بزرگنمایی:
متن پیش رو پاسخ سید محمدحسین دعائی، طلبۀ حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس به یادداشت «غلو عرفانی؛ خطری برای شریعت و عقلانیت در حوزههای علمیه» مهدی نصیری است.
به گزارش تبسم مهر، متن زیر یادداشتی از سید محمدحسین دعائی، طلبۀ حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس به یادداشت مهدی نصیری است که در ادامه می خوانید؛ متن یادداشت مهدی نصیری را با عنوان «غلو عرفانی؛ خطری برای شریعت و عقلانیت در حوزههای علمیه» از اینجا ببینید؛
انا لله و انا الیه راجعون. خبر رسید که یکی از مخالفان لَدود حکمت و معنویت ناب شیعی ـ به حکم «الناس اعداء ما جهلوا» ـ مجددا خامۀ خامی در دست گرفته و در یادداشتی با عنوانِ «غلو عرفانی؛ خطری برای شریعت و عقلانیت در حوزههای علمیه» نوشته است: «پنجشنبه مجلس گرامیداشتی برای سید هاشم حداد ـ موسوم به روح مجرد ـ در مشهد مقدس، با سخنرانی چند تن از روحانیون، از جمله امام جمعۀ موقت تهران جناب آقای صدیقی برگزار شد. ... سید هاشم حداد که در اطلاعیۀ مراسم، از او با عنوان عارف کامل شیعی یاد شده کیست و شاخصهها و اندیشههای عرفانی او کدام است؟ ... نعلبندی عوام و متوهم ... که کمترین ارزشی برای علم و فقاهت و تفکر و عقلانیت قائل نیست. ... [پیروان این جریان] برای چند انسان معمولی، مقامات خدایی و فوق مقامات انبیاء و اهل بیت علیهم السلام قائل هستند و عن قریب است که کارگاه تولید انبوه خدا و یا حداقل کارگاه معصومسازی دایر کنند و همۀ مقدسات را به بازی بگیرند. ... [این جریان] شریعت و عقلانیت را به مسلخ میبرد و مردم را مریدان گوسفندصفت خود میخواهد.»
آری! خواندن این جملات، دل هر آن کسی که از عشق به اولیاء خدا، نور ایمان، ذوق سلیم و فهم حقیقت، اندک بهرهای داشته باشد را به درد آورده و او را به عکس العمل وامیدارد:
1ـ از آنجاییکه فرد مزبور، پاسخ یادداشتهای قبلی اینجانب در نقد نگاه او به دین، حوزه، تجدد، سکولاریسم و تمدن نوین اسلامی (اینجا و اینجا) را نداد ـ همچنانکه مناظرۀ مکتوبش با استاد وکیلی (اینجا) و جناب آقای دکتر جمشیدی (اینجا و اینجا) را نیمهکاره رها کرد ـ بنده در این جوابیه، ایشان را مخاطب قرار نداده و بههیچوجه خود را برای پاسخگفتن به قلمفرساییهای سست او در بابِ «مقام انسان کامل، شاخصهای عرفان شیعی فقاهتی، هویت توحید عرفانی، معنای وحدت وجود، ماهیت فناء، مسئلۀ شادی در روز عاشوراء، حقیقت غلو و ...» که بارها و بارها توسط افراد متعدد پاسخ گفته شده است، به زحمت نخواهم انداخت؛ و البته این قول را نیز به خوانندگان محترم میدهم که در پاسخ به عدمرعایت آداب و قوانین مناظرۀ علمی از سوی ایشان در نوبتهای قبل، گفتگو با او در این نوبت را ادامه نخواهم داد.
2ـ باید توجه داشت که کتاب شریف «نور مجرد» ـ برخلاف آنچه که از سرِ بیدقتی و عدمآگاهی در یادداشت مورد بحث آمده است ـ تألیف حضرت آیه الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی، فرزند اکبر مرحوم علامۀ طهرانی رضوان الله علیه است، نه اخوی ایشان. همچنین باید دانست که بهخاطر وجود اختلافات فراوان در برداشت از سیره و سخن مرحوم علامه و نحوۀ تبیین آن، بههیچوجه نمیتوان و نباید همۀ آنچه که در این حوزه مطرح است را همسو دانسته و آنها را در کنار یکدیگر قرار داد. بر همین اساس، تذکر این نکته ضروری است که قرائت مختار نگارنده از مبانی عرفانی، فلسفی، قرآنی، فقهی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی حضرت علامه آیه الله حسینی طهرانی، همان قرائتی است که در کتاب «نور مجرد» و توسط شاگردان برجستۀ ایشان در مشهد مقدس ارائه شده است.
3ـ پخش پیام آیه الله صدیقی ـ و نه سخنرانی ایشان ـ یکی از بخشهای مراسم بزرگداشت آیه الحق مرحوم حاج سید هاشم حداد موسوی رضوان الله علیه در مشهد مقدس بود. اگر برخی اصرار دارند که این مشارکت، ناشی از آشنا نبودن ایشان با مواضع مرحوم حداد بوده است، عرض میشود که ظاهرا استاد صدیقی با مواضع مرحوم آیه الله حاج سید علی آقای قاضی رضوان الله علیه نیز آشنا نیستند! زیرا ایشان در مراسم بزرگداشت آن عارف بیبدیل که چندی قبل در مشهد مقدس برگزار شد هم حضور داشتند.
4ـ اگر آنگونه که برخی ناآگاهان و غرضورزان پنداشتهاند دلدادگی به مرحوم قاضی و متابعان ایشان ـ از جمله مرحوم حداد و علامۀ طهرانی ـ ناشی از عدمآشنایی با مواضع ایشان است، باید گفت که علاوه بر آیه الله صدیقی، ظاهرا بزرگان دیگری همچون رهبر حکیم انقلاب حضرت آیه الله خامنهای مدظلهالعالی نیز با مواضع ایشان آشنا نیستند (!) :
«ما در بین سلسلۀ علمی، فقهی و حِکمی خودمان در حوزههای علمیه ـ در این صراط مستقیم ـ یک گذرگاه و جریان خاصالخاص داریم که میتواند برای همه الگو باشد، هم برای علما الگو باشد ـ علمای بزرگ و کوچک ـ هم برای آحاد مردم و هم برای جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها کسانی هستند که به پایبندی به ظواهر اکتفاء نکردند، در طریق معرفت و طریق سلوک و طریق توحید تلاش کردند، مجاهدت کردند، کار کردند و به مقامات عالیه رسیدند؛ و مهم این است که این حرکت عظیم سلوکی و ریاضتی را نه با طرق مندرآوردی و تخیّلی ـ مثل بعضی از سلسلهها و دکانهای تصوّف و عرفان و مانند اینها ـ بلکه صرفاً از طریق شرع مقدّس، آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند. همین سلسلۀ مرحوم آقای قاضی ـ مجموعۀ این بزرگواران که از مرحوم حاج سید علی شوشتری شروع میشود ـ همهشان مجتهدین طراز اول بودند. ... شاگردانی که در درس مرحوم حاج سید علی شوشتری شرکت کردند، میگفتند ما فرقی ندیدیم بین شیخ [انصاری] و بین او؛ یعنی مقام او از لحاظ علمی و فقهی در این مرحله است. شاگرد برجستۀ ایشان، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی است که از لحاظ عرفانی و معنوی و سلوکی حقیقتاً در عرش است، یعنی عظمت مقام مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی قابل توصیف نیست؛ ایشان از لحاظ ملائی و علمی ... جزو شاگردان درجۀ یک شیخ در علم فقه و اصول بودند؛ ولی معنای سلوکی و عرفانی و توحیدی بر زندگی ایشان غلبه کرد، چون در این طریق مشی میکرد. شاگردان ایشان ـ که اساتید مرحوم آقای قاضی باشند ـ مثل مرحوم حاج سید احمد کربلائی، مرحوم حاج شیخ محمد بهاری و افرادی از این قبیل، اینها همه افرادی بودند که از لحاظ فقهی در رتبۀ بالا بودند؛ یعنی مرحوم حاج سید احمد کربلائی جوری بود که مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی احتیاطات خودش را به ایشان مراجعه میکرد و قطعاً [ایشان] در معرض مرجعیت بود؛ امّا خود ایشان امتناع کردند ـ گله کردند که چرا احتیاطات را به من مراجعه میکنید، اجتناب کردند ـ و در همین عالم معنویت بودند. ... خب، مرحوم آقای قاضی هم شاگرد اینها است. ... این یک گذرگاه فوقالعادهای است؛ گذرگاه خاصالخاص است. برای ماها از این جهت حجّت است که ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حرکت، این سلوک، این خلوص در راه خدا هست. هیچ اهل بُروز مکاشفات و مانند اینها هم نبودند؛ خب خیلی چیزها از آنها نقل شده ـ نقلیات موثقی که در مورد عجایب زندگی مرحوم آقای قاضی که به نظر ماها عجایب است نقل شده، یکی دو تا نیست؛ موثق هم هست، آدم یقین پیدا میکند از صحّت طُرقی که دارد ـ لکن اصلاً اینها در زندگی این بزرگوارها اهمیتی ندارد، نقشی ندارد. خود ایشان هم به شاگردهایشان میگفتند؛ میگفتند اگر چنانچه یک حالت مکاشفهای برایتان دست داد اعتناء نکنید، کارتان را بکنید، ذکرتان را بگویید، آن حالت خشوع را حفظ بکنید؛ یعنی مقامات اینها این است. بالاخره خیلی مهم است که شخصیتهای اینجوری احیاء بشوند، شناخته بشوند، معرفی بشوند.»[1]
«کار معنویت، کار دلدادگی به عالم معنا، در حوزه اساس کار است؛ این را باید همه توجه داشته باشیم. کمبود این معنا در حوزه به ما لطمه میزند. در حوزه بحمدلله کسانی هستند که میتوانند از زلال معنویاتی که از دل آنها سرازیر میشود ـ فقط لقلقۀ زبان هم نیست ـ همۀ ما را سیراب کنند؛ بخصوص طلاب جوان را که بیش از همه احتیاج دارند، بیش از همه هم از این بیانات آمادگی و تأثر دارند. ... شما ببینید یک نفس گرم مثل حاج میرزا علی آقای قاضی در نجف چقدر برکات درست کرد. شاگردهای مرحوم آقای قاضی هر جا که بودند، مایۀ برکت شدند؛ یک نمونهاش مرحوم علامۀ طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) که قم را روشن کرد؛ چراغ علوم عقلی را در قم ایشان روشن کرد و ادامه داد و با مشکلات ساخت. بقیه تلامذۀ مرحوم آقای قاضی و متأثرین از ایشان هر جا بودند، همینجور بود. در تهران، در آذربایجان، در خود نجف، در بروجرد، در جاهای دیگر، هر جا شاگردهای ایشان بودند، مرکز معنویت و مرکز اشعاع روحانیت بودند. نمیشود اینها را ندیده گرفت.»[2]
«آمادهسازی فضا برای رشد معنویّت و رهایی از بردگیِ شهوت و غضب در انسانهای مستعد؛ این هم یکی از آن برترین آرزوها است که غالباً به این توجّه نیست. باید فضا جوری بشود که انسانهای مستعد بتوانند در آن فضا حرکت کنند، امثال حاج میرزا علیآقای قاضیها و علّامۀ طباطبائیها و شخصیّتهای برجستۀ اینجوری به وجود بیایند؛ انسانهای والا و برتر که از این فضای مادّی توانستهاند تعالی پیدا کنند و فراتر بروند؛ یعنی فضا بایستی برای این آماده بشود. البتّه همۀ ما استعداد یک چنین چیزی را نداریم امّا در میان ما کسانی هستند که استعداد این حرکت را دارند، بخصوص در دورۀ جوانی.»[3]
«عالم عامل ربّانی و سالک مجاهد روحانی، آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی ... از جمله فرزانگان معدودی بودند که مراتب برجستۀ علمی را با درجات والای معنویت و سلوک توأماً دارا بودند و در کنار فقاهت فنّی و اجتهادی، به فقه الله الأکبر نیز که از مقولۀ شهود و محصول تجربۀ حسّی و مجاهدت معنوی است نیز نائل گشته بودند. ... هنیئاً لَهُ ما أعدَّهُ اللهُ لإولیآء اللهِ و عبادِه الصّالحین.»[4]
همچنانکه در رابطه با بیاطلاعی رهبر معظم انقلاب از محتوای کتاب «روح مجرد» (!) ـ همان کتابی که در یادداشت مورد بحث، جاهلانه و جسورانه مورد تعرض واقع شده است ـ نیز شواهدی موجود است:
حجه الاسلام و المسلمین راشد یزدی میگوید: مقام معظم رهبری در ملاقات دوم خود با علامۀ طهرانی به ایشان فرمودند: «من کتاب روح مجرد را از اول تا آخر مطالعه کردهام.» عادت حسنۀ آقا [یعنی مقام معظم رهبری] این است که هر کتابی را صالح ببینند، با دقت از اول تا آخر آن را مطالعه کرده و در پایان آن حاشیهای مینویسند. من به ایشان گفتم شما که این کتاب را مطالعه نمودهاید، نظرتان را در مورد مطالب این کتاب نوشتهاید؟ گفتند: «بله! تمام نظراتم را نوشتهام.» بنده آن کتاب را از رهبر معظم انقلاب گرفتم و رفتم تمام حاشیهها را فتوکپی کردم و برداشتم.
آقای لولاچیان [پدرخانم یکی از پسران رهبر معظم انقلاب] نیز میگوید: «من کتاب روح مجرد را دست مقام معظم رهبری مکرر میدیدم؛ از ایشان پرسیدم: آقا شما این کتاب را چندبار میخوانید؟ فرمودند: تا حالا هفت بار خواندهام!»
همچنین بهنقل از استاد رضایی طهرانی، رهبر معظم انقلاب فرموده بودند: «آقا سید محمدحسین روح مجرد را بهعنوان یک تحفه برای ما باقی گذاشتند.»
5ـ اما باید دانست که ماجرا به همینجا ختم نمیشود؛ آری! علاقه و تعلق به مرحوم حاج سید هاشم حداد قدّس سره، حکایت زندگی بزرگان بسیاری است؛ بزرگانی که هرگونه خدشهای بر اصالت و استقامت فهم آنها، علتی جز جهالت و جسارت ندارد:
«در اوقات توقّف حقیر [علامۀ طهرانی] در کربلا، چندین بار جناب آیه الله حاج سیّد مصطفی خمینی رحمهُ الله تعالَی علیه که از نجف به کربلا برای زیارت مشرّف میشدند، به منزل حضرت آقا [مرحوم حداد] میآمدند؛ و حقیر که با آن مرحوم سابقه مودّت داشتم، کراراً ایشان را در این منزل ملاقات و گفتگوهای بالنّسبه طولانی و مفید واقع میشد. از جمله کسانیکه چندیبار از نجف اشرف به کربلا مشرّف و به منزل حضرت آقا میآمدند و مذاکرات و سؤالاتی داشتند، جناب آیه الله صدیق گرامی آقای حاج سیّد عبدالکریم کشمیری دامت معالیه بودند که آن مجالس هم برای حقیر مغتنم بود؛ و از جمله کسانیکه در این سفر چندینبار، بلکه کراراً و مراراً خدمت آقا میآمدند، رفیق صدیق و حمیم و دوست شفیق و قدیمی و گرامی ما: حضرت آیه الله مرحوم شهید حاج سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی رحمهُ الله تعالَی علیه بودند که از شیراز برای زیارت أعتاب عالیات در این ایّام مشرّف شده بودند؛ و حقیر هم با حضرت آقای حدّاد یک بار در مسافرخانه کربلا به دیدنشان رفتیم. سوابق آشنایی ایشان هم با حضرت آقا از سابق الایّام بوده است و مراتب صفا و مودّت، دائم و برقرار.»[5]
6ـ یکی دیگر از علماء علاقمند به مرحوم حداد ـ که البته احتمالا او نیز گرفتار بیاطلاعی بوده است (!) ـ کسی نیست جز آیه الله شهید حاج شیخ مرتضی مطهری رحمه الله علیه:
«مرحوم مطهّری با حقیر سوابق دوستی و آشنایی دیرین داشت و ذکر مبارک حضرت آقا [مرحوم حداد] با وی کم و بیش ـ نه کاملا ـ به میان آمده بود؛ و اینک که آقا از کربلا به طهران آمدهاند ایجاب مینمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روی این اصل، بنده جناب مطهّری را خبر کردم و ایشان در بندهمنزل احمدیه دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومی ملاقات انجام شد و سؤالاتی نیز از ناحیۀ مرحوم مطهّری شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهّری شیفته ایشان شد و کأنّه گمشدۀ خود را اینجا یافت؛ و سپس مرتبۀ دیگر آمد و باز ساعتی در این اطاق عمومی بیرونی با هم سخن و گفتگو داشتند. آنگاه صدیق ارجمند مرحوم مطهّری به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتی وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت میدهند و مکان خلوت هم داریم! به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعی ندارد؛ بیاید و هر سؤالی که دلش میخواهد بکند. در بالای بام منزل اطاق کوچکی برای اثاثیه و لوازم بام معمولا بنا میکنند، حقیر مکان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتی را آقا معین فرمودند برای فردا که بیاید و ملاقات خصوصی داشته باشیم. در موعد مقرّر مرحوم شهید مطهّری آمدند و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و برای آنکه احیاناً کسی به بام نرود، حتّی از اطفال و افراد بیخبر از رفقا و دوستان، در وقت پایین آمدن، درِ بام را از پشت قفل نمودم. در اینجا مرحوم مطهّری آنچه میخواهد از ایشان میپرسد. سؤالهای انباشته و کهنه و جوابدادهنشدهای را که چون ساعت به سر رسید و آقا پایین آمدند و مرحوم مطهّری پشت سرشان بود، من دیدم مطهّری بهقدری شاد و شاداب است که آثار مسرّت از و جناتش پیداست. آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقای مطهّری و تا این ساعت هم نمیدانم. ولی مرحوم مطهّری هنگام خروج، آهسته به حقیر گفتند: این سید حیاتبخش است. ... مرحوم مطهّری ... پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدّس ... ملاقات خصوصی و خلوت خواستند که ... برگزار شد. ... حقیر از ردّ و بدلهای آنان اطّلاعی ندارم، ولی همینقدر میدانم که در این جلسه مرحوم مطهّری از حضرت ایشان دستور العمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتی به او داده بودند. ... در سفری هم که مرحوم مطهّری به أعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیّد هاشم را بنده به ایشان دادم و در کربلا دوبار به محضرشان مشرّف شدهاند؛ یک بار ساعتی خدمتشان میرسند و بار دوّم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مینمایند. ... باری، مرحوم حاج سیّد هاشم هم به مرحوم مطهّری علاقمند شده بودند و در سفر اخیر حقیر به شام که حضرت آقا هم بدانجا برای زیارت مشرّف بودند و این سفر پس از شهادت آن مرحوم بود، برای این ضایعه متأسّف بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرینَ و ألحَقَ الباقینَ بِهِم إنْ شاءَ اللهُ تَعالَی.»[6]
آری! همانگونه که ملاحظه میشود، ظاهرا باید بزرگان و اَعلام بسیاری را بیاطلاع دانست!
7ـ علیرغم همۀ شبههافکنیها، سمپاشیها و مهملبافیها، «پایبندی به قوانین و آداب شرعی» یکی از بارزترین ویژگیهای مطرح در منهاج مرحوم حاج سید هاشم حداد رضوان الله علیه است؛ و چگونه چنین نباشد، حال آنکه به فرمودۀ او: «الشَّریعَهُ مِنْ غَیرِ حَقیقَهٍ فَغَیرُ مَقْبولٍ وَ الْحَقیقَهُ مِنْ غَیرِ شَریعَهٍ فَغَیرُ مَحْصولٍ.»[7] آری:
«مرحوم حدّاد بسیار نسبت به امور شرع و احکام فقهیه متعبّد بود و محال بود حکمی را بداند و عمل نکند؛ حتّی مستحبّات و ترک مکروهات. ... ایشان بعضی اوقات در امور شرعیه از حقیر ایراد میگرفتند. یک بار فرمودند: وقتی مسح پاها را میکشی، آنها را روی جای محکمی بگذار تا مسح خوب کشیده شود؛ زیرا در صورت معلّق نگهداشتن آنها، چه بسا انسان متوجّه نیست و در این صورت دستها پاها را مسح نمینمایند؛ بلکه پاها دستها را مسح میکنند. یک بار دیگر فرمودند: آب دهان در مستراح ریختن مکروه است، چون از اجزاءِ بدن مؤمن است و نباید با قاذورات مخلوط شود؛ امّا نخامهای را که انسان از دهان در مستراح میریزد اینطور نیست؛ زیرا که نخامه از اجزاء بدن نیست، آن هم از فضولات است و خَلْط آن با سائر قاذورات اشکالی ندارد؛ و یک بار فرمودند: خوب است انسان که صدقات مستحبّه و خیرات خود را میدهد، از پاکترین اقسام اموال خودش باشد. سوا کردن مال و قسم پست و مشکوک را به فقرا دادن بالاخصّ به سادات روا نیست. اتّفاقاً این در وقتی بود که حقیر مالی را به عنوان صدقات مستحبّه و امور خیریه از ناحیه خود برای سیدی فرستاده بودم و در وقت تعیین آن، قسمت پاک و بدون شبهه را برای خود و قسمت مشتبه و مجهولُ الحال را برای آن سید انتخاب نموده بودم؛ و خدا میداند که از این عملِ من جز خود من و خدا کسی مطّلع نبود. ایشان بهواسطه این إخبار، هم مرا مطّلع بر امر پنهانی نمودند و هم دستور عمل به آیه قرآن را دادهاند که: لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.»[8]
8ـ و باز برخلاف صحنهسازیهای صورتگرفته، یکی دیگر از مشخصههای مرام عرفانی مرحوم حداد، عبارتست از: «اهتمام به رعایت حدود و دوری از شطحیات و شذوذات»:
«حضرت آقا حاج سید هاشم، طریقه حلّاج را ردّ میکردند و میفرمودند: در آنچه از او نقل شده مطالبی است که دلالت بر نقصان او دارد. از صدر اسلام تا کنون کسی به جامعیت مرحوم آقا (قاضی) نیامده است و ابداً از ایشان و یا احدی از شاگردانشان اینگونه مطالب دیده نشد.»[9]
9ـ شاید بتوان گفت خندهدارترین بخش از دروغپراکنیهای مرتبط با مرحوم آقای حداد و علامۀ طهرانی، بخش مربوط به جهتگیریهای سیاسی این دو عزیز بزرگوار است. مرحوم آقای حداد آن بزرگمردی است که با اتکاء به نورانیت، بصیرت و حقمداری خویش، در همان اوان پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میگوید:
«حقیقت اسلام تنها با ظهور و تحقق دولت کریمۀ امام زمان علیه السلام اجراء شده و گسترش مییابد؛ ولکن خداوند اسم اسلام را نیز دوست دارد و این حکومت به همین مقدار نیز مطلوب و محترم است و باید از آن دفاع کرد و آن را تقویت نمود.»[10]
و جالب توجه آنکه اتفاقاً این دیدگاه ـ بهحسب ظاهر ـ به دیدگاه منتقدِ مرحوم حداد در یادداشت مورد بحث ـ مبنی بر عدم امکان دستیابی به حد نصاب جامعۀ مطلوب دینی در عصر غیبت ـ نزدیک بوده و اگر انتقادی به آن وارد باشد، این انتقاد پیش و بیش از آن، به دیدگاه شخص منتقد وارد است.
همچنین در بخشی از یادداشت مورد نظر، به نقل از فرزند دوم علامۀ طهرانی آمده است: «یکی از رفقا نقل میکرد همین جناب آقای آشیخ صدرالدین حائری ... ایشان رفته بودند در پیش مرحوم آقای خمینی گفته بودند که: آقا اگر میخواهید این کار به سامان برسد، باید این پرچم را بدهید به دست آقای آسید محمد حسین. ... یعنی چی؟ یعنی آقا با این که پرچم تو دست شما باشد کار به سامان نمیرسد. این را همه میدانند.» جدای از ضرورت تلاش برای کشف حقیقت این ماجرا، بر فرض آنکه این نقل دقیق بوده و عینا همین اتفاق افتاده باشد، چیزی بیش از دیدگاه شخصی جناب آقای حائری و ناقل مرحوم از آن قابل استفاده نیست. اما نظر علامۀ طهرانی قطعا امر دیگری است:
«ما [علامۀ طهرانی] بعضی اوقات خدمتشان [رهبر فقید انقلاب قدّس سره] مشرف میشدیم. در یکی از شبها به ایشان عرض کردم: ما تا به حال روی اسلام تبلیغ میکردیم؛ ولی دیگر از این به بعد گویی اسلام در شما متمرکز شده است و باید روی شما کاملاً تبلیغ کنیم.»[11]
«مردم ایران هم که با آیه الله خمینی بیعت کردند برای حکومت ... از آن به بعد مجتهدین دیگر از نقطهنظر مدارک شرعی نمیتوانند با ایشان در امور حکومتی مخالفت کنند. گرچه آرائشان در مسائل شرعی و فهم از آیات قرآن و اخبار و أمثال آن محترم است، امّا در مسائل سیاسی و اجتماعی و آن مسائلی که راجع به حکومت اسلام است و حکومت را حکومت واحد میکند، باید تابع حاکم باشند؛ و دیگر اظهار آراء و نظریههایی که نسبت به این حکومت تزلزلی میآورد و شکستی وارد میکند، برای آنها ممنوع و این باب بر همۀ آنها مسدود است. ... مثلاً اگر حاکم دستور داد که بروید برای جنگ، بر همه واجب است به جنگ بروند و به نحو وجوب کفائی، یعنی باندازه مَن بِهِ الکفَایه باید به جنگ بروند، تا آنجایی که اعلام کنند دیگر محتاج نیستیم ... ؛ و بنده در همین مدّت حیات آیه الله خمینی بارها به رفقا گفتم که: اگر ایشان بر خود من هم بهعنوان وجوب تعیینی امر کنند که برو به جنگ! من میروم. چرا؟ چون اینجا نظر شخصی نبایستی اعمال بشود؛ نظر شخصی در اینکه آیا این جنگ صلاح هست یا نیست؟ کی شروع شده؟ کی باید تمام شود؟ کجا خوب بود صلح میشد؟ و أمثال آن؛ اینها مسائل و نظرهایی است که برای انسان هست و چه اشکالی دارد که برای همه هم باشد. امّا در تصمیمگیریها و موارد تقاطعِ انظار، انسان باید تابع باشد؛ عملاً اگر تخلّف کند، مجرم است و گناهکار.»[12]
«انسان باید تمام این مسائل را مو به مو عمل کند، تا با هوای نفس خدای ناکرده آمیخته نشود؛ من و تویی پیش نیاید. اگر ریاست بدست تو نیفتاد و بدست او افتاد، خوش به حالت که بدست تو نیفتاد اگر بدست تو افتاده بود چطور میشد؟ خدا را شکر کن حالا که او مسئولیت را پذیرفته است و بار را تحمّل کرده است تو هم اگر در اخلاص و نیت خود صاف و صادق باشی چه فرقی میکند، کار بنام تو باشد یا به نام او، مسلمین دارای عزّت و سعادت بشوند، از زیر پرچم کفر بیرون بیایند، پرچم اسرائیلی بر سرشان نباشد، پرچم آمریکائی نباشد پرچم روسیهای نباشد، عمدۀ مطلب این است.»[13]
«والد معظم رضوان الله علیه ... با برخی از دوستان قدیمیشان که شمهای از ... [فعالیتهای سیاسی ایشان] را بیان کرده و سعی داشتند ایشان را در سالهای پس از انقلاب، خصوصاً پس از رهبر فقید انقلاب مطرح کنند، در سالهای آخر عمر قطع ارتباط نموده و به حقیر فرمودند: بنده دیگر با ایشان ملاقات نمیکنم. ایشان نباید دربارۀ بنده چیزی ابراز میکردند؛ و فرمودند: ما همیشه دنبالهرو و تأییدکننده هستیم و نمیخواهیم جلودار و رئیس شویم.»[14]
و شاید بتوان گفت بهترین پاسخ به کسانی که مرحوم علامۀ طهرانی رضوان الله علیه را در تقابل با انقلاب معرفی میکنند، همان پاسخی است که رهبر معظم انقلاب بیان فرمودهاند: «چه غلطها!» در دیدار غیررسمی اعضاء بیت مرحوم علامه با رهبر معظم انقلاب (برگزارشده در 9 فروردین 1397 در مشهد مقدس) یکی از حاضران خطاب به رهبری میگوید: متأسفانه بعضی آقایان، مرحوم علامۀ طهرانی را ضد انقلاب میدانند و اگر حمایتهای شما نبود، کار بر ما سخت میشد. رهبر معظم انقلاب با شنیدن این سخن بهشدت متغیر شده و میفرمایند: «غلط کردند! چطور میشود من به آقای طهرانی ارادت داشته باشم و ایشان ضد انقلاب باشد؟! چه غلطها!»
10ـ این بود شمهای از شاخصههای جریانی که در یادداشت مزبور از آن با عنوان «یک جریان غالی خطرناک برای شریعت و عقلانیت در حوزههای علمیه» یاد شده و ضمن اشاره به مبارزۀ علماء پیشین با امثال آن، از گرایش جوانان به آن احساس خطر میشود! آری! حقیقتا ای کاش بزرگانی همچون خواجۀ طوسی ـ استاد علامۀ حلی و صاحب کتاب تجرید الاعتقاد ـ در میان ما بودند و با میدانداری خویش، اجازۀ این جهلفروشیها و جسارتورزیها را نمیدادند؛ همان عالم نامداری که در پاسخ به نامۀ صدرالدین قونوی ـ شاگرد ابنعربی ـ مینویسد: «أتانی کتابٌ ما أراه مشابها / لغیر کتاب الله من سائر الکتب / أتی من إمام نورَّ الله قلبه / و صیَّر مرفوعاً لَدَی سرِّه الحُجُب. خطاب عالی مولانا، إمام معظم، هادی الامم، و کاشف الظلم، صدر المله و الدین، مجد الاسلام و المسلمین، لسان الحقیقه، برهان الطریقه، قدوه السالکین الواجدین و مقتدی الواصلین المحققین، ملک الحکماء و العلماء فی الارضین، ترجمان الرحمن، افضل و أکمل جهان ـ أدام الله ظله و حرس وَبلَهُ و طَلَّه ـ ، بخادمِ دعاء و ناشر ثناء، مریدِ صادق و مستفیدِ عاشق، محمد الطوسی رسید، بوسید و بر سر و چشم نهاد و گفت: از نامه تو مُلکِ جهان یافت دلم / در لفظِ تو عمرِ جاودان یافت دلم / دل مرده بُدم، چو نامه برخواندم من / از هر حرفی هزار جان یافت دلم.»
بهراستی این چه روحیهای است که میتوان با تکیه بر آن، تمامقد در مقابل منویات و تصریحات رهبر حکیم انقلاب و زعیم حوزههای علمیه در دوران معاصر ایستاد و علیرغم تأکیدات چندبارۀ ایشان بر ضرورت الگوگیری از بزرگان مکتب عرفانی نجف، از گرایش جوانان به این جریان، با عنوان خطری برای حوزههای علمیه یاد کرد؟! عجبا از این همه بیادبی، کجفهمی، جهالت و جسارت! آری! حقیقتا خطر برای حوزههای علمیه چیزی نیست جز همین روحیه و روحیههای مشابه آن.
البته این نکته نیز گفتنی است که در متن این همه اندوه بابت هتک حرمت اولیاء خدا، آنچه که بر فضای ذهن و دل ما غلبه دارد، چیزی نیست جز امیدواری و سرور. چرا که مرحوم آیه الله قاضی به مرحوم حداد فرموده است: «روزی ای سید هاشم بیاید که از اطراف و اکناف بیایند و عتبه درت را ببوسند»[15] و ما اکنون تحقق این پیشبینی الهی را شاهدیم. آری! مراسم روز پنجشنبه در مشهد مقدس و دیگر پدیدههای مشابه آن، چیزی نیست جز عتبهبوسی مرحوم حداد؛ همان اتفاق مبارکی که به فضل خدا و به کوری چشم دشمنان، روز به روز بر کم و کیف آن ـ علی الخصوص در میان طلاب جوان ـ افزوده شده و کینهورزیهای نااهلان، جز به شکوفایی و رشد بیش از پیش آن نخواهد انجامید، ان شاء الله.
و چه زیبا و گویاست، سخن پایانی مرحوم علامۀ طهرانی در توصیف مرحوم حداد رضوان الله علیهما:
«ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وَهم / و ز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم / مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر / ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم. نگویید این بیت را شیخ سعدی دربارۀ خدا به کار برده است؛ چگونه من آن را درباره حدّاد بکار میبرم؟! مگر حدّاد خداست؟ وَ الْعیاذُ بِاللَه. حدّاد عبد خداست؛ بندۀ خداست. ما نتوانستیم حقیقت عبودیت و فنای حدّاد را در ذات خدا دریابیم. ما حدّادِ در مقام عبودیت و واقعیت عبودیت را نشناختیم و نتوانستیم در این رساله هم معرّفی کنیم. و ناچار در خاتمه باید توسّل پیدا کنیم به خطبه أمیرالمؤمنین علیه السّلام که در انتقال حضرت رسول أکرم صلّی الله علیه و آله از حضرت آدم نَسلا بَعدَ نَسلٍ تا وقتی که متولّد شدهاند، ایراد فرمودهاند؛ و در ضمن این خطبه به خداوند عرضه میدارد: سُبْحَانَک! أَی عَینٍ تَقُومُ نُصْبَ بَهَآءِ نُورِک، وَ تَرْقَی إلَی نُورِ ضِیآءِ قُدْرَتِک؟! وَ أَی فَهْمٍ یفْهَمُ مَادُونَ ذَلِک إلَّا أَبْصَارٌ کشَفْتَ عَنْهَا الاغْطِیهَ وَ هَتَکتَ عَنْهَا الْحُجُبَ الْعَمِیهَ! فَرَقَتْ أَرْوَاحُهَا إلَی أَطْرَافِ أَجْنِحَهِ الارْوَاحِ فَنَاجَوْک فِی أَرْکانِک وَ وَلَجُوا بَینَ أَنْوَارِ بَهَآئِک وَ نَظَرُوا مِنْ مُرْتَقَی التُّرْبَهِ إلَی مُسْتَوَی کبْرِیآئِک فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَکوتِ زُوَّارًا وَ دَعَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّارًا؟! پاک و پاکیزه و مقدّس و منزّه میباشی تو بار پروردگارا! کدام چشمی است که بتواند بایستد و پایدار باشد در مقابل بهاء و حسن و ظرافت نور تو و بالا برود به سوی تابش إشراق قدرت تو؟! و کدام فهمی است که بفهمد جلوتر از آن را؟! مگر چشمهایی که تو از روی آنها پرده برانداختی و از آنها حجابهای جهالت و غوایت و کبر و ضلالت را پاره نمودی! بنابراین بالا رفت جانهایشان به سوی بالها و جناحهای ارواح قُدس. پس تکلّم کردند با تو در پنهانی و مناجات کردند در ارکان و اسماء کلّیهات (که بدانها عوالم را ایجاد فرمودی) و داخل شدند در میان انوار بهاء جمال و جلالت و نگریستند از نردبان خاک و محلّ ارتقاء تربت پاک به سوی مکان گسترده (بام) کبریای تو. پس آنان را اهل ملکوتت، زائران و به لقاء پیوستگان نامیدند و اهل جبروتت، مقیمان و ساکنان حضرتت خواندند.»[16]
[1] 26/4/91 ـ بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیتالله سید علی قاضی (قدّس سرّه)
[2] 2/8/89 ـ بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبۀ حوزه علمیه قم
[3] 7/3/97 ـ بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
[4] بخشهایی از پیام مقام معظم رهبری بهمناسبت رحلت مرحوم علامۀ طهرانی
[5] روح مجرد، ص 309
[6] روح مجرد، از ص 159 تا ص 164
[7] نور مجرد، ص 474
[8] روح مجرد، ص 108
[9] روح مجرد، ص 462
[10] نور مجرد، ج 1، ص 306
[11] وظیفۀ فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام، ص 234
[12] وظیفۀ فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام، از صفحۀ 366 تا صفحۀ 388
[13] وظیفۀ فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام، ص 379
[14] نور مجرد، ج 3، ص 146
[15] روح مجرد، ص 685
[16] روح مجرد، ص 687