بزرگنمایی:
عضو شورای مرکزی خانه طلاب جوان با بیان اینکه حوزه باید بتواند دانش را در عمل امتداد دهد، گفت: انقلابی گری آرمانخواهانه بدون توجه به واقعیت، تحجر در انقلابی گری است.
ظلم یک پدیده عینی و واقعی است، اما وقتی میگوییم تحجر عمدتاً یک نگرش و بینش فکری به ذهن ما متبادر میشود. چگونه تحجر قرین ظلم میشود و عدالتخواهی را به خطر میاندازد؟ اینها مباحثی است که در گفتوگو با حجتالاسلام علی مهدیان از اعضای شورای مرکزی «خانه طلاب جوان» به آن پرداخته شده است.
علی مهدیان از اساتید دوره آموزشی «اسلام ناب» است و این گفتوگو در حاشیه این دوره انجام شده است.
*نظرتان درباره وضعیت نشاط در حوزه علمیه چیست؟ آیا به نظر شما حوزه نسبت به دانشگاه بینشاطتر است؟
وقتی من وارد حوزه شدم، نشاطی که در این فضا میدیدم قابل مقایسه با دانشگاه نبود. فضای دانشگاه در سالی که من دانشجو بودم؛ یعنی بین سال 76 تا 81 خموده و افسردهتر بود؛ غیر از فضاهایی که خودمان درست کرده بودیم؛ مثل بسیج و هیات و …. من مزه نشاط و انگیزه را در حوزه بیشتر دیده بودم. البته حوزه نسبت به خودش میتواند خیلی با نشاطتر باشد.
*این نشاط در طیفهای انقلابی حوزه بیشتر است یا در طیفهای سنتی؟
طلبهها خیلی این بازیها را ندارند. اینکه میگویید انقلابی و سنتی، بیشتر بین بزرگان حوزه در جریان است و الا بدنه طلبهها عموماً انقلابی هستند. البته ممکن است دقیقاً تشخیص ندهند مسیری که میروند 15 سال بعد به کجا میرسد، اما طلبههای جوان پرنشاط و انقلابی هستند. یعنی اگر کسی چرخی بین طلبهها بزند، به کار کردن بیشتر ترغیب میشود و حس کار میگیرد.
*اگر عدم نشاط را قرین با مفهوم «تحجر» بدانیم، چه الهیاتی پشت سر این تحجر وجود دارد؟ ما نمیخواهیم صرفاً بحث روحی، روانی کنیم. میخواهیم ببینیم گزارههای کلیدی پشتیبان تحجر چیست؟
نوع نگاهی که در فضای حوزوی به تحجر میکشد، اندیشهای است که محصول گسترش و تسلط فرهنگ غربی است. فرهنگ غربی یک ویژگی کلیدی دارد که بسیار عمیق و سابقهدار است و آن عبارت است از جمع نشدن دین و دنیاستنوع نگاهی که در فضای حوزوی به تحجر میکشد، اندیشهای است که محصول گسترش و تسلط فرهنگ غربی است. فرهنگ غربی یک ویژگی کلیدی دارد که بسیار عمیق و سابقهدار است و آن عبارت است از جمع نشدن دین و دنیاست؛ یعنی اگر شما میخواهید به سمت خدا حرکت کنید باید دنیا را کنار بگذارید و بروید در یک فضای رهبانی و کلیسایی و آسمانی قرار بگیرید و خودسازی کنید. اینها وقتی که حکومت را به دست گرفتند هم یک طرحی داشتند که مردم خیلی موجودات بهدرد بخوری در این طرح نبودند. خیلی متصلب و خشک و متحجر میشدند با اینکه نگاهشان معنوی بوده است. این رویکرد معنوی وقتی بنا را بر این میگذارد که وارد میدان شود و کاری بکند، اینچنین متحجر میشود چون طرحش طرح فرار از دنیاست.
در حالی که طرح ما طرح عبور از دنیاست. دنیا حجابی است باید اخذ شود و تغییر داده شود. دنیا متجر (محل تجارت) اولیاءالله است. حرف جدی و ابتکاری حضرت امام، مسأله نسبت ما با دنیاست. نه در دنیا غرق میشویم نه از آن فرار میکنیم. دنیا برای ما میتواند مظهر توحید باشد. اگر اینگونه ببینید میتواند همه دنیا را درگیر کار توحیدی و علم توحیدی کنید. حتی درگیر فقه کنید. اینکه چگونه شد که اندیشه فرار از دنیا به جوامع ما وارد شد، به دلیل سیطره غرب بر ما و عدم حاکمیت اسلام بود.
*یعنی شما میفرمایید تحجر بهرغم ظاهرش که واپسگراست و به گذشته ارجاع دارد، در واقع یک پدیده مدرن است؟
در شرایط مدرن مثل سرطان بروز کرده است و الا سابقهاش به اندازه کل تاریخ است. بهویژه از زمانی که دین خاتم به سراغ بشریت آمد و دست بشر به آن نرسید. دینی که جامع است و دین و دنیا را جمع کرده است. بشریت از زمانی که پادشاه رم مسیحی شد، با دینی مواجه بوده است که این دین، دین فرار از دنیاست و عمدتاً به سمت «طریقت» تمایل دارد. حتی حالت غیرمنحرفشدهاش هم به سمت طریقت است؛ چون این دین برای قوم یهود است و میخواهد مشکلی را در آنجا حل کند. دین یهود هم که یک دین دنیاگراست.
الان میتوانیم درباره انقلابیهای متحجر صحبت کنیم. کسانی که فکر میکنند انقلابیگری و تحولخواهی یعنی زدن نظام. این تحجر در انقلابیگری است؛ یعنی کلاً انقلابیگری را با این پوسته فهم میکند که باید نظام تغییر کند. این انقلابیگری آرمانخواه است اما توجه به واقعیت ندارد
اصلاً علت تمدن غرب این بود که اینها دیدند یا باید دین را انتخاب کنند یا دنیا را. با سیطره تمدن غرب، جوامع نسبت به آن منفعل شدند و فرهنگ تحجر به داخل کشور آمد و در حوزه هم رسوخ کرد. ما یک مرض چندین ساله را داریم و آن اینکه سکولاریته عملی داریم نه نظری. سکولاریته نظری را کمتر قبول میکنند، اما بهصورت عملی رواج دارد. حوزه متحجر تحت تأثیر همین فرهنگ رسوبکرده در مردم ایران است که با انقلاب داریم این فرهنگ را پس میزنیم. این فرهنگ نوعی فرهنگ شرکآلود است که در آن خدای دنیا و خدای آخرت فرق دارد. پاپ و کلیسای قرون وسطا این اندیشه را به این شدت نداشتند. مثلاً در آموزههای کلیسا میبینید که مسیح دو شمشیر را به پطرس داد یک شمشیر دنیایی و یک شمشیر آخرتی. یا در زمین سنگی را بنا کرد و گفت در همینجا باید بهشت آخرتی بنا شود. مسیحیت دینی نیست که شرکآلود باشد. ممکن است تمایلش به شریعت باشد اما جامعیت دین و دنیا را داشتند و در پی حاکمیت الله بودهاند اما در دوران مدرن این جدایی دین و دنیا تبدیل به یک مرض شد.
*آیا مشکل مبنایی ما با تحجر و دستگاه تحجر؛ آن چیزی که امام تعابیر شلاقی نسبت به آن دارد، یک مشکل نظری و علمی است؟ امام مواجهه نظری با تحجر داشت؟
تحجر یک بیماری انسانی با همه ابعاد خودش است؛ نظری، فرهنگی، هنجاری و عملی. در همه لایهها نفوذ دارد. امام در همه ساحتها با آن مبارزه کرد. در کتابهای حضرت امام ایشان به جامعیت اسلام توجه میدهد و با این رویکرد تکتک جریانهای حوزوی و علمی را نقد میکند. توجهی که به مقوله دانش میدهد و میگوید علوم حوزوی توحیدی و غیرتوحیدی دارند و علوم دنیایی هم میتوانند توحیدی و غیرتوحیدی باشند. العلم ثلاث، شامل زندگی عادی مردم هم میشود و مردم همانجا هم میتوانند درگیر توحید باشند. به لحاظ هنجاری و فرهنگی هم ما این مشکل را داریم. این یک نظام ارزشی است که در ذهن همه ما وجود دارد. مثلاً ما میخواهیم حوزه را یک صنف در کنار سایر اصناف معرفی کنیم. در حالی که حوزه شبیه دستگاه امامت است. چون ویژگیهای حوزه در همه بدنه جامعه باید باشد. مثلاً انذار و تبلیغ و کار علمی و … کار همه جامعه است.
*گاهی ما گرفتار یک گفتوگوی بیپایان با تحجر یا تجدد میشویم. اینکه بالاخره دین با سیاست جمع میشود یا نمیشود؟ این باعث میشود که از انجام تکالیفمان بازبمانیم. امام فراتر از این وارد صحنه شد و قیامی را علیه ظلم شکل داد و این وسط تحجر خود به خود منفعل شد.
من موافقم که این اتفاق افتاد. اما این اقدام و عمل، آن حرکت ویژهای نبود که امام رقم زد. چیزی که اتفاق افتاد، یک انقلاب در زمین و آسمان بود. هم عمل شما را درنوردید، هم گرایشهای شما را تغییر داد و هم نظام بینشی شما را عوض کرد. اگر اینگونه نبود انقلاب موفق نمیشد.
*اولویت با کدام است؟ در بحث اسلام ناب و اسلام آمریکایی خیلی اوقات مصالح و مواد یکی است اما ترتیب اولویتها مشخص میکند که کدام اسلام ناب و کدام اسلام آمریکایی است.
آن اتفاقی که باید در خارج بیفتد یک اتفاق انسانی است با همه ابعادش؛ والا یا به تحجر در انقلابیگری میافتیم یا به تحجرگرایی در شریعت یا تحجرگرایی در فلسفه و زدن حرفهای دور از واقعیت و صحنه عمل؛ وقتی سهم هر کدام از این اضلاع و ابهاد را به اندازه ندهیم. به هر حال انقلاب یک هویت چندضلعی دارد. قیام را گاهی ما به تغییر حاکمیت تعبیر میکنیم. امام پیش از اینکه انقلاب را به تغییر حاکمیت تعبیر کند از آن به عنوان «تحول روحی» نام میبرد. بروز این تحول تغییر حاکمیت است. مهمترین کلیدواژه همین جامعیت است. اگر روی هر نقطهای غیر از این بایستید دچار تحجر میشوید.
*بر فرض که این کلیدواژه جامعیت و سهضلعی بودن را بپذیریم؛ با همین معیار در شرایط فعلی در کدام یک از این اضلاع و ابعاد ما بیشتر ضعف داریم؟ نهاد روحانیت اکنون بیشتر روی چه چیزی تاکید داشته و از چه چیزی غافل شده است؟
مسأله اصلی امروز حوزه ما مساله «امتداد عینی» است. یعنی باید بتواند دانش را در عمل امتداد دهد. امام دو عمل را از هم تفکیک میکند؛ شریعت مطعون و شریعت متبع. شریعتی مطعون، فقط عمل بدون عمق مدنظرش است. شریعت متبع اما صاحب روح است. فقه شما روح عرفانی دارد. عرفان شما کالبد فقهی دارد. امتداد دادن این فقه به صحنه زمان و مکان مساله ماست.
امام دو عمل را از هم تفکیک میکند؛ شریعت مطعون و شریعت متبع. شریعتی مطعون، فقط عمل بدون عمق مدنظرش است. شریعت متبع اما صاحب روح است*آیا امروز همانطور که امام برای مبارزه با ظلم و یاری ستمدیدهها انقلاب کرد، روحانیت ما ملجا و پناهگاه ستمدیدگان هستند؟
الان هم آن کسی که حرکت مردم را پیش میبرد روحانیت است. ما امروز میخواهیم ظلمستیز باشیم باید چه کنیم؟ ظلمستیزی در چه نقطهای متمرکز است؟ بهعقیده من امروز روحانیت سر این نقطه ایستاده است. البته من خودم خیلی نقد دارم اما سر این صحنه هست. مساله امروز ما در مبارزه با ظلم، دولت است. روحانیت در این عرصه و برای تغییر شرایط و ایجاد یک دولت اسلامی حضور دارد. هم در مبارزه با ظلم خارجی و هم ظلم داخلی اراده میانی در کشور ما باید ترمیم شود. چون اگر این اتفاق نیفتد صرفاً حرکتهای پارتیزانی رخ میدهد؛ یعنی کسانی که صرفاً داد میزنند. البته داد زدن خوب است اما بهشرطی که منجر به بلند شدن خلق الله و ویرایش وضعیت شود. امام در انقلاب همینطور عمل کرد. امام میدانست که برای تحقق عدالت اول شاه را سرنگون کنیم. حتی برای زدن آمریکا باید شاه را سرنگون کنیم. عدالتخواهی الان اینطور محقق میشود که مردم را سر خط کنیم که دولت تغییر کند. روحانیت الان با این تعریف در میدان عدالتخواهی هست. البته نقدهایی به حرکتهای روحانیت داریم. مثلاً فضای حرکت سیاسی شان تقلیدی است. در این زمینه طلاب از دانشجویان عقبتر هستند. آن جوشش و حریت فکری را بهقدر مناسب ندارند.
*نکته خاصی درباره بحث تحجر ندارید؟
بهنظرم الان میتوانیم درباره انقلابیهای متحجر صحبت کنیم. کسانی که فکر میکنند انقلابیگری و تحولخواهی یعنی زدن نظام. این تحجر در انقلابیگری است؛ یعنی کلاً انقلابیگری را با این پوسته فهم میکند که باید نظام تغییر کند. این انقلابیگری آرمانخواه است اما توجه به واقعیت ندارد. این موضوع را هم میتوان در بحثی مفصل بررسی کرد.