بزرگنمایی:
نوستالژیک شدن امور اکنونی، از وجهی به معنای تهیشدن امر کنونی از محتوای قابل دسترس برای همین زمانه است؛ واقعا نسبت فرهنگی ایرانیان امروز با نوروز در جامعه کنونی ما چیست؟
به گزارش تبسم مهر در سالهای اخیر نوروز برای حجم عمدهای از ایرانیان، بویژه طبقات متوسط شهری و بالاخص تهرانیها وجهی نوستالژیک و یادبودی پیدا کرده است. به این معنا که مراسم نوروز ارتباطش را با اکنونیت و زمان حال تا حد زیادی گسسته، و بیشتر شکلی از گرامیداشت مراسمی سنتی به خود گرفته است. برای این دسته از ایرانیان، نوروز کم و بیش قابل تحویل و تقلیل به لحظهای است که در آن سال تحویل میشود و جز این اگر هم معنای مازادی داشته، این معنا در پیوند با گذشته قابل فهم است.
اساساً نوستالژیک شدن امور اکنونی، از وجهی به معنای تهیشدن امر کنونی از محتوای قابل دسترس برای همین زمانه است؛ به عبارت دیگر از آنجا که آدمی موجودی در پی معنا است، وقتی نتواند برای امری حاضر معنایی امروزی-اکنونی دست و پا کند، به دنبال معنای یادبودی و نوستالژیک در آن میگردد تا لااقل خود را در فرایندی نبیند که در آن دارد «برای هیچ، بر هیچ میپیچد»!
میزان دلبستگی اکنونی و ارتباط درونی و اینجایی طبقات متوسط ایرانی به نوروز و سطح معناداری آن برای مردمان امروز را هم میتوان در نوع پیامهای تبریکی که در این ایام برای هم میفرستند، دید و هم در طرز تعهدشان به انجام کنشهای غیرآگاهانه یادبودی، که در قیاس با پذیرش سبک زندگی مدرنیزهشدهشان گاه تناقضبار به نظر میرسد.
پیامهای این ایام پر از اشعار کلاسیک با محتوای بهار و نوروز و باغ و بلبل و شکوفه و غیره است، در حالی که این فرم و واژگان ادبی و محتوای گل و بلبل، در طول سال (ایامی غیر از نوروز) به کلی فاقد هرگونه ارزش معنادار حتی برای اهل شعر و شاعری تلقی میشود. به عبارتی، در حالی که در طول سال بیشترین اشعاری که میان طبقات متوسط شهری و خصوصاً تهراننشینان در شبکههای احتماعی ارسال میشود یا توسط آنها به اشتراک گذاشته میشود از شاعرانی چون شاملو و فرخزاد و سپهری و براهنی و نرودا و قبانی و حکمت و … است، در ایام نوروز گرایش به ارسال اشعار خیام و حافظ و رودکی و فردوسی دیگر کلاسیکها و کهنالگوهای شاعری در تاریخ ادبیات فراسی سر به فلک میکشد. در این زمینه کافی است گسست عمیق ادبیاتی ایرانیان شهرنشین در دوره کنونی و اکنونیشان را با ادبیات کلاسیک و کهن فارسی مد نظر قرار دهیم و دریابیم که کنش فراگیر رجوع به چنین اشعار کهنی در روزهای ابتدایی سال، برای ایرانیان مدرن، تا چه حد نشانگر نوستالژیک و یادبودیشدن نوروز به معنای امری است که در هر زمان (حتی دوره مدرن) باید به مثابه امری نو تلقی میشد تا ماهیت اصیل خود را بازمییافت.
از سوی دیگر کاربرد پربسامد واژگانی چون «نوروز باستانی»، «اهورا مزدا»، «زرتشت»، «عید کهن»، «سنت» و غیره در پیامهای تبریک نوروزی نشانگر دلالتهای ناخودآگاه ایرانیانی بر این امر معنادار است که آنان عموماً نوروز را در وجه نوستالژیکش گرامی میدارند و برای روزهای معدودی تلاش میکنند نشان دهند چقدر به سنتهای بومی و ملیشان پایبند و از این جهت تا چه حد اصیل، تاریخی و از این طریق مملو از پرستیژ فرهنگی هستند. این در حالی است که پس این چند روز، یعنی فاصله گرفتن از آن «آنِ و لحظه نوستالژیک» (تحویل سال) همه تلاشها معطوف زدودن نمادها، نشانهها و دالهای فرهنگ بومی و سنتی و ملی میشود تا در حرکتی یکدستکننده، همگان به شکل هم و از بیخ و بن مدرن جلوه کنند. در این تقابل آنچه اصالت دارد، قطعاً امر تکرارشونده در امروز و اکنون است، نه امری چند روزه که به مثابه یک گسست نمایشی و از این نظر غیراصیل در قالب آئین نوروز باستانی سر بر میآورد، اوج میگیرد و به سرعت فرو مینشیند.
2
نوروز در سالهای اخیر برای طبقه متوسط شهرنشین ایرانی، بیش از هر چیز تبدیل به «تعطیلات» و «هالیدی» شده است؛ این در حالی است که نوروز در معنای سنتی آن با حضور در خانه پیوند داشت و بچهها خود را در خانه بر گرد پدران و مادران و به طور کلی محور خانه و خانواده حاضر میکردند و در این حضور بر اصالت پیوندهای خانوادگی تاکید میکردند. اما امروزه ایرانیان عموماً شهری شده، حتی پیش از نوروز و هنگام تحویل سال از خانهها بیرون میزنند و صرفاً از تعطیلات استفاده میکنند. بر این مبنا «عید» که از ریشه «عود» به معنای بازگشت بود و در آن تلاش میشد به ریشهها و اصلها بازگشت شود، امروزه تقریباً معنای خود را در فرایند گذار، گذراندن یا حتی از سر گذراندن از معنای نمادین کهناش تهی شده و کمتر کسی به آن، یا در آن «باز میگردد»! بویژه در دل کمرنگ شدن دید و بازدیهای فک و فامیل در فرایند شهری شدن کنونی، در عید نورزو عموم طبقات متوسط ایرانی برای گذراندن تعطیلات و از سر باز کردن پیوندهای پیشین (شاید پیوندهای چند روز یا چند ماه پیش) به راه میافتند و فارغ از جایی که به آن تعلق دارند دورهای کوتاه را سپری میکنند.
تهی شدن معنای درونی نوروز در بین ایرانیان را میتوان از طریق نشانههای دیگری هم پیگیری کرد؛ مثلاً پیوند و بازگشت به طبیعت را در نظر بگیرید؛ سفرهای نوروزی ایرانیان بیشماری که به کشورها و شهرهای مدرن منطقه یا حتی اروپایی صورت میگیرد و معنایی نمادین از پرستیژ یا لاکچری بودن به خود گرفته است، از آنجایی که عموم این شهرها بواسطه جذابیت تکنیکال و پر زرق و برق مصنوعشان برای ایرانیان عاشق نوروز جذاب هستند، نه پیوندی با بازگشت به اصل دارد، نه پیوندی با طبیعتگرایی نهفته در نوروز.
این نشانهها دلالت بر نوعی از تعارضات درونی نسل جدیدی از ایرانیان دلالت دارد که هم میخواهد سر سفره هفتسین شأن قرآن و دیوان حافظ باشد و هم بتوانند در لحظه سال تحویل در فلان بار یا کاباره در ترکیه کمی لبی از مایعات ممنوعه تر کنند و با معشوقهگان یا همسرانشان کمی تانگو برقصد. هم دوست دارد در لحظه تحویل سال با پدربزرگ و مادربزرگ پیرشان سلفی بگیرد، و هم بتوانند چند سلفی نادر و رشکبرانگیز با بلندترین برج دنیا، برج خلیفه در دبی یا در ترن هوایی وحشتآور فلان شهربازی اروپایی داشته باشند. هم میخواهد قطعاتی از تاج اصفهانی و علینقی وزیری با مضمون بهار و نوروز که از قضا قطعاتی پر از خشخش باشد و نشان دهد که از صفحات گرامافون ضبط شده را به اشتراک بگذارند، و در عین حال دوست دارند در باکو و آنتالیا و دبی و… در یک کنسرت پر از رقص نور و شور و هیجان با حضور فلان خواننده لسآنجلسی شرکت کند. بدین ترتیب هم ایرانی طرفدار سنت و امر باستانی باشند، هم در غیر از ایران، جزو مدرنترین ها و لاکچریترینها به شما بیایند. هم با در اختیار داشتن و کالا کردن سنتیترین چیزها و نمادها، عمیق و سنگین جلوه کنند، هم کول و لوس و بیش از حد خوشحال به شمار بیایند.
3
نوروز و آئینهای آن عمیقاً اجتماعی و جمعی بوده است، از دید و بازدیدهایش بگیرید تا جشنهای عمومی و رقص و آوازها و عیدی دادنها و طبیعتگردیهایش؛ همه و همه به کار تعمیق بنیانها و روابط اجتماعی جوامع سنتی میآمدند. اما امروز چه؟
بسیاری از ایرانیها بویژه مردمان طبقه متوسط و مرفه شهری امروز که نزد آنها نوروز به هم به امری صرفاً نوستالژیک بدل شده و هم به «تعطیلات» و «هالیدی» تقلیل یافته است، در فرصت چند روزه تعطیلات نوروزی به سفرهایی میروند که عموماً فاقد ابعاد و جنبههای جمعی و اجتماعی است.
از یک سو این سفرها در بسیاری از موارد با منطق «ترک منزل برای پیشگیری از هجوم مهمانان نوروزی به خانه» گره خورده و همه ما هر قدر هم که رسانهها بخواهند واقعیت را انکار کنند یا فضای فرهنگ عمومی را «گل و بلبل» نمایش دهند، میدانیم که با وجود وضعیت بد اقتصادی و تکلف و تجمل بالای پذیراییهای ایرانیان از یکدیگر، چقدر این منطق در ایام نوروز به کار خانوادههای ایرانی میآید و اتفاقاً بسامد بالایی هم یافته است. آنچه در اینجا محل توجه است همین کنش غیرجمعی و غیراجتماعی این سفر کردنها است، نه اشاره به یک امر مذموم اخلاقی اجتماعی نزد ایرانیان؛ چه بسا با وضعیت اقتصادی موجود، بتوان حتی تفسیری شدیداً اخلاقی از منطق و تصمیم آنها مبنی بر «ترک منزل برای پیشگیری از هجوم مهمان» ارائه داد.
از سوی دیگر این سفرها کمتر با نیات تعمیق روابط اجتماعی از رهگذر دیدار با اقوام و دوستان و آشنایان و… رقم میخورد، چه بسا بسیاری از اعضای طبقات مذکور در این سفرها به دنبال «جای دنجی» هستند که بیمزاحمت دیگران - حتی فامیلهای اهل مناطق مقصد - بتوانند خوش باشند.
از همین جاست ظهور و بروز پدیدههای امروزی از جمله «ویلای شمال»، «کلبهی کوهستانی»، هتل در «ییلاق!» «چادرهای مسافرتی»، «جایی دنج در کوه و جنگل و ساحل» و غیره. همه اینها نمایانگر نوعی فردیت فزاینده در بطن زندگی بورژوایی در ایران است، که حتی در نوروز به مثابه یک «سنت باستانی اجتماعی» هم تلاش میشود پی گرفته شود و در واقع آن فردیت بورژوایی با تهی کردن یک سنت باستانی اجتماعی خویش را هم یک سوژه مدرن و لاکچرینشان میدهد و هم اهل احترام و تفاخر به نمادهای سنت و دوره شکوهمند باستان! در دل این نمایش فراگیر و حاوی نمادهای متعارض ما با کلی سلفی و عکس نمایشی از مناطق بومی و روستایی و با انسانهای بومی و روستایی که لباسهای محلی به تن دارند، مواجه میشویم که در یک فرایند ابژهساز، همه چیز را به ابژههای تفاخر نمایشی بدل میکند. جالبتر آنکه این فردیت بورژایی ضمن ارائه این نمایش، خود را به عنوان سوژه مهربان و اجتماعی و علاقمند به دیگران، حتی علاقهمند ابژههای بومیِ عموماً از نظر او «بدبخت و بیچاره» مطرح میکند و بازار تبلیغات لاکچریستیاش را داغتر و تکمیلتر میکند. اما فهم اینکه این کنش نمایشی تا چه میزان متناقض، مبتذل و از ریخت افتاده است، چندان دشوار نیست؛ ما با کسانی مواجهایم که از ابتدا و خودآگاهانه با نیت یافتن «جای دنج» برای رهایی از شر «دیگری نزدیک» فرار میکند و حالا ناخودآگاه از شر فردیت خویش از «دیگری دور» که هیچ پیوندی با او ندارد، صرفاً با نگاهی ابزاری، ابژه و خود را انسانی اجتماعی و همراه و همپیوند با دیگران جلوه میدهد.
نوروز در هیچ کجای تاریخش و در هیچ نقطهای از سرزمین بزرگ ایران، به اندازه امروز و اینجا، محل بروز تناقضات جمعی و از این نظر محل تاملات تراژیک در خصوص سرنوشتمان نبوده است.