برشی از خاطرات محمدرضا اعتمادیان؛
جلوگیری از سوءاستفاده نهضت آزادی توسط امام خمینی
سیاسی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - معمولا از گرفتن پیامها شامل چاپ و پیاده کردن اطلاعیهها و نوارهای حضرت امام (ره) از پاریس به تهران تا مرحله تکثیر و بسته بندی آنها، ۸ تا ۹ ساعت زمان صرف میشد.
تبسم مهر - معمولا از گرفتن پیامها شامل چاپ و پیاده کردن اطلاعیهها و نوارهای حضرت امام (ره) از پاریس به تهران تا مرحله تکثیر و بسته بندی آنها، 8 تا 9 ساعت زمان صرف میشد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمدرضا اعتمادیان، از مبارزین انقلابی که هم در نجف و هم در پاریس با امام دیدار کرده و سابقه مبارزات فعال با رژیم پهلوی را در دوران نهضت اسلامی در کارنامه داشت، دار فانی را وداع گفت.
بخشی از خاطرات وی که در قالب کتاب چاپ و منتشر شده است، روایت میشود.
گذری بر زندگی
محمدرضا اعتمادیان در سال 1317 در خانوادهای مذهبی در شهر یزد به دنیا آمد.
وی پس از فراگرفتن دروس مکتبخانهای و اتمام دوره شش ساله ابتدایی، تحصیلات خود را در تهران ادامه داد. او در تمام مدت تحصیل در جلسات مذهبی شرکت میکرد و این حضور فعال، زمینه آشنایی وی را با مسائل و محافل سیاسی فراهم ساخت.
همچنین اشتغال او در بازار تهران و تماس و مراوده با بازاریان متدین نقش مهمی در گرایشات سیاسی وی ایفا کرد. اعتمادیان در بحبوحه مبارزه علیه رژیم پهلوی، در دوران تبعید امام خمینی، ضمن مسافرت به نجف اشرف، با ایشان ملاقات کرد و با انتقال پیام رهبر نهضت اسلامی به مبارزان، مسافرت خود را با موفقیت به پایان رساند.
وی در سال 1357 هم از نزدیک، جریان مبارزات شهید صدوقی و شهید پاکنژاد را پیگیری میکرد و پس از هجرت امام خمینی به پاریس، همراه با آیتالله صدوقی به دیدار ایشان شتافت.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از خاطرات مرحوم اعتمادیان از دوران مبارزه با رژیم پهلوی است که در کتاب خاطرات وی آمده است.
ملاقات با امام خمینی(ره) در نجف اشرف
مرحوم اعتمادیان، چندبار در نجف به دیدار امام خمینی رفت. وی درباره یکی از ملاقاتهایش با امام در حرم امیرالمومنین(ع) میگوید: پس از اینکه امام به نجف تشریف بردند من در سالهای 1345 و 1346 به عنوان مقلد ایشان به نجف مسافرت کردم. در حرم حضرت امیر(ع)، از شخصی پرسیدم که چگونه میتوانم امام را ببینم. او به ساعتش نگاه کرد و گفت الان ساعت 8:30 است. ایشان هر شب، رأس ساعت 9 و همیشه از یک در به حرم تشریف میآورند، به طوری که میتوان ساعت را با ورود ایشان تنظیم کرد. شما اگر همین جا بمانی میتوانی ایشان را نیم ساعت دیگر ببینی.
بنده منتظر ایستادم و امام نیز رأس ساعت 9 به حرم وارد شدند. من امام را از قبل میشناختم، چون در قم به صورت جمعی خدمتشان رسیده بودم. خیلی با احتیاط جلو رفتم و دست ایشان را بوسیدم؛ چون دوستان گفته بودند مأموران ساواک همه حرکات را زیر نظر دارند.
موضوع سخنرانی "ضبط نشده" آیتالله خامنهای در سال 57 چه بود؟
محمدرضا اعتمادیان میگوید: یک بار مقام معظم رهبری بعد از اتمام مدت تبعیدشان در ایرانشهر به یزد آمدند و میهمان آیتالله صدوقی بودند و پس از آن به مشهد تشریف بردند؛ آقای دستمالچیان از یزد با من تماس گرفت و گفت ایشان میخواهند به تهران تشریف بیاورند، شما امکانات اقامت یک روزه ایشان و برگزاری جلسه و پس از آن وسیله عزیمت ایشان به مشهد را فراهم کن.
من بسیار خوشحال شدم، البته در آن اوضاع و حاکمیت خفقان نمیتوانستم ایشان را کاملا به دیگران معرفی کنم. من با شوق و ذوق به استقبال رفته و ایشان را به منزل آوردم. در ابتدا کمی تردید داشتم که ایشان خواهش من را برای برگزاری جلسهای با حضور دوستان و اقوام بپذیرند، ولی پس از آن که مطلب را عرض کردم و اجازه خواستم، ایشان نیز استقبال کردند.
جمع محدودی از دوستان، یعنی تعدادی کمتر از 50 نفر در منزل ما گرد آمدند. رهبر معظم انقلاب در آن جمع سخنرانی ارزنده و تأثیرگذاری ایراد کردند و به روشنگری و افشای نظام حاکم پرداختند، به طوری که حاضرین هنگام خروج از منزل احساس میکردند آدم دیگری هستند و متحول شدهاند. متأسفانه من کوتاهی کرده و این سخنرانی را ضبط نکردم، اگر ضبط شده بود خیلی مفید واقع میشد. به هرحال این جلسه از خاطرههای فراموش نشدنی عمرم به شمار میآید.
جلوگیری از سوءاستفاده اعضای نهضتآزادی در پاریس
مرحوم محمدرضا اعتمادیان، در سال 1357 در معیت آیتالله صدوقی به دیدار امام خمینی در پاریس رفت و به مدت دو هفته در آنجا حضور داشت. یکی از مسائلی که در آنجا توجه اعتمادیان را جلب کرد، دیوارنوشتههایی با این مضمون بود که امام خمینی هیچ سخنگویی ندارند. مرحوم اعتمادیان درباره این نوشتهها میگوید: هنگامی که به دیدار امام [در پاریس] رفتیم، افراد زیادی در آنجا حضور داشتند، شهید آیتالله مطهری، آیتالله انواری، قطبزاده، ابراهیم یزدی و بنیصدر از افرادی بودند که آنها را در آنجا دیدیم.
هنگام ورود به هتل نوشتههایی به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی با مضمون این که امام سخنگو ندارد به چشم میخورد. ظاهرا آقای ابراهیم یزدی خودش را خیلی نزدیک به امام جا میزد و سعی میکرد در مصاحبهها نقش مترجم را ایفا کند و امام نگران شده بودند که او خود را به عنوان سخنگوی امام مطرح کند و مطالبی از خودش بگوید. همین مسأله باعث شده بود تا اعلامیه مذکور در جاهای مختلف نصب شود.
نحوه انتقال پیامهای امام خمینی از پاریس به تهران در کمتر از 9 ساعت
مرحوم محمدرضا اعتمادیان درباره نحوه انتقال پیامهای امام خمینی از پاریس به تهران میگوید: هنگام حضور در پاریس با دوستانی که در آنجا فعال بودند، بویژه حاج احمدآقا صحبت کرده و برای چاپ، تکثیر و پیاده کردن پیامها، اطلاعیهها و نوارهای حضرت امام اعلام آمادگی کردیم و قرار شد که شبها با تلفن منزل ما تماس بگیرند و ما هم ضبط صوتی تهیه کرده و پیامها را ضبط کنیم. من هم با تلفن محل کار و هم منزل، پیامها را میگرفتم.
در آن هنگام، در حدود دوازده مکان وجود داشت که اطلاعیهها و نوارها را از طریق تلفن مستقیم گرفته و پس از چک کردن با سایر دوستانی که این کار را انجام میدادند و رفع ابهامات، آنها را آماده کرده و تکثیر میکردیم.
روند عملی کار بدین ترتیب بود که در منزل ما واقع در صادقیه پیامها ضبط میشد، سپس به منزل برادرم حاج احمد واقع در سه راه تهران ویلا رفته و نوارها را در آنجا پیاده میکردیم. بعد از آن در منزل دامادمان آقای احمد دستمالچیان واقع در سه راه شهرآرا متون پیاده شده را تکثیر کرده و در بستههایی با لفاف نایلون مشکی قرار میدادیم.
این بستهها را سپس به بازار برده و به افراد بین ده تا پنجاه نسخه میدادیم و بدین طریق این اطلاعیهها در سراسر ایران پخش میشد. معمولا از گرفتن پیامها تا تکثیر و بسته بندی آنها 8 تا 9 ساعت زمان صرف میشد.
نحوه تماس با پاریس به این صورت بود که حاج احمد آقا و گاهی برخی از افراد دیگر، پیام را میخواندند و مراکزی که این پیامها به آنها ارسال میشد همگی با هم پیامها را ضبط میکردند. گاهی نیز خود سخنرانی امام را پشت تلفن میگذاشتند که ما آن را ضبط میکردیم و گاهی نوار آن را پخش میکردیم. به این ترتیب پیامهای امام در کمتر از یک شبانه روز دست به دست میگشت و همه، وظایفشان را در نشر آن انجام میدادند.
حضور در کمیته استقبال از امام خمینی
تقریبا در اواخر دی ماه سال 1357 با خبر شدم که امام در ششم بهمن ماه تصمیم به بازگشت به ایران گرفتهاند. در این زمان کمیته استقبال تشکیل شده بود و بنده هم افتخار داشتم که جزو کوچکی از آن باشم. جلسات کمیته، شبها برگزار میشد و مسئولیت پذیرایی از مهمانهای شهرستانی را به من واگذار کرده بودند.
در محلی که من مستقر بودم، سه تلفن وجود داشت و نمیدانم شماره آنها از کجا به دست مردم افتاده بود. آنان به طور مرتب زنگ میزدند و میپرسیدند، امام کی به ایران خواهند آمد؟ در کجا مستقر خواهند شد؟ استقبال چگونه خواهد بود و ما کجا باید برویم؟ تا اینکه تاریخ ورود امام با پرواز ایرفرانس در روز 12 بهمن اعلام شد و امام اولین مقصد خود را بهشت زهرا اعلام کردند.