بزرگنمایی:
علیرضا سمیعی، نویسنده و پژوهشگر فلسفه با بیان اینکه ایرانیت کل چیزهایی است که ما در طول این تاریخ طولانی به دست آوردیم، گفت: به دست آوردن ایرانی بودن چیزی جز اهتمام برای تحقق قدرت ملی نیست.
علیرضا سمیعی، پژوهشگر حوزه فرهنگ و فلسفه در گفت و گو با خبرنگار تبسم مهر در مورد معنی حقیقی ایرانی بودن گفت: انسان به سادگی نمیتواند ملیت خودش را به دست بیاورد. ما همه در جایی به دنیا می آییم و بدن برهنه کودک با مهر شناسنامه اش نشان دار میشود. حتی اگر در کشوری غیر از کشور پدر و مادرمان به دنیا بیاییم با زبان وخاطرات والدینمان به تاریخ خود بسته میشویم. با این حال با تداخل افقهای فرهنگی در سراسر جهان این تعلق داشتن به کشورمان شل و ول میشود، خاصه اینکه اختلاط ژنتیکی شایع است و ما نمیدانیم چند درصد کجایی هستیم. چیزهایی مثل خاک و خون که قبلاً با آنها میتوانستیم خودمان را با آن به هویتی تاریخی و جغرافیایی بسپریم یکی پس از دیگری ضعیف شده اند.
وی ادامه داد: اخیراً این افقها در محیطهای مجازی بسیار سیال شده اند. در فضای مجازی مکان و زبان و فرهنگ به چالش کشیده میشوند. مثلاً وقتی در توئیت یا اینستاگرام هستیم نمیدانیم دقیقاً کجا هستیم هر چند با زبان و فرهنگ خود به آنجا میرویم ولی آنجا چندان جایی نیست جز شبکه ای از روابط و قواعد و فرهنگ که ما با آن منطبق میشویم و اصلاً در آنجا بودن به معنای منطبق بودن بر قواعد شبکه است. به همین خاطر وقتی حتی در کشور خود چشم میگشاییم باز هم تضمینی نیست که بتوانیم ادعا کنیم که به شکلی خودکار ملیت مان واقعاً و عمیقاً و انحصاراً به ما داده شده است. تعلق ملی چیزی است که باید آن را به دست آورد.
او در پاسخ به این سوال که آیا این به دست آوردن، کاری فرهنگی است پاسخ داد: مطمئناً به دست آوردن چیزها هر چه باشند تا حدی فرهنگی است یعنی تا جایی که چیزها معنا دارند. اما منظور این نیست که مثلاً بگوییم وقتی چیزی را تخیل کردیم لزوماً نزد ماست؛ موضوع از این دشوارتر است. چیزی به ما تعلق دارد که بابت آن هزینه میکنیم، به آن اهتمام داریم و حتی بیشتر؛ چیزی که به خاطرش عرق میریزیم و خون میدهیم. وقتی در مورد تعلق ملی حرف می زنیم این تصور ایجاد میشود که باید برویم و مآثر خود را بخوانیم و گوشه و کنار کشورمان را ببینیم و به این چیزها هم افتخار کنیم. من با این چیزها موافقم اما به شرطی که شروع کارمان باشد نه پایان آن. خواندن فردوسی و دیدن تخت جمشید رفتن به سمت ایران است نه ایرانی شدن.
وی در مورد اینکه چگونه ایرانی شدن را به دست بیاوریم، اضافه کرد: با داشتن طرحی سیاسی از کشورمان و تلاش برای تحقق منافع ملی. در واقع ایرانی بودن تا حد زیادی به طرح سیاسی ما باز میگردد. توجه کنید که این طرح باید بتواند استطاعت درک و ساختن اکنون و آینده را داشته باشد. اشکال نگرشهای ناسیونالیستی همین بود که ایرانی بودن را به مفهومی ناسیولیستی تحویل میداد که ارزشهایش در قرنها پیش یک بار رخ داده بود و حالا باید در راه بازگشتن به آن دوران، از روی سر دورهای نسبتاً طولانی و بالنده یعنی دوران اسلامی، میپریدیم. در حالی که ایده ناسیونالیست مربوط به اروپای قرون 16 و 17 میشد که کشورهای اروپایی میخواستند از اروپای مسیحی و زبان لاتین جدا شوند و مستقل شوند.
وی افزود: ناسیونالیستهای ایرانی آداب اروپایی را به بهانه ایرانی بودن قرض میگرفتند و جالب است که مثلاً فرهنگ اسلامی را به نام ایرانیت و ضدیت با اعراب کنار میگذاشتند و هیچ نمیپرسیدند چطور میشود که خلیفه دوم مسلمین غیر ایرانی باشد، اما اسکندر مقدونی یا چه می دانم ریچارد اول غیر ایرانی نباشند. آنها در واقع ایرانی بودن را تحریف میکردند. آنها درست وقتی ما با عراق وارد جنگ شدیم یعنی با صدام که ضد حقوق بشر بود، دیکتاتور بود، نظامی گری را بر فرهنگ ترجیح میداد، نام حمله اش را قادسیه گذاشته بود، با عنوان تعصب عربی حمله کرده بود و خاک ما را در اشغال میگرفت، نجنگیدند. صدام تمام ضد ارزشهای ناسیونالیستها و روشنفکران وطنی را یک جا داشت. به همین خاطر تن زدن از جنگ با صدام ثابت کرد چقدر در ایران گرایی و وطن دوستی دروغگو و متظاهر هستند.
علیرضا سمیعی در پاسخ به این پرسش که ایران کجاست و ایرانی بودن چگونه حاصل میشود، گفت: ایران همین جاست و ایرانیت کل چیزهایی است که ما در طول این تاریخ طولانی به دست آوردیم. منتهی چیزی باید باشد که این تاریخ طولانی و متنوع را مجموع کند. این همان طرح سیاسی از ایران و منافع واقعی اش است. اهتمام داشتن به این چیزها در کافه و یا محفل ممکن نمیشود. مثلاً فلان مجری بی بی سی اگر حافظ شاهنامه باشد و هر شب به یاد کتیبههای نقش رستم گریه کند باز غیر ایرانی و حتی ضد ایرانی است. درگیری اخیر ایران و انگلستان در منطقه چیزی نیست که بتوان آن را به جمهوری اسلامی یعنی این حکومت یا هر حکومتی در ایران این دولت یا هر دولت دیگری وابسته دانست. برای اروپاییها هم فرقی بین این یا آن حکومت در ایران نیست. موضوع خود ایران است. ایران میرود که در منطقه قدرتمند شود و از این رو میخواهند آن را ضعیف یا حتی تکه تکه کنند.
وی افزود: سال 1352 که بحرین را از ایران جدا میکردند جمهوری اسلامی نبود؛ وقتی خاورمیانه جدید و ایرانِ تکه تکه را طراحی میکردند از ما نپرسیدند موافق هستیم یا نه، تعارفی نداشتند و نام حکومت ما هم برایشان مهم نبود. آنها میدانستند کشوری وجود دارد که به دلایلی در حال قدرتمند شدن است و میخواستند نابودش کنند. حضور انگلستان در خاورمیانه هم چیزی نیست که ما برایش تصمیم گرفته باشیم. حدود یک دهه است که آمریکاییها میخواهند به دلایلی از جمله تمرکز بر شرق دور، در خاورمیانه کمرنگ شوند و مایلند نقش خودشان را به انگلستان بسپارند. انگلیسیها آمده اند که در منطقه بمانند و این درگیری اخیر در واقع کشمکش بر سر داشتن دست بالای قدرت در منطقه است. آنها کوتاه نمی آیند و ما هم باید بدانیم که در لحظه حساسی هستیم و حالاست که میتوانیم جای خود را باز کنیم و منافعمان را تضمین کنیم. این منافع منطقهای در شرایط دشوار تحریم برای ما حیاتی است و کل ماجرا برای ما شبیه دوئل است.
وی در پایان گفت: کسانی که از فعالیتهای قرص و محکم ایران دفاع نکنند در واقع از نیازهای حیاتی کشورشان رو گردان شده اند. این چیزی جز خیانت نیست؛ انگلستان دیگر آن بریتانیای کبیر که سیاستمدار و عامل و سلاح داشت رفته و امروزه دیگر بیشتر امیدش به خائنان داخلی کشورهاست. ایران همین جا و همین حالاست، با تمام منافع اش و به دست آوردن ایرانی بودن چیزی جز اهتمام برای تحقق قدرت ملی نیست.