بزرگنمایی:
۱۸۰ دقیقه بازی کردن و به طور خاص ۹۰ دقیقه حمله کردن جلوی صد هزار تماشاگر خودی و بدون زدن حتی یک گل! مطمئنا این یک ابهام بزرگ در مورد پرسپولیس قدرتمند در بازی تهاجمی است.
به گزارش *تبسم مهر*، ابهام و البته پرسش و
دلیل خواهی. چرا پرسپولیس در ورزشگاه آزادی برابر کاشیما موفق به گلزنی
نشد؟ این مهمترین سوالی است که یافتن پاسخش می تواند سنگ بنای یک شروع دیگر
برای سرخ ها باشد، پس به راستی چرا؟
*پرسپولیس در بازی برگشت به چه چیزی نیاز
داشت؟ گل زدن. و بله دقیقا همین نیاز به گل زدن بود که باعث ناکامی تهاجمی
تیم شد. چون به گل زدن نیاز داشتند پس همه چیز فدای "سرعت" شد. شکل نقشه
تهاجمی پرسپولیس از دقیقه یک تا نود: توپگیری- پاس سریع به یک سوم هجومی
برای زوج علی پور و منشا. نقشه ای که در وهله اول به قدر کافی خام بود چون
در کم تراکم ترین وضعیت دفاعی کاشیما تعداد بازیکنان آنها برابر دو مهاجم
پرسپولیس حداقل پنج نفر بود. وضعیت پنج برابر دو و آن نیز در حالتی که
عمدتا فاصله علی پور و منشا، فاصله مهاجم صاحب توپ و مهاجم دوم به بیش از
بیست متر می رسید در حالی که پنج مدافع کاشیما در یک باکس فشرده ده در ده
روی توپ بازی می کردند. حاصل؟ صحنه ای که بارها و بارها در طول بازی مشاهده
کردیم. تلاش عقیم علی پور یا منشا در برابر فوجی از مدافعان کاشیما جهت
دریبلینگ و حرکت تهاجمی موثر. اما جز تکروی و لو دادن توپ اتفاق دیگری صورت
نمی پذیرفت.
*یک سوال: چرا منشا و
علیپور از دقیقه هفتاد به بعد حتی نای یک حرکت تهاجمی معمولی را هم
نداشتند؟ چون انرژی آنها به خاطر جنگ های بیهوده نابرابر یک به چهار و یک
به پنج کاملا تمام شده بود. اینکه پرسپولیس می خواست هر چه سریعتر با راه
اندازی مهاجمانش ضربه را وارد کند یعنی مهاجمان هم باید به صورت مداوم در
فضاهای مختلف دوندگی کنند. دوندگی بیشتر یعنی تخلیه انرژی بیشتر. اما خوب
این روی خام نقشه حمله ای پرسپولیس بود و حداقل سرخ ها می توانستند از طریق
روی دیگر ماجرا انرژی و خلاقیت را تزریق کنند. از طریق اضافه شدن های سریع
نفر سوم. رسن، نوراللهی و یا حتی آدام همتی. اضافه شدن نفر سومی که تهاجم
تیم به شدت به آن نیاز داشت و چه بسا حتی با آن هم می توانست سرنوشت بازی
را تغییر دهد. اما خوب چرا این اضافه شوندگی و ساخت مثلث های ترکیبی اجرایی
نشد؟
*پاسخ را باید در "توپگیری های" سرخ ها
جستجو کرد. وقتی شما در زمین حریف توپگیری می کنید بالطبع خطوطتان هم به
یکدیگر نزدیک هستند و ادغام سازی و ترکیب زنی خیلی موثرتر انجام می پذیرد.
اما وقتی شما به حریف اجازه نفوذ تا یک سوم دفاعی تان را می دهید و ضمن
اینکه تاکتیک تان هم پاس سریع برای مهاجمانتان است پس قضیه خیلی سخت تر می
شود و انتظار از ایستگاه های میانی برای اینکه هر بار سریعا از یک سوم
دفاعی به یک سوم هجومی تغییر وضعیت بدهند حداقل اگر نگوییم انتظاری بی
مورد، که انتظاری بالاتر از سطح بازی یک تیم در آسیا است. بله، این مشکلی
بود که به بازیکنان اجازه کمک رسانی عددی به علی پور و منشا را در تایم
اعظمی از بازی نمی داد. کاشیما به خوبی و به شکلی پله به پله با قواعد بازی
حفظ توپ آشنا بود و به همین ترتیب در مرحله اول به راحتی پرسینگ کم فشار
سرخ ها در زمین جلو را شکست می داد و وارد زمین حریف می شد. اینجا باز
کاشیما با استفاده از فضای بین خط دفاع و هافبک پرسپولیس بازی های عرضی و
چرخش توپ را انجام می داد و از نعمات بازی با توپ در زمین حریف بهره مند می
شد.
*در این مواقع به این علت که در این بازی
برانکو از زوج مهاجمانش خواسته بود کمتر به زمین خودی بیایند و بیشتر فشار
روی خط دفاع حریف برای ضدحملات را حفظ کنند پس عملا شروع دفاع در زمین خودی
با خط هافبک شروع می شد. و خوب همین امر باعث ایجاد گپ بین دو لایه دفاعی
شده بود. به هر حال عقب نشینی خط هافبک تا یک سوم دفاعی برای اینکه اجازه
ایجاد این گپ را ندهد و دوندگی بالای آنها در مقابل قدرت مالکیت توپ کاشیما
برای توپگیری باعث می شد که به محض توپگیری فقط بتوانند مهاجمان را صاحب
توپ کنند و بیشتر از آن نای اضافه شدن را نداشته باشند. در این شرایط خیلی
از مربیان رو به استفاده از اضافه شوندگی بک های کناری که در دفاع انرژی
کمتری را مصرف کرده اند می آورند، اما خوب پرسپولیس در این مورد هم ناکام
بود. دو بک کناری که به هیچ وجه سرعت لازم برای این اقدام را نداشتند.
البته خوب پرسپولیس تلاش های متعددی برای پرسینگ محکم و پرفشار از زمین
حریف را هم امتحان کرد ولی همانطور که گفتیم کاشیما در بازی حفظ توپ و
شکستن پرس تخصص کافی داشت(تخصصی که مخصوصا در بحث شکستن پرس هر تیمی در
دنیا در هر سطحی باید به آن مسلح باشد) و این تخصصش در این بازی خاص واقعا
یک امتیاز ویژه بود، یک تاکتیک پنج ستاره.
*نقشه تهاجمی برانکو در هر دو جنبه
مستقیم(حرکت موثر دو مهاجم) و غیرمستقیم(اضافه شدن نفر سوم) تبدیل به یک
نقشه ناکام شد. یک نقشه شکست خورده. در حالی که پرسپولیس تمام قاعده اش روی
"سریعتر حمله کردن" بود و همه قواعد بازی را هم به نفع آن فدا کرده بود
شاید اگر برانکو حداقل به تجربه بازی خود کاشیما در بازی رفت توجه می کرد
می توانست تصمیمات بهتری بگیرد. تیمی که در بازی رفت در نیمه اول کاملا
نقشه ای مشابه نقشه پرسپولیس داشت و آن نیز ناکام ماند. اما در نیمه دوم
پلن بی برای تیم تعریف شد و در آن دیگر یک حمله فقط سریعتر جلو رفتن نبود،
بلکه قواعد خاص خود را داشت که باید اجرا می شد: "ابتدا بالابردن درصد
مالکیت توپ- به دست گرفتن ریتم بازی- ایجاد تمرکز تهاجمی- تولید فشار" ،
قواعدی که یک به یک توسط کاشیما اجرا شد و دو گل را برای تیم به ارمغان
آورد.
*برانکو نیز بدون شک باید به این سمت تیم
را هدایت می کرد. در مرحله اول پرسپولیس باید مالکیت توپ را کاملا از حریف
می گرفت، چیزی که برای انجام حملات نیاز اصلی و صددرصد بود. ولی در تمام
طول بازی سرخ ها از تسلط بر توپ عاجز بودند و مالکیت به طور نسبتا مساوی
بین دو تیم در گردش بود. خوب مطمئنا وقتی حریف پنجاه درصد زمان بازی را در
اختیار دارد یعنی شما در نصف زمان بازی قادر به حمله کردن نبوده ای و این
با نیازهای تیمی که به گل احتیاج دارد همخوانی ندارد. پس از تسلط بر توپ،
تیم باید تلاش می کرد با مغلوب کردن خط شروع پرس حریف که در مرکز زمین
استقرار یافته بود بازی را به زمین حریف انتقال دهد. خوب وقتی شما بتوانی
به شاخصه بازی اردویی در زمین حریف برسید پس خطوط هم به یکدیگر نزدیک می
شوند و از این طریق می توان با حملات پشت سر هم یک بازی محاصره ای پرفشار
را بر رقیب تحمیل کنید. آیا در این حالت خیلی بیشتر به گل زدن نزدیک نشده
اید؟
*از همان دقایق پانزده و بیست و لودادن
های پرتعداد توپ توسط زوج خط حمله نیاز به شیفت به پلن بی احساس می شد.
نیاز شدید. اما خوب هر چه از زمان بازی می گذشت هیچ تغییری جز خسته تر
رفتار کردن بازیکنان دیده نمی شد و این علاوه بر دلایل مطرح شده یک دلیل
پنهان دیگر نیز داشت: "ترس از گل خوردن به مراتب در کالبد تیم و بازی
پرسپولیس قوی تر بود تا شوق برای گل زدن" و این ترس واقعا در این بازی به
عنوان برادر مرگ عمل کرد و ساختار حمله ای سرخ ها را کله پا کرد.