بزرگنمایی:
نویسنده و پژوهشگر حوزه جنگ گفت: مسیر روایت زنان و مردان از آنچه در جنگ تجربه کردهاند، متفاوت است به این معنا که به تعداد کنشگرانی که آن را تجربه کردهاند روایتهای متفاوتی وجود دارد.
به گزارش خبرگزاری تبسم مهر، نشست «تیپولوژی به تصویر کشیده شدن زنان در روایتها و آثار هنری جنگ» بههمت حلقه مطالعات مسائل اجتماعی زنان انجمن جامعهشناسی چهارشنبه 7 آذرماه در سالن کنفرانس این انجمن برگزار شد. در این نشست حبیب احمدزاده، عضو هیات علمی دانشگاه هنر تهران، نویسنده و مستندساز، فریبا نظری، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه جنگ و الهام عدیمی، کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی و عضو حلقه مطالعات اجتماعی زنان درباره این موضوع سخنرانی کردند.
فریبا نظری در این نشست گفت: از سال 1367 اولین آثار رسمی منتشر شده در حوزه جنگ را که از حوزه هنری بیرون میآمد، خواندهام. پس از خواندن روایتهای متعدد از وقایع جنگ و بهویژه خاطرهنگاریها، توجهم به این نکته جلب شد که مسیر روایت زنان و مردان از آنچه در جنگ تجربه کردهاند، متفاوت است. جنگ پدیدهای اجتماعی عجیبی است که به تعداد کنشگرانی که آن را تجربه کردهاند میتواند روایتهای متفاوتی داشته باشد. روایت یک جنگزده، نظامی، سرباز، فرمانده یا دیگران متفاوت از یکدیگرند. جنگ پدیدهای میرا نیست که تاریخ شروع و پایان داشته باشد تا زمانی که پدیده سوگ در بازماندگان جاری است و خاطره، عکس و سند از جنگ برای نسلهای آینده پابرجاست، جنگ تمام نشده است. هنوز جنگ جهانی اول و دوم و پدیدههای بهجا مانده از آن زندهاند
این جامعهشناس با اشاره به اینکه موضوع پایاننامه دوره کارشناسی ارشدش «بررسی تأثیر گفتمان رسمی بر روایت زنان از جنگ ایران و عراق» بوده است، افزود: در مطالعه و بررسی خاطرهنگاریهایی که از جنگ داشتم، این سوال برایم پیش آمد که چرا بیشتر این آثار یک خط سیر و شیوه روایتی یکسان و مشابه دارند، در حالیکه روایت اسیران، جانبازان، پزشکان و پرستاران و دیگرانی که در جنگ بودهاند هر کدام باید متفاوت از دیگری باشد. در نهایت به این فکر کردم که علت این خط سیر یکسان تاثیرپذیری راویان از گزارههای گفتمان رسمی جامعه بود. آثار زنان را بهعنوان موارد بررسی این پایاننامه انتخاب کردم چرا که زنان معمولا در حاشیه میمانند و بهتبع صدور گزارههای ایدئولوژیک گفتمان غالب بر آنها شدیدتر است.
او با بیان اینکه آثار فاطمه ناهیدی، خدیجه میرشکار، معصومه رامهرمزی و معصومه آباد را مورد واکاوی قرار داده است، بیان کرد: از سال 1359 تا 1382 کمتر از 100 عنوان کتاب با موضوع خاطرهنگاری زنان منتشر شده بود که 5 نمونه اثر را از آن میان انتخاب کردم و به نفوذ گزارههای کلان گفتمان دین، گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان جمهوری اسلامی که زیرمجموعهای از گفتمان انقلاب اسلامی بود، پرداختم. بهعنوان مثال، خدیجه میرشکار در کتاب خود نوشته است زمانی که همراه با همسرش اسیر میشوند در همان مواجهه اول با عراقیها به آنها اجازه نمیدهد که او را تفتیش بدنی کنند در حالیکه در واقعیت اولین حسی که به یک زن دست میدهد نگرانی و ترس از اتفاقی است که ممکن است پیش بیاید. در نمونههای مشابه خارجی مثل کتاب «زن، جنگ و بحران» اثر جولی مرتوس با روایتهای واقعبینانهتری مواجه هستیم.
نظری با اشاره به روایت معصومه آباد از دوران اسارتش، گفت: در کتاب او هم آمده است در اولین مواجههاش با افسران عراقی از آنها آب خواسته تا با آن وضو بگیرد، آن هم برای صدور انقلاب اسلامی. به همین دلیل است که میگویم در این روایتها از جنگ ایران و عراق بسیاری از اتفاقات و وقایع منطبق با خواست گفتمان غالب نوشته شده است. واقعیت این است که در موقعیتی که معصومه آباد قرار داشته هر فردی بهجای اینکه دغدغه صدور انقلاب را داشته باشد به این فکر میکند که چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. همه این موارد است که باورپذیری خاطرهنگاریهای جنگ ما را با مشکل مواجه میکند. اینکه خدیجه میرشکار اجازه تفتیش بدنی توسط سربازان عراقی را نمیدهد و پس از آن صراحتا در اثرش اشاره میکند که همسرم از این اتفاق احساس رضایت داشت و خیالش راحت شد، تاکیدی است بر اهمیت مقوله ناموس در گفتمان مسلط جامعه.
این پژوهشگر جنگ ادامه داد: 30 سال است که کتابهای جنگ را میخوانم و خواننده حرفهای خاطرات جنگ هستم. با این شیوه روایتی 100 تا 200 سال آینده نسلهای بعدی چه برداشت و تفسیری از خاطرات منتشر شده ما از جنگ خواهند داشت، وقتی در روایتهای مردان ما دشمن عراقی، سنگدل، خشن و بیرحم است اما در روایتهای زنان اسیر با آنها مبادای آداب رفتار میشود و افسر عراقی حتی نگران مسائل شرعی آنهاست و تعرضی هم اتفاق نمیافتد. تمام اینها با آنچه در واقعیت مشاهده کردیم یا به صورت مستقیم از آنهایی که درگیر جنگ بودهاند شنیدهایم در تضاد است. به قول فوکو، گفتمان واقعیت شاید هیچگاه تمام و کمال خودش را نشان ندهد اما با این شیوه از روایت ما از جنگ اندک چیزی هم که از واقعیت جنگ نخواهیم داشت.
به گفته نظری، در خاطرهنگاریهای اسیران مرد که معروفترین آنها «پایی که جا ماند» و «آن 23 نفر» است، تصویری متفاوت از افسر عراقی به مخاطب ارائه میشود تا آنچه که در «من زندهام» معصومه آباد میخوانیم. همه این موارد یعنی گروههای مختلف و جنیستهای مختلف در روایتهای خود از جنگ تحت تاثیر گفتمان غالب قرار داشتهاند.
این پژوهشگر با اشاره به افرادی که در تز دکترای خود با موضوع روایت حضور مردان در جنگ گفتوگو کرده است، افزود: در برخی روایتهای مردان، نمونههایی که بیشتر سعی در واقعگرایی داشتند هم وجود دارد. بهطور مثال سعید تاجیک در بیان خاطراتش میگوید که از تنها گذاشتن همراهان و همرزمانم در شرایط سخت جنگی احساس شرم میکنم، این در حالی است که در روایتهایی که از زنان منتشر شده است، چنین واقعگراییهایی را نمیبینیم که همین امر باعث بیاعتمادی به متن خاطرات آنها میشود.
در ادامه این نشست حبیب احمدزاده با نمایش مستندی کوتاه از زندان درود لرستان گفت: براساس مسابقه کتابخوانی در برخی زندانهای کشور، کتاب «دا» برای خوانده شدن در اختیار زندانیان قرار گرفت و پس از آن تاثیر این کتاب بر این افراد را مشاهده کردیم. این کتاب تاثیر بسیاری روی زندانیان گذاشته بود به حدی که بعضی از آنها پس از خواندن این کتاب میگفتند اگر پیش از این با این اثر و نویسنده آن آشنا شده بودیم، مسیر زندگی ما تغییر میکرد و دست به چنین کارهایی نمیزدیم.
او با بیان اینکه تفکیک تاثیر گفتمان بر روایتهای زنان و مردان از جنگ را درست نمیدانم، اظهار کرد: اغراقها و عدم واقعگرایی در آثار هم زنان و هم مردان وجود دارد. خودسانسوریهایی که در کتابهای زنان دیده میشود، در آثار مردان هم دیده میشود. معروفترین نمونه شاید روایت شهادت حسین فهمیده باشد که گفته میشود نارنجک به خود بسته و زیر تانک رفته است، در حالی که همه ما میدانیم هیچ تانکی با نارنجک منفجر نمیشود. این یعنی افراط دستگاه تبلیغاتی در موضوعهای فرعی ما را دچار چنین مشکلاتی کرده است. اینجا اصل مطلب که مورد توجه قرار نمیگیرد این است که یک پسر بچه 13 ساله باید در خانه و کنار خانواده باشد نه اینکه روزهای اول جنگ زیر توپ و تانک و در آن شهر خالی از سکنه اسلحه بهدست بگیرد. اینکه این پسر بچه چطور 40 روز در چنین شرایطی حضور داشته و دوام آورده است یک واقعیت مهم است که نباید با موضوعات فرعی آن را به حاشیه میراندیم.
این مستندساز افزود: براساس تجربه شخصی و آنچه که خود مشاهده کردهام در روزهای ابتدای جنگ در آبادان همه مواظب بودیم تا خانوادههایمان هنگام خروج از شهر توسط عراقیها دستگیر نشوند در حالیکه زمانی در حلبچه، یک مرد کرد، دو دخترش را بهدست ما سپرد تا از آنجا دور کنیم. بنابراین نباید قضاوت قبل از نتیجهگیری داشته باشیم و یک مورد را به کلیت تعمیم دهیم. کدهای فرهنگی ما ایرانیها با عراقیها بسیار به هم شبیه است و بسیاری از مردمان نزدیک مرز با یکدیگر خویشاوند بودهاند. گفتن این عبارت به سرباز عراقی که «مگر تو غیرت نداری؟» در کتاب خاطرات زنان چرا نباید روی آنها اثر بگذارد؟ اوایل جنگ وضعیت حتی برای سربازان عراقی هم مبهم بود. آنچه که در جنگ بر مردم گذشته ظلم یکسان و سختیهای یکسانی است و تفکیک جنسیتی را درست نمیدانم.
این نویسنده گفت: اگر فردی در اثرش به مفاهیمی چون ناموس، غیرت و تعصب پرداخته است، نگاه شخصی او بوده است و نه گفتمان غالب. در کتاب «آن 23 نفر» روایتی از اسیری 14 ساله است که وقتی عراقیها او را میبینند به او میگویند تو با این سن کم و جثه کوچک چرا به جنگ آمدهای؟ و او مشتی خاک برمیدارد و از آنها میپرسد آیا این خاک، خاک من است یا شما؟ نمیتوانیم چنین روایتی رو غلو شده و ناصحیح بدانیم. شرایط آن دوران با امروز فرق میکرده و نوجوانان و جوانان آن هم با امروز متفاوت بودند. انسانها در شرایط متفاوت، رفتار متفاوتی دارند. آن نوجوان 14 ساله در آن شرایط چنین واکنشی داشته و شاید فردی دیگر در شرایط دیگر واکنشی متفاوت داشته باشد.
احمدزاده افزود: تعریف ما از جنگ اشتباه است، همانطور که تعریف درستی از صلح نداریم. اگر از جنگ حرف میزنیم منظور ما گفتن از خوبیهای جنگ نیست، چرا که کسی که از جنگ تعریف کند هیچ چیز از آن نفهمیده است و جنگ را یک بازی رایانهای میداند. اما آیا اگر از کسانی که در مقابل دشمن ایستادند تعریف کنیم یعنی از جنگ تعریف کردهایم؟ متاسفانه بهجای اینکه از آنها که جلوی دشمن ایستادهاند بگوییم مدام از خود جنگ میگوییم. چنین نگاههای اشتباهی نه فقط در حوزه جنگ که در همه موضوعها ما را درگیر کرده است. خط قرمز احمقانه برای موضوعات واقعی پیدا نکنیم.
الهام عدیمی با اشاره به اینکه نشست امروز که با عنوان «تیپولوژی به تصویر کشیده شدن زنان در روایتها و آثار هنری جنگ» دومین نشست از سلسله نشستهای «زنان در جنگ» است، گفت: در جلسه اول به حضور زنان در جنگ چه مستقیم و چه غیرمستقیم اشارههایی کردیم که این حضور در آثار مکتوب فرهنگی و هنری تجسم یافته است. با این حال این تجربهها که از دوران جنگ و پس از آن تا امروز منتشر یا به شکلی به مخاطب عرضه شدهاند به تمامی نمایشدهنده و تصویرگر حقیقت این حضور نبوده است؛ چرا که بیان وضعیت زنان در جنگ ایران و عراق امری پیچیده است.
او افزود: براساس آنچه در کتاب «زن، جنگ و بحران» آمده است، زنان بیخانمان در جنگ در سه گروه پناهندگان، آوارگان داخلی و زنان به مخاطرهافتاده در جنگ (یعنی زنانی که به هر شکل درگیر جنگ هستند) دستهبندی میشوند. اگر بر همین اساس زنان درگیر در جنگ ایران و عراق را تقسیم کنیم شامل زنان آواره ایرانی، دیگر زنانی که در موقعیتهای جنگی بودند مانند زنانی که خانههای خود را ترک نکرده بودند و زنان پناهنده عراقی در ایران میشود.
این روزنامهنگار با بیان اینکه متولیان در حوزههای مختلف برای بیان وضعیت این زنان همزمان عواملی چون عرف جامعه ایرانی در خلال جنگ و سالهای پس از آن تاکنون را در نظر میگیرند، بیان کرد: این متولیان موارد دیگری چون مسائل قبیلهای یا عشیرهای، قومی و نژادی را نیز مد نظر قرار میدهند که همین امر نشاندهنده فشارهایی چون فرهنگ شرقی یا همان تابوهاست که همواره یکی از دلایل سکوت زنان در برابر انواع خشونتهای خاص در شرایط بحران محسوب میشود. اگر چه بنابه گفته پژوهشگران این حوزه، تقدسبخشی به جنگ نیز از عواملی است که کار درباره مسائل مرتبط با آن را دشوارتر میکند. این موارد باعث حذف برخی تصاویر زنان و حذف خشونتهای موجود بر زنان بوده چهرهای ناتمام و ناقض از زنان و روایت آنها ارائه میدهد.
به گفته این عضو حلقه زنان، این مساله حتی امروز پس از گذشت 30 سال از پایان جنگ امری عادی در سازمانها و نهادهای متولی نشر و ارائه نگاه به جامعه ایرانی محسوب میشود، با این حال بهنظر میرسد امروز سعی میشود این نگاهها تعدیلشدهتر باشند اما همچنان زنان بهعنوان گروهی از افراد که در جنگ حضور داشتند درباره آنچه براساس فیزیولوژی بدنشان مورد نیازشان است، مانند نوار بهداشتی در دوران عادت ماهیانه صحبت نمیکنند و این موارد تابو انگاشته میشود. همین فشارها باعث شده تا مسالهای مانند دریافت نوار بهداشتی از زندانبان عراقی در خاطرات فاطمه ناهیدی از زنان اسیر ایرانی در عراق نه در کتاب خاطرات نخست او (چشم در چشم آنان) بلکه 30 سال پس از پایان جنگ مطرح شود؛ امری که یکی از عادیترین اتفاقات برای یک زن و بدن او است که بهگفته برخی محققان این حوزه، عدم توسعهیافتگی فرهنگ جنسی و جنسیتی، باعث شده تا بسیاری از زنان درباره آنچه برای آنها اتفاق افتاده است، صحبت نکنند یا درباره این مسائل سکوت شود.
عدیمی با اشاره به نظریه مارپیچ سکوت اظهار کرد: شاید در این زمینه علاوهبر فشارهای مربوط به فرهنگ یک جامعه، بتوان به نظریه مارپیچ سکوت هم اشاره کرد. الیزابت نوئل نئومان در این نظریه ادعا میکند که توضیح شکلگیری افکار عمومی در مورد مسائل و موضوعات مهم است. این نظریه، سکوت گروهی را توضیح میدهد که احساس میکنند نظر و عقیده آنها از نظر تعداد در اقلیت قرار دارد، هر چند ممکن است در واقعیت درست نباشد. در واقع درباره یک موضوع مناقشهبرانگیز افراد درباره توزیع افکار عمومی حدسهایی میزنند و سعی میکنند همسو با نظر اکثریت باشند. در اینباره باید مسالهای دیگر را نیز مدنظر قرار داد و آن اینکه روایتها، خاطرهنگاریها و انواع مضامین منتشر شده درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق که دربرگیرنده وضعیت زنان نیز میشود در چارچوب نهادها و سازمانها و در نهایت حتی با مجوز وزارت ارشاد است (که البته درباره حوزه هنری این مجوز تنها از این مرکز و بدون دخالت ارشاد داده میشود) که خود به این معناست که در هر حال ممیزی بر آثار حاکم است. این در حالی است بیشتر خاطرهنگاریها و دیگر مضامین در زمینه جنگ در سایر کشورها امری فردی محسوب میشده و حتی روایتهای مختلفی از یک موضوع میتواند وجود داشته باشد که گاه متضاد با یکدیگرند.
او با اشاره به اینکه جنگ بوسنی شاید شکل متفاوت و تازهای از مواجهه با روایت زنان در جنگ را ارائه کرد، افزود: نمایشنامهای چون «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» علاوهبر گزارشهای سازمانهای بینالمللی، روایتهای مستند مکتوب و تصویری، از مهمترین و تاثیرگذارترین روایتها درباره زنان بهشمار میآید. این نمایشنامه پس از پایان جنگ سه ساله در بوسنی و هرزگوین منتشر شد و در شکلهای مختلف در بسیاری کشورهای دنیا به اجرا درآمد تا دری تازه را به روی روایتهای دیگر بگشاید، جایی که بسیاری زنان را که حاضر به سخن گفتن از انواع خشونت روا داشته بر خود نشده بودند، به زبان بیاورد.
عضو حلقه مطالعات زنان گفت: آثار دیگری چون «جنگ چهره زنانه ندارد» اثر آلکساندروا آلکسیویچ که برنده جایزه نوبل ادبیات 2015 نیز شد در ژانر خاطرهنگاری مستند، روایتهایی از زنانی است که درباره چهره واقعی و خشونتبار جنگ و آنچه به آنها رفته است، سخن میگوید. شاید نکته مشترک این خاطرات با خاطرات زنان ایرانی این باشد که هر دو گروه تا سالها پس از جنگ درباره برخی حقایق سکوت کرده بودند، اگر چه در شوروی این زنان به نوعی حذف شده بودند اما نویسنده کتاب بسیاری از این زنان را 30 سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به سخن میآورد. با این حال خط مشترک روایتهای زنان قابل بررسی است. بهطور مثال حذف طولانیمدت برخی روایتهای زنان بهدلایل شخصی یا ترس از فضای شوروی و استالین یکی از موارد مهم است. ترس زنان از اعلام حضور در جنگ برای ازدواج کردن، اغراق، حذف یا افزودن به خاطرات جنگی برای جلوگیری از تقلیل شخصیت قهرمانی زنان به یک رزمنده عادی و نگاه منفی به زنان حاضر در جنگ از دیگر موارد درباره این متن است. این اشتراکات در بسیاری از مناطق دنیا قابل بحث است.
این روزنامهنگار در ادامه با اشاره به آنچه در کتاب «زن، جنگ و بحران» آمده است، توضیح داد: تنها وقتی که سازمانهای دولتی و غیردولتی بهطور کامل بپذیرند که خشونتهای جنسی و جنسیتی درباره زنان قسمتی از استراتژی جنگ است میتواند گاهی در راه پیشبرد نیازهای حفاظتی باشد. از سوی دیگر موقعیت مطیعانه زنان در بخش بزرگی از جهان باعث رواج شرایطی میشود که موجبات سوءاستفاده از زنان را فراهم میآورد و چارهای برای مبارزه با این شرایط و جلوگیری از اشتباهات آینده باقی نمیگذارد. «علاوهبر این حالت نامطلوب، زنان پناهنده در غربت احساس بیگانگی میکنند و اغلب قادر به انس و برقراری ارتباط با محیط جدید خود نیستند.» زنان در گروههای سنی مختلف بدون همراه، بهویژه از قانونشکنیهای حفاظتی آسیب میبینند چرا که آنها از ساختارهای جامعهای که آنها را از تجاوز مصون نگه میداشته، جدا شدهاند. براساس تحقیقات «این تفکر افسانهای که زنان همچون کودکان، اهداف تصادفی و نه مستقیم آزار و اذیت هستند یا اینکه زجری که میکشند چه هدفمند باشد یا نه، آنقدرها جدی نیست» باید از بین برود. اما زمانی که روایتی از حقیقت آنچه اتفاق افتاده مطرح نمیشود، چگونه میتوان برای پیشگیری از آن عمل کرد؟
عدیمی در پایان سخنانش با بیان پرسشهایی اظهار کرد: سوال اینجاست که روایتهایی که مردان یا زنان در نوشتهها یا حالتهای دیگر مثل فیلم، تئاتر و دیگر مضامین از زنان ارائه کردهاند، چه تصویری را به مخاطب ارائه میدهد؟ آیا این تصویر سانسور و قیچی شده است و تنها بخشی از واقعیت را بیان میکند و اگر چنین است، چه مسائلی باعث این امر شده و چطور میتوان این وضعیت را تغییر داد؟ در این سالها و سالهای آینده که از رویدادی مانند جنگ دور شدهایم و دسترسی به افراد حاضر در آن هم کمتر شده و بهنظر میرسد بسیاری از روایتها بهدلیل اینکه مکتوب نشده، از بین رفتهاند، از سوی دیگر عرف جامعه تغییر کرده است، چه اتفاقی برای تصویر و روایت از زنان خواهد افتاد؟به هر حال بهنظر میرسد برای اینکه تصویری حقیقی از زنان در جنگ داشته باشیم و تصاویری که از آنها در جنگ دیده نشده است بازبینی کنیم ناگزیر از رویکرد انتقادی و سختگیرانه هستیم تا بتوانیم این تصویر را بازیابی و بخشهای محذوف و دیده نشده را پیدا کنیم.