بزرگنمایی:
سهیلا صادقی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفت: فضای دانشگاه به سمت یک رادیکال گرایی، انحصار طلبی و افسار گسیختگی رفته و این فضا راه هر نوع گفتگویی را بسته است
به گزارش تبسم مهر ماه رمضان امسال در دیدار سالانه اساتید دانشگاه با رهبری، سهیلا صادقی فسایی یکی از اساتید با سابقه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران انتقاداتی را نسبت به وضعیت دانشگاهها ابراز کرد. این انتقادات واکنشهایی را از سوی برخی محافل درون دانشگاهی را برانگیخت.
وی در این دیدار گفته بود: «متأسفانه تقدم نظم سیاسی بر نظم اجتماعی و نظم علمی، دانشگاه تهران را به جولانگاه نزاعهای سیاسی تبدیل کرده و روح تعامل و همدلی را تضعیف کرده است. امروز بیش از هر زمان دیگر، عزل و نصب مدیران دانشگاهها و دانشکدهها بیشتر از آنکه تابع شایستگیهای علمی، اخلاقی و تجربه باشد، تابع باند بازیهای سیاسی است.»
سهیلا صادقی معتقد است: «آنچه که در موضوع جذب، بیش از هر عاملی نمایان میشود، یارگیری سیاسی است و متأسفانه متقاضیان جذب از فرصتهای یکسان و عادلانه برخوردار نمیشوند و در این میان بیشتر از همه، نیروهایی متضرر میگردند که از قابلیتهای لازم برخوردارند ولی درون باندهای سیاسی قرار نمیگیرند و در عوض فضا برای کسانی باز میشود که عصاره وجودی آنها را عوامفریبی تشکیل میدهد و بنا بر اقتضائات زمانی شکل و رنگ سیاسی لازم را به خود میگیرند. اگر وضعیت به همین منوال پیش رود، بیم آن میرود که باند بازیهای سیاسی و حزبی بر شایسته سالاری علمی و اخلاقی مستولی شود و دانشگاه به باتلاق نزاعهای سیاسی تبدیل شود.»
وی همچنین در بخش دیگری از سخنرانی خود به ارتقای زودرس برخی اساتید انتقاد کرده و حوزه پژوهش در دانشگاه را نیز از رانت بازیهای سیاسی مصون ندانست. وی گفت: «حوزه پژوهش بعضاً نه بر اساس نیازهای واقعی کشور و نه به دست متخصصان و صاحب نظران که به دست عدهای صاحب منصب نوپا و نوظهور میچرخد که تنها قابلیت آنها جذب رانتهای پژوهشی است.»
صادقی همچنین انتقادهایی به وضعیت فرهنگی دانشگاه وارد کرد و گفت: «سیاست بازی و مدیریتهای بعضاً نحیف در حوزه دانشگاهها، باعث شده که هیچ برنامه ریزی اصولی در این زمینه صورت نگیرد، و این امر حاکی از آن است که حوزه معاونت فرهنگی در وزارت علوم و دانشگاهها جز ناکارآمدترین حوزههاست و هیچ برنامه ریزی جامع از سوی وزارت علوم، برای صیانت از ارزشهای فرهنگی، مقابله با انواع آسیبهای اجتماعی و رفتارهای پرخطری که دانشجویان را تهدید میکند، وجود ندارد! بیراه نیست، اگر گفته شود که بعضی از مسئولین فاقد دغدغههای فرهنگی هستند.»
به سراغ او رفته ایم تا روایت او را از واکنشها به سخنرانی اش بشنویم؛
*اخیراً در دیدار دانشگاهیان با رهبری شما انتقاداتی را در باره نحوه مدیریت در مراکز علمی و دانشگاه تهران مطرح کردید. متعاقباً کلیپی توسط خبرگزاری ایرنا در فضای مجازی منتشر شد که در آن شما را به تخلف علمی متهم کرده بود. فکر میکنید این دو ماجرا به هم ارتباطی دارد؟
بله، شخصاً با توجه به شناختم از افراد و جریانی را که مورد نقد قرار دادم، قطع به یقین انتظار این گونه مسائل را داشتم. در هر صورت بنده به عنوان یک معلم ساده جریان و افرادی را مورد نقد قرار دادم که همه به صورت بهت آوری و حتی در بعضی از موارد بدون برخورداری از حداقل صلاحیتهای لازم به پست و مقامی رسیده اند و نه تنها مناصبی را اشغال کرده اند که کیفیت لازم را به لحاظ علمی برای آن ندارند، بلکه از همه بدتر، آن مناصب را مورد سو استفاده و بهره برداری شخصی و قبیلهای قرار داده اند. نگاهی به باند بازی در پروژههای تحقیقی واقعیتهای بسیاری را آشکار میسازد.
کافی است شما سری به جاهای مختلف از جمله نهادها و پژوهشگاههای مختلف در این چند سال اخیر بزنید، همواره به اسامی نسبتاً یکسانی بر میخورید که در طرحهای ضربدری در نقشهای مختلف جا به جا میشوند و بنده این را فساد آشکار در حوزه پژوهش می دانم. انتقادات من به این افراد گران آمده و تلاش میکنند با طرح ادعاهایی آن انتقادات را تحت شعاع قرار دهند و کلیپی هم منتشر شد به نظرم در همین راستاست.
*شنیدیم که در دانشگاه برای شما و برخی همکاران تان مشکلات و محدودیتهایی ایجاد شده. این محدودیتها شامل چه چیزهایی بوده است؟
بله همان طور که در اول آن سخنرانی هم اشاره کرده بودم، این سخنان تا به حال تبعات بسیاری برای من داشته است، که به بخش کوچکی از آنها در اینجا اشاره میکنم و موارد جدی تری هم هستند که باید در محاکم ذی صلاح مورد بررسی قرار گیرند، اختلال در محیط کاری یکی از تبعاتی است که دارم آن را تجربه میکنم. برای مثال در هفتهای که به خاطر امتحان دانشجویانم در جلسه گروه حضور نداشتم، بعضی از دروس بنده که اتفاقاً بیش از 20 سال است که در دانشگاه درس میدهم، حذف شده است، دروسی که به اعتراف دانشجویان با هر سلیقه و مرام فکری جزو جذاب ترین و پربارترین کلاسها برای آنها بوده است و در هر ترم دانشجویانی از خارج از دانشکده حتی در این کلاسها حضور پیدا میکنند و تعجب آور است که این دروس به کسانی واگذار شده که معمولاً کلاسهایشان مورد استقبال قرار نمیگیرد. در یک مورد درس بنده حذف شده و با عنوان دیگری به همکاری واگذار شده که به تازگی به گروه ما ملحق شده و نحوه این انتقال شائبههای زیادی را دامن زد. اگر واقعاً برای ارائه درس به خود اساتید گروه مشکل داشتند چه لزومی به این انتقال داشت که به خاطر خالی نبودن برنامه تدریس همکار مربوطه مجبور باشند دروس سنتی دیگر اساتید را حذف کنند. در همین چند روز که این خبر پخش شده است برخی از دانشجویان سابق با نوشتن متنهایی نسبت به کلاسهای من اظهار لطف داشته اند در حالی که کسانی که این بازی را راه انداخته اند، بعضاً کلاسهایشان به حد نصاب نمیرسد و خود به خود حذف میشود.
وزارت محترم علوم و دانشگاه بعد از آن انتقادات میتوانست با تشکیل کمیتهای متشکل از اساتید حرفهای و خوشنام، مصادیق را مورد بررسی قرار دهد و با پاسخگویی و احیاناً تنبیه خطاکاران از حیثیت دانشگاه دفاع کند و قضیه را با آرامش فیصله دهد اما به جای برخورد با معایب ساختاری و سازمانی روشهای غیر اخلاقی در پیش گرفته شد
وزارت محترم علوم و دانشگاه بعد از آن انتقادات میتوانست با تشکیل کمیتهای متشکل از اساتید حرفهای و خوشنام، مصادیق را مورد بررسی قرار دهد و با پاسخگویی و احیاناً تنبیه خطاکاران از حیثیت دانشگاه دفاع کند و قضیه را با آرامش فیصله دهد. اما به جای برخورد با معایب ساختاری و سازمانی روشهای غیر اخلاقی در پیش گرفته شد. مثلاً همین کلیپ که خبرگزاری ایرنا که تحت مدیریت یکی از همکاران بنده است، علیه بنده ساخت و نام بنده را در کنار افرادی آورد که نسبت سرقت علمی به آنها داده میشود. اولاً جای بسی تأسف است که از امکانات یک خبرگزاری دولتی برای کوبیدن یک شخص استفاده شود، ثانیاً طرح نام اینجانب در کنار نام افرادی که کلیپ مذکور آنها را متقلب میداند و القا تقلب در مخاطب نسبت به شخص اینجانب، مصداق توهین، افترا و تشویش است که قابل پیگرد قانونی است. همین کلیپ سازی نشان میدهد که بخشی از حرفهای بنده، مصادیق خود را پیدا کرده است.
*میتوانید دقیقتر بگویید انتقادات شما در آن سخنرانی ناظر به چه موضوعات و افرادی بود. واکنشهای درون دانشگاهی به ماجرا چه بوده است؟
حرف اصلی بنده آنجا نقد عملکرد ناصواب در بعضی از مراکز علمی پژوهشی و غلبه سیاست بازی بر نهاد علم است که بسیاری از اساتید و دانش پژوهان مستقل و فارغ از هیاهوهای سیاسی را نگران کرده است. بنده قویاً بر این باورم که در چهل سال گذشته مراکز علمی ما دستاوردهای بسیار مهمی داشته اند و با همت اساتید محترم، در رشتههای مختلف، بسیاری از نیازهای جامعه مرتفع شده است و دانشگاه بستر خود کفایی را در بسیاری از زمینهها فراهم نموده است. بی تردید دستاوردهای حوزه دارویی، پزشکی، صنعت، تکنولوژی، نانو و حوزه علوم انسانی همه قابل تحسین و ستایش است و حقیقتاً ماحصل تلاش بی وقفه اساتید محترم و دانشجویانی است که ساعتهای متمادی در آزمایشگاهها، کتابخانه ها و کارگاهها به صورت دائمی کار میکنند.
اما متأسفانه در سالهای اخیر با غلبه سیاست بازی و مناسبات اقتصادی بر مناسبات دانشگاه و علم و از طرفی با فساد برخی از مدیران، دستاوردهای انقلاب در حال از دست رفتن است و بیم آن میرود که علم و دانش در بستر رانت، فساد و بی کفایتی بعضی از مدیران سرنوشت رقت باری پیدا کند.
امروز فرآیندهای جذب بعضاً به صورت غیر قانونی رقم میخورد، فراخوانهایی ظاهراً اعلام عمومی میگردند و نور امیدی را در دل جوانان جویای کار ایجاد، میکند، اما ظرفیتهای خالی با سیستم لابی گری با کسانی پر میگردد که وابسته به یک قبیله و یا باند خاصی هستند
امروز فرآیندهای جذب بعضاً به صورت غیر قانونی رقم میخورد، فراخوانهایی ظاهراً اعلام عمومی میگردند و نور امیدی را در دل جوانان جویای کار ایجاد، میکند، اما ظرفیتهای خالی با سیستم لابی گری با کسانی پر میگردد که وابسته به یک قبیله و یا باند خاصی هستند و یا فرزند، داماد، عروس و یا همسر فرد خاصی اند. حتی ممکن است، به صورت صوری با 20 متقاضی جوان هم مصاحبه شود، اما نتیجه از قبل معلوم شده است و همکاران پروژهای و یا شرکای اقتصادی و سیاسی از قبل انتخاب شده اند.
این گونه شیوههای ناصواب در جذب هیأت علمی، مناسبات عجیبی را در دانشگاه ایجاد میکند، مناسبات مبتنی بر بده و بستان و حتی باز تولید یک نوع نظام سرسپردگی. فرد جذب شده تا سالیان سال باید خود را وام دار آن فرقه و یا افرادی بداند که زمینه جذب وی را فراهم کرده اند و در تمام انتخابات، داوریها، تصمیم گیری ها و پژوهشها باید حس وفاداری خود را به نمایش بگذارد، وگرنه در مراحل بعدی از حمایتهای لازم برخوردار نمیشود و متأسفانه این چرخه ناصواب مرتب تولید و باز تولید میشود و حریت و استقلال افراد در زیر چرخ قدرت له میشود.
اساتید مدعو در دانشکدهها باز بر اساس همین روابط و مناسبات خطی و سیاسی فرا خوانده میشوند. کافی است شما لیست آنها را در یک دانشکده از آموزش جویا شوید، یک دفعه حضور اعضای یک جبهه سیاسی را کلهم اجمعین یک جا میبینید و به این صورت برای آنها رزومه سازی میشود. در مصاحبههای دانشجویان دکتری نیز گاهی وضعیت بغرنج است. طفلک دانشجو نمیداند چه بگوید که از سوی عدهای طرد نگردد. هر سال تعدادی از دانشجویان قربانی رویههای ناصواب و تعصبات سیاسی میگردند، گاهی دانشجویی با رتبه 9 رد میشود و گاهی تمام تلاش به کار بسته میشود تا دانشجویی با رتبه بالای 50 پذیرفته شود و این گونه است که دانشجویان در آینده نه در کنار هم بلکه در مقابل هم میایستند و گاهی حتی ظاهر افراد، اساس قضاوت قرار میگیرد.
حوزه پژوهش متأسفانه بیش از هر حوزهای در سالهای اخیر لطمه خورده است، چه بسا اساتید نخبه ای که به علت فقدان دسترسی به منابع مالی، ایدههایشان در نطفه خفه میشود و چه بسا افرادی که به خاطر مناصب شغلی و زد و بندهای سیاسی از مواهب عظیمی برخوردار میگردند. طرحهای ملی که شش ماهه تعریف میشوند و صدها میلیون تومان را میبلعند و آخر کار از آنها صرفاً مجموعهای از مقالات و یادداشتهای پراکنده در میآید که فاقد هر گونه نوآوری یا راه حل برای حاکمیت و دولت هستند.
عملاً هیچگونه شفاف سازی درباره فرآیند جذب بودجه، نحوه هزینه کرد و رویههای نظارت و داوری نیست. پژوهشها در هیچ بانک اطلاعاتی ثبت نمیشود و مؤسسات از انتشار اطلاعات و خروجی این پروژهها استنکاف میکنند. حتی گاهی ممکن است یک طرح تکراری برای چند نهاد و پژوهشگاه به صورت ادواری اجرا گردد. گاهی یک فرد همزمان چند طرح را با هم هدایت و یا نظارت میکند و یا مشاوره میدهد در حالی که مسئولیت تمام وقت دولتی دارد و تدریس هم میکند و پایان نامه راهنمایی و مشاوره میدهد. حتی در پژوهشکدهها و جشنوارههای علمی هم دیده میشود که این افراد به همدیگر نان قرض میدهند. کتابهای همدیگر را چاپ میکنند و به همدیگر جایزه میدهند. مواردی بوده که شخصی به خاطر منصب سیاسی پروژه علمی را تعریف کرده و به دانشکده آورده و بعد خودش آن را مدیریت کرده و هزینههایش را دریافت کرده است. اینها مصادیق فساد هستند.
مناصب تصمیم گیری در دانشگاهها بعضاً نه بر اساس لیاقتهای علمی که بر اساس روابط سببی و جبهههای سیاسی تعیین میشود. چه بسا افرادی که بیش از 20 سال در دانشگاه هستند و با کوله باری از تجربه حاشیه نشین میشوند
همانطور که قبلاً هم گفتم، مناصب تصمیم گیری در دانشگاهها بعضاً نه بر اساس لیاقتهای علمی که بر اساس روابط سببی و جبهههای سیاسی تعیین میشود. چه بسا افرادی که بیش از 20 سال در دانشگاه هستند و با کوله باری از تجربه حاشیه نشین میگردند و چه رقت بار که یکی پنج سال نیست که آمده، اما با سفارش یک قبیله خاص، پلههای ترقی را با آسانسور با سرعت بالا میرود! این نکته را هم باید اضافه کنم به همان اندازه که برای بعضی از آقایان دسترسی به آسانسورهای مرئی و نامرئی وجود دارد، برای زنان همواره سقفهای شیشهای وجود دارد، که دائماً به صورت مانع جلوی ارتقای آنها را میگیرد. در بحث ارتقا، بعضیها با نمرات ناپلئونی دانشیار و یا استاد تمام میشوند و حتی دو الی سه بار در جلسه برای آنها رأی میگیرند تا آخر رأی لازم، اخذ گردد، اما ارتقای استادی دیگری به خاطر ناهمگون بودن با یک جبهه فکری سالهاست که نگه داشته شده است. نمونهها قابل پیگیری است و جالب است که هیچ قاعده و قانونی وجود ندارد.
بعداً عدهای از همین همکاران میگویند بنا بر ضابطه عمل میشود، اگر ضابطه گرایی است، چرا از شفاف سازی هراس دارید؟! چرا علیرغم منع شهرداری تهران، معاون شهردار تهران کماکان مدیر گروه جامعه شناسی است و برای اینکه این سمت را نگه دارد مجبور شده اند قانون را دور بزنند و با حکم سرپرستی شش ماهه هر بار مدیریت ایشان را تمدید کنند؟ عدم حضور مدیر گروه به علت اشتغالات در شهرداری باعث نارضایتی بسیاری از همکاران و دانشجویان شده است، اما کسی پاسخگو نیست.
حرف من این است که دانشگاه را باید از این مصیبتها خارج کرد. این شرایط غیر قابل تحمل است. فضا در چند سال گذشته به سمت یک رادیکال گرایی، انحصار طلبی و افسار گسیختگی عجیب و غریب رفته است و این فضا راه هر نوع گفتگویی را بسته است. به عنوان یک فردی که در فضایی نسبتاً مردانه کار میکنم، گاهی مجبورم برای هر چیز کوچکی مثل دیدن یک صورتجلسه یا برای جلوگیری از تضییع حق یک دانشجو که نمره اش قربانی اختلافات غیر علمی و شخصی شده است با روندهای ناعادلانه بجنگم.
فضا در چند سال گذشته به سمت یک رادیکال گرایی، انحصار طلبی و افسار گسیختگی عجیب و غریب رفته است و این فضا راه هر نوع گفتگویی را بسته است
گروههای علمی از جمله گروه جامعه شناسی در دانشکده ما همیشه از لحاظ سیاسی سعی میکردند تعادل خودشان را حفظ کند ولی در دوره اخیر مدیریتی تلاش شده تا با انتقال اساتید و یا جذب اساتید جدید این تعادل به هم بخورد تا افراد راحت تر بتوانند منویاتشان را پیش ببرند. البته مجبور شدند که به این روشها روی بیاورند. وقتی در مقام گفتگوی علمی و صریح در موضع پایین قرار بگیری مجبور میشوی از دموکراسی و رأی گیری به صورت ابزاری برای جبران استفاده کنی و به هم زدن تعادل سیاسی گروهها هم بیشتر از این بابت بوده است. تا میخواهیم بحث جدی کنیم سریع رأی میگیرند و حرفشان را به کرسی مینشانند چون مطمئن هستند که رأی گیری ها به نفع شأن است. مثلاً میگوئیماثبات کنید «همباشی» یک نوع خانواده است، اما به جای بحث کردن با رأی گیری تصویب میکنند که همباشی خانواده است! آیا این رویهها را نباید نقد کرد؟
*الان مطالبه اساسی شما چیست؟
مطالبه اصلی، شفاف سازی و برگشتن قطار دانشگاه به ریل اصلی و پایان بخشیدن به قبیله گرایی و دادن شانس مساوی و فرصتهای عادلانه به همه افراد و کاهش نزاعها و خصومت هاست! اما عدهای، خروج از این وضعیت موجود را نمیخواهند؛ دقیقاً همان کسانی که از وضعیت موجود نفع میبرند! همان کسانی که بیشترین منابع مالی پژوهش را با شرکای خود، میبلعند و پژوهش را به صورت پیمانکاری در آورده اند و به مناصب مورد نظر و ارتقا می رسند.
خیلی جالب است که در آن کلیپ دقیقاً این لفظ پیمانکاری را در مورد پژوهشها به کار میبرند! یارگیری سیاسی از همین آشفته بازار برای آنها تأمین میگردد. چه کسانی مخالف اصلاح امورند؟ همان کسانی که اراده خود را به جای قانون گذاشته اند. خوب طبیعی است که باید صدای رقیبان را در گلو خفه کرد، باید رقیب را در هم شکست و او را متزلزل کرد و نظم موجود را حفظ کرد، وگرنه منافع عدهای بر هم میخورد.
نقد من بر عدهای به شدت گران آمده است، چون این نقد طالب اصلاحات ساختاری و شفاف سازی در همه زمینه هاستاعم از حوزه پژوهش، جذب اعضا هیأت علمی، جذب دانشجو، ارتقا و واگذاری مسئولیت هاست. نقد من بر عدهای گران آمده، چون این نقد اساسی است و از گلوی یک زن خارج شده است.