دلشاد تهرانی تشریح کرد؛
چگونه شیطان انسان را میفریبد؟/ راز ادعای خدایی فرعون
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - شیطان امور باطل و زشتیها و پلیدیها را از راه میل و رغبتی که عواطف بشری به آن دارد، در نظر آدمیان میآراید و بدینوسیله گمراهشان میسازد.
تبسم مهر - شیطان امور باطل و زشتیها و پلیدیها را از راه میل و رغبتی که عواطف بشری به آن دارد، در نظر آدمیان میآراید و بدینوسیله گمراهشان میسازد.
به گزارش خبرنگار مهر ، متن زیر یادداشتی است که مصطفی دلشادتهرانی استاد حوزه و دانشگاه در مورد راز ادعای خدایی فرعون نوشته است:
انسان بهشدت در معرض توهم در امور گوناگون است. قوۀ واهمۀ آدمی دیدهها و نادیدهها و راستها و ناراستها را به نفس مینمایاند. میدان تاختوتاز شیطان نیز در توهمات انسان است. به بیان مرحوم علامه طباطبایی شیطان نخست در عواطف نفسانی انسان یعنی در بیم و امید و در آمال و آرزوهای آدمی و در شهوت و غضب بشر تصرّف میکند و سپس در افکار و ارادهای که از این عواطف برمیخیزد. شیطان امور باطل و زشتیها و پلیدیها را از راه میل و رغبتی که عواطف بشری به آن دارد، در نظر آدمیان میآراید و بدینوسیله گمراهشان میسازد.
برای مثال خودکامگی و خودرأیی را که مطابق امیال پست آدمی است آنقدر در نظرش میآراید تا پلیدی و زشتی آن در نظرگاهش زدوده میشود و توجه به عواقب آن زایل میگردد و بهجایی میرسد که بهخوبی و درستی آن حکم میکند و آن را حقّ خویش میداند .
در این عرصه عوامل متعدد و گوناگونی زمینهساز و برانگیزنده و شکلدهنده است. در میان توهمات آدمی، بزرگترین و پرآسیبترین توهّم، این است که آدمی گرفتار خود خدا دیدن و خدایی کردن شود. امیر مؤمنان علی(ع) در عهدنامۀ مالک اشتر، وی و همۀ آنان را که در جایگاه قدرت قرار دارند، سخت از این توهّم پر آسیب، پرهیز داده و فرموده است: «إِیَّاکَ وَ مُسَامَاهَ اللّهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ، وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ: بپرهیز از به نبرد برخاستن با خدا در بزرگی او و همانند دانستن خود با وی در قدرت و عظمت او، که خداوند هر گردنکشی را خوار میسازد و هر خود بزرگپنداری را بیمقدار مینماید.»
آنان که در جایگاه قدرت قرار دارند بیش از دیگران درخطر توهّم خود خدا دیدن و خدایی کردناند و عواملی چند به این توهّم دامن میزند و آنچه را که زمینۀ افروخته شدن دارد، شعلهور میسازد و صاحب قدرت را بهتمامی میسوزاند . امیر مؤمنان علی (ع) مالک اشتر و همۀ صاحبان قدرت را از این امر سخت پرهیز داده و فرموده است: «إِیَّاکَ وَ الاِعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَ الثِّقَهَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَ حُبَّ الاِطْرَاءِ؛ فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِ: تو را سخت پرهیز میدهم از خودشیفتگی، و اطمینان کردن به چیزی که به خودشیفتگیات وامیدارد، و از دوست داشتن چربزبانی و ستایش، زیرا چنان حالتی از استوارترین فرصتهای شیطان در درون خودش است، برای اینکه هر کار نیکی را که نیکوکار کرده است از میان بردارد.»
ستایش مردمان نسبت به صاحبان قدرت مهمترین عامل در ایجاد توهّم خود خدا دیدن و خداییکردن است. ملّای روم دراینباره گوید: فرعون خودکامه نیز قربانی توهّم خود خدا دیدن و خدایی کردن خویش شد، چون وقتی دید زن و مرد و کودکِ خردسال در برابرش به سجده میروند دچار بیماری شخصیتی شد. سخن مردم خطاب به فرعون که تو خداوندی، صاحباختیاری و پادشاهی، او را گرفتار توهّم کرد و براثر این تلقینات مغرور، گستاخ و بیپروا شد و تا آنجا پیش رفت که دعویِ الوهیت و ربوبیت کرد و بهصراحت - چنانکه در آیۀ 24 سورۀ نازعات آمده است - اعلام نمود: «أَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی: منم پروردگار برتر شما».
او در عمل چونان اژدهایی سیریناپذیر گشت که روح دوزخیاش چونان جهنّم - بنا بر آیۀ 30 سورۀ ق - پیوسته میگفت: هَل مِن مَزِیدِ: آیا بیش از این هم هست؟
ملّای روم گوید: واقعیت این است که وهم و گُمان، آفت و بیماریِ عقلِ جُزوی است، زیرا عقلِ جُزوی، درون تاریکیهای وهم و گُمان استقرار مییابد. برای مثال اگر آدمی بر روی زمین حرکت کند و در راهی به پهنای یک گام پیش برود، چون ارتفاعی و بالا بودنی در کار نیست دچار وهم و ترس نمیشود و بهراحتی و آسودگی و بیهیچ خیال و وهمی از آن مسیر عبور میکند، امّا اگر بر سر یک دیوار بلند باشد، هرچند پهنای آن چند گام باشد، آدمی دچار وهم و خیال و ترس میشد و تعادلش به هم میخورد. پس لازم است هرکس به این واقعیت توجّه کند و دربیابد که چگونه وهم در آدمی تأثیر میگذارد و نیز باید توجّه نمود که توهّم خود خدا دیدن و خدایی کردن آدمی را به چه جانور درندهخویی مبدّل میسازد .
سجدۀ خَلق از زن و از طفل و مَرد
زد دلِ فرعون را رنجور کرد
گفتنِ هر یک خداوند و مَلِک
آنچنان کردش ز وَهمی مُنتَهِک
که به دعویِّ الهی شد دلیر
اژدها گشت و نمیشد هیچ سیر
عقلِ جزوی آفتش وَهم است و ظن
زان که در ظلمات شد او را وطن
بر زمین گر نیم گَز راهی بُوَد
آدمی بی وَهم آمِن میرود
بر سرِ دیوارِ عالی گر روی
گر دو گَز عَرضش بُوَد، کژ میشوی
بلکه میافتی ز لرزۀ دل به و َهم
ترسِ وَهمی را نکو بنگر، بفهم
بپرهیز از به نبرد برخاستن با خدا در بزرگی او و همانند دانستن خود با وی.