بزرگنمایی:
دلشاد تهرانی گفت: بدترین رویداد انسانی انحطاط اخلاقی و شکسته شدن مرزهای اخلاقی است که در این صورت هچ چیز به سلامت نخواهد ماند و این امر در امور حرفهای از جایگاهی خطیر برخوردارتر است.
به گزارش تبسم مهر نشست اخلاق کارگزاری و مدیریتی در عهدنامه مالک اشتر با سخنرانی مصطفی دلشاد تهرانی، استاد حوزه و دانشگاه و نهج البلاغه پژوه برگزار شد.
در ادامه گزارشی اجمالی از این نشست ارائه میشود:
مفهوم شناسی اخلاق
اخلاق، جمع «خُلْق» و «خُلُق» است. راغب اصفهانی، لغت شناس برجسته، مینویسد: «خَلْق» و «خُلْق» در اصل یکی اند، همچون «شَرْب» و «شُرْب»، با این تفاوت که «خَلْق» برای بیان کیفیتها و شکلها و صورتهایی ویژه شده است که به واسطه چشم دیده میشود و درک میگردد و «خُلْق» برای بیان نیروها و سرشتها و ویژگیهایی اختصاص یافته است که با بصیرت فهمیده میشود.
ابنفارس، لغتشناس گرانقدر، مینویسد: مادّه «خا و لام و قاف» (خلق) به دو معنای اصلی آمده است. یکی «تَقْدِیرُ الشَّیء» (اندازه قرار دادن و اندازه زدن چیزی)، و دوم «مَلاَسَهُ الشَّیء» (نرم بودن و سهل بودن چیزی) و «خُلُق» از همین مادّه است به معنای سرشت و ویژگی، زیرا صاحب آن سرشت و ویژگی، بر این اندازه و خصوصیت قرار داده شده است و بر انجام دادن آن توانا است. بنابراین «اخلاق» از نظر مفهومی، بیانگر سرشتها، خصوصیات و ویژگیهایی در آدمی است که در وی اندازه یافته و با نرمی و سهولت و بدون تکلف و تصنع از آدمی سر میزند و ظهور مییابد.
اخلاق در منظر اندیشمندان و عالمان اخلاق
اندیشمندان مسلمان و عالمان اخلاق، بر اساس معنای لغوی اخلاق و نیز متأثر از تعریف ارسطو از اخلاق، برای علم اخلاق تعریفهایی ارائه کردهاند. از جمله ابن مُسْکُویه (درگذشته به سال 421 هجری) چنین آورده است: «علم اخلاق، دانش اخلاق و سجایایی است که موجب میشود جمیع کردار انسان زیبا باشد و در عین حال آسان و سهل از او صادر گردد.»
خواجه نصیرالدین طوسی (درگذشته به سال 672 هجری) درباره علم اخلاق چنین مینویسد: «آن علمی است به آنکه نفس انسانی چگونه خُلقی اکتساب تواند کرد که جملگی احوال و افعال که به اراده او از او صادر میشود جمیل و محمود بود.»
محمدمهدی نراقی (درگذشته به سال 1209 هجری) در تعریف علم اخلاق مینویسد: «علم اخلاق، دانش صفات مُهلکه و مُنجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاک کننده میباشد.»
اندیشمندان غربی در دوره جدید، به جای تمرکز بر صفات و بحث از نفی رذائل و اتصاف به فضائل، به سوی رفتارشناسی در اخلاق رفته اند و علم اخلاق را در حوزه رفتار اخلاقی دیده اند. ژکس در تعریف علم اخلاق چنین مینویسد: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد.»
جورج ادوارد مور مینویسد: «بی گمان اخلاق با این سوال سروکار دارد که رفتار خوب چیست.» همچنین فولکیه اخلاق را چنین تبیین میکند: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن میتواند به هدفش برسد.» بنابراین میتوان به دو نظریه در علم اخلاق با وجود اختلافهایی راه یافت؛ نظریه ای متمرکز بر صفات و نفی رذائل و اتصاف به فضائل؛ و نظریه ای متمرکز بر رفتارها آن گونه که باید باشد، ولی آنچه در آموزههای امام علی (ع) به تبع قرآن کریم میتوان یافت، فراتر از این دو نظریه است.
ساختار اخلاق در نهج البلاغه
از مجموعه آموزههای امیرمؤمنان علی (ع) میتوان دریافت که اخلاق، هفت امر درهم تنیده اندازه یافته در انسان و هر مجموعه انسان ی است که بدون تکلّف و تصنّع جلوه یابد و بر همه حوزههای زندگی انسانی حاکم باشد و همه امور انسانی را رنگ بزند و شکل دهد؛ و این هفت امر عبارتند از: بینشها، ارزشها، گرایشها، اصول، روشها، کنشها و گویشها.
انسان و جامعه اخلاقمند، انسان و جامعه ای است که در هر هفت امر فوق به سامانی درست رسیده باشد. فعل اخلاقی بدون بسامانیِ بینشها، ارزشها و گرایشها و تبعیت از اصول معنا نمییابد و از این روست که توصیههای اخلاقی در جهت اصلاح ویژگیها و کردار اخلاقی، بدون اصلاح موارد یاد شده راه به جایی نمیبرد و اصلاحی بنیادی و جامع در اخلاق فردی و اجتماعی و حرفهای در حوزههای مختلف، آنگونه که باید معنا نمییابد.
1. بینشها
ویژگیها، صفات اکتسابی، عملکردها، رفتارها، روابط و مناسبات انسان برخاسته از نوع نگاه و بینش و فهم و درک او از امور و موضوعات است؛ و هر چه از انسان سر میزند همچون شاخساران و برگها و میوههای درختی است که ریشههای آن بینشها است. انسان همانگونه زندگی میکند که زندگی را میفهمد؛ و آنگونه سلوک مینماید که درمییابد.
تا زمانی که نگاه و بینش، و فهم و درک اشخاص اصلاح نشود، انتظار اصلاح صفات، عملکردها، رفتارها، و روابط و مناسبات آنها، انتظاری دور از واقع است. شکل گیری اخلاق مطلوب با اصلاح بینشها آغاز میشود. از اینروست که امیرمؤمنان علی (ع) به تبع آموزههای قرآنی، آنگاه که به اصلاح اخلاق راه نموده، آن را بر اصلاح بینشها استوار کرده، چنانکه در حکمتی والا فرموده است: «لَوْ رَأَیَ الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِیرَهُ، لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ: اگر بنده سر رسید زندگی و راهی که باید بپیماید میدید، با آرزو و فریبندگی آن دشمنی میورزید.» (حکمت 334)
2. ارزشها
در پی بینشها، ارزشهای پذیرفته شده نزد فرد و جامعه، به صفات، عملکردها، رفتارها، روابط و مناسبات، رنگ میزند، و به آنها وزن، و بار مثبت و منفی میدهد و موجب اتصاف و نزدیک شدن به عمل و رفتاری و فرو رفتن در روابط و مناسباتی، یا پاک شدن از صفتی و دوری نمودن از عمل و رفتاری، و قرار گرفتن در روابط و مناسباتی دیگر میشود. آنکه خود و جز خود را با کرامت و محترم و ارزشمند بداند، درباره خود تن به پستی نمیدهد و حرمت و ارزش و کرامت جز خود را پاس میدارد.
امیرالمومنین (ع) در سفارش خود به حضرت مجتبی (ع) فرموده است: «أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّهٍ، وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضًا: بزرگوارتر و با کرامتتر از آن باش که به پستی تن دهی، هر چند که تو را به مقصودت برساند، زیرا نمیتوانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست میدهی، جایگزینی به دست آوری.» (نامه 31)
3. گرایشها
تمایلات و جهتگیریها و تعلقات فرد و جامعه، پایهای اساسی در شکل گیری صفات اکتسابی، عملکردها، رفتارها، و روابط و مناسبات آنها است؛ آخرتگرایی یا دنیازدگی، انصافگرایی یا بیانصافی، اخلاقگرایی یا بیاخلاقی، نظمگرایی یا بیبندوباری، زیباییگرایی یا بیتوجّهی به زیبایی، بلندنظری یا تنگنظری، ساده زیستی یا تجمل پرستی و جز اینها میتواند مسیر اخلاق یابی را تعیین کند. امیرمؤمنان علی (ع) در آموزهای والا درباره مهمترین گرایش آدمیان در زندگیشان فرموده است: «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَی بَصَرِ الْأَعْمَی، لاَ یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئًا، وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا، فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ، وَ الْأَعْمَی إِلَیْهَا شَاخِصٌ، وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ، وَ الْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدٌ: همانا دنیا نهایتِ دیدگاه کسی است که دیدهاش کور است و فراتر از آن را نمیبیند؛ امّا آنکه بیناست، نگاهش از دنیا بگذرد و از پسِ آن خانه آخرت را نگرد. پس بینا از دنیا دل برکَند، و نابینا به آن روی آورد. بینا از دنیا توشه گیرد، و نابینا برای دنیا توشه فراهم آرد.» (خطبه 133)
4. اصول
اصول اخلاقی عبارت است از مجموعه قواعد کلی عملی ثابت حاکم بر همه امور در یک حوزه. در اخلاق حرفهای براساس آموزههای امام علی (ع) با تأکید بر عهدنامه مالک اشتر 24 اصل در سه عرصه شخصی، رفتاری و کارکردی دیده میشود. در هر عرصه 4 اصل سلبی یا خطوط قرمز و 4 اصل ایجابی یا خطوط حاکم. به عنوان مثال در عرصه شخصیتی اصل نفی خودکامگی و اصل امانتداری و کفایت مندی / در عرصه رفتاری اصل نفی شتاب ورزی، سستی، لجاجت ورزی و اصل رفق و مدارا / در عرصه کارکردی اصل نفی خیانت و پیمان شکنی و اصل خدمتگزاری دیده میشود.
5. روشها
روشها، راههایی است که برای رسیدن به هدف با توجّه به شرایط و موقعیتها، مبتنی بر اصول و مبانی اتّخاذ میشود؛ و طبیعی است که برای رسیدن به یک هدف از مسیرهای مختلف میتوان عبور کرد و به روشهای گوناگون متوسل شد، و مهم آن است که برای رسیدن به هر هدفی از راه مناسب آن وارد شد و بهترین روش را به کار گرفت. بدین منظور لازم است روشها مبتنی بر بینشها، ارزشها و گرایشهای صحیح اتّخاذ شود. امیرمؤمنان علی (ع) مرگ اندیشی را به عنوان روشی در نظام اخلاقی مطرح کرده است که بدان انسان از مرزشکنی پرهیز مینماید و خود را در مسیر پاسداشت اخلاق حفظ میکند: «أَلاَ فَاذْکُروا هَادِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ، وَ قَاطِعَ الْأُمْنِیَّاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَهِ لِلْأَعْمَالِ الْقَبِیحَهِ: هان! بر هم زننده لذّتها، و تیرهکننده شهوتها، و بُرنده آرزوها را به یاد آرید، آنگاه که به کارهای زشت شتاب میآرید.» (خطبه 99)
امیرمؤمنان علی (ع) در سختترین اوضاع و احوال حکومت خود که گرفتار شبیخونهای معاویه به مناطق مختلف تحت اداره خویش بود، و سران و بزرگان به دلیل برآورده نشدن خواستههای ناحقّشان از همراهی با حضرت کوتاهی میکردند و مردم نیز که تابع سران قبایل بودند سستی نشان میدادند، و حضرت برای همراه کردن آنان به استفاده از روشهای مستبدّانه سفارش میشد، هرگز بدین سو نرفت و برای همراه کردن سران و بزرگان و به تبع آنان مردمان، به منظور حفظ حکومت خود، هرگز به روشهای غیر اخلاقی دست نزد، چنانکه خود در این باره فرمود: «کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَی الْبِکَارُ الْعِمَدَهُ، وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَهُ. کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ ثَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ. أَکُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مِنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ وَ اَنْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّهِ فِی جُحْرِهَا، وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا. الذَّلِیلُ وَ اللّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ؛ وَ مَنْ رُمِیَ بِکُمْ فَقَدْ رُمِیَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ. وَ إِنَّکُمْ وَ اللّه لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ، قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ. وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ، وَلکِنِّی لاَ أَرَی إِصْلاَحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» (کلام 69)
6. کنشها
مجموعه عملکردها اعم از کنشها و واکنشها و رفتارها نقشی اساسی در دستگاه اخلاق فرد و جامعه دارد؛ و لازم است اینها برخاسته از بینشها، ارزشها، گرایشها و روشهای درست و بسامان باشد، و در این صورت است که فعل اخلاقی معنا مییابد. امیرمؤمنان علی (ع) درباره فعل اخلاقی خود چنین بیانی دارد: «وَ اللّه لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهِ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْبُلُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ: به خدا سوگند اگر سرزمینهای هفتگانه روی زمین را با همه آنچه زیر سپهرهای آن میباشد به من ببخشند، بر اینکه درباره مورچهای خدای را نافرمانی کنم و پوست جُوی را از دهانش بربایم، چنین نخواهم کرد!» (کلام 224) امام علی (ع) در آخرین سفارش خود به فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام، اینگونه آموزش فعل اخلاقی داده است: «کونَا لِلظَّالِمِ خَصْمًا، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنًا!: ستمگر را همچون دشمنی باشید، و ستم رسیده را یاریگری.» (نامه 47)
فعل اخلاقی در ساختار اخلاق، فعلی ارزشمند است، و کمترین آن نیز مطلوب و رساننده به مقصود است؛ به بیان امام علی (ع): «لاَ یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَی؛ وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یَتَقَبَّلُ؟» (حکمت 95) هیچ کاری با پرواداری اندک نیست، و چگونه اندک بُود آنچه پذیرفتنی است؟
7. گویشها
ادبیات و زبان، و گویشهای فرد و جامعه نمود نظام اخلاقی آنها است. بینشها، ارزشها، گرایشها، و روشهای حاکم بر فرد و جامعه خود را درگویشهای آنها نشان میدهد، و آنها هرگونه باشد، اینها نیز همانگونه است. به بیان امام علی (ع): «الْمَرْءُ مَخبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ: آدمی نهفته در زیر زبانش است.» (حکمت 148)
تربیت اخلاقی اقتضا میکند که زبان جز به راستی و درستی نگردد، چنانکه امام علی (ع) درباره تربیت خود آورده است: «وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلِیدٌ، یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمِنَّی عَرْفَهُ؛ وَ کَانَ یَمْضَعُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ. وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لاَ خَطْلَهً فِی فِعْلٍ: [رسول خدا] در حالی که کودک بودم مرا در کناره خود مینهاد، به سینهاش میچسبانید، و در بستر خود در کنار خویش میخوابانید، و تنش را به من میسایید، و بوی خوش خود را به من میبویانید؛ وخوراک را نرم میساخت و آن را در دهان من مینهاد. و هرگز دروغی درگفتاری و خطایی در کرداری از من ندید.» (خطبه 192)
بدترین و زشتترین ادبیات و گویش، آن است که به ناراستی و نادرستی آلوده باشد، و چنین چیزی، جایی برای جلوه گری اخلاق نمیگذارد و همه آن را به تباهی میکشاند. امیرمؤمنان علی (ع) در این باره چنین هشدار داده است: «أَمَا وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ: بدانید، همانا بدترین گفتار، سخن دروغ است.» (خطبه 84)
فرد و جامعه اخلاقمدار، از ادبیات زشت و خشونتآمیز به دورند و گویشهایشان پروادارانه است، چنانکه امام علی (ع) آنگاه که پرواداران را توصیف میکند، درباره ادبیات و گویشهایشان چنین میفرماید: «… بَعِیدًا فُحْشُهُ، لَیِنًّا قَوْلُهُ: از گفتن سخن زشت دور بُوَد، گفتار او نرم و ملایم بُوَد.» (خطبه 193)
امیرمؤمنان علی (ع) لوازم اخلاق را این گونه میدید و از پیروان خود میخواست که این امر را پاس بدارند و از زشت گویی بپرهیزند، حتّی با دشمنِ متجاوز در حال جنگ، چنانکه در هنگام جنگ صفّین، وقتی امام (ع) دید که برخی از یارانش، از جمله حُجْر بن عَدی و عمرو بن حَمِق به معاویه و شامیان دشنام میدهند و زشت گویی میکنند، آنان را خواست و از چنین ادبیاتی بیزاری جست و بدانان آموخت که در گویشهایشان پایبند اخلاق باشند: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ؛ وَلکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ؛ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ: اللّهُمَّ احْقِنْ دَمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ، وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ حَتَّی یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ: من بیزارم از اینکه شما دشنامگو باشید. لیکن اگر کردههای آنان را بازگویید، و حالشان را فرایاد آرید، در گفتار درستتر، و در پوزشخواهی رساتر باشد. و به جای دشنام دادن بگویید: خدایا خونهای ما و خونهای آنان را از ریخته شدن نگاه دار، و میان ما و میان آنان را به نیکی و سازش بردار، و ایشان را از گمراهیشان به راه بیار، تا هر کس راه حق را نمیداند، آن را بشناسد، و هر کس به پیمودن راه گمراهی و دشمنی آزمند است، از آن بازایستد!» (کلام 206)
گویشها در فرد و جامعه اخلاقگرا، بر مدار حق میگردد و از حقیقت و عدالت دور نمیشود. امام علی (ع) در آخرین سفارش خود به حسن و حسین علیهماالسلام فرمود: «قُولاَ بِالْحَقِّ: حق را بگویید.» (نامه 47)
تدبیر، تنظیم امور و ترتیب کارها و سامان دادن امور به بهترین نحو و استوارترین ساز و کار است تا امور به عاقبت نیکو و نتیجه مطلوب برسد.
جایگاه و اهمیت تدبیر در آموزههای امام علی (ع)
وَ لَا عَقلَ کَالتَّدبِیرِ: هیچ خردی چون تدبیر نیست.» (حکمت 113)
لَا تَقُومُ مَملِکَهٌ إلَّا بِتَدبِیرٍ: مملکت جز به تدبیر نپاید.» (وقعه صفّین/15)
حُسْنُ التَّدْبِیرِ یُنْمِی قَلِیلَ الْمَالِ، وَ سُوءُ التَّدْبِیرِ یُفْنِی کَثِیرَهُ: تدبیر نیکو، دارایی اندک را رشد میدهد، و بدی تدبیر، ثروت بسیار را به باد فنا میدهد.» (شرح غررالحکم 387/3)
سُوءُ التَّدْبِیرِ سَبَبُ التَّدْمِیرِ: بدی تدبیر، موجب ویرانی و نابودی است.» (شرح غررالحکم 132/4)
أَیُّهَا النَّاسُ … لَا خَیْرَ فِی دُنْیَا لَا تَدَبُّرَ [لَا تَدْبِیرَ] فِیهَا: مردم! دنیایی که در آن تدبیر و برنامه ریزی و عاقبت اندیشی نباشد، خیری در آن نیست.» (المحاسن 5/1)
ضرورت و جایگاه اخلاق مدیریتی
اگر اخلاق مدیریتی در زندگیِ کاری انسان وجود و حضور داشته باشد، کارکردن شیرین و توأم با رضایت شغلی و احساس رضایتمندی و خودشکوفایی از یکسو و رضایت مردم و پیشرفت امور و شکوفایی کار و تعالی سازمانی از دیگر سوی است، و در نتیجه موجب رضایت خالق و بارش رحمتها و برکتهای او. امیرمؤمنان علی (ع) در پایان عهدنامه مالک اشتر چنین یادآوری کرده است: وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَهِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ عَلَی إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَهٍ أَنْ یُوَفِّقَنِی وَ إِیَّاکَ لِمَا فِیهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَهِ عَلَی الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَیْهِ وَ إِلَی خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِی الْعِبَادِ وَ جَمِیلِ الْأَثَرِ فِی الْبِلَادِ، وَ تَمَامِ النِّعْمَهِ وَ تَضْعِیفِ الْکَرَامَهِ: و من از خدا میخواهم با رحمتی فراگیر که او راست، و قدرت بزرگ او بر انجام هرگونه درخواست، که من و تو را توفیق دهد در آنچه خشنودی او در آن بود؛ از داشتن عذری آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش و واگذاردن نام نیکو میان بندگانش و آثار نیک در شهرها و تمامی نعمت و فراوانی کرامت.(نامه 53)
امیرمؤمنان علی (ع) پس از بیان عهدنامه ای جامع در اداره امور، برای خود و مالک اشتر از خداوند خواستار توفیق میشود در آنچه خوشنودی خداوند در آن است و این خشنودی که مایه رحمت و برکت خداست به سبب خدمتگزاری به مردمان است به گونه ای که بتوان در برابر خداوند و آفریدگانش عذری آشکار در نیکو انجام دادن وظایف داشت و نیز باقی گذاشتن نام نیکو میان بندگان او و آثار نیک در شهرها؛ و این بهترین و والاترین جلوه اخلاق حرفهای است.
رشد و شکوفایی استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق، در عرصه کار و عمل بر پایههای اخلاق حرفهای است.
فقدان اخلاق اداری یعنی محو زمینه و بستر شکوفایی انسان و جامعه در جهت کمال مطلق.
زوال اخلاق مدیریتی یعنی ظهور احساس ناخشنودی از خود، و احساس بطالت، و احساس سقوط و هلاکت که ظهور این احساس به صورت نمودهای زیر است: ترشرویی، برآشفتگی، کم تحملی، بدرفتاری، بی حوصلگی، سست پیمانی، کار گریزی و بیماریهای روان تنی.
حضور اخلاق مدیریتی، کار کردن را از صورتی تکراری و خسته کننده و ملال آور بیرون میبرد و به انسان احساس تعالی میبخشد و همین احساس تعالی در نفس کار کردن و مناسبات انسانی با دیگران به شدّت تأثیر میگذارد؛ و با شکسته شدن اخلاق، همه حریمها میشکند و چون حریمها شکسته شود هر پلیدی میتواند در باطن و ظاهر، و در مناسبات و روابط ظهور کند.
امیرمؤمنان علی (ع) در سفارشی نورانی فرموده است: «ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا: مبادا اخلاق نیک را در هم شکنید و آن را دگرگون و به اخلاق بد مبدّل سازید.» (خطبه 176)
تأکید بر اخلاق مدیریتی
خطرناکترین رویداد انسانی انحطاط اخلاقی و شکسته شدن مرزهای اخلاقی است که در این صورت هیچ چیز به سلامت نخواهد ماند و انسانیت انسان فرو میریزد؛ و این امر در امور حرفهای، اداری و مدیریتی از جایگاهی خطیر و ویژه برخوردار است، زیرا وقتی انسان از محدوده فردی خارج میشود و در پیوند با دیگر انسانها قرار میگیرد و این پیوند صورتی حرفهای، اداری و مدیریتی مییابد، اگر اخلاق نیک حاکم بر روابط انسانی نباشد، فاجعه چندین برابر میشود. به همین دلیل است که والاترین ملاک در هر سازمان متخلّق بودن به اخلاق حرفهای است. امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر او را بدین امر خطیر یادآوری میکند و میفرماید: «ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَارًا، وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاهً وَ أَ ثَرَهً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیَانَهِ، وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَهِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَهِ، وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَهِ، فَإِنَّهُمْ أَ کْرَمُ أَخْلَاقًا، وَ أَصَحُّ أَعْرَاضًا، وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقًا وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَرًا: سپس در کار کارگزاران خود بیندیش، و پس از آزمودن به کارشان بگمار و به میل خود و بیمشورت دیگران به کاری مخصوصشان مدارکه به هوای خود رفتن و به رأی دیگران ننگریستن، ستمگری بود و خیانت و کارگزارانی اینچنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند و حیا، از خاندانهای پارسا که در مسلمانی قدمی پیش تر دارند [و دلبستگی بیشتر]؛ اخلاق آنان گرامیتر است و آبرویشان محفوظتر و طمعشان کمتر و عاقبت نگریشان فزون تر.» (نامه 53)
امام (ع) به دقت در مجموعه ای از ویژگیها و خصوصیات در گزینش افراد سفارش میکند که حاصل این دقّت، گزینش کارگزارانی است متخلّق به اخلاقی نیک: انسانهایی گرامیتر، توانمندتر و با آبروتر و با طمعی کمتر.
همچنین امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر به او چنین فرمان میدهد: «ثُمَّ انْظُرْ فِی حَالِ کُتَّابِکَ فَوَلِّ عَلَی أُمُورِکَ خَیْرَهُمْ؛ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَکَ الَّتِی تُدْخِلُ فِیهَا مَکَائِدَکَ وَ أَسْرَارَکَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُودِ صَالِحِ الْأَخْلاَقِ: پس درباره کاتبان و دبیران خود بنگر و بهترینشان را بر سر کار بیاور و نامههایی را که در آن تدبیرها و رازهایت نهان است، از جمع کاتبان و دبیران به کسی اختصاص ده که به اخلاق از دیگران شایستهتر است.» (نامه 53) مشاهده میشود که امام (ع) بیش از هر چیز بر اخلاق حرفهای تأکید میکند و آن را ملاک و معیار معرفی مینماید.