بزرگنمایی:
پروفسور ریچارد سوئین برن استاد ممتاز دانشگاه آکسفورد معتقد است که علوم انسانی از عصر اومانیسم گذر کرده و به عصر پسااومانیستی وارد شده است.
به گزارش تبسم مهر علوم شناختی [Cognitive Science] مطالعه علمی ذهن [Mind] است. در این تعریف منظور از ذهن مجموع هر آنچه که نمودهای هوشمندی و آگاهی هستند مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز تمام روندهای ناآگاهانه شناختی است.
گاهی علوم شناختی را به صورت «مطالعه علمی شناخت» نیز تعریف میکنند و شناخت را مجموع حالتها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… در نظر میگیرند. به طور کلی پرسشهایی مانند اینکه ذهن چگونه کار میکند یا مغز چگونه هوشمندی [Intelligence] را ایجاد میکند، از جمله پرسشهایی هستند که در این شاخه علمی بررسی میشوند.
علوم شناختی، مجموعهای از رشتههای تخصصی و حوزه وسیعی از دانش است. دهها سال است که در دنیا در زمینه علوم شناختی تحقیقات مفصل و پر هزینهای انجام میشود. برخی معتقد اند که این علوم به معنای تغییر پارادایمیک در حوزه علوم انسانی است و علوم انسانی غربی را از اومانیسم وارد پارادایمی میکند که میتوان آن را پسااومانیسم نامید که در آن «انسان» سر جای خودش قرار میگیرد.
پروفسور «ریچارد سوئینبرن» به بررسی نسبت علوم انسانی و علوم شناختی پرداخته که در ادامه آمده است؛
«ریچارد سوئینبرن» استاد فلسفه دین در دانشگاه آکسفورد و یکی از مهمترین فیلسوفان دین معاصر انگلستان در دهههای اخیر محسوب میشود. اولین کتاب او در سال 1968 با عنوان «مکان و زمان» منتشر شد. اثر مهم بعدی او «مقدمهای بر نظریه تأیید» بود. ارتقای او به مرتبه استادی در دانشگاه کیل در 1972 مقارن با تمرکز علمی وی بر فلسفه دین شد.
در سال 1985 مقام استاد ممتاز فلسفه دین مسیحی در دانشگاه آکسفورد به وی اعطا شد. او کتابهای «مسئولیت و کفاره» (1989)، «وحی» (1992)، «خدای مسیحی» (1994)، «مشیت و مسئله شر» (1994) را نوشته است. همچنین «توجیه معرفتی» (2001) و «قیام خدای مجسم» (2003) از کتابهای دیگر او هستند. سویین برن از سال 1992 عضو فرهنگستان بریتانیا است. همچنین در سال 1995 از کلیسای انگلستان جدا شد و به کلیسای ارتدکس یونان پیوست. یکی از مهمترین آثار سوئین برن کتاب Is there a God است.
سوئین برن در خصوص نسبت علوم انسانی و علوم شناختی گفت: علوم شناختی به بررسی و مطالعه رفتار و تفکر آگاهانه انسان میپردازد. البته این علوم مختص مطالعه در خصوص انسان نیست و مطالعه حیوانات نیز در حیطه این علوم است.
وی در ادامه یادآور شد: علوم اعصاب جز اصلی تشکیل دهنده علوم شناختی است. از رهگذر این علوم نشان داده میشود که تا چه اندازه رفتار و تفکرات ما ناشی از فرایندهای فیزیکی و شیمیایی است که در مغز رخ میدهد.
استاد ممتاز دانشگاه آکسفورد در ادامه یادآور شد: این موضوع مرتبط با انسانهای مختلف است، اما مهمترین موضوع ارتباط این موضوع با فلسفه است. فلسفه تلاش میکند تا تصویری کلی از چگونگی کارکرد جهان و هستی ارائه دهد.
سوئین برن تصریح کرد: بر این اساس نیاز است که بررسی شود تا چه اندازه فرآیندهای ذهنی در این شناخت نقش دارند و تا چه میزان مرتبط با فرآیندهای فیزیکی هستند و میان فرآیندهای ذهنی و فیزیکی نیز باید تمییز قائل شد. همچنین میتوان بررسی کرد که تا چه میزان این فرایندهای ذهنی و فیزیکی که در سالهای اخیر پیشرفت نیز داشته اند در این شناخت مؤثر هستند.
سوئین برن در خصوص این موضوع که آیا علوم اعصاب کمکی به فلسفه داشته یا خیر نیز گفت: به طور مشخص علوم اعصاب به مسائل و موضوعاتی میپردازد که به طور سنتی توسط فلسفه مورد بررسی قرار میگرفت که این موضوع تشکیل شدن انسان از دو بعد جسم و روح است که فلسفه آن را از ابتدا مورد بررسی قرار داده است. همچنین این موضوع که انسان دارای اراده آزاد است که به طور سنتی توسط فلسفه مورد بررسی قرار می گرفته است.
استاد دانشگاه آکسفورد تصریح کرد: من تصور میکنم که علوم اعصاب میتواند تفاوتی را در خود علوم(science) به وجود آورد. دلیل این امر این است که فرآیندهای ذهنی وجود دارند که تقریباً از فرآیندهای فیزیکی کاملاً متفاوت هستند ولی در تعامل با این فرآیندها هستند.
وی افزود: باید توجه داشت که فرآیندهایی در جهان هستند که تنها به وسیله فرآیندهای فیزیکی قابل تفسیر نیستند. برای نمونه نظریه کوانتوم و نظریه نسبیت تنها با فرآیندهای فیزیکی قابل تبیین نیستند.
این فیلسوف دین معاصر در پایان گفت: من در نوشتهها و آثار خود اشاره کرده ام که ما از عصر اومانیسم گذر کرده و به عصر پسااومانیستی وارد شده ایم.