یک مطالعه موردی در باره یک واقعیت همیشگی
ادعای توهین به اهل سنت و بلوچها و دوباره یک بازی رسانهای تکراری
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - یک بازیکن بوکس پناهنده میشود و علت را مورد توهین واقع شدن به دلیل بلوچ و اهل سنت بودن معرفی میکند. رسانههای ضدایرانی جنجال راه میاندازند. واقعیت اما مثل همیشه یک عفلت رسانهای است.
تبسم مهر - یک بازیکن بوکس پناهنده میشود و علت را مورد توهین واقع شدن به دلیل بلوچ و اهل سنت بودن معرفی میکند. رسانههای ضدایرانی جنجال راه میاندازند. واقعیت اما مثل همیشه یک عفلت رسانهای است.
خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ - یونس دهمرده، فعال رسانهای اهل سیستان:
حدود ده روز از اتفاقی که حول مسئله غیبت/پناهنده/دزدیده و... شدن بوکسور تیم ملی ایران در اروپا میگذرد و حالا جوسازیهای رسانهای زودهنگام و زودگذر رسانهای در خصوص آن تا حد زیادی فروکش کرده است. این فاصله حدود 10 روزه امکان یک بازنگری و بازخوانی انتقادی و عقلانی را به مردمی که بخش مهمی از واقعیت/فراواقعیت زندگیشان توسط رسانهها شکل میگیرد، میدهد.
مسئله شکل گرفته حول اتفاقی که در اروپا برای اعضای تیم بوکس جمهوری اسلامی میافتد، چیز چندان پیچیدهای نیست و این اتفاق هم برای نخستین بار نیست که برای ما میافتد. اما چرا وضعیت تا این حد بغرنج میشود و شکلی متوهمانه، سیاستزده، امنیتی و عجیب و غریب پیدا میکند؟ مسئله بیشتر به خاطر روایت کردن/نکردن واقعیت توسط ما رقم میخورد و البته اتخاذ یک رویکرد واقعگرایانه و متعهدانه نسبت به بیان حقیقت است. آن هم در شرایطی که هرگونه بیان واقعیت/حقیقت به قول «آنتونیو گرامشی» یک کنش سیاسی و به همین دلیل در یک فضای ایدئولوژیزده شدیداً «امنیتی» جلوه میکند.
در این وضعیت گفتن واقعیت و حقیقت تبعاتی خواهد داشت که فرد/رسانه/سیستم/ساختار و... نمیخواهد با تبعات آن به عنوان یک واقعیت روبرو شود و تصور میکند که «بیان نکردن» و «نادیده گرفتن» چنین واقعیتی مساوی با «رها شدن» از آن است، در حالی که اصلا اینطور نیست. این معنا، محور بیشتر انواع انفعالاتی است که فضای رسانهای داخل کشور با آن مواجه است و غافل از این نکته بسیار اساسی است که اگر تو ورود به بیان واقعیت یا حقیت امر نکنی و شفافیت لازم را برای مخاطبت ارائه ندهی، طبیعی است که میل به واقعگرایی و شفافیتخواهی مخاطبانت توسط روایاتی که «دیگران» در اختیار آنها قرار میدهد، ارضاء خواهد شد و این ارضاء دقیقا تبعاتی در برخواهد داشت که بسا بدتر و سهمگینتر از تبعاتی خواهد بود که روبرو شدن صریح و شفاف با واقعیت/حقیقت توسط خود شما ممکن بود برایتان ایجاد کند.
تا آنجا که به اتفاق غیب/پناهنده شدن بوکسور ایرانی مرتبط است ، هیچ جریان رسانهای برای روشن شدن واقعیت این موضوع در داخل کشور صورت نگرفت و مسئله عملا «رها شد». در این زمینه جریانهای رسانهای که لااقل در این مورد هوشمندانهتر از رسانههای داخلی عمل کردند، یک امر بسیار پیش پا افتاده، تکراری و نه چندان امنیتی را تبدیل به خوراک خود کرده و از آن روایتی شدیداً امنیتی ارائه کند که مرزهای مشترکی با نقد وضعیت تساهل/عدم تساهل در خصوص قومیتها یا مذاهب در ایران دارد.
خبر ساده بود: «مبین کهرازه بوکسور تیم ملی در فردوگاه اتریش غیب شد»! خود این خبر کوتاه و ساده به سرعت در رسانههای داخلی و خارجی پخش شد، اما تحلیل و روایت آن با اهداف خاص رسانهای بیشتر مورد توجه رسانههای خارجی قرار گرفت و آنچه در اینجا بیش از هر چیزی محل توجه آنان بود بلوچ و اهل سنت بودن این بوکسور عضو تیم ملی بود.
مبین کهرازه ساعتی پس از ناپدید شدن با یکی از کانالهای وابسته به گروهکهای تروریستی و پس از آن با یکی از رسانههای خبری موسوم به معاند مصاحبه و علت رفتنش در این رسانه، «توهین به مردم بلوچ و مذهب اهل سنت» اعلام شد و رسانههای اپوزیسیونی دیگری هم تا توانستند این موضوع را بزرگ کرده و به شانتاژهای رسانهای در این خصوص اهتمام ویژه نشان دادند.
اما تا آنجا که به داخل کشور و رسانههای داخلی مربوط میشد ما جز سکوت و انفعال چیز دیگری ندیدیم. یعنی علیرغم اینکه رسانههای داخلی میتوانستند پاسخی روشن به این جوسازی و شانتاژ رسانهای بدهند، اما کاملا منفعلانه، حداقلی و به بیان صریح شدیدا ضعیف عمل کردند.
یکی از معدود واکنشها به این مسئله مهم، از سوی «حجت الاسلام اشرفیان» امام جمعه شهر علی اکبر سیستان بود. او در خطبههای نماز جمعه به اتفاقی که رخ داده بود، اشاره و جوسازی رسانهای غرضورز نسبت به آن و آدرسهای غلطی را که این رسانههای میدادند، به شدت محکوم کرد.
از دیگر واکنشها گفتوگوی کوتاه خبرگزاری ایرنا با رئیس فدارسیون بوکس بود منتشر شد ولی به هر حال به دلیل منفرد بودن و شکل نگرفتن یک جریان رسانهای تاثیرگذاری محدودی داشت. اتفاقا مهمترین دستمایهای که میشد با آن به این شانتاژهای رسانهای اپوزیسیون پاسخ داد، دقیقا همن شرایط فعلی مدیریت در فدراسیون بوکس ایران است که متاسفانه از دید رسانههای داخلی بهدور مانده و به آن توجهی نشد. در حالی که این مساله میتوانست پاسخ روشنی به جوسازیهای رسانهای معاندان باشد. به این معنا که با وضعیت فعلی مدیریت بر فدراسیون بوکس کشور، اساساً شانتاژی با این محور که در کشور توهین به قوم بلوچ و مذهب اهل سنت اموری رایج یا رسمیتیافته است، بیوجه و از اساس بیپایه خواهد بود.
در حال حاضر ریاست فدراسیون بوکس جمهوری اسلامی بر عهده یکی از جوانان بلوچ و اتفاقا اهل سنت دیاری است که کهرازه هم اهل آن بود، بدون شک با حضور «حسین ثوری» به عنوان رئیس فدراسیون بوکس کشور که خودش بلوچ و اهل سنت است، توهین به بازیکنی بلوچ و اهل سنت، صرفا به دلیل بلوچ یا هل سنت بودن نمیتواند درست باشد و در حقیقت همچون آبی زلال جوهر سیاه همه شانتاژهای غرضورزان را میشوید و میبرد. از آن گذشته در اردوی مورد اشاره که منجر به رفتن بازیکن مذکور از اردو شده است ، سرپرستی تیم نیز برعهده یکی از دیگر نخبگان ورزشی اهل سنت بلوچ بوده و طبیعی است این مسئول هم نظارت و حساسیت کافی بر رفتارهای غیراخلاقی نسبت تیم تحت کنترلش، مبنی بر توهینهای قومیتی یا مذهبی و... داشته باشد.
آنچه در رسانههای جمهوری اسلامی به کلی از آن غفلت شد، عدم توجه به کارکردهای شفافیت و روایت شفاف واقعیت بود، چیزی که در این سالها میتوانست بسیاری از چالشهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی را تا حد زیادی برطرف سازد؛ ولی نوعی ترس محافظهکارانه و ساختاریشده از واقعیت و شفافیت این امکان را از بسیاری از مسئولان و به تبع رسانههای ایرانی گرفته است. مهمترین غفلت این است که واقعیت در عالم جدید - که جهان تسلط روایتها و رسانههاست - بیشتر «برساخته» میشود، اگر در شکل دادن به روایتها از واقعیت منفعل و غیرشفاف عمل کنید، روایتها و واقعیتها را «برای» شما یا «بر علیه» شما برخواهند ساخت!