بزرگنمایی:
عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: طبقه مفهوم کارآمدی برای فهم پذیرکردن موقعیت امروز ما نیست. دلیلش هم این است که این مفهوم، خاص بودگی جامعه ما را در خودش ندارد؛
به گزارش تبسم مهر، چهارمین نشست از سلسله نشستهای فهم جامعه ایرانی با عنوان «طبقه متوسط؛ واقعیت یا خیال؛ تمنای ساخت جامعه آبرومند» با سخنرانی نعمت الله فاضلی، عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عصر روزگذشته، چهارشنبه پنجم تیرماه، در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
فاضلی با اشاره به اینکه «طبقه اجتماعی» جزو مفاهیم کلاسیک علوم اجتماعی است گفت: این مفهوم باعث شده که حجم انبوهی از دیدگاهها درباره ش وجود داشته باشد. در گذشته و در جوامع مارکسیست، طبقه اجتماعی به مثابه مفهوم انتقادی بود نه مفهوم توصیفی چون میخواست مسئله جامعه سرمایه داری و تضادها را توضیح بدهد. اندیشه مارکس براساس جامعه بریتانیا شکل گرفت که در آن طبقه معنا دار بود و افراد خودشان را به یک طبقه و کلاس اجتماعی خاص متعلق میدانستند. البته به مرور زمان خود همین مارکسیستها نسبت به مفهوم طبقه اجتماعی چالشهایی پیدا کردند مثل بوردیو و ریموند ویلیامز چون به عقیده آنها از یک جایی به بعد باید سازوکار جامعه را براساس تولید فرهنگی بررسی کنیم. بوردیو گفته بود طبقه وقتی معنا پیدا میکند که منجر به کنش جمعی مشترک شود، گرامشی هم از هژمونی گفته بود و معتقد بود هژمونی یعنی از طریق فرهنگ به معنای کلی مردم را سرگرم کنیم.
وی افزود: در ایران اولین کسی که مفهوم طبقه را به چالش کشید احسان نراقی بود. او این پرسش را مطرح کرده بود که آیا اساساً ما در ایران طبقه داریم یا نه؟ چون طبقه به گروههای همگن اجتماعی اطلاق میشود و در ایران گروههای همگن اجتماعی فاقد آگاهی هستند. در نتیجه مفهوم طبقه معنایی پیدا نمیکند. به عقیده نراقی، مفهوم طبقه را تودهای ها و چپیها به کار میبرند و یک مفهوم عاریتی است نه مفهوم تجربی. به گفته او کارهایی که ما میکنیم به ما امکان نمیدهد که بفهمیم در ایران چه خبر است به بیان دیگر کارهای پیمایشی در ایران فاقد سازگاری با جامعه ایران هستند و ما نمیتوانیم با این ابزارهای روش شناسانه سلسله طبقات در ایران را تشخیص دهیم.
عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: در سالهای اخیر مفهوم اقتصاد تغییرکرده و دیگر معنایی که چند سال پیش داشت ندارد. مفاهیم دیگری مثل کار، ریسک و… هم تغییر کرده است. در چنین جهان سیارهای شده ای آیا ما میتوانیم از نظم سلسله مراتبی حرف بزنیم؟ به عقیده من طبقه مفهوم کارآمدی برای فهم پذیرکردن موقعیت امروز ما نیست. دلیلش هم این است که این مفهوم، خاص بودگی جامعه ما را در خودش ندارد؛ طبقه استعارهای است که ما در علوم طبیعی بکار می بریم چون امر طبیعی و مادی را میتوان دسته بندی و طبقه بندی کرد. همانطور که ذکر کردم در انگلستان مردم تا چندی پیش خودشان را متعلق به یک طبقه خاص میدانستند ولی در جامعه ایران ما چنین سلسله مراتب سازمان یافته ای نداشتیم چون در تصور اجتماعی ما همیشه نابرابری وجود داشته است و این نابرابری سازمان یافته نیست و مردم خودشان را به اینکه قائل به طبقه خاصی باشند نمیدانند.
وی اضافه کرد:در تخیل اجتماعی ما ایرانیان، داشتن یا نداشتن نمیتواند سلسله مراتب را شکل دهد به عبارتی از درون جامعه ما مفهوم طبقه بیرون نیامد. تحولات جدیدی که اتفاق افتاده، موقعیتی که نمیتوان آن را با طبقه تعریف بکنیم را تشدید کرده است. حال با این اوصاف اگر این مفهوم به درد ما نمیخورد پس ما باید آن را چگونه توضیح دهیم؟ کتاب ذهن بی خانمان چیتربرگر فصلی دارد که در آن از (honor) آبرو گفته است. مفهوم آبرو برای ما ایرانیان مفهوم بسیار خاص و معناداری است. برگر در این فصل از کتاب مطرح کرده که مفهوم آبرو متعلق به جوامع توسعه نیافته و غیرمدرن است در این جوامع نوعی حیثیت به فرد تعلق میگیرد که همین باعث رضایت و اعتماد به نفس او میشود. فرد آبرومند لزوماً هم با پول و سرمایه کار ندارد بلکه بیشتر چیزی است که آدم به ارث میبرد مثل سیدها در جامعه ایرانی یا ریش سفید ها در جوامع قبیلهای.
فاضلی تصریح کرد: برگر در این کتاب میگوید که در دوران مدرن این موضوع ارزش خودش را از دست داده است وبه جای آن «کرامت انسانی حقوق بشر» مطرح شده است. بوردیو هم نظراتی راجع به این موضوع دارد او در این باره از فضای اجتماعی صحبت میکند و معتقد است که افراد براساس سرمایههایشان جا پیدا میکنند. او از فضای اجتماعی حرف میزند و اینکه در جوامع جدید چطور فرهنگ منشا بازتولید و تولید تبعیض و نابرابری شده است. امروز یکی از مهمترین مسئلههای دنیا این است که خشونت نمادین گسترش پیدا کرده و رنج خشونت نمادین از خشونت فیزیکی بیشتر است. به عقیده بوردیومدرسه، فرهنگ، رسانه و… موجب گسترش این مدل از خشم شده اند.
این انسان شناس و پژوهشگر در ادامه به تحلیل جامعه ایرانی پرداخت و گفت: دوره پساانقلاب و پهلوی در ایران در دو چیز با یکدیگر مشترک هستند و آن هم اینکه هردوی اینها حس آبرو و افتخار را از شهروندان ایرانی گرفتند.آبروی اجتماعی به معنی آبرویی است که از پیوند حکومت و مردم شکل میگیرد ولی متاسفانه در ایران همه گروههای اجتماعی از تحصیلکرده تا وزیر و ورزشکار و هنرمند همگی بی آبرو شده اند و حس افتخار و غرور ندارند. دلیلش هم معلوم است ما خواستیم از کرامت انسانی حرف نزنیم چون فکر کردیم یک مفهوم غربی و انسان گرایانه (اومانیستی) است ولی از طرفی فضای ذهنی هم برای آبرو و افتخار نگذاشتیم. آبرو را به شکل تئوریک نپذیرفتیم، نهادها و بوروکراسی و نهادهای آموزشی و آموزش عالی مان هم این کار را نکردند وبه ما حس افتخار، آبرو و غرور ندادند. در چنین جامعهای گروههای خاصی مثل زنان، جوانان را نادیده و حس افتخار و آبرو را ازشان گرفتیم ودر سیاستگذاریهای فرهنگی مان برایشان جایی قائل نشدیم. در عوض الی ماشالله جلسات آسیب شناسی برگزار کردیم و به هرچیزی به چشم آسیب نگاه کردیم و همین نگاه موجب گندیده شدن آن پدیده میشود. به بیان دیگر خودمان با دست خودمان یک جامعه آسیب زده ساختیم. میلیونها پرونده آسیب شناسانه تشکیل دادیم، سیستم قضایی مان افتخار را از ما میگیرد. در توزیع و مشاغل هم گزینشهایی گذاشتیم که حس افتخار و آبرو را از افراد میگیرد، مثلاً یک فرد که فقط دوست دارد یک معلم شود را انقدر گزینش میکنیم که در نهایت فرد منصرف شود.
وی افزود: وقتی نظام شایسته سالارانه حاکم نباشد همه احساس اجحاف و همه فکر میکنند قربانی شدند بنابراین حس افتخار و غرورشان را از دست میدهند. در ایران معاصر انبوهی از سرمایهها را تولید کردیم از فرد تحصیلکرده و مقاله و رساله گرفته تا هنرمند ولی هیچکدام احساس آبرو و افتخار نمیکنند. به بیان دیگر انباشت سرمایه در حوزههای مختلف داریم ولی آبرو و افتخار خیر؛ همین میشود که امروز دیگر تحصیلات دانشگاهی به ما حس افتخار و آبرو نمیدهد این درحالیست که ما باید جامعه داشته باشیم که در آن افراد حس غرور، افتخار و آبرو کنند. نظام آموزشی ما به گفته امام (ره) قرار بود کارخانه آدم سازی شود ولی امروز تبدیل به کارخانه مدرک سازی شده است. دانشگاه امروز ماانسان مسئولیت پذیر اجتماعی تربیت نکرده است.
فاضلی درپایان اشاره کرد: برای ایجاد تغییر باید مفهوم آبرو را تعریف کنیم و آن را یک مسئله مهم بدانیم. همچنین باید بسیاری از سازوکارهایمان در نهادها و سازمانها و نظامهای آموزشی و بوروکراسی بازبینی شود.