گلچین زیباترین اشعار ولادت حضرت زهرا (س)
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - گلچینی از بهترین اشعار شاعران کشورمان در مدح حضرت زهرا (س) را در گزارش زیر مشاهده کنید.
تبسم مهر - گلچینی از بهترین اشعار شاعران کشورمان در مدح حضرت زهرا (س) را در گزارش زیر مشاهده کنید.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان ، همزمان با فرارسیدن ولادت حضرت زهرا (س) و پاسداشت مقام مادر و روز زن، بسیاری از شاعران کشورمان ابیاتی را در وصف این بانوی مکرمه و مادر سرودهاند که در زیر به بهترین این اشعار اشاره شده است.
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیهی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه میشود آخر تورا کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر… سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما میخورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر میگویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوتهَی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانهی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خستهی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد
ز. هر دیار اگر لحظه ایی عبور کنی
تو روح عاطفه ایی… گرچه من گنه کارم
مرا مباد ز. خود لحظهای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایهی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحم
که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود…
ز. دیدههای پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز میآید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانهی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد
صدای هر تپش قلب توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکرها منظم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشه ایی ز. نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیدهی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوهی تو
میان قامت زینب. تو را مجسم کرد
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار. خونِ تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
قاسم نعمتی
دوباره فاصله افتاده بین فاصلهها
نسیم یاس رسیده میان سلسلهها
دوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى. عالم براى نافله ها…
به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافلهها
تویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئلهها
مرا براى غلامىِ خود حسابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
به معجزات تو بانو نگاه باید کرد
و چشم هاى مرا فرش راه باید کرد
من از تو غیر تو بانو مگر چه میخواهم؟
بدون عشق تو عمرم تباه باید کرد
اگر پرستش تو اشتباه باشد هم
خوشم به این نظرم اشتباه باید کرد
اگر که سجده به پاى تو کفر هم باشد
بر این عقیده ام اصلاً گناه باید کرد
مرا غلامِ غلامانِ خود خطابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
فرشتهها همه مدهوش ربناى تو
ملائکه همه محتاج یک دعاى تو
زمان خلقت آدم خدا سفارش کرد
شفاعت همه باشد به دست هاى تو
خدا کند که مرا از قلم نیندازى
منم اسیر شهیدانِ کربلاى تو
براى حضرت حق عین و شین و قافى تو
به روى عرش معلاست رد پاى تو
مریض عشق تو هستم ولى جوابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
تو مرد بودى همیشه به پاى شیر خدا
تو وقف کردى خودت را براى شیر خدا
نبود غیر تو محرم به راز هاى على
ندید غیر تو کس گریه هاى شیر خدا
تو یاد دادى به ما پشت حق بمانیم و
فداى حق بشویم.. اى فداى شیرِ خدا
چه آمده به سر مرتضى؟ فقط نه سال؟
هرآنچه خاک شما شد…بقاى شیرخدا
شبیه شمع مرا ذره ذره آبم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
آرمان صائمى
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است
باز هم رایحۀ فصل بهار آمده است
ماه,، چون مُهر شده جانب منبر رفته
سورۀ شمس، به مهمانیِ کوثر رفته
سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است
بر رکابِ نبیالله، نگین آمده است
نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید
روی دستان پدر، مادر سادات رسید
بین گهواره که صدیقۀ اطهر باشد
وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد
دخترم، محشر کبراست بدانید همه
سایهاش بر سرِ دنیاست بدانید همه
راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه
اصلاً او امّابیهاست بدانید همه
و نوشتند که انسیۀ حورا باشد
او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد
طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او
بوسه دادن به رسول است، نماز شب او
نام او فتح مبین است که قرآن فرمود:
شأن زهرای مرا سورۀ انسان فرمود:
نورسیدهست، ولی بوده از اول با من
علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟
باغبان بودهام و فاطمه گلشن بوده
فاطمه، خاصترین معجزۀ من بوده
بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد
عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد
علی از راه رسیده به مبارک بادش
خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش
پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد
اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد
عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید
جبرئیل آمده، در گوش نبی میگوید:
نور تابنده به نور ازلی میآید
چقدَر فاطمۀ تو به علی میآید
کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده
در سراپای علی دست خدا را دیده
روی دستان یدالله، خدا تابیده.
چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده
هدیه انگار که از باغ جنانش آمد
مدح صدیقۀ کبری به زبانش آمد
باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد
مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد
او رسیدهست که افلاک، پر از لبخند است
نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است
گرچه پیداست، ولی جلوۀ مستور شده
فاطمه نورٌ علی نورٌ علی نور شده
او که قبل از همه امضای بلا را داده
چقدَر غصّۀ شیعه به دلش افتاده
«شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد
اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد
سیل میخواستم و بارش نمنم آورد
مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد
حمید رمی
جهان بدون توای آفتاب عالم تاب!
به کورِ تشنه شبیه ست در کویرِ سراب
تو کوثرآمدِ لطفی، از ابتدای حیات
بشر به خیر تو محتاج,، چون گیاه به آب
به آستانهی فهم توای سریرهی قدر!
نمیرسد مگر اندیشهی اولوالاباب
تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود
نیافت واژهی در شأن، ذهنِ مضمون یاب
دری خدا به مقامت گشود، لفظ کثیر
به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب
تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند
شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب
تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان
شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب
تو آن ستارهی صبحی که چشم شبزدگان
ندیده اند هنوزت به جهدِ اسطرلاب
چه مُهرها که به نام تورّم آمده اند
به پای تو بنشانند بوسه در محراب
بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست
که عکس باغ جنان را گرفته اند به قاب
به احترام تو باید تمام قد برخواست
که سیرهی نبوی میکند چنین ایجاب
تو کیستی؟ که هم انسیهای و هم حورا
تو کیستی؟ نرسد این سوالها به جواب
یهودی از نفس چادرت مسلمان شد
مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب
به دست توست تمام امور، از این روست
اگر تو را “أمَهُ الله” کرده اند خطاب
قسم به خاک رهت دیدنی ست در محشر
زبان گشودنِ هفت آسمان به “کُنتُ تراب”
سوار ناقهای از نور میرسی، گویی
که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب
دخیل بستهی أهدابِ مِرطِ فاطمه ایم
بهشت میدمد از رشتههای آن جلباب
بهشت گفتم و دیدم بر آستان درش
شرار کینهی ابلیسیان گرفته شتاب
بهشت، روضهی جانسوز توست، آنجا که
ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب
غم توای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود
خمیده شد سر دفن شبانه ات مهتاب
بگو کجای فلک دفن کرده اند تو را
که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب
مرا ز. هرم جهنم رهانده آتش غم
دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب
مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا
بهشت سوختهی اهل بیت را دریاب
مسعود یوسف پور
پر خرد نرسد تا معانی نامش
شکسته بال خیال از تصور بامش
چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را
کسی که جنت ما هست تحت اقدامش
چه دختری ست که در مدحتش بود بابش
چه دختری ست که در خدمتش بود مامش
چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد
برای عرضهی وحی اش برای الهامش
مقام لیله قدر است، لیلهی قدری..
که مانده ایم هنوز اول همان ” لام ” ش.
گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند
که هر پیامبری فاطمه ست پیغامش
علی که بودنش آرامش دو عالم بود
حضور دخت نبی مینمود آرامش
نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش
نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش
چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست
کسی که سوره رسیده برای اطعامش
به وقت میل انارش انار میل نکرد
خدای عزوجل هم نمود اکرامش
درخت دین پیمبر بلند قامت شد
خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش
بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند
لباس ذلت و خواری اوست احرامش
گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است
فدای لطف بهنگام و نابهنگامش
زمان جنگ شهیدان به ما نشان دادند
که او چگونه گره باز میکند نامش
زمان، زمان تجلی خطبه زهراست
خلیفه بازی و اینها گذشت ایامش
” عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد “
به شرط آنکه نیفتی به پنجه دامش
برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما.
ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش
زمام کار اگر دست زادهی زهراست
بدون شک به فرج میرسد سرانجامش
علی اکبر لطیفیان
انتهای پیام/