گزارش تبسم مهر برای اولین بار به زیارت اباعبدالله مشرف شدهام، همه چیز برایم تازگی دارد و گیرا و زنده است؛ عرب ها، حتی اگر زبانت را نفهمند لبخندی عمیق تحویلت میدهند که بر جانت مینشیند، هرچند خیلی هاشان چند جمله ای فارسی بلدند.
در مسیر میشد به چشم دید که عشق به حسین، جا و مکان و زبان و فرهنگ نمیشناسد. هرکس هرچه داشته آورده تا از زائران پذیرانی کند. دختر بچهای سینی کوچکی با سه لیوان روی سر گذاشته، روی زمین زانو زده و برادر کوچکترش با ظرفی که در دست دارد لیوانها را پر میکند.
کمی آن طرفتر پیرزنی یک ظرف بامیه داغ در دست دارد و به عابران تعارف میکند. به زبان عربی میگوید: «به زائران خدمت میکنیم، هرچه که داشته باشیم بهترینش برای زوار است. لذت عجیبی دارد خدمت به عشق حسین و هر سال برکت روانه زندگیمان میشود.»
به گزارش ایسنا، نوای حسینی از موکبهای ایرانی بلند است، گوشه به گوشه هیئت های پاکستانی دور هم حلقه زده و شور گرفته اند، چای عربی به راه است، نام حسین ذکر لب هاست و خلاصه اینجا کسی احساس غربت نمیکند. اصلا مگر میشود در دیار حسین باشی و غم غربت و تنهایی تو را بگیرد؟ آری، باید عشق را با حسین تجربه کنی...
غوغایی است اربعین در کربلا. زائران ایرانی امام حسین 80 کیلومتر پیاده راه آمدهاند، یکی یکی عمودها را شمردهاند و به عمودهای آخر که رسیدهاند اشک از چشمانشان سرازیر شده است.
خیابان های منتهی به حرمین شریفین جای سوزن انداختن هم نیست؛ دو روز مانده به اربعین. به زوار نگاه می کنم، برخی پایشان را باندپیچی کرده اند، بعضی ها که سنشان بیشتر است با عصا و به سختی راه می روند و معلوم است خسته راهند اما چشمشان که به گنبد و بارگاه اباعبدالله و عباس بن علی می افتد دست بلند میکنند، سلام می دهند و زیر لب دعا میخوانند و اذن ورود می گیرند.
گوشه بینالحرمین، جوانی با خود زمزمه میکند: "آن کس که تو را شناخت جان را چه کند آقا؟"
اینجا سرزمینی است که ملائک برای بوسه زدن بر خاکش از هم سبقت میگیرند. زیارتتان قبول زوار کربلا...