بزرگنمایی:
مریم صانع پور، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: نوع نگاه انسان معناگرا به زندگی موجب می شود دچار خلأ وجودی و افسردگی نشود.
تبسم مهر: سعادت در زندگی مساله ای است که به اعتقاد بسیاری از پی رضایت پدید می آید. رضایت نیز خود حاصل نگرش و مفهومی است که در در طول زندگی هر فردی وجود دارد، مثلاً ممکن است انسان با حداقل امکانات بیشترین حس رضایت و خوشحالی را داشته باشد و در مقابل دیگری با وجود در اختیار داشتن بهترین شرایط مادی باز هم حس رضایت در زیست خود احساس نکند. حلقه مفقوده ای که برخی در راستای بیان علت این وضعیت مطرح می کنند نبود معنا و مفهوم در زندگی اشخاص است. درک عمق هستی و اینکه چرا به این جهان آمده ایم و واقعاً نقش ما در این گستره چه می تواند باشد موضوعی است که ذهن هر انسانی را به خود مشغول می کند و همین دریافت و درکی که آدمی از این موضوع پیدا می کند زندگی او را معنا می بخشد. بر آن شدیم این مباحث را در گفت وگویی با «مریم صانع پور»، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مطرح کنیم که در ادامه حاصل آن را می خوانید؛
*به عنوان پرسش نخستین نظرتان را در این مورد عنوان کنید که اساساً چه زمان انسان می تواند ادعا کند که در طول سال های عمرش برای یک فضیلت و سعادت جنگیده و از این شیوه و منش گذرانِ عمر متاسف نیست و احساس معنامندی در زندگی خود می کند؟
برای پاسخ به این سوال مقدمه ای را مطرح می کنم؛ میتوان «ظاهر زندگی» را به مثابه «لفظ» تلقی کرد و «باطن زندگی» را به مثابه «معنای لفظ» تلقی نمود؛ هنگام صحبت کردن، لفظ در فضا محو میشود اما معنای آن در ذهن مخاطبان باقی می ماند. بر این اساس فردی که عملکردها و روابط روزمرهاش مانند لفظهای پرمعنا، مبتنی بر فضایلی پایدار است، همواره در طول سال های عمرش از فناپذیری ظاهری به سمت بقاپذیری باطنی حرکت میکند، از اینرو دچار پوچانگاری نمیشود بلکه اعمال لاحقش دربردارنده انرژی معنایی اعمال سابق وی هستند.
اگر عملکردها و روابط افراد یک جامعه براساس معانی مهرورزانه شکل گیرد، توسعه وجودی آن جامعه براساس معنویت و فضیلتی جمعی حاصل میشود و چنین جامعهای از واگراییهای فردمحورانه، به سمت همگراییهای جمعمحورانه ارتقاء مییابد
چنین انسانی روزبهروز دارای امید و سرزندگی بیشتری میشود و با گذران عمر و سالخوردگی دچار یأس و حرمان نمیشود، بلکه احساس غنا و کمال بیشتری میکند زیرا همواره در حال حرکتی اشتدادی و شتابگیر است. در نتیجه برخلاف ظاهر عملکردهایش که با گذران عمرش دستخوش زوال و پوسیدگی میشود، معنای حیاتش به اندازه تکتک عملکردهای زوال پذیرش باقی میماند، هر معنایی، معنای ماقبلش را بارورتر میکند و سیری استکمالی برای عملکردهای روزمره فرد معناگرا فراهم میکند. برای مثال هنگامی که شاخه گلی را به کسی هدیه می دهیم، گُل بهعنوان ظاهر عملکردمان خیلی زود پژمرده می شود اما پیام محبتی که با تقدیم آن گلِ زوال پذیر به یک دوست منتقل میشود همان معنویت نهفته در یک عملکرد ظاهری است؛ یعنی پیام محبت که فناناپذیر و ماندگار است.
از طرف دیگر هنگامی انسان احساس رضایتمندی و ابتهاج خاطر میکند که توسعه وجودی برایش حاصل شود زیرا آدمی ذاتاً خواهان جاودانگی است، بنابراین همان طور که میتواند با اهدای یک شاخه گل پیام دوستیاش را برای همیشه در دل طرف مقابلش حک کند، هر چه بیشتر بتواند دایره مهرورزیهایش را گستردهتر کند گستره وجودی خود را بیشتر و بیشتر کردهاست. هراندازه یک فرد بتواند از خودمحوری و خودخواهیهایش فراتر رود و محبتش را به افراد بیشتری نثار کند، معنای توسعهیابتری به زندگی خود دادهاست و همانگونه که افراد بیشتری را در معنویت وجودیش سهیم کرده، خود نیز شادی و امید بیشتری را دریافت میکند؛ زیرا معناگرایی، فضیلتمندی و مهرورزی در فرآیند فراروی از خودخواهیها و سهیم شدن در غم و شادی دیگران، سیری اشتدادی مییابد و موجب شادمانی، امید و نشاط اجتماعی میشود. عملکردها و روابط روزمره افراد در چنین جامعهای، از فَردانیت خودمحورانه و خودخواهانه، تبدیل به دیگرخواهی و هویتی جمعی میشود و در نتیجه زندگی شهروندان چنین جامعهای دارای معنا و فضیلتی پایدار و همگرایانه خواهد شد. اگر عملکردها و روابط افراد یک جامعه براساس معانی مهرورزانه شکل گیرد، توسعه وجودی آن جامعه براساس معنویت و فضیلتی جمعی حاصل میشود و چنین جامعهای از واگراییهای فردمحورانه، به سمت همگراییهای جمعمحورانه ارتقاء مییابد و در نتیجه نشاطی همگانی و روبهکمال بهگونهای جمعی محقق خواهدشد.
انسان بهعنوان یک وجود مادی عمری بسیار کوتاه دارد. وجود مادی هر انسانی در معرض مرگ و نیستی است است، اما محتوای فضیلتمندانه روزمرگیها میتواند از او وجودی جاودانه بسازد. طبق آیه قرآن کریم خداوند درمورد نوع انسان فرمود «نفختُ فیه من روحی» بنابراین عملکردهای روزمره آدمی باید دارای باطنی روحانی و معنوی باشد؛ انسانی که روح خدا در او دمیده شده نباید شأنی همسان با یک حیوان داشته باشد که تمام روز و شب به دنبال غذایی برای سیر کردن شکم خود است، آدمی باید با رفتارهای روزمرهاش به دنبال محقق کردن وجه خدایی خویش باشد و هدفش از آمد و شدهای روزانه، تعالیبخشی به وجود و زندگیاش باشد.
*در زندگی امروز که شاید انسان ها کمتر مواجهه رو در رو با یکدیگر داشته باشند این فضیلت مندی و معنای زندگی در قالب فضای مجازی نیز نمودی دارد؟
بله، فضای مجازی فرصتی جدید است که حُسن استفاده از آن وسعت و سرعت فضایل را در جامعه انسانی تضمین میکند، البته فناوریهای دیجیتال مانند هر ابزار دیگری، هم میتواند در مسیر ارتقاء بشر مورد استفاده قرار گیرد و هم میتواند وسیله سقوط بشر را فراهم کند اما به نظر من امکانات بینظیری که فضای مجازی در جهت فراگیر شدن آگاهی ایجاد کرده، جنبه مفید بودن فضای مجازی را بر جنبه مضر بودنش غالب کردهاست. همچنین در دنیای مجازی انسانهای بیشتری میتوانند از حال یکدیگر باخبر باشند و اندوه و محرومیت یکدیگر را برطرف کنند. همه ما کم و بیش عضو گروههایی هستیم که با یک پیام، امکانات مادی و معنوی را برای انسانهای بیبضاعت، بیمار و درمانده فراهم میکنند و تسلای دل نیازمندان میشوند. وسعت یابی این فعالیتهای انساندوستانه در فضای مجازی قابل مقایسه با فضای فیزیکی نیست. بهعلاوه در این فضا نیکیها و فضایل، ماندگار میشوند و رشدی اشتدادی و تصاعدی پیدا میکنند. بنابراین در فضای مجازی، معنوی زیستن به معنای فراتر رفتن از خودخواهی و خودمحوری فردی، نمود بیشتری دارد و نیز حرکت از فناپذیری عملکردهای روزمره، به سوی بقاپذیریِ محتوای فضیلتمندانه آن عملکردها، امکانپذیرتر شدهاست.
امروز وارد دنیای جدیدی شده ایم. دنیای مجازی و ارتباطات جهانی شرایط متفاوتی را نسبت به گذشته رقم زده اند و تمامی معادلات فکری، عملی و احساسی انسان را تغییر داده اند. ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه افراد از ملیتهای مختلف به نوعی در همسایگی یکدیگر هستند، پس هر انسانی میتواند یک «معنویت حداکثری» را برای خود تعریف کند اما براساس یک «معنویت حداقلی» روابط جهانیاش را در دنیای مجازی شکل دهد. بهعنوان مثال برای یک انسان دیندارکه دائماً می خواهد عملکردهایش از معنویتی خدایی برخوردار باشد و همواره ارتباطش را با خداوند حفظ کند یک «معنویت حداکثری» مطرح است که شاید نتواند از همه کاربران دنیای مجازی انتظار داشتهباشد، یعنی یک شخص موحد، عارف و متشرع، نمیتواند از دیگران توقع این معنویت حداکثری را داشتهباشد و یا آن را بهگونهای دستوری و تحکمی به دیگران القا کند، زیرا یکی از ویژگیهای دنیای مجازی حذف رابطه سلسلهمراتبی میان افراد است؛ همه کاربران در عرض یکدیگر قرار دارند بنابراین جایی برای تحمیل نظرات و باورها (حتی اگر حق باشند) در دنیای مجازی وجود ندارد.
زندگی معنوی و فضیلتمدار فقط در ارتباطات انسانی خلاصه نمیشود بلکه به ارتباط انسان با طبیعت نیز میپردازد زیرا احساس مسئولیت و عشق ورزیدن نسبت به طبیعت یک معنویت حداقلی است که حتی می تواند دین باورانه نباشد
همه چیز در شرایط گفتگوییِ برابر میان کاربران ارائه میشود، بنابراین همزمانی و فراگیری ارتباطات در دنیای مجازی مستلزم یک «معنویت حداقلی» است تا برای هر انسانِ ارزشمداری اعم از دیندار و بیدین ممکن باشد. این معنویت حداقلی را میتوان «معنویتی انساندوستانه» تعریف کرد که دارای مولفههایی مانند عشق ورزی، محبت، خیرخواهی، تعامل به جای تقابل، رابطه برد - برد به جای رابطه برد- باخت است. باید توجه داشت که در «معنویت حداکثری» نیز همین مولفهها حضور دارند، اما همگی جهت شان به سمت خداپرستی و ایمان به مذهبی خاص است، از اینرو مفاهمه براساس یک «معنویت حداکثری» بین شخص دیندار و اشخاص مومن به آن دین خاص صورت میگیرد، اما ارتباطات فراگیر و همزمان در دنیای مجازی مستلزم «معنویت حداقلی» است تا امکان تعامل و تفاهم میان کاربران فراهم شود و بر همبن مبنا فضائل و ارزشهای معنوی به اشتراک گذاردهشوند.
باید در نظر داشت که معنویت حداکثری، معنویت حداقلی را نیز شامل میشود بنابراین ما بهعنوان یک انسان دیندار نباید مخاطبانمان را براساس فرهنگ و دینشان قضاوت کنیم بلکه به صرف اینکه همنوع ما هستند باید به آنها عشق بورزیم و رفتارهای خیرخواهانه داشتهباشیم. حتی میتوان با استفاده از امکانات اطلاعاتی و ارتباطاتی دیجیتال از فرهنگ های دیگر راههای معنوی زیستن را آموخت و روشهای معنوی خود را بارورتر ساخت.
از سوی دیگر باید به این نکته توجه کنیم که زندگی معنوی و فضیلتمدار فقط در ارتباطات انسانی خلاصه نمیشود بلکه به ارتباط انسان با طبیعت نیز میپردازد زیرا احساس مسئولیت و عشق ورزیدن نسبت به طبیعت یک معنویت حداقلی است که حتی می تواند دین باورانه نباشد. به هر تقدیر می توان معنای حداقلی زندگی را در تعالی جستن از خودخواهیها و حرکت بهسوی فضیلتمحوری نظری و عملی، هم در ارتباط با انسانها و هم در ارتباط با طبیعت تعریف کرد.
*آیا تغییر در راه و روش زیستن، می تواند معنای زندگی انسان را دستخوش دگرگونی کند؟
کسی که عملکردهایش دارای محتوایی معنوی است همگان را تکریم واحترام میکند. چنین انسانی نَه فقط در شرایط عادی زندگی، بلکه در شرایط رنج و گرفتاری نیز در جستجوی معانی متعالی است تا سختیها نیز معنامند شوند
بله، انسان معنوی خود را وجودی در میان سایر موجودات عالم هستی یعنی جزیی از هستی میبیند. چنین انسانی نمیتواند دوستدار هستی، اعم از مادی و معنوی نباشد، چنان که شاعر می گوید: (به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست).
این دیدگاه از انسان، موجودی مسئول و متعهد در مقابل همه عالم میسازد که دارای رفتاری مراقبتی نسبت به همه موجودات است. چنین انسانی به حفظ همه هستی می اندیشد، چنین انسانی اهل اسراف نیست؛ همواره رفتاری حسابشده دارد؛ رفتارهایش نسبت به انسانها، حیوانات، و طبیعت آزادهنده نیست. دائماً مراقب کنشها و واکنشهایش هست تا بتواند انرژی مثبتی را به محیطش اعم از انسانی و طبیعی منتقل کند. اصولاً عشق او به هستی موجب میشود، رفتارش، کلامش، و حتی نگاهش خیر و نیکی را اشاعه دهد زیرا بنا به فرموده امام علی علیهالسلام: «دوستی و مهربانی با دیگران، نیمی از عقلانیت انسان است».
کسی که عملکردهایش دارای محتوایی معنوی است همگان را تکریم واحترام میکند. چنین انسانی نَه فقط در شرایط عادی زندگی، بلکه در شرایط رنج و گرفتاری نیز در جستجوی معانی متعالی است تا سختیها نیز معنامند شوند. چنین افرادی حتی در بدترین شرایط بهترین واکنش ها را از خود بروز میدهند. برای مثال «ویکتور فرانکل» روانشناس و عصبشناس اتریشی و مبدع «مکتب معنادرمانی»، در کتاب «انسان در جست وجوی معنا» از تجربیات فاجعهبارش بهعنوان یک یهودی در اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی سخن میگوید. وی مینویسد در خلال آن دوران و در سختترین شرایط بود که به اهمیت معنای زندگی آگاه شد.
نوع نگاه انسان معناگرا به زندگی موجب می شود دچار خلأ وجودی و افسردگی نشود، گاهی افراد با تمامی امکانات مادی احساس پوچی می کنند و این حاکی از نگاهشان به زندگی است. نقطه مقابل این افراد کسانی هستند که از حداقل شرایط زندگی برخوردارند اما احساس رضایت دارند زیرا در همین حداقل امکانات، محتوایی معنوی و ماندگار مشاهده میکنند. برای مثال انسان قادر است با همان حداقل امکانات، از خود فراتر رود، رفتاری مراقبتی نسبت به دیگران داشتهباشد، از آلام دیگران بکاهد و خود را در شادی آنان سهیم کند. همین احساس مفید بودن بهترین معنا برای زندگی انسان است که او را از افسردگی و پوچانگاری نجات میدهد.