بزرگنمایی:
آیتالله جوادی آملی به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) در پیامی با عنوان «چهل نَم از یک یَم» به بیان چهل ویژگی از ویژگیهای معرفتی و شخصیتی آن امام همام پرداخت.
به گزارش تبسم مهر، آیتالله جوادی آملی به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) در پیامی با عنوان «چهل نَم از یک یَم» به بیان چهل ویژگی از ویژگیهای معرفتی و شخصیتی آن امام همام پرداختند.
جوادی آملی در ابتدای این پیام آورده است: هزار و چهارصد سال قبل امامی ملکوتی به نام امیر مؤمنان حضرت علی بن ابیطالب علیه افضل صلوات المصلین شهیدانه به لقای پروردگار نائل آمد که هویت معصومانه آن امام همام، نه متزمّن بود و نه متمکّن، لذا هماره مظهر معبود خود خواهد بود، هرچند گوینده: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی » غریمی است که حق او ادا نخواهد شد؛ لیکن نمی از یم چشیدن، دمی مغتنم برای تشنگان کوثر ولایت است.
متن کامل پیام به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم و ایّاه نستعین
چهل نَم از یک یَم
هزار و چهارصد سال قبل امامی ملکوتی به نام امیر مؤمنان حضرت علی بن ابیطالب علیه افضل صلوات المصلین شهیدانه به لقای پروردگار نائل آمد که هویت معصومانه آن امام همام، نه متزمّن بود و نه متمکّن، لذا هماره مظهر معبود خود خواهد بود، هرچند گوینده: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی »[1] غریمی است که حق او ادا نخواهد شد؛ لیکن نمی از یم چشیدن، دمی مغتنم برای تشنگان کوثر ولایت است.
یکم. «لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَانِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْعُقُولُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ »[2]؛ خدا را فقط با قلبِ متحقق به ایمان میتوان شناخت نه با حسّ بصر.
دوم. «لَمَّا رَأَیْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِی دِینَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِهَذَا لَیْسَ یَنْسَانِی فَأَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ »[3]؛ وقتی که دیدم خدا دین فرشتهها و پیامبران را برای من اختیار نمود، دانستم مرا فراموش نمیکند، لذا دوستدار دیدار او شدم.
سوم. «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی »[4]، «سَلُونِی عَمَّا شِئْتُم »،[5] «سَلُونِی فَإِن عِنْدِی عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین »[6]، «فَاسْأَلُونِی عَمَّا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ عَمَّا کَانَ عَلَی عَهْدِ کُلِّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ »[7]، «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْت ُ وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِ رَسُولِ اللَّهِ 6»[8]؛
چهارم. حضرت امیر مؤمنان (ع) به منزلت نفس حضرت ختمی نبوت (ص) است. آیه بِهال با عبارت ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم ﴾[9] مؤید آن تنزیل و مصحّح: «إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْک »[10] خواهد بود.
پنجم. ولایت امیر مؤمنان (علیه السلام) مایهٴ کمال ایمان و اتمام نعمت الهی است: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ﴾.[11]
ششم. امیر مؤمنان (علیه السلام) با خوابیدن در بستر رسول گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) و نزول ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ﴾[12] به کمال ایثار باریافت.
هفتم. امیر مؤمنان با اطعام سهمی از افطار مختصر خود و اهل بیت (علیهم السلام) به اسیری که مشرکانه به قصد کشتن مسلمانان آمد و اسیر شد جریان حقوق بشر را رقم زد.
هشتم. امیر مؤمنان (علیه السلام) حقمدار بود، چنانکه حق نیز علی (علیه السلام) محور بود: «یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار »[13]؛ حق فعلی در مدار علی میگردد، هرچند علی (علیه السلام) از حق بالذات خلق شده است.
نهم. امیر مؤمنان (علیه السلام) قطب خلافت الهی بود: «إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی »[14].
دهم. امیر مؤمنان (علیه السلام) در اثر تنهایی و تقیّه، خلافت غیر خود را امضا کرد: «لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَهُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْها ».[15]
یازدهم. در میدان جنگ با مرکب ساده جهاد میکرد و میگفت: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی ».[16]
دوازدهم. دربِ قلعه خیبر را کند و نیز بت بزرگ هُبَل را از بالای کعبه به تنهایی به زمین انداخت.
سیزدهم. بیت المال را هر از چندی جاروب میکرد و در آن نماز شکر اقامه مینمود که حقوق امت را ادا کردم.
چهاردهم. همانند حضرت ختمی نبوت در فتح مکه بعد از پیروزی در جبهههای حق علیه باطل اعلان عفو عمومی میکرد مگر در مورد خطر.
پانزدهم. در جنگ با یاغی اموی و باغی نفاق و طاغی کفر که قبلاً آب را به روی علویان بسته بودند، با سلطه بر آب اجازه بستن آن را نداد و فرمود: «کَفَی بِالسَّیْف ».[17]
شانزدهم. اصحاب ادب، صحابهٴ فصاحت و ارباب بلاغت جملگی بر آناند که: «کلامُ علیٍّ دُونَ کَلَامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقینِ ».[18]
هفدهم. دشمنان سیاسی، نظامی و مانند آن را سرکوب میکرد؛ ولی بیآبرو نمیکرد؛ تنها دنیا را با سه طلاق از یکسو و پوشیدن جامهای آن چنان و کفشی این چنین، بیآبرو کرد: «لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا »[19].
هجدهم. مقال اصلی و رسمی امیر مؤمنان (علیه السلام) پرهیز از بیراهه رفتن و راه دیگران را بستن بود: «لَوْ لَا التُّقَی لَکُنْتُ أَدْهَی الْعَرَب ».[20]
نوزدهم. تحرّز جدّی از دو صفت در برابر مخالفان حق: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ »[21]. از وهن و دهن پرهیز داشتند.
بیستم. در صیانت بیت المال حریمی خاص داشت که هیچ کسی به آن حرم آشنا نبود. داغ کردن دست برادر خود عقیل در اثر درخواست نابجا بود.
بیست و یکم. فتنهشناسی از یکسو و کور کردن چشم آن از سوی دیگر از خصوصیتهای آن حضرت بود: «أَنَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهِ »[22].
بیست و دوم. تثلیث طریق عبادت: 1. ترس از دوزخ؛ 2. طمع به بهشت؛ 3. صلاحیت ذاتی معبود و طریق محبت بدون ترس و طمع از ویژگیهای امیر مؤمنان (علیه السلام) بود.
بیست و سوم. تبیین حقیقت مرگ و اینکه مردن، هجرت از جایی به جای دیگر است و انس وافر به مرگ داشتن، از ویژگیهای آن حضرت بود.
بیست و چهارم. همگان میدانند من لحظهای دستور خدا و پیامبر را رد نکردم و در هیچ امری نافرمانی ننمودم .[23]
بیست و پنجم. از شگفتآورترین رخداد روزگار این است: بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مردم مدینه را به یاری امیر مؤمنان (علیه السلام) دعوت کرد، مردم قیام نکردند، بعد از خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) زنی مردم را به کشتن آن حضرت (علیه السلام) دعوت کرد، قیام عمومی شروع شد العجب.
بیست و ششم. کلام امیر مؤمنان (علیه السلام) این است که سر مطهر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام رحلت روی سینه من بود و غسل و نماز آن حضرت را به عهده داشتم؛ فرشتگان کمک میکردند و از گوشم صدای صلوات آنها قطع نمیشد.
بیست و هفتم. امیر مؤمنان (علیه السلام) دَرِ مدینه علم و دَرِ مدینه حکمت نبوی (صلی الله علیه و آله وسلم) و به فرموده حضرت ختمی نبوت (ص): «أَقْضَاکُمْ عَلِیٌّ »[24]، بود.
بیست و هشتم. اثر ذاتی عمل، مختص عامل است و اثر تَبَعی آن به غیر میرسد: قال (علیه السلام): «ما أحسَنت الی احدٍ »[25] فرفع الناس رؤوسهم تعجّباً فقال (علیه السلام): ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها ﴾[26]، یعنی حرف لام مفید اختصاص است.
بیست و نهم. سرّ عدم استجابت دعا، اشتغال دل به غیر خداست: «لِأَنَّ قُلُوبَکُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَال ».[27]
سیام. امیر مؤمنان (علیهالسلام) نامهای برای شیعیان خود نوشت و مرقوم داشت: «فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ ﴾[28] وَ هُوَ اسْمٌ شَرَّفَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْکِتَابِ، وَ أَنْتُمْ شِیعَهُ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، کَمَا أَنَّ مِنْ شِیعَتِهِ إِبْرَاهِیم، اسْمٌ غَیْرُ مُخْتَصٍّ وَ أَمْرٌ غَیْرُ مُبْتَدَع ».[29]
سی و یکم. خردمندْ زمان و زمانهشناس و مالک گفتار و نوشتار و … است: «عَلَی الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَی شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه ».[30]
سی و دوم. «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه »[31]. امیر سخن فرمانروای سکوت هم خواهد بود. کلام نمادی از فعل است؛ یعنی ما فرمانروایان قیام و قعود، اعتراض و اعراض، معارضه و متارکه و بالاخره تمام فعل و ترک ما تحت رهبری ملکوتی ما انجام میگیرد و معصومانه است.
سی و سوم. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا ».[32]
سی و چهارم. در پاسخ به سوال: کَیفَ کانَ حُبُّکم لِلرَسُول 6، فرمود: «کانَ وَ الله احبّ الینا مِن أموالِنا و أولادِنا وَ أمَّهاتِنا و آبائِنا و مِن الماء البارد علی الظمأ »[33].
سی و پنجم. یَا کُمَیْلُ نَحْنُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ وَ قَدْ أَسْمَعَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله وسلم) وَ قَدْ جَمَعَهُمْ فَنَادَی فِیهِمْ … أَنَّ الْقُرْآنَ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ وَ أَنَّ وَصِیِّی هَذَا وَ ابنای وَ مَنْ خَلَفَهُمْ مِنْ أَصْلَابِهِمْ حَامِلًا وَصَایَاهُمْ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ… یَا کُمَیْلُ فَإِذَا کُنَّا کَذَلِکَ فَعَلَامَ تَقَدَّمَنَا مَنْ تَقَدَّم .[34]
سی و ششم. «أُقْسِمُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ 6 یَقُولُ لِی قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَهٍ مِرَاراً ثَلَاثاً یَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ [أداء] الْأَمَانَهَ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِیمَا جَلَّ وَ قَلَّ حَتَّی الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَط »[35].
سی و هفتم. فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی: ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾- قَالَ هُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَقْضِی لِأَخِیهِ الْحَاجَهَ- ثُمَّ یَقْبَلُ هَدِیَّتَهُ [36]. نه محتاج هدیه دهد و نه قاضی حاجت هدیه را قبول کند.
سی و هشتم. اهل برزخ از زمان میگذرند: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً ».[37]
سی و نهم. «قَوَاعِدُ الْإِسْلَامِ سَبْعَهٌ: فَأَوَّلُهَا الْعَقْلُ وَ عَلَیْهِ بُنِیَ الصَّبْرُ وَ الثَّانِی صَوْنُ الْعِرْضِ وَ صِدْقُ اللَّهْجَهِ وَ الثَّالِثَهُ تِلَاوَهُ الْقُرْآنِ عَلَی جِهَتِهِ وَ الرَّابِعَهُ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ الْخَامِسَهُ حَقُّ آلِ مُحَمَّدٍ 6 وَ مَعْرِفَهُ وَلَایَتِهِمْ وَ السَّادِسَهُ حَقُّ الْإِخْوَانِ وَ الْمُحَامَاهُ عَلَیْهِمْ وَ السَّابِعَهُ مُجَاوَرَهُ النَّاسِ بِالْحُسْنَی ».[38]
چهلم. هاتف غیب در رثای علی بن ابیطالب، امیر مؤمنان (علیه السلام) اعلان داشت: «الا تهدمت ارکان الهدی و انفصمت العروه الوثقی قتل علیّ المرتضی (علیهالسلام)».
اللهم تقبّل منّا و بلّغ ثواب ذلک إلی من هو عِدل القرآن و هم أهل بیت الوحی (علیهمالسلام) و انصر الإسلام و أهله.
بیستم رمضان المبارک 1440
جوادی آملی
[1]. نهج البلاغه، خطبه 189: «ای مردم پیش از آنکه مرا نیابید، آنچه میخواهید از من بپرسید».
[2]. الإحتجاج، ج 1، ص 209: «خدای متعال با چشم ظاهر دیده نمیشود، بلکه نور عقل با حقایق ایمان میتواند او را مشاهده کند».
[3]. التوحید، صدوق، ص 288: «چون او را دیدم که دین فرشتگان و رسولان و پیغمبران خود را از برایم برگزیده دانستم که آنکه مرا باین برگزیدگی اکرام و نوازش فرموده چنان نیست که مرا فراموش کند و به این جهت لقای او را دوست داشتم».
[4]. نهج البلاغه، خطبه 189: «ای مردم پیش از آنکه مرا نیابید، آنچه میخواهید از من بپرسید».
[5]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 12: «هر چه میخواهید از من بپرسید».
[6]. الامالی، صدوق، ص 341: «از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است».
[7]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 202. «از من بپرسید درباره آنچه تا قیامت پیش میآید و از آنچه در دوره هر پیامبری رخ داده که خدا او را مبعوث کرده است».
[8]. نهج البلاغه، خطبه 175: «سوگند به خدا، اگر بخواهم میتوانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش، و از تمام شئون زندگی، آگاه سازم، امّا از آن میترسم که با اینگونه خبرها نسبت به رسول خدا 6 کافر شوید».
[9]. آلعمران: 3 / 61: «ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود».
[10]. الکافی، ج 8، ص 228: «تو از من هستی و من از تو هستم».
[11] . مائده: 5 / 3: «امروز، دین شما را کامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام کردم».
[12]. بقره: 2 / 207: «برخی از مردم، جان خود را برای خشنودی خدا میفروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است».
[13]. الفصول المختاره، ص 135: «حق میگردد هر جا که علی (علیه السلام) میگردد».
[14]. نهج البلاغه، خطبه 3: «او میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، همچون محور سنگ آسیاب است».
[15]. طرف من الأنباء و المناقب، ص 506: «اگر پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، عمویم حمزه و برادرم جعفر برای من مانده بودند، با ابو بکر از روی اکراه و اجبار بیعت نمیکردم».
[16] . الأمالی، صدوق، ص 170: «از هر که به من رو کند، نگریزم و به هر که از من گریزد، حمله نکنم».
[17]. المحاسن، ج 1، ص 103: «شمشیر کافی است».
[18]. ر. ک: من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 603؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 24: «کلام علیJ پایینتر از کلام آفریدگار و برتر از کلام آفریدگان است».
[19]. الأمالی، صدوق، ص 620: «این پیراهن خود را بهاندازهای وصله کردم تا از وصال خجالت کشیدم».
[20]. الکافی، ج 8، ص 24: «اگر تقوی نبود، من زیرکترین فرد عرب بودم».
[21]. نهج البلاغه، خطبه 24: «در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهی و فساد غوطهورند، یک لحظه مدارا و سستی نمیکنم».
[22]. الغارات، ج 1، ص 5: «من چشم فتنه را درآوردم».
[23] . تمام نهج البلاغه، ص249.
[24]. دعائم الإسلام، ج 1، ص 92: «برترین قاضی و داور شما، علی (علیه السلام) است».
[25]. تفسیر الصافی، ج 3، ص 178.
[26]. إسراء: 17 / 7: «اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی میکنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود میکنید».
[27] . أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص 269: «چون دلهای شما به هشت خصلت خیانت میکنند».
[28]. صافات: 37 / 83: «و از پیروان او ابراهیم بود».
[29] . کشف المحجه لثمره المهجه، ص 236: «خدای متعال میفرماید: ﴿ابراهیم از جمله پیروان مکتب نوح بود﴾ (صافات: 37 / 83) و (ابراهیم) نامی است که خدای تعالی در کتاب خود آن را نامی و شریف قرار داده است و شما از شیعیان حضرت محمّد 6 هستید، همانگونه که او از شیعیان ابراهیم بود. شیعه نامی است غیر مختص و امری غیر مبتدع کلمهای نیست که به گروهی ویژه اطلاق شود و سابقه نداشته باشد».
[30]. الکافی، ج 2، ص 116: «بر خردمند است که زمان خود را بشناسد و به کار خود سرگرم باشد و زبانش را نگهدارد».
[31] . نهج البلاغه، خطبه 233: «ما امیران سخن هستیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخههای آن بر ما سایه افکنده
است ».[32]. نهج البلاغه، حکمت 437: «عدالت: هر چیزی را در جای خود مینهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج میسازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالی که بخشش گروه خاصّی را شامل است، پس عدالت شریفتر و برتر است».
[33] . تمام نهج البلاغه، ص593.
[34]. بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، ص 29: «ای کمیل ما ثقل کوچکیم و قرآن ثقل بزرگ و رسول خدا 6 به مردم رساند و آنان را گرد آورد، سپس فریاد زد … قرآن ثقل اکبر است و همانا جانشین من این (علی) و دو فرزندم از بعد ایشان از پشتشان حملکننده سفارشهایمنند اینان ثقل اصغرند… ای کمیل پس هر گاه مقام ما این باشد، پس چرا بر ما مقدم شد، کسی که مقدم شد.».
[35] . تحف العقول، ص 175: «سوگند میخورم که از پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله ساعتی پیش از رحلتش شنیدم که سه بار به من فرمود: ای ابا الحسن! امانت را به نیکوکار و تبهکار بازده، چه بیش باشد و چه کم، حتی نخ و سوزنی (امانی) را».
[36] . صحیفه الامام رضا(علیه السلام)، ص 82: «درباره کلام خدای سبحان که می فرماید: ﴿مال حرام فراوان می خورند﴾(مائده: 5 / 42) مراد کسی است که برای برادر دینی خود کاری انجام دهد و سپس هدیه او را بپذیرد ».
[37] . نهج البلاغه، خطبه 221: «هر کدام از شب و روز که در آن به سفر مرگ رفته باشند، همان برایشان همیشگی است».
[38]. تحف العقول، ص 196: «قواعد اسلام هفت شمارند: 1- خردمندی که بنیاد شکیبائی است 2- آبرومندی و راستگوئی 3- قرآن خواندن بجا و توجه 4- دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا 5- حق خاندان محمد (ص) و معرفت ولایت آنان 6- حق برادران و حمایت از آنان 7- خوش همسایگی با مردم».