بزرگنمایی:
آیا دولت دوسر در منظومه فکری فیرحی، خوب و بد دارد و مانند همیشه نمونه فرنگی آن خوب و مدل داخلی آن منفی تلقی می شود؟
به گزارش تبسم مهر چندی پیش داود فیرحی به بهانه پخش سریال گاندو یادداشتی با عنوان «گاندو و مصائب دولت دو سر» در کانال خود منتشر کرد که واکنش های مختلفی را به همراه داشت.
فیرحی در یادداشت خود نوشته بود: «دولت ها نیز، همانند هر موجود طبیعی یا بر ساخته دیگر، بیماری های متفاوت و البته خاص خود را دارند؛ اما دو نوع از بدخیمی رایج دولت ها عبارتند از؛ عارضه «بی سر» یا «دوسر» شدن یک دولت. بیماری دولت بی سر، عارضه ای است که یک سیستم سیاسی را از داشتن مرکز مدیریت «واحد» و مصمم محروم می کند و با تضعیف تعادل مغزی آن، زمینه را برای فروپاشی مرکز تصمیم دولت و آنارشیک شدن جامعه فراهم می کند. در این باره معمولا دولت وایمار در آلمان قبل از نازی ها را مثال می زنند. بیماری دوم اما «دوسر» شدن دولت است. در چنین شرایطی، مرکز تصمیم دولت به دو بخش تقریبا مساوی تقسیم می شود و دولت از نظر فیزیک بدن، به پیکره ای تبدیل می شود که تن واحد و سری دوگانه دارد. یا حداقل چونان انسانی دیده می شود که همواره دچار دوبینی،بلاتصمیمی و تردید است. در این باره نیز می توان به دولت انگلستان در انتهای قرن نوزده اشاره کرد که مرکز تصمیم بین مجلس عوام و حاکمیت مردم از یک سوی، و لردها و پادشاه از سوی دیگر تقسیم شده بود. دوگانه ای که هزینه و مصائب زیادی تولید می کرد. بخش پایانی گاندو، این وضعیت را در دولت جمهور اسلامی ایران آشکارا بر ملا کرده و به تماشای عموم گذاشت. دولت دوسر به ماشینی می ماند که دو موتوره است، لیکن بی آن که همسو بوده و یکی به دیگری کمک رساند، هر دو دقیقا عکس و ضد همدیگر کار می کنند. بدین سان، جامعه هزینه دو دولت را می پردازد و این دو موتور، در عین حال که با قدرت و پر هزینه و با سرو صدای بسیار کار می کنند، اما چون نیروی محرکه آن ها عکس یکدیگر طراحی یا به هر حال قرار گرفته است، نتیجه ای عاید جامعه ندارند. دولت دوسر مشکلات، ناتوانی ها و ناتوان سازی های خاص خود را دارد و اغلب موجب فرسایش کارآمدی و تضعیف مشروعیت دولت از یک سوی، و کلافه گی و سردرگمی جامعه از سوی دیگر می شود.»
متن زیر یادداشتی از علیرضا داودی، استاد حوزه و دانشگاه و سردبیر پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل در نقد یادداشتی از داود فیرحی با عنوان «گاندو و مصائب دولت دو سر» است که در ادامه می خوانید؛
مدتی از انتشار یادداشت کوتاه استاد ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین فیرحی می گذرد. در روزهای اول قصد داشتم تا متنی در نقد این یادداشت شگفت آور منتشر کنم اما تصمیم گرفتم مدتی صبر کنم تا فضای احساسی حاکم بر موضوع کاسته شود و سپس دست به قلم شوم تا نیت آغاز این نوشتار شهرت طلبی نباشد.
جناب استاد فیرحی در یادداشت خود با عنوان «گاندو و مصائب دولت دو سر» اقدام نهادهای امنیتی کشور در شناسایی، تعقیب و دستگیری یک شبکه جاسوسی که به بالاترین سطوح مدیریتی کشور نفوذ کرده بود را مصداقی از تعدد مراکز تصمیم گیری و نبود هماهنگی در راس فرماندهی سیستم سیاسی تلقی کرده اند و نتیجه آن را کاهش مشروعیت و سردرگمی مردم دانسته اند.
مطالب بسیاری در رد یا اثبات این امر نوشته و منتشر شد اما من ترجیح می دهم در مسیری جدید برای نقد این نوشته، به تبیین مصداقی مشابه در همین سال های اخیر بپردازم.
6 مارس سال 2017 دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده در فرمان اجرایی 13780 که با نام «حفاظت از ملت در برابر ورود تروریستهای خارجی به آمریکا» شناخته می شود، ورود مهاجران از چند کشور خاص و افراد فاقد روادید را ممنوع اعلام کرد.
این دستور توسط عالی ترین مقام اجرایی این کشور صادر شده بود اما دادگاه ایالتی در هاوایی و مریلند این دستور را مخالف روح قانون اساسی ایالات متحده دانست و آن را ملغی کرد. کش و قوس فراوان این پرونده در نهایت به نفع ترامپ به پایان رسید اما آنچه جالب بود واکنش جریانات اصلاح طلب و مورد علاقه جناب استاد فیرحی در این ماجرا بود.
رسانه های نوشتاری و سایت های وابسته به این جریان، اقدام این دادگاه ها در برابر رئیس جمهور کشور را شجاعانه خطاب می کردند و قصیده ها در باب آزادی و امکان دفاع از حقوق ملی و بین المللی انسان ها در نظام آمریکا سر می دادند.
این رسانه ها امکان مقابله با رئیس جمهور و حفاظت از قانون اساسی و منافع ملی توسط نهادهای مختلف را ترسیمی زیبا از کارآمدی دموکراسی می دانستند.
سوال این است چرا در آن زمان کسی از دولت دوسر سخن نگفت و اقدامات این دادگاه های ایالتی ضد رئیس جمهور و سیستم اجرایی را نشان از بحران در این کشور نخواند؟
چرا آن زمان کسی نمی گفت که قوه مجریه در ایالات متحده همانند ماشین دوسری شده است که کنترل یک سر آن را قضات بر عهده گرفته اند و در جهتی خلاف مسیر سیستم اجرایی کشور حرکت می کنند؟
چرا فقط در آن زمان عمل به وظیفه بر اساس قانون اساسی و ضوابط نوشته و نانوشته ملی یک اقدام شجاعانه و قهرمانانه تلقی می شد ؟
چرا به جای سرزنش قضاتی که در کار دستگاه اجرایی و امنیت ملی دخالت کرده بودند زبان به تحسین آنان و نقد و نکوهش رئیس جمهور آمریکا گشوده بودید؟
جای سوال دارد که چرا اقدام برای مبارزه با شبکه های منسجم و سازمان یافته جاسوسی و ریشه کن نمودن آن ها از دستگاه های اجرایی کشور را همانند ماجرای پیشین ستایش نمی کنید و در حمایت از آن قلم نمی زنید؟
چرا قضات غربی که بر اساس یک برداشت شخصی از دستور رئیس جمهور خود اقدام به سنگ اندازی در مسیر کشورشان می کنند را می ستایید ولی دستگاه های امنیتی و ماموران گمنام کشور خود را که با جان و دل به حفاظت از منافع ملی مشغول هستند را به باد نقد غیر منصفانه می گیرید؟
آیا دولت دوسر در منظومه فکری شما نیز خوب و بد دارد و مانند همیشه نمونه فرنگی آن خوب و مدل داخلی آن منفی تلقی می شود؟
آنچه شما آن را دولت دوسر و بحران تصمیم گیری و اجرا می نامید رفتاری مطابق قانون اساسی است و عدم پذیرش آن از طرف کسانی که در دام این شبکه جاسوسی افتاده بودند تغییری در اصل ماجرا ایجاد نخواهد کرد لیکن گمان می کنم این مصائب سیاست زدگی و دلبستگی های جناحی است که جوهر بر صفحه کاغذ کشیده است.