بزرگنمایی:
یک رسانه انگلیسی در یادداشتی به نقد رفتار دوگانه لندن در مناسبات بینالمللی و به ویژه تعامل با ایران پرداخته و درباره سرسپردگی به آمریکا هشدار داده است.
به گزارش تبسم مهر وبگاه رسانه انگلیسی «اسپکتِیتور» در یادداشتی به قلم «داریوش گوپی» (Darius Guppy) به بررسی رابطه لندن-تهران پرداخته وانگلیس را از تکرار اشتباهات تاریخی در قبال ایران برحذر میدارد.
در این یادداشت میخوانیم:
انگلیس و بویژه دولتی که ادعای غیرت و حاکمیت ملی می کند، خوب است برگی از کتاب تاریخ ایران را خوب بخواند. مصوبه کاپیتولاسیون در مجلس ایران که تاریخ آن به سال 1964 میلادی باز میگردد و به لطف خاندان پهلوی مصونیت کاملی به آمریکاییها می داد، برخورد تاریخی آیت الله خمینی بنیانگذار و رهبر فقید جمهوری اسلامی را در پی داشت.
جمله معروف وی مبنی بر اینکه «از امروز، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، باید محاکمه شود اما اگر یک آشپز آمریکایی، شاه ایران را هم زیر بگیرد، کسی حق اعتراض به او را ندارد...» بیش از آنکه مفاهیمی مذهبی باشد، بیانی ملیگرایانه در خود دارد و این همان نکته محوری درباره ایران است و کلیدی برای فهم نقش آن در جهان سیاست. در واقع هراسی که انقلاب ایران در غرب پراکند، از این واقعیت ناشی نمی شود که این انقلاب سرشتی مذهبی دارد بلکه از درونمایه «ملی گرای» آن ریشه می گیرد و همه مشکل هم همینجا است.
این یادداشت میافزاید: جهانی شدن همیشه نیازمند هژمونی است که آن را به پیش براند و این هژمون، بی برو برگرد، از آنهایی خوشش نمی آید که گردن نمینهند و با سلطه آن به چالش برمی خیزند. وقتی ایرانیان در توصیف انگلیس از عبارت «شیطان کوچک» در کنار «شیطان بزرگ» که آمریکاست، یاد می کنند؛ نشانگر نگاهشان است به رابطه موجود میان ما (انگلستان)، با آن هژمون. چه بسا، «بوریس جانسون» نخستوزیر انگلیس این روزها مثلا به اعتراضات هنگ کنگیها به قانون استرداد مجرمان به چین، دل خوش کرده باشد؛ اما او باید نگاهی هم به همین موضوع در رابطه لندن و واشنگتن بیندازد زیرا به این ترتیب، واشنگتن می تواند استرداد هر متهمی را به لندن تحمیل کند اما انگلیس چنین حقی ندارد.
نویسنده یادداشت در ادامه توضیح میدهد: نمادگرایی در اینجا روشن است به این معنا که دوگانگی به تسلیم انجامیده است. چندان جای شگفتی نیست که انگلیس باید چنین زبونانه به درخواست آمریکا برای توقیف نفتکش ایران در جبل الطارق گردن نهد. هنگامی که لندن- مثلا برخلاف ژاپن و آلمان- توانایی دفاع از کیان خود را فراموش می کند، به این حال و روز افتاده و به عروسکی در دست یک اقتصاد بزرگتر تبدیل می شود. همین است که انگلیس از بزرگترین همسایه و شریک اقتصادی خود (اتحادیه اروپا) می بُرد تا به خیال خود در ناحیه اقتصادی آمریکا به نوایی برسد و این غمانگیز است.
داریوش گوپی ادمه میدهد: اما در موضوع رابطه لندن با کشوری چون ایران که به واقع مفهوم کسب استقلال را از زمان سرنگونی شاه در 1979 می فهمد، اکنون به جایی رسیدهایم که باید به مسئلهای جون مبادله نفتشکشها تن بدهیم، تازه اگر اینگونه بشود. حتی آخرین تقلای آمریکا برای جلوگیری از آزادی نفتکش ایران، این نظریه را ثابت کرد که زنجیره رخدادها از واشنگتن کلید خورده و بریتانیا تنها یک نیروی نیابتی بوده است.
درس بعدی آنکه باید این حرف طوطی وار را دور بیندازید که «رفتار ایران ریشه در بنیادگرایی مذهبی دارد». ایران یک کشور بنیادگرا نیست. بگذریم از اینکه انگلیس و آمریکا هیچگاه با بنیادگرایی مذهبی مشکلی نداشتهاند. آنها شادمانه با بنیادگرایان سعودی همپیمان هستند. سعودیها، اجازه ساخت حتی یک کلیسا را در سرزمین خود ندادهاند و پایگاه تبلیغ وهابیگری هستند که پیشران اصلی حملات یازدهم سپتامبر به نیویورک بود.
نویسنده یادداشت ادامه میدهد: بلی، ایران چه بسا نقشی مهم در شکست اسرائیل در یورش 2006 به لبنان داشت اما این نقش، ایران را به یک کشور «حامی تروریسم» تبدیل نمی کند. این نقش، ایران را صرفا به کشوری تبدیل می کند که گوش به فرمان برخی قدرتهایی نمی شود که منطقه تاریخی ایران را بعنوان حوزه توسعهطلبی خود به شمار میآورند. چنانچه ایران، حزب الله لبنان و گروههای طرفدار ایران در عراق نبودند، امروز یک کلیسا یا یک شهروند مسیحی در عراق و سوریه باقی نمانده بود. اینها بودند که با قاطعیت از جمعیت مسیحی در این کشورها محافظت کردند. نه آمریکا، نه بریتانیا و نه حتی روسیه که خیلی دیر به میدان آمدند، از تبدیل شدن عراق و سوریه به یک خلافت بزرگ اسلامی جلوگیری نکردند. بار این تلاش، عمدتا بر دوش ایران بود.
وی میافزاید: اما ما یک پوزش هم بدهکاریم به خاطر هشت سالی که صدام حسین با موشکهای اهدایی شرق و غرب و تسلیحات شیمیایی، شهرهای ایران را کوبید حال آنکه آمریکا و انگلیس به عنوان حامیان صدام، به خوبی از آن آگاهی داشتند. هیچ کشوری به ایران در دفاع از خودش یاری نرساند.
پس آیا واقعا شگفتی دارد که ایران صنایع نظامی خود را توسعه بدهد؟ این همان کاری است که ملتهای واقعی که معنی استقلال را می فهمند، وقتی تهدید شوند، انجام می دهند. کدام کشتی ایرانی در خلیج مکزیک گشت می زند و کدام سرباز ایرانی در پاشنه در آمریکا منتظر حمله است؟
نهایت آنکه ایران خودداری بسیاری نشان داده است. می دانیم (با دانشی که در اختیار دارد) سالها پیش میتوانست به آسانی سلاح هستهای بسازد. ایران بارها صلاحیت فناورانه خود را نشان داده است. سرنگونی پهپاد آمریکایی، تازهترین نمونهاش بود اما تاثیرگذارتر از آن پایین کشیدن سالم یک پهپاد جاسوسی آمریکا بود که به قلمرو هوایی ایران تجاوز کرده بود.