پرویز ضیاء شهابی:
فردید میخواست از فلسفه فراتر برود
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - پرویز ضیاءشهابی با بیان اینکه فردید میخواست از فلسفه فراتر برود، گفت: او خشنود و راضی به فلسفههای موجود نبود و طرفدار حکمتی عمیقتر بود که از آن به حکمت اُنسی یاد کرده است.
تبسم مهر - پرویز ضیاءشهابی با بیان اینکه فردید میخواست از فلسفه فراتر برود، گفت: او خشنود و راضی به فلسفههای موجود نبود و طرفدار حکمتی عمیقتر بود که از آن به حکمت اُنسی یاد کرده است.
به گزارش خبرنگار مهر ، مراسم یادبود «سید احمد فردید» عصر روز گذشته با حضور اندیشمندان و صاحبنظران حوزه فلسفه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
«پرویز ضیاء شهابی» در این مراسم در سخنانی گفت: از زمانی که از نعمت شاگردی فردید برخوردار شدم، هرگاه چیزی از ایشان به گوشم میرسید، آنچه به ذهنم خطور میکرد، همان چیزهایی بود که به سقراط نسبت دادهاند. نقل است نوشته هراکلیت را به سقراط دادند که بخواند. او آن را خواند و گفت «آنچه از آن درمییابم، عالی است و آنچه درنمییابم هم عالی است و غواصی آندلسی میبایست تا به سخنان او برسد». در مورد مخالفان فردید، عجب آن است که از جاده انصاف بسیار دور افتادهاند به طوری که عظمت مقام علمی و فکری او را انکار میکنند و نه تنها غربستیزی، بلکه فلسفهستیزی را به او نسبت میدهند. فلسفهستیزی اگر به معنای فرا رفتن از فلسفه باشد، درست است. به نظرم لفظ فلسفه اگر در معنی فلسفه مدون و جا افتاده در اذهان گرفته شود، مانع تفکر اصیل میشود، به جای آنکه به آن مدد برساند. در وضع فلاسفه بزرگ هم امثال این ماجرا حاکم بوده است.
استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد: افتادن در نوش و نیش مخالفان و موافقان، ماجرایی نیست که فقط بر فردید رفته باشد، بر دیگر فلاسفه و حکما هم از جمله ابنعربی، هِگل و ... چنین ماجراهایی گذشته است. افلاطون و ارسطو به فلسفهای عمیقتر از فلسفه رایج و متداول در زمان خود رغبت داشتند. افلاطون وجهه همتش، چیزی بود که خود را خیرشناسی تلقی میکرد و انسان را از رسیدن به آن ناتوان میدانست و این علم اعلا همواره برای او صورت ایدهآل داشت نه چیزی که در دسترس باشد و در این باب، افلاطون چیزی ننوشته است و هرکس چیزی به او نسبت دهد، بُهتان زده است.
ضیاء شهابی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه مرحوم فردید میخواست از فلسفه فراتر برود، ادامه داد: این به این معنا است که او خشنود و راضی به فلسفههای موجود نبود و طرفدار حکمتی عمیقتر بود که از آن به حکمت اُنسی یاد کرده است. این حکمتها در عین اینکه ریشه در فلسفههای پیشین دارند، از رسیدن به نفسها و نارساییها در آنها فراتر رفتهاند. تعبیر فردید، گذشت به معنی فراتر رفتن یا رسوخ در آن است.
این پژوهشگر فلسفه در پایان خاطرنشان کرد: افرادی همچون فردید، احاطه و آشنایی کافی با فلسفههای پیشین داشتهاند که بتوانند در آنها رسوخ کنند. کتاب «فلسفه عمومی» یا «مابعدالطبیعه از فولکیه» که یحیی مهدوی، آن را به فارسی ترجمه کرده بود، ولی از فردید خواست در آن دستی ببرد و اصطلاحات غربی را بهجا و مناسب در آن بهکار گیرد که این نشان از آشنایی کامل او با فلسفه غرب دارد. امیدوارم با فرونشستن حقارتها و حسادتها، غنای فکری فردید آنطور که شایسته است، آشکار شود.
آموزگار بزرگ تفکر فلسفی
در ادامه این مراسم «محمدرضا ریختهگران» از شاگردان مرحوم فردید در سخنانی از فردید به عنوان آموزگار بزرگ تفکر فلسفی در ایران یاد کرد و گفت: در عالم فلسفه، اغلب به تعابیری برمیخوریم که میگویند فردی ارسطویی یا کانتی و ... است. اگر در راه تفکر هر کدام قدم بگذاریم، کانتی یا فردیدی خواهیم بود، اما چگونه میتوان راه یک متفکر را پیمود؟ هایدگر راه تفکر را همچون بودن در یک کورهراه جنگلی دانسته و چنین آورده چون «کورهراه» نام قدیمی جنگل است. رفتن در کورهراه جنگلی به معنای رفتن در راهی است که به جایی نمیرسد. کورهراههای جنگلی، شخص را به جایی میرساند، اما نه به جایی مشخص و از پیش تعیین شده، بنابراین به معنای این است که این راه به یک مقصد معلوم و معین نمیرسد. در نظر هایدگر، تعبیر کورهراههای جنگلی به این معناست که تفکر ذاتاً پرسشگری است. پرسشگری آنچنان که با رسیدن به پاسخ از جنبش نمیافتد و جهت راه خود را برآورد نمیکند؛ بنابراین تفکر، یک راه آماده و از قبل معلوم نیست که هر کسی در آن گام نهد. از طرفی، راه تفکر را باید پیمود.
استاد فلسفه دانشگاه تهران تصریح کرد: در راه فلسفه باید گام برداریم و در راه بیفتیم تا راه، راه شود؛ بنابراین راه از پیش معلوم و مشخصی نیست و راه تفکر همچون راههای پیموده شده دیگر، نمیتواند باشد. این تکاپو و حرکت است که به راه مجال آن را میدهد تا به ظهور درآید و محقق شود. برای هر متفکری راهی وجود دارد که راه اوست و برای آن علائم و نشانههایی دارد. راه حقیقی وقتی آشکار میشود که پیمودن را آغاز کرده باشد.
همچنین در ادامه «محمد رجبی» به ذکر سخنانی در خصوص فردید پرداخت و گفت: امام علی(ع) میفرمایند «مردمان، دشمنان آن چیزهایی هستند که نمیدانند». مخالفتی که با افرادی مثل فردید میشود، برای نکاتی است که مردم نمیدانند و آن پرسشگری که لازمه تفکر است، در آنها وجود ندارد. اکثر این برخوردها از همینجا نشأت میگیرد و این نادانی طرف مقابل است نه اِشکال طرف گوینده.
این پژوهشگر فلسفه با اشاره به مقام علمی و شخصیتی مرحوم فردید اظهار کرد: مبحث ریشهشناسی دکتر فردید و دقتی که ایشان در گزینش واژههای معادل فارسی برای مفاهیم فلسفی داشتند، مثالزدنی است که متأسفانه بد فهمیده شده است. دکتر فردید وقتی مطلبی را ترجمه میکرد، به دنبال ریشه مشترک آن واژه در یونانی و لاتین با کلمه فارسی میرفت. به عنوان مثال، واژه «دینامیسم» را مرحوم آریانپور به واژه «پویایی» ترجمه کرده است، اما دکتر فردید با احاطهای که به زبانهای مختلف و یونانی داشت، ریشه آن را از یونانی پیدا کرد که «دونو» بوده است و از اوستا و فارسی باستان این واژه را پیدا کرد و ریشه آن را در «دانستن» و «توانستن» یافت که هممعنی هستند. «دینامیسم» را فردید به «توانمندی» ترجمه کرده است و «دینامیک» را «توانمند» معنا کرده است. حال برخی طرفداران آریانپور به فردید انتقاد میکردند که واژه «پویایی» درست است نه «توانمندی». پویش در زبان پهلوی و اوستایی به رفتن اهریمنی گفته میشده است. فردید هم ریشه لفظ مشترک و هم معنا را با دقت پیدا میکرد.
رجبی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به غربزدگی در اندیشه مرحوم فردید گفت: دکتر فردید، غرب را به معنی اروپا و مغربزمین نمیگرفت. غربی که فردید از آن میگفت، در مقابل شرق بود و جنبه وجودشناسانه داشت. وجود انسان دو قسمت است که یک قسمت مثبت و یک قسمت منفی دارد. آن جنبه تاریک وجود انسان، غرب وجودش است و آن جنبه تاریک، شرق وجود او است. سهروردی فلسفهای را میآورد و اسم آن را «اشراق» میگذارد یعنی فلسفهای که از شرق به وجود آمده است. فرقی که در دوره جدید، این فلسفه کرده است، این است که انسان در هر دورهای ادعای فسق و فجور نمیکرده و ادعای دیانت و تقوا میکرده است که این فجور را در ذیل آن بپوشاند. در هر دورهای هر خلافی که بوده، هیچگاه رسمیت پیدا نکرده است. تنها دورهای که خلاف در آن رسمیت پیدا میکند، متأسفانه در دوره فعلی است. در دوره جدید است که انسان رسماً خودش را جای خدا میگذارد و خود را حقیقت میانگارد. فردید، آن کسی که غربزده است و نمیداند که غربزده است را «غربزده مرکب» مینامید. پیام فردید برای امروز این است که «غربزدگی جهان امروز تلازم دارد با غربی که در وجود خود ما حاکم است». حضرت علی (ع) هم در این خصوص فرموده است که «ارزش و اعتبار هر فرد و گروه انسانی به چیزی است که آن را ایدهآل میداند». تا زمانی که ایدهآل، دیدگاه و زیباییشناسی ما با غرب، یکی باشد، خود را نباید فریب دهیم مگر اینکه یک انقلابی پیدا شود که هم عملاً و هم نظراً، این امر را محقق کند.