بزرگنمایی:
هنگامی که اعتماد تبدیل به نامه ای مرده بین کاخ سفید، کنگره، رسانه ها و دستگاه های امنیتی ملی شود، سیاست گذاری خارجی آمریکا فلج می شود.
به گزارش تبسم مهر سایت تحلیلی نشنال اینترست اخیرا مقاله ای در مورد استیضاح ترامپ و عواقب آن برای سیاست خارجی و داخلی ایالات متحده امریکا منتشر کرده که در ادامه آمده است.
با تصمیم دموکراتهای کنگره برای شروع تحقیقات استیضاح رئیس جمهور «دونالد ترامپ»، آنها گامی را آغاز کرده اند که پیامدهای عمیقی هم برای سیاست داخلی و هم سیاست خارجی آمریکا در پی خواهد داشت. بخش عمده ای از بحث رسانه ها درباره استیضاح ترامپ بر اخرین مرحله نبرد سیاسی بین جمهوری خواهان و دموکرات ها برای حفظ یا به دست آوردن کرسی ریاست جمهوری متمرکز شده اما به مسئله پیامدهایی که ممکن است این تحقیق برای امنیت و یکپارچگی امریکا در برداشته باشد، توجه چندانی نشده است. عدم وجود رهبری سرنوشت ساز و قاطع باعث می شود آمریکا نسبت به طرح های کشورهای دیگر آسیب پذیرتر شود. همانطور که اخیراً «رابرت دبلیو مری» گفته است: واقعیت اصلی سیاست آمریکا این است که وقتی رئیس جمهور در خانه ضعیف می شود، قطعا آمریکا در خارج نیز ضعیف می شود.
به عنوان مثال بعد از ماجرای واترگیت (استیضاح ریچارد نیکسون) تلاش های کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت، عقب نشینی شرم آور از ویتنام صورت گرفت و اوپک قوی شد. به طور خلاصه، پیامدهای آن بسیار سنگین بود زیرا اعتبار آمریکا در سراسر جهان ضعیف شد. تا دهه 1980، آمریکا شروع به بازیابی مجدد عزت و درخشش، اعتماد به نفس و غرور و پرستیژ سابق خود کرد.
اما فراتر از تأثیرگذاری استیضاح ترامپ بر جزئیات سیاستهای خاص آمریکا در قبال متحدین و مخالفان، این موضوع ممکن است تأثیر ماندگارتری بر روند سیاست گذاری خارجی داشته باشد. انتشار تماسهای تلفنی شخصی رئیس جمهور با رهبران جهان، سابقه ای نگران کننده را ایجاد می کند زیرا نه تنها توانایی رهبر آمریکا - مبنی بر اینکه او می تواند صریح صحبت کند - را تضعیف می کند بلکه همکاران او را نیز محدود می کند. عواقب استیضاح فقط به این موارد محدود نمی شود.
وجود درجه ای از اعتماد بین رئیس جمهور و بوروکراسی، عنصری مهم در تصمیم گیری های بین سازمانی و اجرای سیاست است. یک رئیس جمهور منتخب باید بتواند به سازمانهای اطلاعاتی اعتماد کند و رابطه آنها باید متقابل باشد نه خصمانه. در غیر این صورت، به اشتراک گذاشتن اطلاعات درون دولت سخت خواهد شد و اجرای حتی یک سیاست به خوبی درک شده ناگزیر با مانع مواجه می شود، زیرا کسانی که وظیفه اجرای آن را دارند یا به طور جدی مقاومت می کنند یا نمی توانند درک کنند که چه کاری باید انجام دهند و چرا.
شاید نگران کننده ترین تحول این باشد: قطبی که سیاست داخلی آمریکا را تحت تأثیر قرار داده است، اکنون درگیر سیاست خارجی شده است. اختلافات درباره سیاست دیگر سیاسی نیستند بلکه جنگ به معنای دیگر هستند. وقتی اعتماد تبدیل به نامه ای مرده بین کاخ سفید، کنگره، رسانه ها و دستگاه های امنیت ملی شود، سیاست گذاری خارجی آمریکا فلج می شود.
نبردهای بین سیاستمداران در صحنه داخلی باعث می شود دوستان و دشمنان واشنگتن در خارج از کشور برانگیخته شده و سیاست خارجی امریکا را بی اهمیت بدانند. نتیجه به احتمال زیاد تسریع فرایند از بین رفتن قدرت و برتری آمریکاست. قدرتهای بزرگ در خارج از کشور به جای این که مایل به همکاری با واشنگتن باشند به دنبال محدود کردن آن هستند.
سالها پیش، وزیر امور خارجه سابق «مادلین آلبرایت»، ایالات متحده امریکا را ملت ضروری خواند. به نظر می رسد این نامگذاری اکنون مناسب ایالات متحده امریکا نیست. اگر واشنگتن مسیر فعلی خود را ادامه دهد، آمریکا نه تنها وارد بحران داخلی خواهد شد بلکه وارد بحران سیاست خارجی خواهد شد که خودساخته است.