بزرگنمایی:
نیلوفر بختیاریپور جهان شاعرانه محمد مهدی خانمحمدی را در دفتر شعر «هیاهو» همانند جهانی پرآشوب و پرهیاهو تعریف کرده است.
به گزارش تبسم مهر مجموعه شعر «هیاهو» سرودۀ محمدمهدی خانمحمدی در زمره تازهترین آثار منتشر شده از سوی موسسه شهرستان ادب است. نیلوفر بختیاری پور از شاعران جوان معاصر درباره این دفتر شعر یادداشتی تحلیلی نگاشته است که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
«دانه بودم چه شدم؟ خاک شدم
بعد، باران زد و نمناک شدم
آنقدر دور خودم پیچیدم
تا که بیخود شدم و تاک شدم» (خانمحمدی ،1397: ص 35)
پیش از هرگونه مقدمهای به سراغ خود مجموعه شعر «هیاهو» میرویم. در این یادداشت تلاش شده اشعار به طور اجمالی از نظر معیارهای زبانی، ادبی و فکری بررسی شوند.
مجموعهشعر «هیاهو» شامل 34 شعر است که عبارتند از 25 غزل، 6 رباعی، دو قطعه و یک قصیده. از آنجا که به هنگام بررسی یک اثرِ ادبی توجه به مسائل پیرامتنی همچون طرح جلد، نام مجموعه و تعداد آثار مجموعه و… نیز میتواند در بررسی متن راهگشا باشد، ابتدا از این زوایا به این اثر نگاه خواهیم کرد.
با توجه به آنکه «هیاهو» نام هیچیک از اشعار این مجموعه نیست، لاجرم باید در درونمایهی این اشعار به دنبال چرایی انتخاب این نام بود. آنگاه خواهیم دیدبرخی اشعار اجتماعی مجموعه به مفاهیم ازدحام و هیاهوی جهان مدرن اشاره دارد. در صفحهی 41 کتاب این مصراع را میبینیم: «خسته از تیترها و تهمتها: رادیکال، جنگجو، فاشیست، خشن». اما در صفحهی 53 به نکتهی جالبتری برمیخوریم: «مجلس صوفی کجا و بادهی صافی کجا / گوش کردم حرفی از «او» بین هوهوها نبود». دقت در واژهی هوهو و درونمایهی بیت که هیاهو را منتقل میکند و توجه به این معنا که در میان هیاهوی صوفینمایان حرفی از «او» نبود، کمک میکند یکبار دیگر با دقت به نام مجموعه بیندیشیم. آنگاه میبینیم در خود کلمهی هیاهو میتوان یاهوی پنهان شدهای را دید و ان را اینگونه تاویل کرد که در میان این «هیاهو» ها نوعی پناه جستن به عرفانی فردی وجود دارد. در برخی اشعار مجموعه نیز این نگرش را میتوان دید. همچنین اگر بخواهیم با توجه به طرح جلد مجموعه به تفسیر نام آن بپردازیم «هیاهو» میتواند شور و شوقی عاشقانه در جهان مدرن باشد. اما در چنین جهانی این پیچک سیمهای تلفن است که عاشق را دربرمیگیرد تا با معشوق خود از هر دری سخن بگوید، نه زلف معشوق. گویی نوعی بعد مسافت میان عاشق و معشوق وجود دارد وسیمهای تلفنی که از جهتی انسانها را به هم نزدیکتر کردهاند، به عاشق نوید وصال میدهند.
با این حال این وصال چندان به طول نمیانجامد:
«عشق مثل گیسویت پیچیده بود
فکر کردم برده بودم… باختم» (خانمحمدی، 1397: ص 27)
البته شعر پشت جلد کتاب چندان تصویر روی جلد را همراهی نمیکند و به شیوهای سنتی به زلف درهم معشوق میپردازد که میتواند بیانگر تفاوتهای دنیای درون و بیرون شاعر باشد:
«پیش مردم شاعری زنجیریام
بس که با زلف تو مضمون ساختم
تا پریشانتر کنم زلف تو را
دست در دست نسیم انداختم…»
به نظر میرسد تعداد اشعار موجود در مجموعه نیز بیحساب و کتاب نبوده است. عدد 34 عددی خاص در قرآن کریم است. به علاوه تعداد سجدههای نمازهای یومیه نیز 34 بار است. از طرفی عدد کلمهی دل به حروف ابجد میشود 34 که این کلمه با عاشقانههای مجموعه و نگاه عرفانی موجود در این اشعار بی تناسب نیست.
موضوعات عمدهی اشعار بیشتر در حوزههای عاشقانه، فلسفی، اجتماعی و آیینیست. با این حال هرچه به اواسط مجموعه نزدیک میشویم شاهد اشعار قویتری هستیم.
شاعر بیشتر در بحر رمل، و سپس به ترتیب در بحر مجتث، رجز، هزج و در نهایت مضارع و خفیف شعر سروده است. تنوع اوزان مجموعه در حد متوسطی قرار دارد و حدود یک سوم اشعار در بحر رمل سروده شده است.
در سطح واژگانی، زبان شعر تلفیقی از زبان کهن و نوست. با این حال در هر شعر زبان به یک سوی این طیف گرایش بیشتری دارد. مثلاً در اشعاری که از زبان امروزین فاصله دارد، شاعر ازکلماتی چون خویش، می، سبو، ساقی، پشمینه، صوفی، صافی، شیخ، دستار، شولا استفاده میکند که نشاندهندهی پایبندی او به سنتهای ادبی در ساخت مضامین است:
«میخواهم از زبان کهن می بیاورم
گمراهیام همیشه مرا سربهراه کرد» (همان: ص 24)
در حالی که در برخی اشعار، واژگان امروزینی چون پازل، رادیکال، فاشیست، آدم فضایی، فسیل، ماسک و… دیده میشود. اما شاعر در آن دسته از اشعار که زبان یکدستتر و امروزیتری دارد، موفقتر است. اشعاری چون «فرشته»، «پازل»، «دور»، «تهران»، «مجلس تحریم»، «محراب». به عنوان مثال در مصراع: «مثل تاکی پیر میپیچم به خویش» به راحتی میشد به جای «خویش» از کلمهی «خود» استفاده کرد که شاید با زبان شعر نیز هماهنگتر بود.
در برخی اشعار، شاعر به سراغ ردیفها و قافیههای دشوار رفته که نشان تبحر و تسلط او بر مضمونسازیست. اما گاه التزام ایندست ردیف یا قافیهها خطریست که سبب ضعف ارتباط عمودی اشعار میشود. به عنوان مثال در شعر «زندگی 1» شاعر از ردیف «کهنه» استفاده کرده است. اما با کمی وسواسِ ادبی، در بعضی مضامین بیتها این کهنگی را نمیتوان دید یا پذیرفت:
«زندگی خواب حبابی بود روی دوش موج
موج سرگردان و موهوم سراب کهنهای» (خانمحمدی، 1397: ص 27)
که تصور کهنه بودن برای پدیدهای ذهنی چون سراب، یا مثلاً نسبت دادن کهنگی به زهر در بیتی دیگر از همین شعر دشوار مینماید. اما در همین شعر کهنه بودن شراب یا کتاب به درستی در ذهن متصور میشود.
در سطح ادبی این اشعار میتوان به توصیفات دقیق، تشبیهات و استعارههای تازه، استفاده از بیان کنایی و نمادین و … اشاره کرد. مثلاً در این بیت آمیختگی جالب تشبیه در ضمن آوردن یک ضربالمثل روزمره به صورت کنایی جالب توجه است:
«درد دارم، مثل تاکی پیر میپیچم به خویش
آنقدر مردم که از چشمم نریزد غورهای» (همان: ص 37)
یا این توصیفات از جانباز شیمیایی در شعرِ «تهران که با بیانی استعاری و کنایی همراه است:
«آدم ندیدهاند در این شهر یا که من
وقتی که ماسک میزنم آدمفضاییام
گفتند: دورهی تو به پایان رسیده است
یعنی فسیل جنگ شدم مومیاییام
تنها کنار پنجره آرام میشوم
تنها کنار پنجره از بس هوایی ام…» (خانمحمدی، 1397: صص 43 و 44)
که مثلاً تکرار عبارت «تنها کنار پنجره» در بیت اخیر بسیار بهجاست و در هر خوانش میتوان آن را به معنایی خواند. یکبار «تنها» در معنای فقط و بار دیگر در معنای تنهایی، به عنوان صفت جانباز شیمیایی.
استفاده از ایهام از دیگر تکنیکهای ادبی این اشعار است. مثلاً زیبایی ایهام موجود در عبارت «ختم شدن» که در معنای اصطلاحی و در عین حال تلمیحی به کار رفته، در کنار تشبیه تازهی مصراع دوم این بیت:
«همیشه ختم شده گفتوگو به بوسهی من
تو هم کتاب خدایی؛ عزیز و محترمی» (همان: ص 34)
استخدامهایی از جنس این ابیات به شعر او بیانی هنرمندانه میدهد:
«از بس که خشک بود ترک خورد در رکوع
بی عشق، چوب خشک دو رکعت گناه کرد» (همان: ص 24)
یا واژهی مهر که هم در ارتباط با سجده و سجاده و هم به عنوان جزئی از اصطلاح «مهر به لب داشتن» به کار رفته است:
«از سجدهی مشرکانهام هیچ نگفت
سجاده همیشه مهر دارد به لبش» (همان، ص 71)
یا مثلاً بیان نمادین چنین ابیاتی قابل توجه است:
«هرچه گشتم در دکان کاسبان عافیت
عدل در بالا و پایین ترازوها نبود» (همان: ص 54)
یا لحن طبیعی کلام با بهرهگیری از معنای دوگانهی به هم ریختن و ساختن یکبار در ارتباط با پازل و بار دیگر در ارتباط با خود معشوق در جایگاه انسانی:
«تو آمدی تمام ما ریختی به هم
حالا مرا بساز خدا باش دست کم» (همان: ص 22)
نکتهی دیگر آنکه در این مجموعه اشعاری وجود دارد که از نظر بیان روایی جذاب در شمار اشعار موفق و برجستهی این مجموعهاند. اشعاری چون «پازل»، «دور»، «تحریر»، «والصبح»، «والعصر»، «دو نفر» که گویای تبحر شاعر در این شیوهی سرایشاند. از سوی دیگر در اشعار آیینی چون «والعصر» «والصبح» و «دو نفر» تسلط شاعر به روایات دینی و تاریخی سبب شده کلام او رنگ شعار به خود نگیرند و جذاب و مستند باشند. روایت شاعر از خطبهی حضرت ام کلثوم در شعر «والعصر» از این دست روایات است که در عین مستند بودن موضوعی تازه دارد که کمتر به آن توجه شده:
«تمام همهمهها غرقِ در سکوت شدند
صدای گریهی او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوهِ خطبه علی را فقط نشان میداد…»
با اینحال گاهی اوقات که ابیات به شیوهی اسلوب معادله ساختن و مضمونسازیهای رایج سبک هندی نزدیک میشود، کمی رنگ و بوی تکرار به خود میگیرد:
«آرامش دنیای ما با درد همراه است
ساحل نشینی سیلی امواج هم دارد» (خانمحمدی، 1397: ص 17)
اما این موارد اندکاند و بیان روایی در این مجموعه بیشتر به چشم میخورد.
در بیان اندیشه و جهانبینی موجود در اشعار مجموعهی «هیاهو»، میتوان به موضوعات و دغدغههای چندگانهای اشاره کرد. از طرفی شاعر در برخی اشعار مثل «کوزه 1» یا» زندگی 1» و «زندگی 2» با نگاهی هستیشناسانه به پیرامون خود نگریسته که دارای اندیشهای خیامگونه است:
«وقتی که میبینم جهان رنگ عدم دارد
لبخندهای گل برایم بوی غم دارد
آرامش دنیای ما با درد همراه است
ساحل نشینی سیلی امواج هم دارد
...
این اختیار جبری دنیاست میبینی
یک دست جام شوکران یک دست سم دارد» (خانمحمدی، 1397: صص 17 و 18)
گاه نیز دغدغهاش بیان نوعی خودشناسی و درگیری با مفهوم خود و خداست که رنگ و بوی خوداتهامی نیز دارد:
«پیچیده در صدای خودم بودم
تحریر ربنای خودم بودم
تقصیر من نوشتن تقدیر است
نفرین خود دعای خودم بودم
درگیر خودپرستی و خودسازی
هم عبد و هم خدای خودم بودم…» (همان: ص 11)
گاهی هم با یک بیان فلسفی، روایی که از نگاه خاص و تجربهی زیستن او حاصل میشود، سخن میگوید که در این نوع موفقتر است. شعر «دور» از جمله اشعار موفقیست که در عین آنکه به مفهوم زندگی و فلسفهی زیستن توجه دارد، روایتی تازه و جذاب نیز دارد:
«دانه بودم چه شدم؟ خاک شدم
بعد باران زد و نمناک شدم
آنقدر دور خودم پیچیدم
تا که بیخود شدم و تاک شدم…» ص 35
اما برخی از این اشعار (مثلاً نگاه خیامی او در شعر کوزه) بیشتر به سمت تکرار و نوعی بازگفتن گفتههای دیگران می گراید.
عاشقانه های شاعر نیز به دو دسته تقسیم میشوند. یکی آنهایی که به مضمونسازیهای کهن و آوردن سنتهای ادبی چون زلف معشوق و به زنجیر کشیده شدن در آن و لب یاقوت یار و… اختصاص مییابد و دیگر عاشقانههایی که نگاه و واژگان و مضامین خاص شاعر را دارند و در آنها متفاوتتر ظاهر شده است:
«تو آمدی تمام مرا ریختی به هم
این پازلی که ریخته روی زمین منم
این تکههای چشم که زل میزند به تو
این تکههای لب که نشستند روی هم» (خانمحمدی، 1397: ص 21)
انتقاد از متظاهران به دین و دینداری از دیگر درونمایههای مجموعهشعر «هیاهو» است که گاه از نظر برخی حوزههای واژگانی و زبان کنایی به اشعار رندانهی حافظ شباهت دارد، اما با زبانی امروزیتر بیان شده است.
«زاهد تمام زندگیاش را تباه کرد
هفتاد سال قبلهنما اشتباه کرد
با قامت خمیده به بیراهه میرود
ازبس که پیش پای خودش را نگاه کرد» (همان: ص 23)
«به ظاهرسازی پشمینهات درویش میخندد
هرازگاهی به این بیریشگیها ریش میخندد
چنان پوشاند دستار گشاد شیخ گوشش را
که در آیینهها گاهی به عکس خویش میخندد
...
چه فرقی میکند سهم من عامی و شیخ شهر
که بیش از پیش میگریم که بیش از پیش میخندد…»
البته این انتقادات در ضمن اشعار آیینی مجموعه نیز به چشم میخورند.
از دیگر درونمایهی این مجموعه توصیف روایی یا زندگینامهای از شخصیتهای برجسته ی دینی است؛ از حضرت محمد (ص) تا امام صادق (ع) و صحابهای چون میثم تمار و حبیب بن مظاهر. به علاوه شاعر به نوعی بازآفرینی و برداشت از خطبهها یا وقایع دینی دست زده که همانگونه که اشاره شد در نوع خود زبانی ساده و مستحکم و لحنی طبیعی دارند و قدرتمندانه سروده شدهاند:
«میان راه دو یارِِ قدیم رودررو
شروع کرد به صحبت یکی از آن دو نفر:
حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود
در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر
و ذوالفقارِ زبانِ تو را غلاف کنند
به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر…»
از درونمایههای دیگر این اشعار نوعی نگاه عرفانی کلاسیک است که هنوز رنگ و بوی فردی شاعر را نگرفته و به پیروی از شعر عرفانی کلاسیک سروده شده است:
«سحر از آینهها نقرهی مذاب چشیدم
دوباره لمعهای از قرص آفتاب چشیدم
به نیش و نوش تو در آیههای خوف و رجایت
کمی عتاب شنیدم کمی ثواب چشیدم
چه قدر خوشهی یاقوتی از نگاه من افتاد
سبو گرفتم و با ربنا شراب چشیدم…» (خانمحمدی، 1397: ص 13)
در پایان باید گفت شاعر میتواند از توانایی خود در توصیف و بازآفرینی روایات دینی، اجتماعی و دقایق عاشقانه بیش از پیش بهره بگیرد. چنانچه در تعداد قابل توجهی از اشعار این مجموعه نیز از این مهارت خود بهره برده و اشعار موفقی سروده است.