بزرگنمایی:
دلباخته های امام حسین(ع) از سراسر دنیا گرد هم آمده اند تا با هدفی مشترک اربعین شان را در بین الحرمین به سوگ بنشینند.
اربعین که می شود دل های صد ها عاشق روانه بین الحرمین می شود تا با محبوشان امام حسین(ع) غم دل بگویند.
یک سال دیگر هم گذشت و امروز باری دیگر میلیون ها زائر در کاظمین، نجف و کربلا گام بر می دارند تا روزهای صفرشان را سفری به دیار یار داشته باشند. آمده اند تا با حضور در بین الحرمین، اربعین شان کربلایی شود.
اینجا کاظمین است. جایی که گام های هزاران نفر یکی پس از دیگری بر خاک هایش بوسه می زند. جایی که هزاران «من» جمعیت «ما» را تشکیل داده اند و برای اهدافی مشترک حضور یافته اند.
آری اینجا مرز بودن و نبودن است. به هر طرف که می نگری دنیایی سراسر از معرفت در مقابل دیدگانت مصور می شود. هر کس در دنیای خودش است. صدای مداحی ها لحظه ای فروکش نمی کند. در هر موکب خدماتی متفاوت با دیگری ارائه می شود. یکی چای می دهد و دیگری غذا... آن یکی دیگر هم در چادری کوچک، به خیاطی مشغول است. همگی آمده اند تا به زائران ابا عبدالله خدمت کنند. آمده اند تا رویاهاشان را حقیقت بخشند.
فعالیت موکب ها از یک سو و عاشقانه های زائران از سویی دیگر دلت را به اوج می برد. دلدادگی هایشان دلت را می لرزاند. چه زیبا نجوا می کنند و عقده دل می گشایند.
خاطره ای که به یادماندنی شد
جوانی کوله به پشت در باب صاحب الزمان (عج) به سمت حرم کاظمین در حرکت است. شال گردن مشکی رنگش را به کمر بسته و در سکوتی وصف ناشدنی به گام هایش می نگرد. وارد دنیایش می شوم.
خودش را محمد سلطانی معرفی می کند و می گوید: اولین بار است که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) می آیم.
وی با بیان اینکه با سه نفر از دوستانم راهی این مسیر معنوی شده ایم، می افزاید: اگر خداوند بخواهد هر سال اربعین، به زیارت می آیم.
اشک در چشمان آبی رنگش حلقه می زند و می افزاید: کربلا حال و هوای دیگری دارد... گویی دلت بند می شود... آسمان در این روزها بوی مهربانی می دهد.
کمی جلوتر می ایستد. سلامی به حرمین کاظمین می دهد و می گوید: این روزها حال خودم را نمی فهمم. گویی پاهایم برای برگشتن همراهی نمی کنند. انگار دلم گیر کرده است.
دستش را به صورت گرفته و به گریه می افتد.
ساعتی در جمع زائران
جمعیتی گرد هم نشسته اند و چای می نوشند. به جمعشان می پیوندم. یکی از خاطره اولین زیارتش در حرم امام حسین(ع) می گوید و دیگری از مهمان نوازی های عراقی ها صحبت می کند. فاطمه مقدادی اولین مخاطب خبرنگار مهراست که می گوید: وصف کردن احوال کنونی ام کاری سخت است چراکه عشق امام حسین(ع) در سر دارم و هیچ به خاطر نمی آورم.
جرعه ای از چای می نوشد و ادامه می دهد: قریب به هشت روز می شود که وارد عراق شده ام تا قبور مطهر ائمه را زیارت کنم.
فاطمه که گویی دومین بار است به کربلا می آید، می افزاید: اولین بار که چشمم به حرم امام حسین(ع) افتاد، از او خواستم هر سال اربعین مهمانش باشم.
بغض می کند و می گوید: امسال هم قسمتم شد که اربعین را به زیارتش بروم و دیگر هیچ از او نمی خواهم.
زائر امام حسین(ع) خستگی نمی شناسد
الهه رمضانی از دیگر افرادی است که در گفت و گو با خبرنگار مهر می گوید: چندین روز است که پیاده روی می کنیم اما حتی ذره ای هم خسته نشدیم چرا که زائر امام حسین(ع) خستگی نمی شناسد.
وی با بیان اینکه به همراه خانواده به پیاده روی اربعین آمده ام، می افزاید: مادرم از ناحیه پا گرفتار مشکلاتی است اما از مسیر پیاده روی اربعین بر نگشت.
اشک هایش بی اختیار می غلطند. دست بر روی دهانش می گذارد و همراه با بغض می گوید: پدرم را به دلیل عارضه بیماری از دست داده ام اما سال گذشته با وجود بیماری، در پیاده روی اربعین شرکت کرد.
دیگر نمی تواند به صحبت هایش ادامه دهد. به هق هق می افتد و جمع پنج نفره شان را به سکوتی سنگین می برد.
پای دل همراهی ام می کند
لنگان لنگان گام بر می دارد. هر چند قدم اندکی توقف می کند و دوباره ادامه می دهد. از کربلا آمده و راهی سامرا است. به طرفش می روم و اوضاع و احوالش را جویا می شوم. خنده های ریز نقشی دارد. با هر لبخند چین و چروک گونه هایش بیشتر می شود و می گوید: پاهایم از زانو مشکل دارد.
بر ستون موکبی تکیه می زند و می افزاید: دکتر برایم استراحت مطلق نسخه کرده اما دلم طاقت نمی آورد اربعین را در منزل بمانم.
وی با بیان اینکه در راه امام حسین(ع) همه سختی ها آسان می شود، می گوید: من هم با پای دل به کربلا آمده ام و عشق به ائمه توان گام برداشتن را به من می دهد.
عاشقانه های بی پایان زائران
عده ای می روند و عده ای بر می گردند. یکی مسیر کربلا را در پیش دارد و دیگری مسیر نجف را. از چهره ها و لهجه ها پیداست که از دیگر کشورها هم حضور دارند.
گروهی یک صدا می خوانند و به جلو می روند و بانوان در پشت سر حرکت می کنند. بی اختیار با مداحی هایشان هم صدا می شوی: «کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم/ ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم/ شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم/ ازین سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم».
از همه قشر حضور دارند. پیر و جوان، کوچک و بزرگ و مرد زن. همه آمده اند تا روزهای پاییزی شان را با عطر حرم امام حسین(ع) بهاری کنند. آمده اند تا بر بهشت خدا در زمین گام نهند. آمده اند تا باری دیگر وحدت مسلمانان را به رخ جهانیان بکشند. آمده اند تا بگویند راه امام حسین(ع) ادامه دارد و هیچ مانعی نمی تواند مسیر رسیدن دلباخته های حسینی به معشوق شان را سد کند.
به راستی که چه نیکو گفته اند: «دل که هوایی باشد، جسم تو را همراهی نمی کند تنها عشق است و عشق». عشق امام حسین(ع) است که رنجور و بیمار را هم روانه کربلا می کند. باشد عاشقانه های این دلباختگان به عنوان توشه ای آخرت ذخیره شود.