بزرگنمایی:
خواجه نصیر در آستانه مرگ، وصیت می نماید که مرا در حرم شریف باب الحوائج موسی بن جعفر دفن نمایید و برای احترام به مقام آن امام بزرگوار هیچ یک از القاب مرسوم را روی قبرم ننویسید.
به گزارش تبسم مهر هفتم صفر و بیستم ذی الحجه، دو تاریخی است که برای ولادت امام کاظم(ع) ذکر شده است. اما در سال های اخیر به دلیل شبهاتی که در مورد روز هفتم صفر مبنی بر ولادت امام کاظم(ع) به وجود آمد در تقویم رسمی روز بیستم ذی الحجه به عنوان روز ولادت امام هفتم اعلام شد. دو بحث در مورد تردید در هفتم صفر به عنوان روز ولادت امام کاظم مطرح شد. اول اینکه: روز هفتم صفر ولادت امام کاظم (ع) نیست؛ اشتهار آن به این مناسبت کار ناصرالدین شاه است و باید این اشتباه اصلاح شود. نظر دوم اینکه: اگر چه هفتم صفر ولادت امام هفتم باشد، از آنجا که جنبه عزا بر شادی مقدم است باید در این روز مراسم عزا به پا شود. قائلان این دیدگاه سیره مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری «مؤسس حوزه علمیه» را نیز در این باره مورد توجه قرار میدهند.
با توجه به ضعف قول اول هفتم صفر و همچنین تناسب ماه صفر با عزاداری و ماتم اهل بیت(ع) از سوی دیگر و همچنین وجود روایاتی بر وقوع این ولادت در ماه ذی الحجه و تناسب بیشتر ماه ذی الحجه با شادی اهل بیت(ع)، بزرگداشت ولادت آن حضرت در این ماه توصیه می شود
به هر ترتیب امروز به عنوان روز ولادت موسی ابن جعفر(ع) به بررسی سیره آن امام بزرگوار می پردازیم.
حجت الاسلام عباس محمودی، استاد حوزه علمیه قم، پژوهشگر عرصه حدیث و عضو انجمن حدیث حوزه علمیه قم گفت: در مورد ولادت امام کاظم(ع) دو قول وجود دارد؛ قول اول اینکه ولادت آن حضرت در ماه صفر واقع شده و قول دوم اینکه آن حضرت در ماه ذی الحجه متولد شده است. به نظر حقیر، با توجه به ضعف قول اول و همچنین تناسب ماه صفر با عزاداری و ماتم اهل بیت(ع) از سوی دیگر و همچنین وجود روایاتی بر وقوع این ولادت در ماه ذی الحجه و تناسب بیشتر ماه ذی الحجه با شادی اهل بیت(ع)، بزرگداشت ولادت آن حضرت در این ماه توصیه می شود. دلیل ما برای وقوع ولادت امام کاظم در ماه ذی الحجه دو روایت است؛ روایت اول، از ابوبصیر نقل شده که می فرماید در سالی که امام کاظم(ع) متولد شد، من با امام صادق(ع) در سفر حج بودم وقتی به منطقه ابواء رسیدیم، موسی(ع) متولد شد. روایت دیگر از امام عسکری(ع) نقل شده که درباره ولادت امام کاظم(ع) فرمودند: « منطقه ای بین مکه و مدینه در ماه ذی الحجه سال 127 هجری واقع شده است.» از آن جهت که در روایت امام عسکری ابتدا، مکه و سپس مدینه آمده است احتمال اینکه در راه بازگشت از مکه ولادت اتفاق افتاده باشد، تقویت می شود از سوی دیگر با توجه به اینکه فاصله مکه تا ابواء حدود هفت روز راه بوده اگر یک روز پس از اتمام مراسم حج یعنی روز سیزدهم ذی الحجه امام صادق(ع) از مکه حرکت کرده باشند حدودا باید روز بیستم ذی الحجه به محله ابواء رسیده باشند، لذا احتمال می رود ولادت امام کاظم(ع) در این روز واقع شده باشد.
خواجه نصیر وقتی خود را در آستانه مرگ می بیند، وصیت می نماید که مرا از جوار باب الحوائج، موسی بن جعفر(ع) بیرون نبرید و در آن حرم شریف دفن نمایید و برای احترام به مقام آن امام بزرگوار، هیچ یک از القاب مرسوم «آیت الله، علامه، پرفسور و...» بر قبرم ننویسید بلکه این آیه قرآن «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید.» را بنویسید
وی در ادامه با بیان اینکه عظمت مقام امامان معصوم(ع) قابل شناخت نیست، گفت: انسانها هرچه از نظر علمی به درجات بالاتری دست یابند، عظمت مقام معصومان(ع) را بهتر درک نموده و از همین جهت، خود را نزد آنها ناچیزتر و اندک می شمارند. به عنوان نمونه باید از خواجه نصیر الدین طوسی که خود بزرگ فیلسوف، منجم، ادیب، فقیه و ریاضیدان جهان اسلام است، یاد نمود که آن قدر از نظر علمی رشد می کند که از یک شکل هندسی به نام قطّاع، 497764 (نزدیک نیم میلیون) حکم هندسی استنباط می کند، اما همین شخصیت وقتی خود را در آستانه مرگ می بیند، وصیت می نماید که مرا از جوار باب الحوائج، موسی بن جعفر(ع) بیرون نبرید و در آن حرم شریف دفن نمایید و برای احترام به مقام آن امام بزرگوار، هیچ یک از القاب مرسوم «آیت الله، علامه، پرفسور و...» بر قبرم ننویسید بلکه این آیه قرآن «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید.» را بنویسید. این آیه که مربوط به داستان اصحاب کهف در قرآن است، نشان از فهم و درک خواجه نصیرالدین است که می گوید: «من همچون سگ اصحاب کهف در آستانه مزار امامین کاظمین(ع) زانو زده ام.»
حجت الاسلام محمودی با اشاره به دهه امامت و ولایت درباره جایگاه امام و امامت از منظر امام کاظم(ع)، گفت: در این باره، روایات متعددی وجود دارد، اما به یک روایت که مرحوم کلینی(ره) در کتاب شریف کافی نقل نموده و ضمن آن یکی از کرامات امام کاظم(ع) هم آمده است، اشاره می کنم. در این روایت که از ابوبصیر نقل شده، آمده است: «روزی محضر ابوالحسن، امام کاظم(ع) بیان داشتم: «امام با چه علامات و نشانه هایی شناخته می شود؟» امام کاظم(ع) در پاسخ فرمودند: «شناخت امام چند نشانه دارد؛ نشانه اول اینکه از جانب امام قلبی معرفی شده باشد. نشانه دوم این است که هر سوالی از او پرسیده شود، پاسخ می گوید و اگر کسی از ایشان مطلبی نپرسد، خودش ابتدا به سخن می نماید و مطلبی را بیان می کند. نشانه سوم اینکه می تواند از آینده خبر دهد و نشانه چهارم آن است که بر همه زبانها مسلّط است و می تواند با هر شخصی از مردم جهان به زبان خودش سخن گوید و نیاز به مترجم ندارد.» ابوبصیر می گوید، آنگاه امام(ع) خطاب به من فرمودند: «ای ابا محمد! اکنون پیش از اینکه از جای خود برخیزی، یکی از این علامات را به تو نشان می دهم. در همین هنگام شخصی از اهل خراسان وارد مجلسِ ما شد و شروع کرد به زبان عربی با حضرت سخن گفت ولی امام(ع) با فارسی پاسخ او را داد. آن مرد خراسانی خطاب به امام(ع) گفت: جانم فدایت! به خدا قسم من از ترس اینکه شما فارسی را خوب ندانید، به عربی سخن گفتم.» ابوبصیر می گوید، امام(ع) خطاب به او فرمودند: « سبحان اللَّه! اگر من نتوانم جواب تو را بگویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟» آنگاه خطاب به من فرمودند: «ای ابا محمد! به راستی سخن هیچ کس بر امام مخفی و پوشیده نیست و نه تنها سخن انسانها، بلکه امام(ع) از گفتگوی پرندگان، حیوانات و همه موجودات زنده اطلاع دارد.» و در پایان فرمودند: کسی که این خصلتها را نداشته باشد، امام نیست.
این کارشناس دینی با اشاره به ضرورت بهرهمندی از کلام و سیره امام کاظم(ع) برای رفع مشکلات اقتصادی، گفت: یکی از ابعاد مهم اخلاق اسلامی در حوزه اقتصاد، تأکید بر عفّت مالی است که در متون روایی از آن به «عفّه البطن» تعبیر شده است. این مسأله به قدری اهمیت دارد که از منظر اهل بیت(ع) با عفّت فرج، در یک ردیف قرار گرفته و از برترین عبادات شمرده شده است؛ چنانکه امام باقر(ع) میفرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ الْعِبَادَهِ عِفَّهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.» مجموع روایات نشان میدهد از عفّت بطن، مفهومی عام اراده شده و از آنجا که یکی از مصارف مهم درآمد انسان تهیه خوراک و مصرف غذا برای ادامه حیات است، برای آن، عفّت شکم بهکار رفته است. عفّت مالی، ابعاد مختلفی دارد که اهل بیت(ع) به همه آنها اشاره نمودهاند که در اینجا فرصت بررسی همه آنها وجود ندارد، اما در پاسخ به سوال شما و به مناسبت ولادت امام کاظم(ع) با توجه به کلام و سیره آن حضرت(ع) چند اصل مهم اقتصادی اسلام که از مبانی اقتصاد مقاوتی شمرده می شود بیان می کنم؛ اصل اول، ترویج فرهنگ کار و تلاش است. یکی از معضلات اصلی امروز جامعه ما، بیکاری است که اسلام به شدّت با این مسأله مخالف است. جواز احیای اراضی موات و ترسیم قراردادهای مختلف اقتصادی مانند مضاربه، مزارعه، مساقات، جعاله و اجاره، همه در راستای ترویج فرهنگ کار و تلاش است. توصیه به مشاغل مختلف مانند کشاورزی، دامداری و تجارت نیز نوعی دیگر از ترویج فرهنگ کار در جامعه است. اهل بیت(ع) خود الگوی عملی تلاش و فعالیت برای جامعه بوده و در کنار هدایت و رهبری جامعه، از کارهای مفید و خداپسندانه دریغ نمیکردند و از بیکاری به شدّت گریزان بودند. به عنوان نمونه جریانی را از فعالیت اقتصادی امام کاظم(ع) بیان می کنم. علی بن حمزه میگوید روزی امام کاظم(ع) را در مزرعهای دیدم که عرق میریخت و کار میکرد. گفتم: «فدایت شوم! کارگرانت کجا هستند؟» فرمودند: «ای علی کسانی که از من و پدرم بهتر بودند، روی زمین کار کردند.» گفتم: «منظور کیست؟» فرمود: «پیامبر(ص) و امیر المومنین(ع) و همه اجداد من با دست خویش کار میکردند. سایر پیامبران و صالحان نیز چنین میکردند.»
وی افزود: اصل دوم، نفی زیاده خواهی است. متأسفانه یکی دیگر از معضلات فراگیر جامعه ما، زیاده خواهی است که اسلام به شدت با آن مخالفت نموده است. نفی زیاده خواهی، یکی از اصول اساسی اقتصاد اسلامی است که همواره مورد توجه اهل بیت(ع) قرار گرفته است. یکی از مهمترین مصادیق زیاده خواهی که متأسفانه در این شرایط سخت اقتصادی دامن گیر جامعه ما شده، احتکار اجناس و کالاهای مورد نیاز مردم در جامعه اسلامی است. امام کاظم(ع) در تشبیهی زیبا خطاب به افرادی که به حق خود قانع نبوده و به دنبال زیاده خواهی هستند چنین اخطار می نماید: «ای شخصی که به دنبال زیاده خواهی هستی بدان و آگاه باش که اموال دنیا و زیورآلات و تجمّلات آن همانند آب دریا است که انسانِ تشنه، هر چه از آن بیاشامد بیشتر تشنه می شود و آنقدر از آن می آشامد که هلاک شود.» در این روایت، امام(ع) نکته ای بنیادی بیان نمودند که اگر افراد سودجو ذرهّ ای به آن توجه کنند، رویکردی دیگر در سبک زندگی خود اتخاذ خواهند نمود.
حجت الاسلام محمودی ادامه داد: اصل سوم، ترویج سنّت شکرگزاری و سپاس است. گرچه شُکر مقولهای اخلاقی است، اما با اقتصاد ارتباط تنگاتنگ دارد. شکر، موضوعی محوری است که خدای متعال به صراحت ادای آن را از بندگان خود درخواست نموده است چنانکه در قرآن کریم میفرماید: «... اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُم... .» عقل نیز حکم میکند که هر انسانی از صاحب نعمت قدردانی نماید. گاهی در شرایط سخت اقتصادی، انسانها تنها به دنبال راهکارهای مادی برای درمان مشکلات هستند و از راهکارهای معنوی غفلت می کنند درحالی که اسلام علاوه بر تأکید بر عقلانیت یعنی به کار گیری عقل بشری، بر توجه به راهکارهای فرامادی نیز تأکید نموده است. یکی از این راهکارها شکر است. قرآن کریم در مورد رابطه تنگاتنگ شکر و فزونی نعمت که از راهبردهای تنظیم بازار است میفرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدید.» معصومان(ع) همواره بشر را به مقوله شکر توجه داده و از هر فرصتی برای یادآوری نعمتهای الهی بهره می بردند. به عنوان نمونه در سیره امام کاظم(ع) آمده است، هشام بن أحمر میگوید با امام کاظم(ع) در اطراف مدینه گردش مینمودم، ناگاه امام(ع) از مرکب خود پیاده شده و به سجده افتادند، پس از سجده طولانی که برخاست از ایشان پرسیدم: فدایت شوم، علّت این سجده طولانی چه بود؟ فرمودند: «یاد نعمتی افتادم که خدا به من عطا کرده، دوست داشتم که پروردگارم را شکر گزارم.» بنابراین، افرادی که همواره شکرگزارهستند علاوه بر اینکه از آرامش روحی برتری برخوردارند، از مضاعف شدن نعمتهای الهی نیز بهره مند می گردند.
وی در پایان گفت: اصل چهارم ارزشمندشماری اصل مشورت است. متأسفانه بسیاری از مشکلات اقتصادی پدید آمده در جامعه به دلیل خودرأیی و دوری از مشورت است. اهل بیت(ع) در برابر شیوع تفکّر استبدادی و خود رأیی بنیامیه و بنیعباس به ترویج فرهنگ همفکری و مشورت مبادرت ورزیدند. مشورت به قدری اهمیت دارد که خدای متعال، وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) را نیز به مشاوره دستور داده و خطاب به آن حضرت میفرماید: «شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر.» (در کارها با آنان مشورت کن.) یکی از فواید مشورت، بهرهمندی از قدرت تعقل دیگران میباشد؛ زیرا کسی که مشورت میکند، از دیدگاههای دیگر صاحبنظران بهرهمند شده و از تکرار زیانهای پیشآمده برای دیگران در امان میماند، لذا کمتر دچار اشتباه و لغزش میگردد. به همین دلیل، قرآن کریم یکی از ویژگیهای مومن را مشورت دانسته است. از دیگر فواید مشورت، جلب مشارکت و پشتیبانی دیگران، رفع مخالفت و کم شدن دشمنیها میباشد. حسن بن جهم میگوید: در محضر امام رضا(ع) بودیم، سخن از امام کاظم(ع) به میان آمد، امام رضا(ع) فرمودند: با این که عقلهای مردم قابل مقایسه با عقل پدرم نبود، گاهی با غلامان سیاه خود در امور مشورت نموده و به رأی و فکر آنها احترام میگذاشت. شخصی به پدرم گفت: «آیا با غلامان سیاه مشورت می کنی؟!» در پاسخ فرمود:«همانا خداوند متعال چه بسا (راهحل مشکلی را) بر زبان همان غلام سیاه بگشاید...».
فرزاد جهانبین عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد درباره نقش امام موسی کاظم(ع) در گسترش معارف شیعی گفت: در زمان امام کاظم(ع) جریانهای فکری مختلفی در جامعه حضور داشتند که از جمله این جریانها میتوان به دو جریان، معتزله و اهل حدیث اشاره کرد.
وی ادامه داد: جریان معتزله تاکید افراطی به عقل داشتند و به نحو افراط در توجیه و تحلیل عقلی مسائل دینی اقدام میکردند. در مقابل، اهل حدیث هم با تاکیدی که صرفا بر احادیث داشتند، دچار اعوجاجاتی شدند و نتوانستند مسائل عمده را حل بکنند. در عین حالی که بعضا گرفتار احادیث جعلی هم شدند. لذا مسائل مختلفی در این کشاکش مطرح شد که از جمله اینها مبحث توحید و صفات الهی بود.
امام کاظم در واقع تلاش کردند شاگردانی را تربیت کنند که هم به دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه بپردازند و هم اینکه در ارتباط با قرآن و جایگاه قرآن و همچنین جایگاه احادیث نبوی و ائمه اطهار(ع) در کنار قرآن برای تفسیر آنچه که در قرآن است یک نگاه کامل و همه بعدی داشته باشند
وی افزود: امام کاظم در واقع تلاش کردند شاگردانی را تربیت کنند که هم به دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه بپردازند و هم اینکه در ارتباط با قرآن و جایگاه قرآن و همچنین جایگاه احادیث نبوی و ائمه اطهار(ع) در کنار قرآن برای تفسیر آنچه که در قرآن است یک نگاه کامل و همه بعدی داشته باشند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: امام کاظم(ع) در زمینه احادیث تلاش کردند که دامنه احادیث را از احادیثی که از فرهنگ یهودی در بین مسلمین نفوذ کرده بود و یا به خاطر رسوخ دنیاطلبی و تفسیر انحرافی از دین که به تحکیم پایههای حکومت اموی جعل شده بود اینها را کنار بگذارند و همچنین تلاش کردند نوعی معنویت را در دوری از صحنههای واقعی سیاسی و اجتماعی معنی بکنند؛ آنها را هم کنار بگذارند و بتوانند یک نگاه کامل از اسلام و مسائل اسلامی ارائه بکنند.
جهان بین افزود: به عنوان نمونه اهل حدیث به روایتی تمسک میکردند که عنوان آن حدیث نزول خداوند به آسمان دنیا بود. این روایت از ابوهریره نقل شده بود که خدای متعال هر شب در یک سوم باقیمانده شب به آسمان دنیا فرود میآید.
وی یادآورشد: پذیرش و قبول این روایت مستلزم تشبیه است و اینکه خداوند از مکانی به مکان دیگری جابهجا میشود به عنوان نمونه احمدبنحنبل که از اهل حدیث است این مطلب را تعدیل کرد و مطرح کرد که خداوند عرشی دارد و در عرش خود نشسته و این عرش حدی ندارد. او به حد خودش دانا است و خداوند حرکت میکند و سخن میگوید و نگاه میکند و معتقد بود که آن نشیمنگاه خدا به اندازه چهار انگشت جای خالی وجود دارد که محل نشستن رسول خداست.
جهانبین تصریح کرد: این روایات بر اساس روایات تحریف شدهای بود که به دست مردم رسیده بود. اما امام کاظم(ع) تلاش کردند که اینها را اصلاح کنند. لذا ایشان فرمودند که خدای متعال نه نزول میکند و نه احتیاج به نزول دارد. در نظر او قُرب و بُعد یکی است. برای او دوری و نزدیکی معنیای ندارد و به عبارتی تلاش کردند یک نگاه درست از این مسئله و مسائلی از این دست را ارائه کنند. لذا این نکته بسیار مهمی بود که در بحث تلاشهایی که ایشان در تحکیم مبانی شیعی در بحثهای کلامی و اعتقادی انجام دادند، قابل ارائه است.
این استاد دانشگاه در مورد دلایل زندانی شدن امام موسی کاظم توسط خلیفه عباسی هم گفت: در زمان امام موسی کاظم(ع) مسئله مهمی که وجود دارد سختیهای خاصی است که برای شیعیان به وجود آمد. از جمله یکی از دلایل این فشار هم حرکتهای اعتراضی متعددی بود که از ناحیه شیعیان و علویان به خلفای عباسی صورت گرفت.
وی ادامه داد: از جمله قیام حسین بن علی که به شهید فخر معروف است در زمان حکومت هادی عباسی، جنبش یحیی، ادریس که فرزندان عبدالله بودند؛ در زمان هارون، به وقوع پیوست. به هر حال همه اینها باعث شده بود که فشار به شیعیان و علویان بیشتر شود. در این شرایط بهترین کاری که میشد کرد، تقیه بوده و امام(ع) در سایه این تقیه برای حفظ و تشکل شیعه تلاش کردند.
این پژوهشگر معارف دینی تصریح کرد: اما این مسئله به معنای این نیست که امام کاظم(ع) از جهت سیاسی اقدامی نکردند بلکه حضرت، هم جریان وکالت را تقویت و تشدید کردند و هم در حالت ضمنی و خفا از حرکتهایی که علیه حکومت انجام میشد حمایت کردند. امام کاظم تلاش میکردند این جریانها را رهبری کنند و همه این اقدامات موجب شد که ایشان تحت نظر قرار بگیرند و به صورت چندباره و متعدد به زندان بیفتند که آخرین بار آن از سال 179 تا 183 هجری قمری بود که حدود 5 سال ایشان در زندان بودند و نهایتا هم با همین زندان به شهادت رسیدند.