پروژه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی خبرگزاری ایرنا/ هادی غفاری(2)
انقلاب باید روحیه جاذبه داشته باشد نه دافعه
سیاسی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - تهران- ایرنا- حجت الاسلام هادی غفاری از زندانیان دوره پهلوی میگوید: هر فردی که به انقلاب ملحق شد خوش آمد. انقلاب باید جاذبه داشته باشد نه دافعه. من بابت آن همه فداکاری که انجام دادم، احساس طلبکاری ندارم بلکه به شدت خودم را همچنان بدهکار مردم میدانم.
تبسم مهر - تهران- ایرنا- حجت الاسلام هادی غفاری از زندانیان دوره پهلوی میگوید: هر فردی که به انقلاب ملحق شد خوش آمد. انقلاب باید جاذبه داشته باشد نه دافعه. من بابت آن همه فداکاری که انجام دادم، احساس طلبکاری ندارم بلکه به شدت خودم را همچنان بدهکار مردم میدانم.
گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ حجت الاسلام هادی غفاری از جمله روحانیونی بود که قبل از انقلاب اسلامی در کشورهای مختلف به سخنرانی علیه رژیم پهلوی پرداخت و با روحانیون سرشناس انقلاب هم از نزدیک آشنا بود.
حجت الاسلام غفاری در بخش دوم گفت وگوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی خبرگزاری ایرنا» به سخنرانیهای خود در کشورهای مختلف، شکنجهها و نقش روحانیون در پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.
-متن گفت وگو با وی را در ادامه میخوانیم:
**ایرنا: شما با آیت الله بهشتی از نزدیک در ارتباط بودید. دیدگاهتان در مورد او چیست؟
***غفاری: آیت الله بهشتی فکر بازی داشت. او چند کار بزرگ انجام داد. اینها را مردم نمیدانند اما من که با او بودم به خوبی میدانم. بهشتی یک دفترچه کوچک پالتویی داشت که اسامی افرادی زیادی در آن یادداشت کرده بود تا اگر انقلاب به پیروزی رسید افرادی که میخواهند کارهایی همچون وزیر، استاندار، فرمانداری و ... را برعهده بگیرند به راحتی انتخاب کند و در آن مشخص کرده بود که چه افرادی میتوانند استاندار شوند و چه افرادی وزیر و ... . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم دیدم که وقتی بحث استانداری کردستان به میان آمد همان دفترچه را بیرون آورده بود و در آن دنبال افراد با صلاحیت میگشت. بنابراین آیت الله بهشتی به لحاظ شناخت نیروها، انسان تشکیلاتی قوی بود.
**ایرنا: روحانیون یک از قشرهایی بودند که در مبارزه با رژیم پهلوی حضور داشتند در مورد مبارزههای این قشر چه دیدگاهی دارید؟
***غفاری: مبارزه با رژیم پهلوی یک حرکت مردمی و ملی بود. در این حرکت کاسب، زن چادری، بی چادر، با حجاب، بی حجاب، بدحجاب هم بود؛ یعنی از همه قشرها در این انقلاب شرکت داشتند اما آرام آرام که به جلو آمد روح مذهبی بر آن غالب میشد و شعارها منشا مذهبی به خود گرفت. در تهران 6 تا 7 مسجد بودند که فعالیت میکردند و ضمن احترامی که برای روحانیون قایل هستم با صراحت میگویم که اینجور نبود که اکثریت آنها طرفدار انقلاب باشند بلکه روحانیت طرفدار انقلاب در اقلیت مطلق بودند.
**ایرنا: خاطره خاصی از اینگونه روحانیون دارید؟
***غفاری: فردی که من را منصوب کرد یک روحانی بود. در سال 1355 یا 1356 خورشیدی من عکس شاه را روی منبر پاره کردم و ساعت 12 شب که به خانه، میآمدم دیدم خیابان را محاصره شده است من قبل از اینکه به کوچه برسم راه را کج کردم و رفتم خانه همان روحانی که من را منصوب کرده بود در زدم در را باز کرد رفتم داخل، به من گفت خیر باشه؟ گفتم من روی منبر عکس شاه را پاره کردم آمده بودند من را بگیرند فرار کردم و هیچ جا ندارم به شما پناه آوردم. گفت من هفت تا دختر دم بخت دارم امشب یک جای دیگر برو بخواب. به این صورت من را از خانه اش بیرون کرد و من رفتم خانه یک دوست دیگری به نام «یعقوب خزائی» بسیار باوفا بود که فرزند او نیز در جنگ شهید شد. خزائی طبقه سوم یک آپارتمان زندگی میکرد و من شب را آنجا خوابیدم. البته آن شب بسیار گرسنه بودم چون نه صبحانه خوردم نه نهاد و نه شام. من در یکی از اتاقها خوابیدم از گرسنگی خوابم نمیبرد خجالت میکشیدم صدایش کنم در همان تاریکی دست کشیدم دیدم روی میز قابلمه است یک لقمه خوردم حواسم شد که خیلی بدمزه بود. صبح که نگاه کردم دیدم ته دیگ مونده بوده که تفاله چای روی آن ریخته بودند تا خیس بخورد و من آن شب تفاله چایی خورده بود. میخوام بگویم که چنین شرایطی بر مبارزان مردمی میگذشت اما اکثریت روحانیون حضور نداشتند. البته بعد از انقلاب آمدند خوش آمدند. من نمیخواهم بگویم تا دیروز کجا بودید این حرف را اصلاً قبول ندارم. آدمها در شرایط مختلف میتوانند تغییر شکل دهند قرار نیست بگویم فردی که قبلاً بگویم الان هم برو دنبال کارت بلکه الان نظام را رشد میدهد. بنابراین اینجور نیست که گاهی عده ای میگویند بله روحانیون تاثیر داشتند. نه اینجور نیست بلکه روحانیون تاثیرگذار بسیار انگشت شمار بودند که به مبارزه پیوستند. ببینید در راهپیمایی عید فطر و یا 17 شهریور زیر گلوله چند تا معمم حضور داشتند؟
**ایرنا: نظر شما در مورد افرادی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به آن پیوستند چیست؟
***غفاری: هر فردی که ملحق شد خوش آمد. انقلاب باید جاذبه داشته باشد و آنها باید به انقلاب ملحق شوند. ما اصلاً نباید در این خصوض دافعه داشته باشیم البته باید بدانند که روحیه طلبکاری نیز نداشته باشند. من که بسیار مبارزه کردم، شکنجه شدم، کابل، مشت، لگد، آبجوش و ... را تحمل کردم. صورت بچه 40 روزه را زخم میکردند تا اعتراف کنی و من این همه شلاق خوردم اما مقاوم ایستادم. همین الان 13 بهمن 1397خورشیدی است این شکنجهها در 1353 خورشیدی بود؛ یعنی حدود 44 سال میگذرد و به کتاب خدا سوگند که هنوز کف پاهایم درد میکند و میسوزد. کف پای من خوب نمیشود. قُطر آن بیش از 20 سانت شده بود از بس کابل زده بودند به حدی که میتوانستم با چاقو کف پایم را ببرم اما از ترس عفونت این کار انجام ندادم. «هوشنگ ازغندی» شکنجه گر ساواک با پوتین چنان به فک من زد که کل دندانهایم را خرد کرد اینها که الان توی دهنم است دندان نیست اینها استخوان مصنوعی است من دندان ندارم. من بایت آن همه فداکاری که انجام دادم احساس طلبکاری ندارم و نمییابم بلکه به شدت خود را همچنان بدهکار مردم میدانم.
**ایرنا: در دوره مبارزه شما سخنرانی هایی هم در کشورهای دیگر انجام دادید. دولتهای مختلف چه برخوردی با شما و دیگر مبارزان داشتند؟
***غفاری: آمریکا به هیچ وجه من را در داخل کشورش راه نداد تا به امروز سه بار خواستم بروم به من ویزا ندادند و حتی در دوران مبارزه با کت و شلوار و ته ریش به سفارت آمریکا در پاریس رفتم. گفت چه کاره هستی؟ گفتم فرش فروش. گفت میخوای بروی آمریکا چیکار کنی؟ گفتم میروم تفریح کنم. گفت: نه شما آیت الله هستی و میخواهی بروی آمریکا داد بزنی بگو مرگ بر آمریکا. بعد از آن با هواپیما با سفارت آمریکا در زوریخ رفتم که که از آنجا ویزا بگیرم اما آنجا هم موفق نشدم که ویزا بگیرم. گفت پاسپورت بده. پاسپورتم به نام «عبدالله گلشنی» شغل فرش فروش، بود که یکی از دوستان جعلی درست کرد اما در زوریخ هم فهمید که من صبح خواستم ویزا بگیرم اما موفق نشدم به همین دلیل گفت از اینجا بروید.
**ایرنا: به کشورهای اروپایی رفتید؟
***غفاری: بله. در اروپا بحث مبارزه مسلحانه نبود بلکه بحث تغییر یک رژیم یا سیستم بود. بسیار مودبانه و با کلماتی که اصلاً بوی خشونت نمیداد با ما برخورد میشد. البته مخالف هایی هم داشتیم چریکهای فدایی خلق گاهی سخنرانیهای ما را به هم میزدند. برای مثال همسر «بهمن نیرومند» که جزو این نیروها بود میخواست جلسههای ما را در آلمان به هم بزند اما پلیس از ما حمایت کرد و گفت اینها اهل شلوغ کردن هستند و جزو انجمن اسلامی هستند. چند بار از شهرداری و کلیسا سالن اجاره کردند. در همین موقع هم کنفرانی توسط «محمد هاشمی» برای من در آمریکا گذاشته شد اما به من ویزا داده نشد اما در ایتالیا، انگلیس، هلند و آلمان سخنرانی و کنفرانس دادم که با ما به احترام برخورد میشد.
گفت و گو از مهدی احمدی
ادامه دارد...
پژوهشم9370**9131
انتهای پیام /*