بزرگنمایی:
عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی نوشت: برخی نظریهپردازان عدالت، عدالت را یک فضیلت فردی و نه لزوماً یک فضیلت اجتماعی معنا کردهاند.
به گزارش تبسم مهر سیروس امیدوار عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه عدالت در نظریهها و سیاستهای اقتصادی در ادامه یادداشت قبلی، مطلبی نوشته که در ادامه از نظر شما می گذرد:
در نوشتار پیشین دو پرسش اساسی زیر در مورد معنای عدالت مطرح شد:
1) آیا اساساً لفظ عدالت میتواند واجد معنایی باشد؟
2) اگر لفظ عدالت واجد معنایی باشد، معنای آن را باید کشف کرد یا خلق؟
بحث شد که برای بررسی معانی مختلفی که برای لفظ عدالت پیشنهاد شده است لازم است معانی پیشنهادی به طریقی طبقهبندی شوند. پیشنهاد شد که چنین طبقهبندیی میتواند در سه گام صورت گیرد.
در نوشتار پیشین و در گام نخست، معانی حقیقی و اعتباری عدالت و ارتباط بین آنها بررسی شد. اکنون در ادامه، دو گام دیگر این طبقهبندی که به تفکیک معانی اعتباری عدالت اختصاص دارد تشریح میشوند:
ب) تفکیک بین عدالت فردی و عدالت اجتماعی و ارتباط بین این دو
اگر توجه خود را بر معانی اعتباری عدالت متمرکز کنیم، از قدیمالایام دو معنای اعتباری متفاوت برای لفظ عدالت وجود داشتهاند که عدم تفکیک آنها از گذشته تاکنون منشاء مشکلات بوده است. از این دو معنای اعتباری عدالت میتوان با عناوین عدالت فردی و عدالت اجتماعی یاد کرد. قبل از اشاره به این دو معنای اعتباری عدالت، لازم است به این نکته مهم توجه شود که در حالی که به نظر نمیرسد در مورد معنای حقیقی عدالت که در نوشتار پیشین مورد بحث قرار گرفت، فضیلت اخلاقی معنایی داشته باشد، عدالت در معانی اعتباریش، خواه فردی و خواه اجتماعی، نه صرفاً صفاتی خنثی؛ بلکه فضائلی فردی یا اجتماعی و گاهی برترین فضائل فردی یا اجتماعی محسوب شدهاند.
با توجه به این نکته، اگر از عدالت فردی شروع کنیم میتوان گفت برخی نظریهپردازان عدالت، عدالت را یک فضیلت فردی و نه لزوماً یک فضیلت اجتماعی معنا کردهاند. گرچه برای برای عدالت فردی معانی مختلفی پیشنهاد شده است، میتوان آن را توانایی یک فرد در هماهنگسازی بین قوای مختلف نفس معنا کرد، معنایی که عمدتاً ریشه در اندیشههای فیلسوفان یونان باستان بویژه افلاطون و ارسطو دارد.
اما برای عدالت اجتماعی نیز معانی مختلفی پیشنهاد شده است که در اینجا به ذکر معنای مورد نظر رالز اکتفا میشود. رالز عدالت اجتماعی را چنین معنی میکند: مجموعهای از اصول برای انتخاب از بین تنظیمات اجتماعی مختلف برای تعیین تقسیم برخورداریها و تعهد به یک توافق در مورد سهمهای توزیعی صحیح لازم است. این اصول، اصول عدالت اجتماعی هستند: این اصول شیوه واگذاری حقوق و تکالیف در نهادهای اساسی جامعه را مقرر کرده و توزیع مناسب منافع و مسئولیتهای همکاری اجتماعی را تعریف میکنند.
حال پرسشی که به ذهن میرسد این است که چه ارتباطی بین عدالت فردی و اجتماعی وجود دارد؟ در اینجا فقط به ذکر این ارتباط از نظر افلاطون اشاره میشود. افلاطون بر این باور بود که هم فرد انسان و هم شهر، به منزله واحد سیاسی مستقل، از یک ساختار سه بخشی تشکیل میشوند و از نظر وی در صورتی هر دو ساختار، متناظراً از فضیلت عدالت برخوردارند که هر کدام طبق نظام ارزشی سلسله مراتبی پیشنهادی وی ساختار یافته باشند. از نظر وی این نظام ارزشی به ترتیب از حضیض به اوج در انسان شامل سه قوه شهوات، روان و عقل و در شهر شامل سه طبقه کارگران، جنگاوران یا نگهبانان و حاکمان حکیم است.
به نظر میرسد افلاطون بین سه قوه بخش سازنده انسان و سه طبقه سازنده شهر نه تنها یک تناظر وجودی؛ بلکه یک تناظر ارزشی قائل میشود. به این ترتیب نزد افلاطون عدالت اجتماعی به این معنی است که این نظام طبقاتی سر جای خود باشد، همان طور که عدالت فردی به این معنی است که اولاً هر فرد جایگاه خود در این نظام طبقاتی بشناسد و ثانیاً از آن جایگاه راضی باشد، به خصوص فردی که در جایگاه طبقاتی پایینتری قرار دارد هوس ارتقاء به جایگاه بالاتر را به روان و عقل خود راه ندهد.
ج) تفکیک بین نظریههای مختلف عدالت اجتماعی
اما نظریه عدالت اجتماعی افلاطون که به اختصار مورد اشاره قرار گرفت تنها نظریه عدالت اجتماعی موجود نیست و نظریههای عدالت اجتماعی دیگری نیز وجود دارند. در اینجا در گام سوم طبقهبندی که به تفکیک بین نظریههای مختلف عدالت اجتماعی اختصاص دارد به ذکر یک طبقهبندی اکتفا میشود. مبنای این طبقهبندی این است که آیا مبنای ارزشی مورد قبول نظریهپرداز عدالت، اصالت فرد اخلاقی است یا اصالت جمع اخلاقی. میتوان با تشریح مفهوم این دو اصطلاح نشان داد که این دو مبنای ارزشی ناسازگارند. اگر چنین باشد میتوان نظریههای عدالت اجتماعی را در دو طبقه زیر قرار داد:
1) نظریه عدالت مطلوبیتگرا: عدالت به مثابه حداکثرسازی مجموع مطلوبیتهای افراد یک جامعه که یک نظریه مبتنی بر اصالت جمع اخلاقی است که به ویژه ریشه در اندیشههای جرمی بنتام (1832-1748) دارد.
2) عدالت به مثابه انصاف جان رالز که یک نظریه مبتنی بر اصالت فرد اخلاقی است و به ویژه ریشه در اندیشههای ایمانوئل کانت (1804-1724) دارد.
میتوان نشان داد نظریه عدالت افلاطون در اساس نظریهای مبتنی بر اصالت جمع اخلاقی است.
خوانندگانی که علاقهمند به پیگیری این مباحث هستند میتوانند به نوشته های نگارنده مراجعه کنند.