نگاهی به زندگینامه و کارنامه آیتالله محمد مؤمنقمی
«فقیه مؤمن»
سیاسی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - آیتالله محمد مؤمن عضو مجلس خبرگان رهبری و فقهای شورای نگهبان که از مدتی پیش در بستر بیماری بود، به دیار باقی شتافت.
تبسم مهر - آیتالله محمد مؤمن عضو مجلس خبرگان رهبری و فقهای شورای نگهبان که از مدتی پیش در بستر بیماری بود، به دیار باقی شتافت.
به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، آیت الله محمد مؤمن عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو فقهای شورای نگهبان که از مدتی پیش در بستر بیماری بود، دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
آیت الله محمد مؤمن عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو فقهای شورای نگهبان بهدلیل مشکلات مغزی و تنفسی از جمعه 30 آذرماه در بخش آیسییوی در یکی از بیمارستانهای قم بستری شد و از 8 دی ماه برای پیگیری روند درمان به بیمارستانی در تهران انتقال یافتهبود.
بخشی از زندگینامه و سوابق آیتالله مومن را در ذیل میخوانیم:
تولد و دوران کودکی
حضرت آیتالله محمّد مومن، در روز پنج شنبه، دهم ذیالقعدهی سال 1356 هجری قمری برابر با 23 دی 1319 هجری شمسی در خانوادهای مذهبی و علاقهمند به خاندان مکرم پیامبر اسلام(ص) در شهر قم چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم حاج عباس مؤمن که فردی سرشناس و مورد اعتماد مردم بود، با پیشهی کشاورزی روزگار میگذراند و نزدیک به صد سال زیست و سرانجام در سال 1377 هجری شمسی دار فانی را وداع گفت. مادر او نیز زنی پاکدامن و وارسته بود که چهار سال پیش از پدرش یعنی در سال 1373 در گذشته بود. پدر و مادر وی نیز متولد قم بودهاند و تا آنجا که خود از آن اطلاع دارد، خاندانش حدود 200 سال است در قم سکونت دارند. کودکی آیتالله مومن باتنگی معیشت خانواده همراه بوده، به گونهای که ایشان را برای آیندهای پر از جهاد و مبارزه آماده میساخته است.
دوران تحصیل
تحصیلات خود را در هفت سالگی آغاز نمود و در مکتب خانهای واقع در محله «باغ پنبه» قم، به فراگیری قرآن مشغول شد پس از آن به مکتب دیگری رفته در آنجا کتاب نصاب الصبیان و برخی از کتب دیگر را آموخت. پس از مدتی با سفارش برخی به پدر وی و موافقت پدر، تحصیلات خود را در مدارس اسلامی ـ ملی آن زمان، به تحصیل علوم دبستانی اشتغال پیدا کرد و در مدت دو سال تا کلاس ششم ابتدائی تحصیل کرد بعد از آن سال اول دبیرستان را خواند اما به دلیل کم بودن سن قانونی نتوانست در آزمون پایان سال شرکت کند. در سال 1332 به تحصیل علوم دینی روی آورد و طی دو سال، ادبیات عرب، بخش بسیاری از «مطوّل» و همه «معالم الاصول» را فرا گرفت و هم زمان، به دلیل تنگی معیشت خانواده، به آموزگاری نیز میپرداخت. پس از آن، با توسل به حضرت علی بن موسیالرضا(ع) و امام عصر (عج) توانست رضایت پدر خود را جلب نماید و صرفاً به تحصیل علوم دینی بپردازد. «شرح لمعه» و «قوانین الاصول» را در طی یک سال فرا گرفت و «مکاسب» و «رسائل» شیخ انصاری را پس از دو سال به اتمام رساند و در ششمین سال تحصیل، جلد اول «کفایه» را آموخت و در درس خارج اصول و فقه شرکت جُست. هم زمان با تحصیلات فقهی و اصولی، به تحصیل حکمت الهی و فلسفه نیز میپرداخت و «شرح منظومه» سبزواری و «الهیات شفا» و بخش عمده «اسفار» را فرا میگرفت.
در اواخر سال 1342 برای تحصیل عازم نجف اشرف شد و به مدت شش ماه از محضر استادان حوزه علمیه بهرههای فراوان برد و سپس به ایران بازگشت و تا سال 1353 به تحصیل خود ادامه داد.
اساتید
حضرت آیتالله مؤمن در دوران تحصیل خود از محضر استادان برجستهای بهره برده است؛ از جمله «شرح منطق» حاجی سبزواری را نزد «حاج شیخ محمد واعظ زاده» و «مکاسب» شیخ انصاری را نزد آیتالله مشکینی و آیتالله شاه آبادی و شیخ ابوالفضل خوانساری و دیگر اساتید آن زمان فرا گرفت همچنین «رسائل» شیخ انصاری را نزد «آیتالله حاج شیخ محمد شاه آبادی» و جلد اول «کفایه الاصول» را نزد مرحوم «آیتالله سلطانی طباطبایی» و مقداری از جلد دوم آن را نزد مرحوم «آیتالله حاج میرزا محمد مجاهدی تبریزی» فرا گرفت.
وی در درس اصول حضرت امام خمینی(ره) شرکت نمود و چند ماهی نیز در درس فقه آیتالله العظمی بروجردی حاضر شد و سپس به درس خارج فقه امام(ره) که در باره «مکاسب محرمه و بیع» بود، رفت و پایههای استنباط فقهی خود را نزد آن بزرگوار مستحکم کرد. پس از تبعید امام(ره) در سال 1342، به درس فقه و اصول «آیتالله العظمی سیدمحمّد محقق داماد» رفت و پس از آن مرحوم، از درس خارج فقه «آیتالله حاج آقا مرتضی حائری یزدی» بهره برد.
استاد او در «فلسفه» و «شرح منظومه» سبزواری، مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) بود و بعد از آن برای تحصیل الهیات «شفا» و «اسفار» به درس «علامه سید محمد حسین طباطبایی» (ره) رفت و سالها به حضور در درس تفسیر وی نیز توفیق یافت. وی عمده استادان خود را در حوزه، مرحوم امام، مرحوم محقق داماد و مرحوم شیخ مرتضی حائری میداند و در باره آنها میگوید: «این سه بزرگوار، صرف باز گو کردن در نظرشان نبود؛ بلکه تحقیقی بحث میکردند؛ مخصوصاً امام که وقتی مسألهای را میخواست طرح بکند، مانند این بود که اصلاً خودش میخواهد این مسأله را عنوان کند. با کمال دقت مطرح میکردند و حرفهای علمای دیگر را مطرح میکردند و نقض و ابرام میکردند و طلبه را اجتهادی بار میآوردند».
هم مباحثهایها و شاگردان
از هم مباحثهایهای آیتالله مؤمن، میتوان از «آیتالله حاج میرزا ابوالحسن مصلحی اراکی» (فرزند آیتالله اراکی)، «آیتالله طاهری خرم آبادی»، «آیتالله حاج سید محمد حسینی کاشانی»، «مرحوم آیتالله ربانی املشی»، «شهید حیدری نهاوندی» و «استاد حاج شیخ حسن تهرانی» نام برد. همچنین شاگردان بسیاری از محضر وی، کسب فیض نمودهاند که در بین آنها، میتوان از «حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی»، «حجتالاسلام والمسلمین فیاضی»، «حجتالاسلام والمسلمین ناظم زاده»، «حجتالاسلام والمسلمین برهانی» و «حجتالاسلام والمسلمین اختری» نام برد. اینان برخی از شاگردان وی بوده که در مباحث سطح عالی از تدریس وی بهره بردند. همچنین در درس خارج اصول و فقه وی، فضلای متعددی شرکت کردهاند که عدهای از آنها هم اکنون به تدریس خارج فقه و اصول و سطوح عالی حوزه اشتغال دارند.
فعالیتهای علمی و فرهنگی
زندگی آیتالله محمد مؤمن با تلاشهای علمی و فرهنگی فراوانی همراه است. وی در طی سالهای متمادی به تربیت طلاب جوان همت گماشته است و در این میان، شاگردان ممتازی را به جامعهی علمی و سیاسی کشور تقدیم داشته است.وی پس از فراگیری یک دورهی کامل اصول، به تدریس چند دوره «رسائل» شیخ انصاری، مقداری از «مکاسب» و «شرح تجرید الاعتقاد»، «بدایهالحکمه» و «نهایهالحکمه» و بخشی از «اسفار و عرشیه» نائل آمد. با پیروزی انقلاب اسلامی و کم شدن حجم مسؤولیتها، در سال 1362 به تدریس درس خارج اصول پرداخت که هم اکنون به تدریس دوره سوم آن اشتغال دارد. تدریس بحث معاملات «تحریرالوسیله» حضرت امام خمینی(ره)، کتاب قضا و شهادات و عمده حدود و مسائل مستحدثه در قالب درس خارج فقه از دیگر برنامههای درسی وی برای پرورش طلاب جوان و طالب اجتهاد بوده است ایشان هم اینک به تدریس مبحث حکومت اسلامی نیز مشغول است.
از آیتالله مؤمن، آثار فراوانی در مطبوعات به چاپ رسیده است. همچنین وی در زمینه علوم اسلامی کتب شایان توجهی به جامعه علمی کشور تقدیم نموده است که به برخی از آنها اشاره میرود:
1ـ تقریرات درسهای اصول، مکاسب محرمه و بیع حضرت امام خمینی(ره) با حواشی معظم له بر آن
2ـ تقریرات درس آیتالله العظمی محقق داماد (صوم و صلات)
3ـ ولایت امام و پیامبر(ص) بر امر قانونگذاری کلی
4ـ ولایت امام و پیامبر(ص) بر جامعه اسلامی
5ـ حاشیه بر اسفار و شواهد الربوبیّه
6- الولایه الالهیه الاسلامیه او الحکومه الاسلامیه
7- تسدید الأصول (اصول فقه استدلالی)
8- کلمات سدیده فی مسایل جدیده (ده رساله فقهی در مسائل مستحدثه)
9- مبانی تحریرالوسیله (قضاء و شهادات)
10- مبانی تحریرالوسیله (حدود)
11- خاطرات آیتالله مؤمن قمی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
12- خاطرات و گفتگوهای سیاسی آیتالله محمد مؤمن قمی (نشر معارف)
13- بررسی وظایف و حدود اختیارات ولی فقیه (درسهای خارج فقه)
14- جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولی فقیه
15- حکومت حکیمانه (نقد نظریه حکمت و حکومت، درسهای خارج فقه)
16- منابع مالی در حاکمیت فقیه (درسهای خارج فقه)
17- اموال و ثروتهای عمومی در حکومت اسلامی (درس خارج ولایت فقیه)
18- فقه و احکام پزشکی
از دیگر فعالیتهای علمی و فرهنگی وی میتوان از تدوین و تنظیم آیین نامههای داخلی شورای مدیریت حوزه علمیه قم یاد کرد که در دوره تصدی وی انجام گرفت و هم اکنون با همت مسؤولان آن مرکز سیر تکاملی خویش را میپیماید.
فعالیتهای سیاسی
دفتر زندگانی آیتالله محمد مومن، پیش و پس از انقلاب، سرشار از مبارزه و هدایتهای سیاسی است. در حدود سال 1343 در مجلس آن روز، لایحهی کاپیتولاسیون مطرح شد. به دنبال این قضیه، امام خمینی(ره) در نطقهای آتشین خود، ضمن محکوم کردن این مسأله، همه مسلمانان و علمای اسلام را به مبارزه با آن دعوت کردند. رژیم شاه که از افشاگریهای امام خمینی(ره) میهراسید ایشان را دستگیر و پس از دو ماه آن بزرگوار را در منزلی در قیطریه تهران محصور و ممنوع الملاقات میکند در اواخر سال 1342 به قصد زیارت عتبات عالیات و حضور در درس خارج علماء نجف اشرف به عراق مشرف شد و نزدیک 6 ماه این سفر به طول انجامید پس از آن در مرداد ماه 1343 به ایران مراجعت میکردند. به دنبال دستگیری مجدد حضرت امام (ره) و تبعید به ترکیه، آیتالله مؤمن به عنوان سفر زیارتی قصد تشرّف به نجف اشرف داشت را که مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری از وی خواست تا پیامی را به «آیتالله العظمی سید محسن حکیم» ابلاغ نماید. قرار بود آیتالله مؤمن این پیام را از طریق امام موسی صدر(ره) یا حاج شیخ نصرالله خلخالی(ره) به سمع آیتالله العظمی حکیم برساند. پیام این بود که هم اکنون، حاج آقا روحالله (حضرت امام خمینی) در صف مراجع تقلیدند و دستگیری و تبعید وی، در واقع، توهین به مرجعیت شیعه خواهد بود. از این رو، لازم است آیتالله العظمی سید محسن حکیم، نسبت به این مسأله واکنش نشان داده، خواستار بازگشت وی و رفع تبعید معظم له شوند.
از فعالیتهای دیگر که در کارنامهی مبارزاتی آیتالله مؤمن میدرخشد، رساندن مفاد نامهی تعدادی از اعضای جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، مبنی بر اعلام مرجعیت امام خمینی(ره) به دست امام خمینی(ره) بود. مفاد این نامه را آیتالله مومن، در نجف اشرف به محضر امام(ره) تقدیم نمود. حضرت امام خمینی(ره) که همیشه از قبول مرجعیت و عناوینی این گونه سرباز میزد، ابتدا بدان اعتراض میکند. آیتالله مومن با بیان وضعیت حساس آن دوره، جنبههای سیاسی و مبارزاتی این تصمیم را خدمت امام(ره) عرض مینماید و به وی عرض میکند علت تصمیم اعضای جامعه مدرسین مبنی بر اعلام مرجعیت این است که آنها تنها حضرتعالی را برای مقابله با رژیم فاسد شاه صالح میدانند از این رو وظیفه خود دانستند تا حضرتعالی را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. بدین گونه امام(ره) در برابر این اعلام مرجعیت، سکوت میفرماید.
حضور وی در جلسات جامعه مدرسین، در پیش از انقلاب، و پیگیری مصوبات و بیانیههای آن از فعالیتهای درخشان ایشان است که سرانجام به دستگیری و تبعید ایشان در سال 1353 منجر شد. ایشان به سه سال اقامت اجباری در شهداد کرمان محکوم شد که پس از گذراندن هفت یا هشت ماه اقامت در شهداد بقیه مدت را در تویسرکان به تبعید گذراند اما تبعید ایشان باعث نشد که افشاگریها و مبارزات سیاسی ایشان پایان یابد؛ بلکه در آنجا نیز با بیان احکام اسلامی و در لابلای آن، مسائل مهم انقلاب، ماهیت رژیم شاه را بر مردم آشکار میکردند و آنها را به تقلید و پیروی از مرجعیت شیعه، به ویژه امام خمینی(ره)، که در آن زمان پرچمدار مبارزه بود، دعوت میکردند.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، فعالیتهای آیتالله مؤمن در قالب مسئولیتهای اجرایی و روشنگریهای درسی و اخلاقی ادامه یافت.
مهمترین مسئولیتهای ایشان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
1ـ مسؤولیت انتخاب و اعزام قضات شرع دادگاههای انقلاب در سراسر کشور به دستور حضرت امام خمینی(ره)
2ـ ریاست دادگاه عالی انقلاب اسلامی
3ـ عضویت در شورای عالی قضایی
4ـ عضویت در شورای نگهبان با حکم حضرت امام خمینی(ره) در سال 1362 و ابقاء در آن مسؤولیت با حکم مقام معظم رهبری تاکنون (1397)
5ـ مدیریت حوزه علمیه قم و عضویت در شورای عالی سیاستگذاری حوزه علمیه قم از سال 1371 تا 1374 و نیز عضویت در دوره چهارم شورای عالی حوزه علمیه قم
6ـ نمایندگی در دورههای اول و دوم مجلس خبرگان رهبری از طرف مردم سمنان و در دوره سوم، چهارم و پنجم به نمایندگی از مردم قم
7ـ ریاست مجمع فقه اهل بیت (ع)
شورای عالی قضایی
بعد از شهادت شهید آیتالله بهشتی و شهید آیتالله قدوسی در سال 1360، حضرت امام(ره) آیتالله موسوی اردبیلی را به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و آیتالله ربانی املشی را به عنوان دادستان کل کشور تعیین کردند. سه تن دیگر از اعضای شورای عالی قضایی نیز به انتخاب قضات، تعیین میشدند؛ مراتب شرط احراز این سمت، برخورداری از اجتهاد بود و حضرت امام(ره) میبایست اجتهاد آنان را تأیید کنند. آیتالله مؤمن به عنوان یکی از اعضای شورای عالی برگزیده شد و ضمن اینکه سرپرست دادگاههای عالی بود، با حفظ سمت، وظیفهی تعیین قضات را هم بر عهده گرفت.
آیتالله مؤمن در رابطه با همکاری با قوه قضائیه و دادگاههای انقلاب در تعیین قضات شرع، مسئولیت شناسایی، معرفی و صحبت با آنها و قول گرفتن برای همکاری با قوه قضائیه را عهدهدار بود و بعد از صدور ابلاغیه و امضای آن توسط یکی از حضرات آیتالله منتظری و آیتالله بهشتی (در زمان حیات) که از سوی امام(ره) انتخاب شده بودند، به محل کار خود اعزام میشدند. در نهایت، تمام قضات دادگاههای انقلاب به این ترتیب انتخاب و اعزام شدند. [1]
آیتالله مومن در اواخر سال 1361 به اتفاق حضرت آیتالله جوادی آملی و مرحوم آیتالله ربانی املشی از شورای عالی قضایی استعفا دادند. [2]
شورای نگهبان
حضرت آیتالله مؤمن در مورد چگونگی ورود به شورای نگهبان و استدامهی آن تاکنون میفرمایند: «... از شورای عالی قضایی بیرون آمدم و از طرف حضرت امام(ره) به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان انتخاب شدم؛ به این شرح که بعد از سال سوم، قرعه کشی صورت گرفت و سه تن از فقها از شورای نگهبان، خارج شدند.
این افراد عبارت بودند از: آقایان رضوانی، مهدوی کنی، ربانی املشی، و به جای آنان سه نفر دیگر یعنی آقایان محمدی گیلانی و امامی کاشانی و بنده از سوی حضرت امام(ره) در نیمه دوم دوره (یعنی از سال چهارم) انتخاب شدیم. در آن مقطع بنده در تهران بودم و از قضا این ماجرا با افتتاح اولین اجلاسیهی خبرگان، همزمان شد. بنده عضو مجلس مزبور هم بودم و در همان مقطع نیز سرپرستی دادگاه عالی انقلاب از ما تحویل گرفته شد که در اصل، پایان همکاری بنده با قوهی قضائیه در دادگاه عالی انقلاب و شورای عالی قضایی، با شروع کار من در شورای نگهبان که 24 یا 25 تیر 1362 بود، مقارن شد. مجلس خبرگان رهبری هم در همان ایام در روز پنجشنبه آغاز به کار کرد و پنج روز هم به درازا کشید. روز چهارمِ مجلس مزبور مصادف با یکشنبه بود، نخستین روزی که بنده در جلسهی شورای نگهبان هم شرکت کردم.
گفتنی است که بنده عضو خبرگانِ تدوین قانون اساسی نبودم؛ اما در شورای نگهبان در زمان حیات حضرت امام(ره)، عضویت در خبرگان رهبری داشتم. در ششمین سالی که عضو شورای نگهبان بودم، حضرت امام(ره) رحلت فرمودند. وقتی ایشان در شب 14 خرداد 1368 از دنیا رفتند، حدود 40 روز از دورهی نخست عضویت ما در شورای نگهبان باقی مانده بود. بنده قصد داشتم که در دورهی دوم، از عضویت خودداری کنم. حتی در دوره نخست نیز تمایلی به این کار نداشتم؛ ولی حاج احمد آقا خمینی به بنده تلفن کردند و ابراز کردند که خوب است بنده عضو شورای نگهبان باشم؛ لذا کسی را به عنوان واسطه، خدمت امام(ره) فرستادم اجازه بگیرند که بنده در قم مشغول کارهای علمی باشم. حضرت امام(ره) اجازه نفرمودند. حاج احمد آقا به بنده گفتند: وقتی به امام(ره) عرض کردم که آقای مؤمن میخواهند درس بخوانند. فرمودند: « میخواهد درس بخواند که چه؟ برای اینکه به اسلام خدمت بکند؟ خُب! این سفرهی گسترده! بفرما خدمت به اسلام کن!»
خلاصه اینکه بنده ناگهان شنیدم که ابلاغم را رادیو خواند؛ با اینکه خودم راضی نبودم؛ ولی امر امام(ره) لازمالاطاعه بود. شش سال از این ماجرا گذشت و امام(ره) دارفانی را وداع گفتند.
در اوایل رهبری حضرت آیتالله خامنه ای باز هم مترصد بودم که از شورای نگهبان کناره گیری کنم؛ ولی شرایط را مناسب ندیدم. البته مقام معظم رهبری هم چیزی به ما نفرمودند. ما در شورای بازنگری قانون اساسی و درگیر آن بودیم که ناگهان پاسدارها خبر دادند که ابلاغ بنده را در خصوص انتخاب مجدد برای عضویت در شورای نگهبان از رادیو خواندهاند. بنده خدمت آقای خامنهای عرض کردم که شما با بنده صحبتی در این خصوص نفرمودید. فرمودند: «من مسلم گرفته بودم که شما هستید.»
دوره دوم عضویت در شورای نگهبان هم تا سال 1374 به درازا کشید. برای دورهی سوم، بنده نامهای خدمت آقا نوشتم که ایشان موافقت کنند که بنده در شورا نباشم؛ ولی به هر حال مورد قبول واقع نشد و از اطراف هم از طریق دفتر مقام معظم رهبری و نیز آقای هاشمی رفسنجانی و همچنین خود فقها و حقوقدانان شورای نگهبان فشار آوردند و حتی برای مقام معظم رهبری نامه نوشتند که مؤمن حتماً باید عضو شورای نگهبان باشد!»
[3]
معتمد ولایت
«رهبر انقلاب: اگر به آقای مؤمن اعتماد نشود به هیچ فرد دیگر نمیشود اعتماد کرد»
یکی از برگهای اتفاقات سال 88 که در نوع خود بینظیر بود، دیدار رهبر معظم انقلاب با نمایندگان ستادهای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری سال 88 در سه شنبهی همان هفتهی اول پس از انتخابات است؛ دیداری که نمایندگان هر یک از ستادهای انتخاباتی آقایان کروبی، موسوی، رضایی و احمدینژاد صحبت کردند و نمایندگان وزارت کشور و شورای نگهبان نیز به ادعاها پاسخ دادند.
آقای الویری (نماینده ستاد آقای کروبی) در اواخر این جلسه خطاب به مقام معظم رهبری میگوید:«از دید دوستان به دلیل همان چهار سرفصل تخلفاتی که بیان شده، انتخابات مخدوش است و باید ابطال شود. راه حل را هم در این میداند که یک هیئت حقیقتیاب برای حل مسئله از طرف رهبری تعیین شود؛ همان طوری که در دوره حضرت امام، ایشان هیئت سهنفرهای را برای رسیدگی به اختلافات بنیصدر با سایر مسئولان کشور شکل دادند و مسئله حل شد. رهبر انقلاب بلافاصله میگویند: «که آخر حل هم نشد! یادتان است دیگر؟».
آقای الویری اصرار دارد که با توجه به شبهات مطرحشده، شورای نگهبان نمیتواند مرجع رسیدگی به شکایات قرار بگیرد چون هفت نفر از اعضای آن صریحاً از یکی از نامزدها حمایت کردهاند و موضعگیری خاصّی دارند.
رهبر انقلاب از آقای زنگنه (نماینده ستاد آقای موسوی) که از قبل درخواست داشته تا صحبت کند، میخواهند از فرصت یک دقیقهایاش استفاده کند. او نیز تاکید میکند که این چهل میلیون رای به جمهوری اسلامی بوده و افتخار نظام است اما معترضان با مخدوش و عوضشدن آراء مشکل دارند. او از صدا و سیما گلایه دارد که معترضان را اوباش معرفی میکند و نیز معتقد است که مردم به این وزارت کشور و شورای نگهبان اعتماد نمیکنند: «حضرتعالی به عنوان پدر ملت و کسی که همه قبولتان دارند، وارد مسئله بشوید. اعتماد مردم باید جلب بشود. این مهم است».
آقای زنگنه از تقسیمشدن جامعه که به ضرر کشور است، نگرانی دارد و میگوید ما فرمایشهای شما برای اتحاد و اتفاق ملّی را قبول داریم ولی مردم از اینکه احساس میکنند به رای آنها آسیب رسیده عصبانی هستند.
حضرت آیت الله خامنه ای به آقای زنگنه یاد آوری میکنند که شما گاهی آدم احساساتیای هستید. الان هم یک مقدار از حرفهایتان ناشی از احساسات است. بعد توضیح میدهند: «شما میگویید مردم عصبانیاند. این طبیعی است. شما خیال میکنید وقتی که آقای خاتمی با 20 میلیون رای پیروز شد، یک عدهای عصبانی نبودند؟ خب چرا، آنها هم عصبانی بودند؛ آنها هم همین حرف را میزدند؛ آنها هم همین داعیهها و طلبکاریها را میکردند. همان وقت به من هم مراجعه کردند. یکی از مسئولین عالیرتبهی آن روز آمد پیش من و از من خواست که آقا این انتخابات را ابطال کنید. من آنچنان تشری زدم که به نظرم بعد از آن بین ما و آن مسئول هنوز هم درست اصلاح نشده. البته امیدوارم حالا این حرفهای من موجب نشود که بین ما و شما همین جور اصلاح نشود تا چند سال.» رهبر انقلاب به آقای زنگنه که مدتها در نظام مسئولیت داشته و دستاندرکار امور بوده یادآوری میکنند که امکان تقلب در چنین موردی که بیش از 10 میلیون اختلاف رای وجود دارد بسیار پایین است؛ اگر هم تردیدی هست، میتوان از آدمهای باتجربه در وزارت کشور که در جریان این امور هستند و بسیاریشان هم با آقای احمدینژاد موافق نیستند، پرسید.
سپس تاکید میکنند اگر در این نظام نتوان به کسانی مانند آیات مومن و آقای جنتی اعتماد کرد، به هیچ فرد دیگری هم نمیتوان؛ چرا که آنها برای بردن و آوردن کسی، دینشان را از دست نمیدهند. فقهای شورای نگهبان آدمهای قرص و محکمی هستند که مو را از ماست میکشند و بررسی شکایات نیز بر عهده همانهاست.
[4]
بهتان شرمآور
شبکه بی بی سی فارسی در ادامهی فعالیتهای خصمانهی خود علیه امام(ره) و انقلاب اسلامی و در جدیدترین اقدام این چنینی خود دست به ساخت مستندی با عنوان «بهتان برای حفظ نظام» زده است که سراسر کذب و دروغ علیه شخص حضرت امام (ره) و یار صدیق ایشان آیت الله مؤمن میباشد.
در این مستند که توسط حسین باستانی تولید شده است با استناد به حدیث معروف «الفقهاء أمناء الرسل، فإذا رأیتم الفقهاء قد رکنوا إلى السلاطین فاتهموهم» سعی در القای این نکته است که امام خمینی(ره) در دروس ولایت فقیه در نجف و پیش از انقلاب، جواز تهمتزدن به مخالفانش را به هواداران خود داده است و همچنین پس از پیروزی انقلاب نیز گاهی قائل به جواز دروغگویی و حتی شربخمر و... شده است!
در ادامه نیز ادعا میکند آیتالله مومن هم حکمی دادهاند که در آن، نظام در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد!
اما آیا امام(ره) اجازه شرعی داده تا به هر مخالفی تهمت زده شود؟ در همان صفحات کتاب ولایت فقیه مشخص است که امام(ره) ناظر به چه کسانی به این روایت اشاره کرده است:
«اشکال سر آنهاست که عمامه بر سر گذاشته و چهار کلمه هم اینجا یا جای دیگر خوانده یا نخوانده و برای شکم یا بسط ریاست به این دستگاهها پیوستهاند. با اینها باید چه کنیم؟ اینها از فقهای اسلام نیستند. بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا «جل جلاله» بگویند! اخیرا لقب «جل جلاله» به او [یعنی به شاه] دادهاند! اینها فقها نیستند؛ «شناخته شده»اند! مردم اینها را میشناسند.»
یعنی امام(ره) حکمی راجع به همه مخالفان صادر نکرده بلکه مساله منحصر است به «جلجلالهگویان به شاه». اما برای برخورد با آن معممان هم امام اجازه تهمتزدن صادر نکرده است (اصلا اشاره امام به آن روایت از جهت دیگری است که در ادامه خواهد آمد)، بلکه روش تجویزی امام برای برخورد با آنها از نظر امام، چنین است:
«باید جوانهای ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، اینطور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد میکنند باید برداشته شود. من نمیدانم جوانهای ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم اینطور نبود. چرا عمامههای اینها را برنمیدارند؟ من نمیگویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهای غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جلجلالهگوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند؛ لیکن عمامههایشان را بردارند؛ نگذارند معمم ظاهر شوند. این لباس شریف است، نباید بر تن هرکسی باشد. عرض کردم که علمای اسلام از این مطالب منزه هستند و در این دستگاهها نبوده و نیستند. و آنهایی که به این دستگاه وابستهاند، مفتخورهایی هستند که خود را به مذهب و علما بستهاند؛ و حسابشان اصلا جداست و مردم آنها را میشناسند.»
اما در مورد جواز شربخمر و دروغ برای حفظ نفوس مومنان، موضوع مربوط به بحث دیگری است و ربطی به جواز بهتان به مخالفان ندارد و مختص امام(ره) هم نیست بلکه از مباحث رایج در فقه است و کمتر کسی در آن شک و شبهه کرده است. در فقه بحثی هست با عنوان «تزاحم» به این معنی که گاهی در مقام امتثال و اطاعت اوامر و نواهی شرعی، دو حکم داریم که هردو قابل انجام نیستند یعنی مکلف قادر به انجام هر دو در یک زمان نیست. سخن امامخمینی(ره) در باب اهمیت حفظ نفوس نسبت به شربخمر و دروغ و... که در مستند نقل شده نیز ناظر به همین «تزاحم احکام» است:
«واجب است بر همه ما، بر همه شما که اگر توطئهای دیدید و اگر رفت و آمد مشکوکی را دیدید، خودتان توجه کنید و اطلاع بدهید. یک بیچارهای به من نوشته بود: «شما گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن میفرماید که: و لا تجسسوا.» راست است. قرآن فرموده است. مطاع هم هست امر خدا. اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی باید لا تقتلوا انفسکم. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید {که نفس خودش را و غیر خودش را فدا کرد.}
احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است. اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه میکنند که بریزند و یک جمعیت بیگناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچون غائلهای پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است.» (خمینی، سیدروحالله، صحیفه امام خمینی، ج15، ص116)
این تزاحم احکام هم بدون ملاک نیست و امام(ره) در این مورد، چیزی بیشتر از سایران نگفتهاند و عقل هم حکم میکند که مصلحت بالاتر و مهمتر را بهپای مصلحتهای دارای اهمیت کمتر قربانی و ذبح نکنیم و امام(ره) در این مساله، مثال سیدالشهداء(ع) را هم آوردهاند که بین حفظ جان-که واجب است- و حفظ دین، مهمتر را برگزیده است. حکومت هم از آن جهت که ضامن اجرای احکام اسلام و حفظ نفوس مسلمین است، اهمیت پیدا میکند.
در قسمت دیگر، حسین باستانی ستون نویس ثابت بیبیسی در مستندش از زبان محسن کدیور مدعی شده آیتالله مومن عضو فقهای شورای نگهبان حکمی داده است که طی آن، نظام اسلامی در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد؛ و حکومت هم این حکم را جواز شرعی چنین کاری تلقی کرده است. طرح این مطلب هم ابداً جدید نیست و پیشتر عبدالکریم سروش هم در نامه ای به آیتالله مکارمشیرازی نوشته بود:
«سخن دیگری هم با آیتالله مکارمشیرازی و فقیهان دلسوز و دردمند دارم. بازی نکردن با دیانت مردم البته دغدغهای مبارک است. اما مصداق اهمش آب خوردن روزهداران عطشناک نیست. مصداقش آن است که فقیهی چون آیتالله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بددینان و بدعتگذاران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرشان آسوده شویم.»
این دروغ بستن به آیتالله مومن درحالی است که همان پنجسال پیش و درست بعد از انتشار مطلب عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی خطاب به او نوشته بود:
«به گمانم دکتر سروش متن نوشته آیتالله مومن را ندیدهاند، یا دقیق نخواندهاند یا نسخه مورد استناد ایشان به کلی متفاوت از نسخهای است که اینجانب دیدهام و گرنه ممکن نبود چنین نسبتی را به آیتالله مومن بدهند. اتفاقاً برعکس نقل قول دکتر سروش، آیتالله مومن کوشیدهاند برای واژه «باهتوهم» تفسیری ارائه کنند تا با خرد و عدالت و انصاف سازگار باشد. تا جایی که میدانم ایشان تنها فقیهی بودهاند که در بارهی برداشت مشهور از حدیث کافی تردید و تشکیک کردهاند. در صفحه 451 جلد دوم کتاب «مبانی تحریرالوسیله»، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهلالبیت، در ذیل حدیث کافی ایشان نکته مهمی را با عنوان روشنگری آوردهاند:
[آغاز نقل قول مهاجرانی از آیتالله مومن] «أن قوله: «باهتوهم« ترغیب فی إیراد البهتان و الفریه علیهم، و إطلاقه شامل لقذفهم بمثل الزنا و اللواط، لکنّه مبنی علی کون المباهته هنا بمعنی إیراد البهتان، و هو غیر مسلّم؛ إذ من المحتمل آن یراد بها جعلهم متحیّرین بإلزامهم ببطلان قولهم بالحجج القاطعه، کما فی قوله تعالی فَبُهت الَّذِی کَفَرَ، فحاصل الحدیث: أنّه یجب هتک حیثیاتهم بذکر ما فیهم، کما یجب جعلهم مبهوتین بإقامه الحجج القاطعه علی بطلان مقالتهم، و مع هذا الاحتمال فلا حجّه فیها علی جواز قذفهم، بل آن عمومات حرمه القذف و لزوم الحدّ به محکّمه.
واژه باهتوهم، درصورتی که از آن مباهته -بهتانزدن- برداشت شود میتواند به معنای ترغیب در تهمت و دروغ -مثل نسبت زنا و لواط- بهکار رود. اما چنین برداشتی از باهتوهم مسلم نیست. احتمال دارد این واژه را چنین تعبیر کنیم: با دلایل روشن و قاطع آنان را نسبت به بطلان سخنشان مبهوت کنیم. چنانکه سخن خداوند متعال در قرآن هم همین است: پس آن کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند. ( بقره:258) نتیجه حدیث: سخن بر سر هتک آبروی افراد است منتها با استناد به مواردی که در آنها وجود دارد. چنانکه آیه هم کافران را با بیان دلایل روشن در ابطال سخنشان بهتزده تعریف کرده است. با چنین احتمالی دلیلی برای نسبت ناراست و دروغ به آنان وجود ندارد؛ بلکه قاعده عمومی حرمت نسبت دروغ و لزوم اجرای حد بر کسی است که نسبت دروغ میدهد.» [پایان نقلقول مهاجرانی از آیتالله مومن]
پیداست که سخن آیتالله مومن دقیقاً بر عکس استنباط دکتر سروش است.
یکم: ایشان مطلقا فتوایی صادر نکردهاند.
دوم: تعبیر «تا از میدان بهدر روند و از شرشان آسوده شویم»، در نوشته ایشان وجود ندارد.
سوم: نوشته ایشان تدقیق در متن حدیث و تشکیک در برداشت کسانی است که میخواهند از واژه باهتوهم، حدیث کافی را وسیلهای و مجوزی برای بهتانزدن تفسیر کنند.
چهارم: آیتالله مومن قمی از زمره فقیهان آزاده و دقیقالنظری هستند که همواره کوشیدهاند در طرح نظر خود از معیارهای اصولی و ارزشی و فقهی فراتر نروند و سلیقه سیاسی مختار را بر نظر فقهی خویش حاکم نکنند.»
پس این مطلبی نبوده که پاسخ نگرفته باشد یا پاسخ آن دیده نشده باشد. سایت جرس نیز پس از مطلب سروش، پاسخ مهاجرانی را منتشر کرده بود. [5]
در وصف ولایت
«حضرت آیتالله خامنهای، قطعاً و بلا خدشه مجتهد مطلق است»
آیتالله مؤمن در مورد آشنایی خود با حضرت آیتالله العظمی خامنهای میفرمایند: « من در همان سالهای قبل از انقلاب دورادور و فی الجمله با آقای خامنه ای آشنایی داشتم. علیرغم اینکه در آن دوران خودِ بنده از مراتب علمی ایشان اطلاع دقیقی نداشتم، اما بعضی از دوستان ایشان مثل مرحوم آیتالله آقا سید حسن طاهری خرمآبادی را که با آقای خامنهای مأنوس وحتی همبحث بود میشناختم وآن مرحوم و برخی از دوستان دیگر از فضل و استعداد و خوشفهمی ایشان نکاتی را نقل میکردند. روی همین سابقه ذهنی، یک بار در تابستان که به مشهد مشرف بودیم، همراه مرحوم آقای طاهری به دیدن آیتالله خامنهای رفتیم و جلسهای با ایشان داشتیم.
این دوره گذشت تا یکی دو سال مانده به پیروزی انقلاب، مرحوم آیتالله دکتر بهشتی جمعی مرکب از علمای مبارز، متدین و متعهد شهرهای بزرگ ایران از جمله قم، تهران و مشهد را که درجریانات مربوط به انقلاب فعال بودندا تشکیل دادند. در این جمع از قم، چند نفری از جامعه مدرسین هم بودند. چهرههایی از قبیل آیتالله مشکینی، آیتالله منتظری، آیتالله ربانی املشی، آیتالله طاهری خرمآبادی، آیتالله جنتی و من بود. از مشهد آقای طبسی، آقای هاشمینژاد و از تهران هم خود آیتالله بهشتی، دکتر باهنر، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله موحدی کرمانی و آقای هاشمی رفسنجانی شرکت میکردند. جناب آیتالله خامنهای هم درآن دوره به دلیل دعوتهایی که برای سخنرانی از ایشان میشد، دستکم در اکثر روزهای برگزاری جلسات در تهران بودند و در این جمع شرکت میکردند.در این جلسات، در مورد مباحث مربوط به مبارزه با طاغوت و تأسیس نظام اسلامی مسائلی مطرح میشدند و مورد بحث قرار میگرفتند. جای جلسات هم مشخص نبود و سیار تشکیل میشد.
مراد بنده از ذکر این خاطره این است که بحثهای این جلسات، صرفاً بحثهای سیاسی نبودند که به علمیت اشخاص ارتباط نداشته باشند، بلکه در بین آنها بحثهای علمی و بهویژه فقهی هم مطرح میشدند، چون موضوع جلسات که به جوانب گوناگون تاسیس نظام مربوط میشد، ایجاب میکرد که مبانی فقهی موضوعات مطروحه هم مورد توجه و بحث قرار گیرند. من دراین دوره و در این جلسات بود که با مراتب فضل و دقت نظر و احاطه ایشان به مقولات علمی و فقهی آشنایی و به خود ایشان ارادت خاصی پیدا کردم.
لذا بنده خودم از همان دوره ـ که عرض کردم یکی دوسال به انقلاب مانده بودـ نسبت به آقای خامنهای این نظر را داشتم که فردی است از جنبه علمی شایسته و خوشفکر که استنباطهای قوی و در عین حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادتهایی بود که دوستان ما قبلا در باره فضل و مقام علمی ایشان داده بودند. بااین همه، من به لحاظ ارتباطی که بعد از پیروزی انقلاب ـ به تناسب مسئولیتهایی که هر دو در نظام پیدا کردیم ـ با ایشان داشتم، بیشتر به فضل و مقام علمی ایشان پی بردم و نهایتا به دلیل همین سابقه بود که پس از رحلت حضرت امام، به رهبری ایشان رای دادم...
حضرت آیتالله خامنهای بعد از شهید رجایی رئیسجمهور شدند. بنده هم در 25 تیر 1362 عضو فقهای شورای نگهبان شدم. البته قبل از این که به شورای نگهبان بیایم، عضو شورایعالی قضایی بودم و به تناسب شغل و جلساتی که پیش میآمد با آقای خامنهای جلسات بحث و گفت وگو داشتیم... من جزو پیران شورای نگهبان هستم و فقط سن آقای جنتی از من بیشتر است. به هرحال جناب آقای خامنهای در سال 60 برای ریاست جمهوری دور اول انتخاب شدند. خاطرم هست ما در روزهای انتخابات، حج مشرف بودیم و در آنجا به ایشان رأی دادیم. به هرحال جلسات و روابط ما با ایشان ادامه پیدا کرد تا مسئله تاسیس مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و حضرت امام مسائل اختلافی مجلس و شورای نگهبان را به مجمع تشخیص ارجاع دادند.درآن دوره، مجمع تشخیص به ریاست رئیسجمهور برگزار میشد و در این جلسات هم، قهراً انس و ارتباط بیشتری با آقای خامنهای پیدا کردیم. در این جلسات هم میزان اطلاعات فقهی اشخاص منعکس میشد، البته مباحثی بود که شاید بالذات فقهی هم نبودند، اما به مباحث فقهی کشیده میشدند و احاطه اظهارنظر کنندگان را به فقه و دقت نظر آنها نشان میدادند. قوانینی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان ایراد گرفته بود، به شورای مصلحت میآمدند و بررسی میشدند. یک سری امور هم بودند که حضرت امام بررسی آنها را به مجمع تشخیص ارجاع داده بودند، نظیر قوانین مربوط به مواد مخدر، گرانفروشی و... وقتی این مباحث را طرح میکردیم، اگر جنبه فقهی داشتند، طبعاً مباحث فقهی هم مطرح میشدند.حاصل اینکه من درآن جلسات دریافتم که جناب آقای خامنهای در این مباحث انصافاً آدم شایستهای است و در این موضوع جای شک و شبههای نیست. هر چه زمان میگذشت، درجه شایستگی ایشان بیشتر بر ما روشن میشد...
بعد از ظهر (14 خرداد) که جلسه برگزار شد، تقریباً اکثر اعضای خبرگان رهبری حضور داشتند. بحث شورایی یا فردی بودن رهبری مطرح شد. هر چند اعضای هیئت بازنگری به این نتیجه رسیده بودند که رهبری باید فردی باشد، هنوز اصل بازنگری شده 107 به تصویب مردم نرسیده بود. در این مورد بحث و نهایتاً رأیگیری شد و اکثریت به فردی بودن رهبری رأی دادند. حالا سئوال این بود که آن فرد چه کسی باشد؟ قبلاً هیچ صحبتی در باره این که چه کسی رهبر باشد نشده بود. بحث در این باره بیش از سه ربع ساعت طول کشید. درآن جلسه از قول حاج احمد آقا مطرح شد که وقتی آقای خامنهای به سفر کره شمالی رفته بودند، ایشان همراه امام تلویزیون تماشا میکردند. مرحوم حاج احمد آقا گفته بود ایشان برای ریاست جمهوری صلاحیت دارد و امام گفته بودند برای رهبری هم صلاحیت دارد. چند نفری هم اعلام کردند آنها هم از امام، مشابه این حرف را شنیدهاند.
به هرحال بعد از این که نام حضرت آیتالله خامنهای برده شد، ایشان با جدیت فرمودند قبول نمیکنم، نمیتوانم بپذیرم و اجازه گرفتند تا بیایند و پشت تریبون صحبت کنند. آمدند و گفتند من حاضر به قبول این منصب نیستم...و در ادامه در تبیین علت این دیدگاه خودشان، مطالب دیگری را هم فرمودند و نهایتا سخن خود را تمام کردند و رفتند و روی صندلی خود نشستند، اما کسی به این حرفها گوش نکرد و تقریبا همه ما گفتیم صلاحیت دارید و باید قبول کنید! یادم هست آقای آذری قمی بلند شد و صحبت کرد که شما صلاحیت دارید رهبر نظام باشید و بیخود نفی صلاحیت خودتان را نکنید. آقای خامنهای بسیار مؤدبانه ـ همان طور که ذاتی ایشان است ـ گفت: «آقای آذری! خود شما اگر من حکمی بکنم عمل میکنید؟» آقای آذری گفت: «بله، حکم ولی امر است و وظیفه شرعیام است که عمل کنم.» خلاصه تعداد افرادی که معتقد بودند آقای خامنهای باید این مسئولیت را بپذیرد بسیار زیاد شد و ایشان در حال نارضایتی سکوت کرد و رأیگیری شد. گمانم آن موقع افراد خبرگان 83 یا 84 نفر بودند. در رأی دادن برای تعیین رهبری ـ که شورای نگهبان تصویب کرده و به تأیید حضرت امام هم رسیده بود ـ آمده است حتماً باید سهچهارم اعضای خبرگان حضور داشته باشند و رأی بدهند، یعنی علیالقاعده میبایست 63 نفر رأی میدادند. بندهای که منشی هیئت رئیسه بودم، شمردم و بیش از چهارپنجم رأی داده بودند، یعنی بیشتر از حد لازم قانونی. مسئله تمام شد و ایشان رهبر نظام شد. این گذشت تا وقتی که برای تابستان به مشهد مشرف شدیم. دوران بازنگری قانون اساسی تمام شده بود. یکی از اصول قانون اساسیِ قبل از بازنگری این بود که رهبر باید مرجع باشد وخبرگان هم باید یک مرجع را به رهبری انتخاب کنند. به مشهد که رفتم زنگ زدند که زود به تهران برگردید. حالا که اصل 107 تغییر پیدا کرده و شرط مرجعیت برداشته و تبدیل به اجتهاد شده، لازم است تا دو باره در باره رهبری حضرت آیتالله خامنهای رای گیری شود. آن موقعی که برای آقای خامنهای رأیگیری کردیم ایشان مرجع نبودند، در حالی که شرط قانون اساسی ِقبل از بازنگری مرجعیت بود، بنابراین ممکن بود بعداً شک و شبههای در این زمینه مطرح شود؛ لذا یک بار دیگر باید خبرگان تشکیل میشد تا ببینیم آقای خامنهای با تغییری هم که در قانون اساسی ایجاد شده است، باز رأی میآورد یا نه. مسافرت را نیمهکاره گذاشتم و برگشتم و دو باره مجلس خبرگان تشکیل و رأیگیری انجام شد و این بار بیش از بار گذشته به ایشان رای دادند.» [6]
آیت الله مؤمن در مورد جلسات فقهی که برخی علما با مقام معظم رهبری در طول سالیان متمادی داشتند، اینگونه یادآور میشود: « هدف ما از برقراری این جلسات آشنایی بیواسطه یا معالواسطه علما و فضلای حوزه با مقام علمی و توانایی فقهی رهبر معظم انقلاب بود، چون وقتی عدهای از علما در هفته با ایشان بحث داشتند، خود به خود مراتب علمی و نظریات ایشان در حوزه هم انعکاس پیدا میکرد.
فکر میکنم قبل از چهلم رحلت حضرت امام بود که با مرحوم آقای طاهری صحبت کردم و گفتم خوب است آقا یک جلسه فقهی داشته باشند و عدهای از فضلا در آن شرکت کنند تا مراتب فقهی و علمی ایشان برای فضلا بیشتر ثابت شود و آنها هم به دیگران منتقل کنند.آقای طاهری هم این فکر راپسندیدند. خود من خدمت آقا رفتم و عرض کردم خوب است چنین جلسهای برگزار شود تا دیگران به جهات علمی جنابعالی واقف شوند و نظریات شما هم از این طریق بیشتر مطرح شود. ایشان فرمودند فکر خوبی است، ولی الان که مردم به ملاقات میآیند، سرم خیلی شلوغ است و نمیتوانم این کار را رها کنم. عرض کردم منتظر میمانیم تا چهلم امام بگذرد و شما فراغتی پیدا کنید. نهایتا بنا شد این کار انجام شود. فکر میکنم در همان جلسه هم قرار شد افراد را خود آقا انتخاب کنند. نمیدانم ما هم توصیهای کردیم یا نه، ولی هدف و غرض ما این بود که این جهتی که عرض کردم محقق شود.
ایشان جلسهای را تشکیل دادند و خودشان افراد را انتخاب کردند. این عده، فقهای شورای نگهبان بودند که فکر میکنم درآن دوره، جوانترینشان من بودم! آقای جنتی، آقای محمدی گیلانی، آقای امامی کاشانی، آقای رضوانی و بنده بودیم. از بیرون ازشورا، ازتهران آقای مهدوی کنی، از قم آقای آسید محمود هاشمی[شاهرودی]، مرحوم آقای قدیری، مرحوم آقای آسید عباس خاتم و آقای آسید جعفر کریمی را دعوت کردند. هدف ما این بود تا علمیت ایشان برای فضلایی که در این جمع هستند، روشن شود تا آنها هم به کسانی که با آنها مأنوس هستند منتقل کنند...
بنا شد دستور جلسه تعیین شود و این که در هر جلسهای چه موضوعاتی مطرح شوند و در هر جلسه، یکی از اعضای جلسه آن مسئله را از نظر استدلالی بررسی کند و جزوه بنویسد و دیگران آن جزوه را بررسی کنند. آن جزوه را به دفتر آقا میدادیم و دو نفر را تعیین کرده بودیم که آن جزوه را تکثیر کنند و در اختیار اعضا قرار بدهند تا آنها در طول هفته مطالعه و به ادله ذکرشده در جزوه مراجعه کنند و آن مطلب پس از مطالعه آنها و بعد از یک هفته به بحث گذاشته شود... جزوات را در طول هفته به اعضا میدادند که مطالعه کنند و مدارک را ببینند و آماده شوند. هیچ مشخص نبود کسی که قرار است برای جلسه بعد مسئله را بررسی کند و جزوه بنویسد چه کسی است، بلکه در جلسه موافقت میشد این کار را بکنند. آقای امامی کاشانی مکرراً این کار را میکردند. آقای خزعلی یک بار مسئله هلال را بحث کردند. آقای خامنهای هم چند بار را یادم هست که مسئول نوشتن جزوه شدند. آقای هاشمی شاهرودی همین طور. من هم مکرراً این مسئولیت را پیدا کردم...
این کیفیت کار ما در جلسهای بود که قرار بود در آن علمیت آقا بر همگان روشن شود. همه با آزادی کامل ایراداتشان را مطرح میکردند و هیچ کسی مانع از بیان عقیده کسی نمیشد. همه ما طلبه بودیم و هستیم. بنده هم که روحیاتم دستکم بر اهالی حوزه روشن است. طلبه که قرار نیست باج بدهد. درآنجا به حرف همه ایراد و اشکال میکردیم...
بنده تا سال 1374 که تصادف شدیدی که در راه قم برایم روی داد و یک ماه در بیمارستان بیهوش و 42 روزی بستری بودم، درآن جلسات شرکت میکردم. از آن به بعد دیگر نتوانستم، اما در همان فاصله پنج سال و خردهای توانستم کاملاً به دقت و علمیت جناب آقای خامنهای پی ببرم وبه این که ایشان بسیار فاضل و ملاست و میتواند در ابواب مختلف فقه به شکل مستدل و دقیق بحث کند، واقف شدم. برای تمام افرادی که اهل فضل و دقت بودند این موضوع کاملاً روشن شد.» [7]
آیتالله مؤمن در واکنش به طرح برخی مسائل دروغین و غرض ورزانه از سوی برخی فراریان خارج نشین مدعی فقاهت جهت خدشه به مقام علمی و مرجعیت مقام معظم رهبری، میفرمایند: «... شنیدهام بعضی از آدمهای نفهم، حرفهای بیمبنایی در باره علمیت جناب ایشان زدهاند. خیر، ایشان قطعاً و بلاخدشه، مجتهد مطلق و در فقه و اصول و رجال بسیار متبحر است. مقام علمی ایشان فراتر از تشکیکات یک عده مغرض است. درآن جلسات هم بسیار اهل دقتنظر بودند و بسیار هم خوب استدلال و همه مسائل رابسیار خوب درک وطبعا به همین کیفیت هم استنباط و اجتهاد میکردند.» [8]
آیتالله مؤمن در پاسخ به استناد ادعایی خناسان به ایشان به برای زیر سؤال بردن مرجعیت رهبری با ناراحتی فراوان عنوان نمودند: « عجب! خدا عاقبت انسان را به خیر کند. حیف است آدم وقتش را بگذارد و این جور لاطائلات را جواب بدهد. شنیدم که حرفهای دیگری را هم به من نسبت دادهاند. بعضی از برادران خواستند جواب بدهم، ولی بنده فکر میکنم اصلاً ارزش پاسخ دادن ندارد. بدیهی است بنده این حرفها را تکذیب میکنم، اما بیش از این سخنی نمیگویم، چون همان طور که گفتم حیف وقت انسان است که صرف پاسخ دادن به این گونه حرفهای بیمبنا شود. حقیقتاً انسان ممکن است تا کجا سقوط کند که کلاً در اختیار اغیار قرار بگیرد؟
به نظرم مواضع و استنباطهای دقیق خود حضرت آیتالله خامنهای بهترین پاسخ به این حرفهای بیمبناست. به نظرم بیاعتنایی کنید بهتر باشد. از قول بنده هم فقط یک جمله بنویسید: «تکذیب میکنم». خداوند همه ما را از آفت بدفهمی و لجاجت حفظ کند.» [9]
انتهای پیام/