بزرگنمایی:
آیت الله میرباقری معتقد است: رویکرد ما در برابر تمدن غرب، استحالۀ آن تمدن در تمدن نوین اسلامی است، نه پذیرش، نه گزینش، نه گریز.
به گزارش خبرنگارتبسم مهر، کتاب «عصر جدید؛ خوانشی از مفاهیم و راهبردهای بیانیۀ گام دوم» اثر تازه آیت الله سیدمحمد مهدی میرباقری به زودی توسط نشر «تمدن نوین اسلامی» منتشر می شود.
در ادامه بخشهایی از این کتاب را با هم می خوانیم:
شاخصهای جدیدی برای ارزیابیِ انقلاب اسلامی
«بر اساسِ بیانیۀ گام دوم، انقلاب اسلامی عصر جدیدی را آغاز کرده و انسداد تاریخی بعد از رنسانس را ـ که مسیر یکطرفه و کوری پیشِ روی بشریت قرار داده بود و رسیدن به سعادت را متوقف بر دوری از ادیان الهی و آموزههای قدسی و زمینی شدن و عرفی شدن تعریف کرده بود ـ شکسته است؛ انقلاب اسلامی، درواقع، یک انفتاح تاریخی است و گشایش جدیدی بهسویِ پیشرفت است که در آن، «دین و دنیا» و «زندگی و بندگی» توأمان دیده میشوند و بهبود وضعیت زندگی و معیشت انسان بر محور بندگی خدای متعال طراحی میگردد. این نکتۀ مهمی در این بیانیه است.
حال، اگر انقلاب اسلامی در این مقیاس قرار دارد، باید شاخصهایی داشته باشیم که دستاوردهای انقلاب اسلامی را در این مقیاس ارزیابی کند و این شاخصها جز بر انقلاب اسلامی قابلتطبیق نباشد. این شاخصها در بیانیه وجود دارد.»
چرا بعضیها با جوشش انقلابی مخالفاند؟
«تلقی بعضیها این است که انقلاب برای تحققِ یک هدفی بود و تمام شد و الآن دورۀ سازندگی است، یعنی جوشش انقلابی باید فروکش کند و از این به بعد برویم و بسازیم!
ریشۀ این حرف آنجاست که آرمان انقلاب اسلامی را به یک انقلاب ضداستبدادی یا ضداستعماری محدود میکنند و لذا انقلاب اسلامی را تمامشده میدانند؛ میگویند میخواستیم دست قدرتها را کوتاه کنیم که کردیم! میخواستیم رژیم استبدادی را به جمهوری تبدیل کنیم که کردیم!
ولی اگر شما گفتید هدف انقلاب اسلامی ایجادِ یک تکانۀ جهانی است و میخواهد عصر جدیدی را پیشِ روی بشر قرار بدهد و عصر روشنگری اسلامی را در مقابلِ رنسانس ایجاد کند، این جوشش انقلابی باید تا مرحلۀ تمدّن اسلامی برقرار باشد. جوشش انقلابی هر کجا خاموش شود، شما از حرکت بازمیمانید.اگر وحدتبخشی و انسجامبخشی و ساختارسازی را متناسب با تمدن رقیب انجام دهید، انقلاب اسلامی از جوشش میافتد.»
نقدی بر سند الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت
سند الگوی پایۀ پیشرفت ـ که کارشناسان و متخصصان عزیز زحمت بسیار زیادی برای تهیۀ آن کشیدهاند ـ با اینکه نقاط مثبت و امتیازات فراوانی دارد، اما یکی از اشکالاتش این است که برای ایران اسلامی که در مقیاس تمدنی و در مقیاس موازنۀ جهانی با نظام استکباری حرف دارد، نوشته نشده است و همسنخ با استراتژی امنیت ملی آمریکا نیست.
البته درست است که سندی که برای یک کشور نوشته میشود باید در مقیاس ملی باشد، منتها باید درون را با بیرون، توأمان ملاحظه کند. آمریکا وقتی میخواهد استراتژی امنیت ملی بنویسد، امنیت ملی خودش را به برتری در موازنۀ جهانی و محور شدن در توسعۀ جهانی گره میزند و آنوقت بر اساسِ این استراتژی، اقتصاد خود را تعریف و سازماندهی میکند.
یا سند 2030 را هم در نظر بگیرید؛ این سند میخواهد تا سال 2030 جامعۀ جهانی را به نقطۀ خاصی در غربیشدن برساند. این سند، سکولاریسم را دنبال میکند تا یک جهانِ سکولار بسازد. ما به عنوانِ رقیب تمدّنی غرب باید چه کنیم؟
این یک شوخی است که بگوییم این اسناد را امضا میکنیم و «حقِ تحفّظ» را رعایت میکنیم! حق تحفُّظْ، محتوای آن سند را عوض نمیکند! رقیب تمدّنی ما با این اسناد میخواهد جهان را اداره کند، آنوقت ما فقط دنبال «حق تحفّظ» باشیم؟! این کار با رقابت تمدّنی و با اهداف و مطلوبیتهای انقلاب اسلامی نمیسازد.
الگوی پیشرفت ملی ما باید در مقیاس این اسناد و با این ملاحظات نوشته شود. نمیگویم الگوی ملی باید برنامۀ جهانی داشته باشد، بلکه باید مثل استراتژی امنیت ملی آمریکا ناظر به برتری در موازنه باشد و با آن استراتژی مقابله کند. آمریکا میگوید من رهبر جهان هستم و امنیت ملی من وقتی تأمین میشود که این جایگاه برای من حفظ شود؛ آنوقت بر اساسِ این رویکرد، اقتصادش را طراحی میکند. ما نمیگوییم رهبر جهان هستیم، ولی یکی از دو طرف قطب تمدّنی جهان هستیم؛ ما یک کشورِ معمولی در غرب آسیا نیستیم، کشوری هستیم که سابقه تاریخی دارد و محور آغازعصر جدید و خاستگاه یک تمدّن جدید است؛ ما اگر میخواهیم برای چنین کشوری سند ملی بنویسیم، باید جایگاه و مأموریت آن را در نظر بگیریم و متناسب با آن، سند ملی بنویسیم.»
حتی در کاخ فرعون سه اسوه وجود دارد: حضرت موسای کلیم، آسیه (همسر فرعون) و مؤمن آل فرعون. رویکرد درست، فتح قلّههای علم مدرن و استحالۀ آن علم و عبور از آن مرزهاست. رویکرد ما در برابر تمدن غرب، استحالۀ آن تمدن در تمدن نوین اسلامی است (نه پذیرش، نه گزینش، نه گریز)
آیا همهچیزِ غرب بد است؟ به یک معنا خیر. همۀ آدمهایی که در غرب هستند بدند؟ خیر، اصلاً اینطور نیست. حتی در کاخ فرعون سه اسوه وجود دارد: حضرت موسای کلیم، آسیه (همسر فرعون) و مؤمن آل فرعون. ما جنگ با آدمها نداریم، با جریان تمدن غرب کار داریم.
از دستاوردهای غربی حتماً باید استفاده کنیم؛ گمان من این است که حتماً باید قلّههای علم و تکنولوژی غربی را فتح و استحاله کنیم، و الّا نمیتوانیم آن را کنترل کنیم و بر تمدّن غرب چیره شویم. رویکرد ما فتح قلّههای علم مدرن و عبور از آن مرزهاست. پس، در عمل باید به همین نسخه عمل کنیم که قلّههای دانش غرب را فتح کنیم؛ حتماً نباید از آنچه در جهان میگذرد بیخبر باشیم؛ باید آنها را بگیریم و تسخیر کنیم و سپس استحاله کنیم. قبل از تسخیر نمیشود اصلاح و ترمیم و استحاله کرد. شما تا به علوم روز مسلط نشوید، اصلاً نمیتوانید کاری با آن انجام دهید.
ما نه غربپذیریم، نه غربگزینیم، نه غربگریزیم و نه غربستیزیِ کور را دنبال میکنیم. رویکرد ما رویکرد استحالۀ تمدّن غرب در تمدّن اسلامی است؛ کمااینکه غرب میخواهد ما را در خودش استحاله کند. هر تمدّنی اگر رقیب تمدّنی دارد، به کمتر از استحالۀ او قانع نیست. الآن غرب میخواهد ما را در جهازِ هاضمۀ فرهنگی خودش منحل و مضمحل کند و تلقیمان از خدا و دین و دینداری را بهگونهای تغییر دهد که با مدرنیته بسازد. در مقابل، ما باید آن تمدن را در مفاهیم دینی خودمان استحاله کنیم. این استحاله از ایدئولوژی تا فلسفه تا دانش و تا تکنولوژی پیش میرود. همۀ این سطوح را باید استحاله کنیم.
استحاله چیست؟
میتوانیم در چهارچوب ارزشهای خودمان، پدیدههای نو را استحاله کنیم. منتها استحاله سطوحی دارد، از مراحل ساده تا مراحل پیچیده. ما اگر یک شیء را با نقطه مختصاتش آوردیم، کل آن سیستم را آوردهایم. ما اگر سیستم برقرسانیِ یک اتومبیل را قبول کردیم، کل دستگاه آن را قبول کردهایم؛ مگر اینکه نقطهمختصاتش را عوض کنیم. تا وقتی که در نقطهمختصاتش تغییری ندهیم، باید کل موتور را متناسب و سازگار با همان بسازیم. حتی اگر ما چرخ یک اتومبیل را با همۀ نقطهمختصات قبول کنیم، کل اتومبیل را قبول کردهایم. آیا میتوانیم چرخ تراکتور (با شدّت نیرویی که تولید میکند) را به ماشین بنز وصل کنیم؟ آیا چرخ پیکان را میشود به بنز ببندیم؟ آیا میتوانیم سیستم اتومبیلی را که با سوخت فسیلی کار میکند ـ مثلاً ـ به قطار برقی تبدیل کنیم؟ آیا میتوانیم همان سیستم برقرسانی آن را به اینجا بیاوریم؟ قطعاً خیر. پس همۀ اجزا را باید عوض کنید.
طبیعتاً نظم اجتماعی و روابط اجتماعی، بسیار پیچیدهتر و ارگانیزهتر از یک سیستم سادۀ مکانیکی است؛ لذا باید پدیدههای نو را هوشیارانه بیاوریم و در آن تصرف کنیم و استحالهاش کنیم و الّا آن پدیده، متصرف خواهد شد. ما در مقابلِ پدیدههای جدید مجبور نیستیم؛ ولی اگر آنها را با همۀ لوازم و اقتضائاتش قبول کردیم، منفعل میشویم؛ مثلاً اگر رسانه را با همۀ اقتضائاتش قبول کردیم، در مقابلِ آن منفعل میشویم. رسانه را باید بیاوریم و در مقاصد خودمان در سطوح مختلفی استحاله کنیم. خودِ غربیها هم همین کار را میکنند. مثلاً یکموقعی با چکش و میخ روی سنگ مینوشتند، اما الآن با قلم نوری مینویسند؛ آن ابزار قدیمی استحاله شده و به ابزار دیگری تبدیل شده است. رسانههای دیجیتال امروزی هم تفاوت زیادی با رسانههای قدیمی دارد؛ رسانههای قدیمی در یک فرایندی استحاله شده و بهصورتِ مجموعۀ دیگری درآمده است. سؤال این است که چرا همیشه آنها این کار را انجام دهند؟ ما هم باید این پدیدهها را در فرایند دیگری به نفع خودمان استحاله کنیم.
فرایند پنجمرحلهای تمدنسازی
از نگاه رهبر معظم انقلاب، انقلاب اسلامی برای ایجاد یک دوران جدید و رسیدن به اهداف ملی و جهانیاش باید پنج مرحله را پشت سر بگذارد تا این تکانه در جهان ایجاد شود و جامعۀ جهانی را برای عصر ظهور بیدار و آماده کند؛ این پنج مرحله عبارتاند از: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعۀ اسلامی و تمدّن اسلامی.¹
دو مرحلۀ انقلاب اسلامی و نظام اسلامی طی شده است و هیچکدام از اینها بر اساسِ گرتهبرداری و الگوبرداری از نظامهای موجود و انقلابات موجود نبوده است.
1. «انقلاب اسلامی» الگوبرداری از غرب نبود. ما الگوی انقلاب کبیر فرانسه یا اکتبر روسیه، و مبارزات پارلمانتاریستی یا مبارزات مسلحانه را دنبال نکردیم. امام(ره) یک شیوۀ جدیدی از انقلاب را ایجاد کردند که سابقه نداشت... .
2 .«نظام اسلامی» هم که در چهارچوب قانون اساسی شکل گرفته، الگوبرداری از غرب نیست. گرچه در قانون اساسی جمهوریت با ولایت فقیه جمع شده است، اما این یک الگوی جدید و یک منظومۀ جدید است... .
3. مرحلۀ بعدی این است که به «دولت اسلامی» برسیم. دولت اسلامی یعنی رفتار و اخلاق حاکمان و دولتمردان و همچنین تدبیر و ادارۀ کشور و ساختارهایی که برای ادارۀ کشور درست میشود و برنامهها و نقشههایی که دولتها اِعمال و عملیاتی میکنند، باید اسلامی شود. برای تحقق دولت اسلامی، به یک عقبهای نیاز است که آن عقبه را هم خودِ رهبری طراحی کردهاند. اول اینکه تفقه دینی ما باید ارتقاء پیدا کند و عقلانیت دینی ما رشد کند و به ظرفیتی برسد که از آن، ادارۀ حکومت و مدیریت پیشرفت اجتماعی به دست بیاید. دوم اینکه به تولید علم انسانی دینی نیاز داریم. ایشان با صدای بلند فرمودند که علوم انسانی غرب مبتنی بر فلسفۀ مادی است. پس با آن علوم نمیشود دولت اسلامی ساخت و کشور را اسلامی اداره کرد. پشتوانۀ دیگرِ آن، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی است. اینها عقبههایی هستند که باید تولید شوند. رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در دهههای اخیر بر همین امر تمرکز کردند و زیرساختهای تفقه در مقیاس اداره، و تولید علم دینی، و طراحی الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی را فراهم کردند و لذا ما در آستانۀ حرکت بهسمتِ دولت اسلامی هستیم.
4 و 5 بعد از این مرحله باید «جامعه اسلامی» ساخته شود. طبیعتاً وقتی نظام ما نظام اسلامی بود و مجموعۀ تدابیر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی برای راهبریِ یک امّت، اسلامی بود، آنگاه خروجیِ این دولت و امّت اسلامی، «تمدّن اسلامی» خواهد شد؛ یعنی تعیناتِ قابلِ ارزیابی و مشاهدۀ آنها همان تمدّن اسلامی میشود و به عنوانِ یک الگو در مقابلِ جهانیان و در مقابلِ تمدّن رقیب قرار میگیرد.
این یک افقِ دستیافتنی از آرمان عصر ظهور است. مبنای ایشان این است که اگر انقلاب اسلامی بخواهد جامعۀ بشری را بهسمتِ ظهور حرکت دهد و یک آگاهیبخشی انجام دهد و تحرکی در جامعۀ جهانی ایجاد کند، باید الگوی مناسبی را پیشِ روی بشر قرار دهد؛ انقلاب اسلامی، هم باید تمدن رقیب را نفی کند و با آن درگیر باشد و هم یک الگوی مناسبی ارائه کند که این الگو، محورِ تمایلِ جامعۀ جهانی بهسمتِ جامعۀ دینی و عصر جدید و گرایش بهسمتِ ایدۀ جمع بین دین و دنیا گردد و مقدمۀ حرکت بهسمتِ ظهور باشد. این تحلیل ایشان است.
البته بعضی میگویند ما برای حرکت بهسمتِ ظهور نمیتوانیم تمدّنسازی کنیم؛ سازندگی در مقیاس تمدن را منکر هستند و میگویند ما فقط میتوانیم خودمان را حفظ کنیم یا حداکثر میتوانیم با نظم جهانی مبارزه کنیم، اما نمیتوانیم الگویی بسازیم.رهبر انقلاب بر این باورند که تمدنسازیْ مابهالنّزاع و مقیاس درگیری اسلام و غرب است و در دسترسِ ماست؛ این تمدن بعد از تشکیل دولت اسلامی و جامعۀ اسلامی شکل میگیرد، البته تمامِ کار ما هم این نیست که فقط تمدن رقیب را استحاله کنیم، بلکه خودمان هم باید تولید کنیم؛ ولی چون در مواجهۀ با آن تمدّن هستیم، ناچاریم موضع و استراتژی روشنی در مقابلِ آن داشته باشیم.»
در بیانیه گام دوم، «فرایند پنجمرحلهای تمدنسازی»، در «دو گام» خلاصه شده است.
رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم، آن پنج مرحله تمدنسازی (http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=3517) را در دو گام خلاصه کردهاند.
گام اول، چهل سال گذشته است که در آن، گویا دو و نیم مرحله پیشروی شده است:
1. انقلاب اسلامی؛
2. نظام اسلامی؛
3. زیرساختهای دستیابی به دولت اسلامی.
لذا با اینکه در بیانیههای دیگر میفرمودند «راه پیش رو، دشوارتر از گذشته است»، بیان ایشان در این مرحله این است که شاید مسیر پیش رو آسانتر از گذشته باشد. گویا زیرساختهایش فراهم شده و ظرفیتهای مختلفی از قبیلِ شکلگیری جبهۀ مقاومت، تغییر موازنۀ قدرت و پیشروی در مقیاس جامعۀ جهانی، تربیت نیروی انسانی گسترده، رشد معنویت و اخلاق، پیشرفتهای داخلی در زمینههای مختلف و... شکل گرفته است؛ البته اینها به آسانی هم به دست نیامده است. اینها مقدوراتی است که در چلۀ دوم برای حرکت بهسمتِ دولت اسلامی و جامعۀ اسلامی و تمدّن اسلامی در اختیار داریم.
بیانیۀ گام دوم میتواند جلوی خطاهای محاسباتی را بگیرد
متأسفانه بسیاری از تحلیلهایی که الآن در جبهۀ غربگراها نسبت به انقلاب اسلامی وجود دارد، بهنوعی تحریف انقلاب اسلامی است که نسبت به وضعیت کنونی و آیندۀ انقلاب اسلامی ایجاد یأس و سرخوردگی میکنند و موجب پیدایش خطایمحاسباتی میشوند. این تحلیلها تحتتأثیر ادبیات مدرن و عقلانیت مدرن هستند و انقلاب اسلامی را با ملاک قرار دادنِ آرمانها و شاخصهای غربی میسنجند.
غربِ مدرن برای خودش آرمانهایی دارد و شاخصهایی برای ارزیابی پیشرفت خودش بهسمتِ آن آرمانها تولید کرده است؛ بعضیها میخواهند با همان آرمانها و شاخصها، انقلاب اسلامی را خوانش و ارزیابی کنند و طبیعتاً به نظرشان میآید که ما پیشرفت نداشتهایم و لذا دچار خطای محاسباتی میشوند و نگاه کاملاً انتقادی و گاهی براندازانه پیدا میکنند. چه آنها که تابع منطق دیالکتیک هستند و دیالکتیکی فکر میکنند، و چه حتی کسانی که بر اساسِ منطق نئولیبرالها فکر میکنند، چنین نگاهی به انقلاب اسلامی دارند.
متأسفانه این خطای محاسباتی، در بسیاری مواقع، از بدنۀ کارشناسیِ لیبرال یا کارشناسیِ متأثر از اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی، به ذهن و عمل تصمیمگیران نظام هم نفوذ کرده است و آنها را به خطای در تصمیم کشانده است. بخشی از این خطای محاسباتی که منتهی به خطای در تصمیم شده است را میتوانیم در دوران پس از مذاکره ببینیم. اگر خوب دقت کنیم، این نوع تصمیمها و حتی گفتمانها، ناشی از خطای محاسباتی است.
اگر بیانیه گام دوم را مبنا قرار دهیم و این گفتمان را بر کشور حاکم کنیم، میتوانیم جلوی این نوع خطاهای محاسباتی و خطاهای در تصمیمگیری را که آفت انقلاب اسلامی است، بگیریم».
یک «منظومۀ فکری»، بیانیۀ گام دوم را پشتیبانی میکند. آن منظومۀ فکری باید کشف و تنظیم شود
بیانیۀ گام دوم گرانبار از یکسری مبانیِ پیشینی است و یک عقبهٔ پنهانی دارد که مطوی در این بیانیه است؛ آن مبانی و آن عقبه، فراوری شده و با ادبیاتِ مؤلفِ متن، در این بیانیه جاری شده است. آن عقبه، یک نظام اندیشه و نظام فکری است که از تبیین توحید ـ توحید نظری و توحید عملی ـ شروع میشود و به تحلیل نظام آفرینش و حرکتِ نظام آفرینش بهسمتِ غایتِ مطلوبِ الهی و تحلیل حرکت تکاملی تاریخ میرسد.
این نظام فکری دربردارندۀ یک نظریۀ اجتماعی و نظریۀ پیشرفت و ریزنظریههای دیگری از قبیلِ کرامت، آزادی، عدالت، امنیت، استقلال، و.. است. این نظام تفکر، بیانیۀ گام دوم را پشتیبانی میکند و کاملاً پیداست که مؤلف متن، دارای نگرش خاصی در این موضوعات بوده است. با یک تتبعِ دقیق میتوان این منظومۀ معرفتی را کشف و بازخوانی و تنظیم کرد.
تحلیلهای تقلیلگرایانه و سادهانگارانه از بیانیۀ گام دوم، عاملِ از دست رفتنِ جایگاهِ حقیقیِ این سند میشود. نباید خوانشهایی که بیانیه را تحریف میکنند، مبنا و محور قرار گیرند و باید جلوی گسترش آنها گرفته شود. مقصودم از اینکه جلوی این خوانشها گرفته شود این نیست که با جبر و قهر اجتماعی جلوی آنها را بگیریم، بلکه مقصودم این است که اگر ما خوانشهای صحیح در مقیاس بیانیه داشته باشیم، بهخودیخودْ آن خوانشها منزوی میشوند.
روشنفکری غربزده و روشنفکران غربگرا، چه با ادبیات مارکسیستی و چه با ادبیات نئولیبرالها، ممکن است بیانیه را خوانش کنند و بیانیه را تحریف کنند؛ حتی ممکن است سازوکارهایی که در بیانیه پیشبینی شده است را باز با ادبیات مدرن و گفتمان تجدّد خوانش کنند؛ مثلاً ممکن مفهوم و کلیدواژه عدالت اجتماعی را متناسب با عدالت سوسیالیستی یا عدالت مکتب رفاه معنا کنند. اینها غلط است.
علاوه بر جلوگیری از تحریف این بیانیه، باید جلوی تقلیلگرایی در این سند را هم بگیریم. این هم نکتۀ بسیار مهمی است؛ چرا که در خوانشهایی که در این سند اتفاق میافتد، بعضی خوانشها تقلیلگرایانه هستند، و نگاههای سطحی به سند دارند و آن را سادهانگارانه تحلیل میکنند. این نگاههای سطحی و تقلیلگرایانه و سادهانگارانه، عامل از دست رفتنِ جایگاه حقیقیِ این سند میشود.
تفاوت نظریۀ «نظام انقلابی» با «استعجال»
وقتی شما بهسمتِ آرمانهای تاریخی حرکت میکنید، صبرتان هم باید تاریخی باشد و طراحیتان هم باید تاریخی باشد.بعضیها خربزهکار هستند و اصلاً حاضر نیستند درخت گردو بکارند، میخواهند الآن بکارند و پاییز هم برداشت کنند و بخورند، حوصله ندارند درخت گردو بکارند که چند دهه یا چند قرن بماند و نسلهای آینده از ثمرهاش بهره ببرند.
رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در بیانیۀ گام دوم میخواهند در ذیل نظریۀ نظام انقلابی، ادامۀ انقلابیگری را تئوریزه کنند و در عین حال، با افراط مخالف هستند. افراط یعنی خطی که اصول اساسی اسلام و راهبری جامعۀ دینی را مورد توجه قرار نمیدهد و شرح صدر و حوصله ندارد و بهدنبالِ دولت مستعجل است.
جریان افراطی نمیخواهد زیرساختها را درست کند تا عدالت محقق شود. این افراطیگریها گاهی از کسانی سر میزند که احیاناً روحیۀ انقلابی دارند و علتش این است که بهدنبالِ دولت مستعجل هستند. از این برخوردها با ائمه(ع) هم صورت میگرفته است. ائمۀ اطهار(ع) به هیچ وجه دنبال دولت مستعجل نبودند اما عدهای ائمه(ع) را تخطئه میکردند، چون خیال میکردند «انقلابیگری یعنی بهدنبالِ دولت مستعجل بودن». میخواستند آن کاری را که تحققش به یک مسیر طولانیِ تاریخی احتیاج دارد و باید در یک فرایندِتاریخی طراحی و مدیریت شود، در زمان کوتاه فراهم کنند؛ میخواستند بدون اینکه موانع بنیادین آن را از بین ببرند و زیرساختهای اساسی آن را ایجاد کنند، به چنین چیزی دست بیابند. چنین چیزی در این زمانِ کوتاه دستیافتنی نیست و اگر هم به دست بیاید، آن امرِ پایدار و مطلوب نخواهد بود. ما باید متوجه باشیم که در خوانش انقلابی از اسلام، مبتلا به این آفت نشویم و این اتفاق نیفتد.
بنابراین، نگاه سطحی به مسئله و ندیدن مناسبات جدیِ حرکت بهسمتِ عدالت اسلامی، ممکن است ما را دچار استعجال کند و این استعجال، بهنوعی، موجب شود که ما از راه صواب فاصله بگیریم. این نکتۀ مهمی است.
وقتی شما بهسمتِ آرمانهای تاریخی حرکت میکنید، صبرتان هم باید تاریخی باشد و طراحیتان هم باید تاریخی باشد و استقامت شما در راه باید تاریخی باشد؛ اگر عجله کنید و شتابِ بیجا به خرج دهید، هم ضربه میخورید و هم به اصل کار ضربه میزنید. طبیعتاً شتاب و استعجال در هر موضوعی، متناسب با مقیاسِ آن موضوع است. استعجال در ظهور این است که آن امری که باید تمامِ زیرساختهایش در جامعۀ بشری ایجاد شود و مسائل تکوینیاش حلوفصل شود، توقع داشته باشید که زود محقق شود؛ ظهور، تنزّلِ یک حقیقتی از عالم غیب در عالم ماست که عالم ما را به یک جهان دیگری تبدیل میکند و کأنّه جهان ما به عالم قدس نزدیک میشود؛ این امر عظیم، شرایط تاریخی خاص خودش را میخواهد؛ یک موانع تاریخی برای این امر وجود دارد که باید رفع شود و یک بسترهای تکوینی باید فراهم گردد.
ما اگر میخواهیم کارهای بزرگ را سامان بدهیم، باید بزرگ فکر کنیم. تدابیر بزرگْ زمانِ مناسبِ خودش را میخواهد، در عین اینکه نباید فرصتها را از دست داد. فرصتسوزی غلط است ولی توجه نکردن به مقیاس کار و زمانِ متناسب با کار هم، جزو آفتها است. بعضیها خربزهکار هستند و اصلاً حاضر نیستند درخت گردو بکارند، میخواهند الآن بکارند و پاییز هم برداشت کنند و بخورند، حوصله ندارند درخت گردو بکارند که چند دهه یا چند قرن بماند و نسلهای آینده از ثمرهاش بهره ببرند؛ طبیعتاً کاشت درخت گردو، یک حوصله و شرح صدر و بزرگاندیشی نیاز دارد. در مقیاس اصلاحات اجتماعی هم همین طور است. عجله کردن و کارهای کوچک را جایگزین کارهای بزرگ کردن، «انقلابیگری» نیست.