بزرگنمایی:
در سال ۱۳۹۸ بسیاری از چهرههای ادبی ایران در کنار اثر به دلیل برخی فعالیتهای اجتماعی و غیر نوشتاری خود مطرح شده و مورد توجه قرار گرفتند.
به گزارش تبسم مهر سال 98 سال پررونقی برای ادبیات داستانی ایران نبود. سالی که چهرههای آن بتوانند تا سالهای سال به استناد کنند و افتخار و به یادش بیاورند اما با این همه سالی نبود که نتوان به برخی از اتفاقات ریز و درشتش بیاعتنا بود و از کنار آن به سادگی گذشت. گرچه مدتهای مدیدی است به روایت آمار و بازار کتاب و نیز آنچه مخاطبان در شبکههای اجتماعی از خود ثبت میکنند بازار کتاب در ایران در قبضه ترجمههاست اما ادبیات ایران نیز امر و موضوعی کم پسند نیست و میشود در گوشه کنارش سراغ از چهرههای و شخصیتهایی گرفت که حرکات و فعالیتهایشان در نوع خود بسیار جالب توجه است. آنچه در این گزارش از نگاه شما میگذرد با نگاهی به این مهم و به مرور برخی از شخصیتهای مهم و جریانساز ادبیات ایران در سال 98 میپردازد.
فرهاد حسنزاده
ادبیات کودک و نوجوان و تصویرگری آن سالهاست که راه خود را از سایر بخشهای ادبیات در ایران جدا کرده و راهی بازارهای جهانی شده است. به جرأت امروز میتوان ادبیات ایران در این بخش را یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین بخشهای جهانی این فعالیت فرهنگی به شمار آورد و درباره آن صحبت کرد.
نام فرهاد حسن زاده در این زمینه در سال 98 زمانی بر سر زبانها افتاد که به عنوان نامزد ایرانی فهرست نهایی جایزه هانس کریستین اندرسن انتخاب شد؛ جایزهای موسوم به نوبل کوچک که هر دو سال یک بار از طرف دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) به مؤلفان در زمینه ادبیات کودک و تصویرگران اهدا میشود. حسن زاده پیش از این در سال 2018 نیز به نامزدی در این فهرست پایانی رسیده بود اما در رقابت پایانی نتوانست به عنوان برگزیده دست پیدا کند. این افتخار پیش از این تنها در یک نوبت به محمدرضا یوسفی و هوشنگ مرادی کرمانی نیز رسیده بود که آنها نیز نتوانستهبودند در نهایت به عنوان برگزیده دست پیدا کنند. با این همه حسنزاده با حضور در این فهرست برای دومین بار طی دو سال این شانس را که ایران پس از سالها در حوزه نویسندگی به چنین جایزه معتبری دست پیدا کند را پررنگ کرده و نام او را در سال گذشته به عنوان یکی از تاثیرگذارترین چهرههای ادبیات داستانی کودک ایران بر سر زبانها انداخت.
حسنزاده خالق بیش از 85 اثر منتشر شده در ایران است و جوایز ادبی بسیاری را نیز به دست آورده است. وی در چهار نوبت نامزد ایرانی جایزه آسترید لیندگرن نیز بوده و بسیاری از آثار وی به زبانهای دیگری نیز ترجمه شده است.
سید مهدی شجاعی
از سیدمهدی شجاعی میتوان چهرههایی متفاوت ترسیم کرد. از جوانی پرشورش در حوزه هنری و انتشارات برگ، تا نویسنده منتقد اجتماعی دهه هفتاد و یا نویسنده متون نیایش وارهای در سالهای دهه هفتاد و هشتاد و مؤسس انتشارات کتاب نیستان که یکی از برندهای تولید برترین آثار ادبی اجتماعی و دینی در دو دهه قبل بوده است. با این همه شجاعی در سال 98 بار دیگر نامش را بر سر زبانها انداخت. چه با ایجاد آکادمی داستاننویسیاش که مخاطبان بسیاری را به همراه داشت و چه با برگزاری جلسات ماهانه کوتاه با داستانش که پس از سالها امکان ارتباط نزدیکتری میان او و مخاطبانش را فراهم کرد و چه با ماجرای منتشر نشدن دو کتابش در سال 98
به روایت شجاعی آخرین اثر داستانی وی برای بزرگسالان کتابی است با عنوان «از کرامات شیخ ما» که روایتی است طنزگونه با تمی اجتماعی که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجازه انتشار پیدا نکرد. وی همچنین جلد دوم رمان «کمی دیرتر» را نیز برای انتشار در سال 98 آماده کرده بود که با مسألهای کمابیش مشابه از انتشار آن باز ماند.
شجاعی البته در سال 98 بخش زیادی از انرژی خود را صرف تألیف کتاب برای مخاطبان کودک و نوجوان کرده و آثار مختلفی را برای آنها منتشر کرد که آخرینش بازنویسی هنرمندانه او از ماجرای سه روز روزهداری امام علی (ع)، امام حسن و حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) و بخشیدن افطارشان به نیازمندان بود که در تاریخ اسلامی روایتی آموزنده و جذاب است.
محمود دولت آبادی
نام آقای دولتآبادی در سال 98 نه برای صادر شدن مجوز کتابی از وی بر سر زبانها افتاد و نه برای صادر نشدنش. بلکه این بار نوبت به رفتارها و واکنشهای مختلف اجتماعی او بود که بار دیگر نامش را برسر زبانها بیاندازد. دولت آبادی در سال 98 یادداشتی در نشریه زد دویچه سایتونگ منتشر کرد. در این مقاله که با عنوان «رانت دزدها را چاقتر و مردم را گرفتارتر میکند» او به مشکلات پیشروی خود و نویسندگان ایرانی برای انتشار کتاب اشاره کرد و نوشت: تورم، فرود و فرود بیشتر ارزش پول ملّی و گرانیِ روز به روز همهی کالاها، از جمله گرانی باور نکردنی کاغذ که موجب گرانی کتاب شده است. اگر ماجرا به همین ترتیب پیش برود به زودی خواهیم شنید که کتاب جای بسیار کمی در سبد خالی کسان را به خود اختصاص خواهد داد و سانسور اقتصادی خود به خود جای سانسور ارشادی (!) را خواهد گرفت.
ما آقای دولت آبادی بار دیگر نیز در سال 98 نم خود را بر سر زبانها انداخت. وی در ایام شهادت سردار قاسم سلیمانی در یادداشتی کوتاه به تمجید از وی پرداخت. این یادداشت که برای نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شد از زبان وی اینگونه خطاب به سردار شهید سلیمانی بیان شده بود: از لحظهای که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمیکند: چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ و ازخود می پرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب و خاک، با هر اندیشه و هر گرایشی؟ انهدام؟
باری… ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدٌی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق ازدست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست می داشتمش، سوگوارم.
رضا امیرخانی
رضا امیرخانی سال 98 را با نقد سپری کرد. نقدهایی تند و تیز درباره آخرین اثر داستانیاش با عنوان «رهش» که میشد فهمید بخش زیادی از بدنه مخاطبان وی را دچار ریزش کرده است والبته این امری نبود که او نداد و به آن فکر نکرده باشد کما اینکه خودش نیز در گفتگوهایش درباره این کتاب درباره این اتفاق و مسبوق به سابقه بودنش بارها صحبت کرده بود. جدای از این طیفی دیگر از افراد نیز که به واسطه نامه تند و تیز او خطاب به بخشی از بدنه صنفی نشر در ایران نوشته شده بود به جرگه منتقدان بالفعل او مبدل شده بودند بازار نقد بر این اثر را داغتر کردند تا در روزهای آقای نویسنده کم تلاطم نباشد. با این همه امیرخانی کارخودش را پیش برد. به منتقدان جواب داد و در نهایت در روزهای پایانی سال با انتشار کتاب تازهای به نوعی به پرونده کتاب قبلی و شناخته شدنش با آن خاتمه بخشید.
«نیمدانگ پیونگیانگ» اثر تازه اوست که روایتی است از سفر این نویسنده به کشور کرهشمالی. سرزمینی که شاید امیرخانی در زمره نه تنها معدود نویسندگان که معدود ایرانیانی باشد که موفق به حضور در آن شده است. گرچه درباره این کتاب و نقد و نظر دادن برای آن هنوز کمی زود است اما انتشار آن در روزهای پایانی سال 98 بار دیگر نام این نویسنده را بر سر زبانها نگاه داشت.
مصطفی مستور
انتشار هر اثری از این نویسنده اصالتاً جنوبی ایران، در ادبیات داستانی ایران یک اتفاق است. آثار مصطفی مستور مخاطبانی دارد که سالها با آن زندگی میکنند. با جملات و عبارتهایش روز به شب میرسانند و بارها خود را پذیرای جملات کتابهایش میکنند. مستور تازهترین اثر داستانیاش را با عنوان «معسومیت» در سال 98 از سوی نشر مرکز به مخاطبانش ارائه کرد. اثری که خیلی زود به چاپهای متعدد رسید و نامش را بر سر زبانها آورد.
«معسومیت» همانطور که از نامش بر میآید اثری نامتعارف بود. اثری که در آن نویسنده با جهانبینی خاصی و به عمد برخی از عبارات را با املای غلط به کار برده بود. مستور درباره این رمان حاضر به انجام مصاحبهای نشد و تنها در یک نشست نقد و بررسی در خانه هنرمندان ایران درباره نقد و بررسی این اثر حضور پیدا کرد. البته مخاطبان این نویسنده میدانند که او به طور معمول فردی کم حرف است و کمتر دل به مصاحبههای بلند میدهد با این همه رمانی که با فروش چهار هزار نسخه در یک هفته در بازار ایران چاپ دومی میشود روایتهای جالبی برای گفتن و خواندن و شنیدهشدن دارد که فعلاً آقای نویسنده درباره آنها سکوت کرده است.
وحید یامینپور
چهره یامین پور در سال جاری در چند نوبت در فضای ادبیاتیهای ایران پررنگ شد. نخست در زمانی بود که اقبال به نخستین اثر داستانی وی با عنوان «نخل و نارج» اقبال باور نکردنی در میان مخاطبان به دست آورد و به فروش بیش از پنجاه هزار نسخهای دست پیدا کرد. نخل و نارنج کتابی است با موضوع زندگی شیخ مرتضی انصاری که شاید خود نیز هرگز تصور چنین استقبالی از آن را نداشت.
با این همه آقای یامینپور با اعلام دریافت دستمزد 150 میلیون تومانی با عنوان «حقالتالیف» این کتاب در سال جاری و هنگامه حضورش در رقابتهایش برای حضور در مجلس شورای اسلامی با واکنشهای متعددی روبرو شد. از نویسندگان و مترجمانی که از این رقم و مبلغ دریافتی برای این کتاب شگفتزده شده و آن را به روابط خاص نویسنده نسبت دادند تا آنها که به شائبه فروش سازمانی کتاب دامن زندند تا ناشر کتاب که مدعی شد تنها موضوع و نثر این کتاب بوده که آن را با اقبال روبرو کرده است.
یامینپور با این همه در سال 98 اثر داستانی بلند دیگری از خود با عنوان «ارتداد» را نیز منتشر کرد. داستانی با درونمایه انقلاب اسلامی و با روایتی عجیب و بدیع درباره آنکه در کنار نثر او از «ارتداد» رمانی ساخته است که نمیتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. به نظر میرسد یامینپور در سال 99 نیز در حوزه ادبیات نیز پیش روی خود روزهای شلوغی را خواهد داشت.
محمد علی موحد
پیرمرد 96 ساله بازار اندیشه و ادب و سیاست این روزها بیشتر از هر جوانی در این عرصه فعال است. در ایام کرونا از خود تصویری منتشر میکند که در قرنطینه خانگی است و چندی بعد از آن پیامی برای ایرانیان صادر میکند و مینویسد: غم آن انبوه جماعتی بر دل من نشسته که برای ادامه زندگی محتاج کار روزانهاند؛ کارگران دستمزد بگیر، در سطوح مختلف؛ پشت میز اداره، پشت فرمان خودرو، پای ماشین کارگاه، کارگرانی که باید تمام روز را با خاک و گل و سنگ و سیمان پنجه درافکنند تا بتوانند دم غروب قوت لایموتی برای زن و بچهشان ببرند. به فکر آنان باشیم. مردان و زنان باشرف و آبروداری را که در تنگنا افتادهاند، فراموش نکنیم.
موحد را دیگر نه به اعتبار کتابهایش که به اعتبار رفتارهای اجتماعیاش باید مردی برای تمامی فصول ادبیات ایران دانست. اما در سال 98 نه تنها رفتارهای اجتماعی که انتشار کتاب تازه او با عنوان «در کشاکش دین و دولت» نیز نامش را بر سر زبانها چرخاند. کتابی که گفته میشود مقدمهای است بلند بر اثری در چهار مجلد از وی که به بررسی شیوه حکومتداری دینی پرداخته است.
«در کشاکش دین و دولت» با گزارشی فشرده از دوران سی ساله پس از رحلت پیغمبر اکرم در سال 11 هجری تا صلح امام حسن (ع) و معاویه در سال 41 هجری آغاز میشود و در پی آن، موحد چنان که خود گفته است میکوشد «با دقت در مضمون روایتهای مورخان و تعمق در زیر و بم آنها، تصویری بالنسبه معقول و قابل اعتماد آن دوران» (13) به دست دهد.» بر این پایه او دو نگاه را از دو منظر به این دوران سیساله به مخاطب ارائه میدهد. یکی نگاهی که عمده تمرکزش بر مقوله شکلگیری و تأسیس حکومت اسلامی و مقوله خلافت است و دیگری نگاهی که بر نزاعهای برآمده از شکلگیری این حکومت ناشی شده تمرکز دارد. به عنوان نمونه در بخش «نگاه اول» از فصل اول کتاب، محمدعلی موحد به مقولاتی مانند «تصویری از حکومت در صدر اسلام»، نسبت ساخت حکومت خلیفهای با ساخت پادشاهی، ابعاد مقوله بیعت و… پرداخته است و در بخش «نگاه دوم» مقولاتی مانند «نزاع در میان قریشیان»، «نخستین ترور سیاسی در اسلام»، «چگونه مسلمانان بر خلیفه شوریدند؟»، «نزاع خانگی و ماجرای جنگ شتر» و… میپردازد.