به قلم دکتر حسن خسروی دلم حال و هوای قدیم قدیمای بروجرد را میخواهد پروژه ها بزرگنمایی: :ear_of_rice:کجاست آن خانه های کاهگلی که چوبهای منظم قشنگ ، بجای تیرآهن و سیمان ، سقفش را درست میکرد و چند میخ و پلاستیک هم سقف پوش آکوستیک و پانورامای ساده ای را به نمایش میگذاشت ؟کجاست صدای زنگوله حیوانات که صبح زود گوشها را نوازش میدادند که آهای آهای اهالی شهر و روستا ! ما زدیم بیرون تا سهمی در اقتصاد خانه و شهر و روستا داشته باشیم .؟کجاست یونجه زارهای روستای جهان آباد یا همان ونسون خودمان ( شهرک شهید کشوری ) که تا چشم کار میکرد سبزه زاران بود و مست میشدیم از این همه طراوت و پاکی دشتهایش ؟. یادش بخیر ، سفره ساده خاله جانمان در روستای دهکرد . مردمان سر کاریز عجب صفایی داشتند . مردمان لب رود قدر شناس بودند خانه هاشان پررونق باد . چه نفس عمیقی میکشیدیم از بوی سوختن هیزمها . وایییییی . نان گرده ، نان کلوا . شاته ( نان لواش ) شیرین و ترد . ماست . تخم مرغ رسمی و خوشمزه دهات . خودمانیم ، عجب حالی میداد. یادش بخیر وقتی در روستای شیشه و برده ول یا برده بل ، قلعه میرزا علی و.... میچرخیدیم و به فامیل سرکشی میکردیم . یادش بخیر وقتی در پشت بام روستای کبوترلان شب را در پشت بام بزرگ خانه عموجانمان خانه اجدادی مان دراز میکشیدیم و خنکای شگفت انگیزی صورتمان را نوازش میکرد و صدای کامیونها و تریلی های توی جاده ، که زوزه کشان سربالایی های اطراف زالیان را طی میکردند برایمان شده بود بازی و آهنگ لالایی خواب و خواب و خواب . براستی دلمان هوای قدیم بروجرد را میخواهد . آن چرخ دستی شلغم فروش با صفا دور میدان رازان که عجب شلغمهایی داشت خدایا انگار داروی همه دردها بود . طبیعی و خالص و خوب . گاراژ لوان تور . وای چه حالی میداد شیشه و پنجره اتوبوس را تا ته باز میکردیم و باد موهایمان را آشفته و رقصان میکرد و گاهی نفسمان بند میامد و با این حال کیف میکردیم وقتی که در سربالایی ها یکی از مسافران ، بلند صدا میزد برای سلامتی آقای راننده صلوات و همه بدون اینکه مثل امروزی ها خجالت بکشند میزدند زیر صلوات و راننده هم قیافه ای میگرفت و انگار که پشت هواپیما نشسته است . یادش بخیر . راستی آن مرد باصفایی که پلیس راه ، سر دو راهی ، وقتی که راننده ها میرفتند ساعت بزنند میامد بالا توی اتوبوس و بعد از کلی حال و احوال میگفت : خوب ! حالا پولاتونو با زبون خوش بدید به من ، کجاست ؟!؟ . من اول بار ، کلاس روابط عمومی و ارتباطات انسانی را از او آموختم . یادش بخیر . واقعا گفتنی ها زیاد است و فرصتها کم . براستی !دلم هوای قدیم قدیمای بروجرد را میخواهد . بیایید دست در دست هم دهیم به مهر و بروجرد و فرهنگ اصیل و خالص و پاک و ساده اش را آنگونه که شایسته است زنده و شاداب و مانا سازیم . بیش از پیش . بدون حرف پیش . با انسانهای دور اندیش ...حسن خسرویعضو کوچک جامعه بزرگ بروجردیهای مقیم تهران .--- --- شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۸:۵۷:۰۴ منبع: اختصاصی تبسم مهر حسن , خسروی , مدرس , دانشگاه , مولف لینک کوتاه خبر: http://www.tabasomemehr.ir/fa/News/64799/