بزرگنمایی:
بهروز یاسمی که معتقد است خلأ کاملا محسوسی وجود دارد که ارتباط شاعران با رسانهها قطع است، از علت اینکه این خلأ چطور باعث منزویتر شدن شاعران نسبت به سایر هنرمندان شده است، میگوید.
به گزارش تبسم مهر این شاعر درباره رسانهدار بودن یک طیف خاص از شاعران در مقابل آن دسته از شاعرانی که رسانه ندارند، اظهار داشت: طبیعتا شاعر یا هر هنرمند دیگری اگر کارش عرضه نشود، ارتباطش با مردم قطع میشود. لزوما هم این ارتباط، ارتباط مطبوعاتی و رسانهای نیست. اگر در مملکت ما جایگاه و پایگاه نشر سروسامانی داشت میشد با خلأ مطبوعات کنار آمد برای اینکه شاعر میتوانست کتابش را چاپ کند و شعرش را نشر دهد و به دست مخاطبش برساند.
او افزود: از طرفی حرفهای یک شاعر فقط شعرش نیست. شاعران برای تبیین دیدگاههایشان و آشنایی مردم با خاستگاه فکریشان به رسانه نیاز دارند و طبیعتا رسانهها به شناساندن آنها و آثارشان به مردم کمک میکنند. پس در صورت حاصل بودن فرض اول هم که مربوط به وضعیت نشر آثار است، خلأ رسانه پر نمیشود و کاملا محسوس است.
یاسمی درحالیکه معتقد است رسانهها فقط مطبوعات و خبرگزاریها نیستند و بخشی از وظایف آنها بر دوش فرهنگسراهاست، گفت: جلسات شعری که در فرهنگسراها برگزار میشود هم بخشی از ارتباط شاعر با جامعه و مخاطبان است به شرطی که از همه ظرفیت شاعران فارغ از طبقه و حزب و گروه استفاده شود. من از سال 78 به مدت 20 سال در فرهنگسراهای مختلف تهران کلاس شعر داشتم، اما مهرماه سال قبل آنها را تعطیل کردم. متولیان فرهنگ، چه متولی اصلی آن که وزارت فرهنگ و ارشاد است و چه سایر متولیان و مدعیان آن مثل حوزههای هنری و شهرداریها باید به برگزاری باکیفیت و بهدردبخور جلسات شعر کمک کنند. وظیفه اصلی شهرداریها از طریق فرهنگسراها همانطور که از اسمش پیداست باید امور فرهنگی و ارتقای آنها باشد.
صاحب مجموعه شعر «عاشقی جرم قشنگی است» سپس با اشاره به وظیفهای که در غیاب صفحات شعر روزنامهها و مجلات بر دوش خبرگزاریهاست، گفت: بار اصلی انتقال خبر و مباحث و مسائل ادبی در نبود یا توجه نداشتن رسانههای نوشتاری به ادبیات برعهده خبرگزاریها است. متاسفانه مطبوعات اصلا صفحهای به نام صفحه شعر ندارند، هرچند گاهی و به بهانهای سراغ شعر میروند یا با شاعری مصاحبهای میکنند اما ارتباط مردم با شاعران نیازمند بحث، تعامل و تبادل نظر بیشتر است اگرچه دغدغه اصلی یک شاعر این است که شعرش عرضه شود و به دست مخاطبش برسد.
او با اشاره به صفحات ادبی روزنامهها و مجلاتی که در دهه 70 منتشر میشدند گفت: مطبوعات دهه 70 که خیلی محدودتر و معدودتر از امروز بودند یک یا چند صفحه از جریده خود را به شعر اختصاص میدادند. الان مجلات و روزنامههای رنگارنگی بیرون میآیند، اما کدام یک از اینها یک صفحه کامل خود را به شعر یا به بحث درباره ادبیات و تببین نظرگاههای شاعران در کنار شعرشان اختصاص دادهاند؟ همین یک نکته میتواند اوضاع و احوال شعر و ادبیات و رسانههای ادبی و رابطه آنها با مخاطبان را به روشنی نشان دهد.
این شاعر سپس به آسیبهایی که به گفته او برخی از خبرگزاریها در ارتباط و پیوند ارگانیک شاعران با مردم و انتقال حرفهای دو طرف به هم با آن مواجه هستند اشاره کرد و گفت: کپیبرداری بعضی از خبرگزاریها از خبرگزاری دیگر به صورت انبوه یکی از آفتهاست که برای مثال بارها در مورد خود من اتفاق افتاده است یعنی من با رسانهای صحبت کردهام و بعد از انتشار مصاحبه که متاسفانه بیشتر اوقات هم با اشتباهات فاحش ماهوی و شکلی منتشر شده، ٣0، 40 خبرگزاری دیگر هم همان متن غلط و مغشوش را منتشر کردهاند بی آنکه به خود زحمت ویرایش متن آن را بدهند. این خیلی بیتقوایی است که یک نفر مینشیند سر جایش و از زحمات دیگران استفاده میکند آن هم بدون ذکر منبع، آن هم با غلط و اشتباه فراوان! حتی بعضی وقتها کار از امانتداری و اخلاق حرفهای میگذرد و نغض غرض میشود، یعنی چیزی که خبرنگار نوشته نه تنها آن چیزی نیست که آن بنده خدا گفته که درست عکس آن است و همین باعث میشود که شاعران هیچ تمایلی به مصاحبه نداشته باشند.
بهروز یاسمی با تاکید بر اینکه امروز بار اصلی ارتباط مردم با شاعران بر دوش خبرگزاریها است، گفت: مردم ما عموما مردم روزنامهخوان نبودهاند به خصوص اکنون و در این وضعیت سخت اقتصادی. شعر هم از دیرباز هنری همگانی نبوده است. شاید وظیفه رسانه همین باشد که شعر را از بین خواص به میان تودهها ببرد. در دوره مشروطه شاعران صبح شعر میگفتند و عصر مردم آن را در تظاهرات میخواندند؛ این کار را مطبوعات میکردند، و شعر خودش به نوبه خود رسانه میشد نه رسانهای منفعل که تیز و برنده.
او که معتقد است شاعرانِ روزنامهنگار وظیفه بیشتری در برقراری ارتباط میان شاعر و مخاطب دارند، بیان کرد: آنها پل ارتباطی بین شاعران و رسانهها و نهایتا مردم هستند و وظیفه بیشتر و حساستری دارند و انتظار بیشتری از آنها میرود، چون جنس دو طرف را میشناسند. مهمترین نشریات ادبی دنیا به شاعران پول میدهند تا با آنها مصاحبه کنند یا شعر و نقد و نظرشان را در آن نشریه چاپ کنند و برایشان مطلب بنویسند. سردبیران این نشریات بعدها از همین شاعران که حالا دیگر روزنامهنگار شدهاند میخواهند تا با شاعران دیگر مصاحبه کنند و به نوعی واسطه شوند تا پای آنها را به رسانه خود باز کنند پس رسالت آنها خیلی بیشتر است، اما به شرطی که آنها جانبدارانه عمل نکنند، چون برخی از این افراد فقط از طیف و طبقه خودشان حمایت میکنند و سراغ کسانی میروند که با خودشان همسو و همعقیده هستند. درحالی که شاعر و ژورنالیست صادق کسی است که همه افراد و گروهها را با یک چشم ببیند. درباره برگزاری جلسات شعر هم همین است، برگزارکنندگان دولتی فقط کسانی را که با خودشان همعقیده هستند میآورند نه مخالفان دیدگاه خود را. مگر میشود بخشی از ادبیات را نادیده گرفت؟ اتفاقا ادبیات اصیل از دل همین چالشها، برخوردها و تقابل و تضارب آرا متولد میشود.
این شاعر سپس به انتشار ناشیانه جعلیات هم اشاره و بیان کرد: متاسفانه مردم اینقدر با شاعران و شعر آنها انس و الفت ندارند تا جعلیاتی را که به نام آنها در شبکههای مجازی و اجتماعی منتشر میشود بازشناسند. مثلا چیزهایی به یک شاعر یا نویسنده نسبت میدهند که آن شاعر یا نویسنده در تمام عمرش و در کل آثارش در حال مبارزه با آنها بوده است. مثلا از قول صادق هدایت یا فروغ فرخزاد نوشته یا شعری دست به دست میشود که کمترین شباهت شکلی و ماهوی را به آثار این دو دارد. در این میان نه تنها به فهم و شناخت شاعر و نویسنده کمک نمیشود بلکه وارونه معرفی میشوند.