ایران منشاء دوره طلایی تمدن اسلامی بود
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران می گوید: ایران و متفکران ایرانی منبع و منشاء دوران طلایی تمدن اسلامی بوده اند و این سخن نه از سر تعصب ملی بلکه یک واقعیت تاریخی است.
«جریان های فکری مختلفی در جهان اسلام حضور داشتند. در همان دوره های اول شعوبیه حضور داشتند، معتزلی ها بودند، اهل حدیث بودند، اشاعره در قرن چهارم شکل گرفتند و حضور داشتند و جریان های فکری مختلف که خیلی عمده نبودند اما جالب این است که اکثر این جریان های فکری مختلف یا در ایران بودند یا اینکه بزرگان این جریان ایرانی بودن و عمدتا هم متفکران شیعی بودند البته بعدها علمای اهل سنت هم به این مسیر پیوستند. مثلا «جوزجانی» شخصیت فوق العاده ای است؛ هم طبیب است، هم ریاضیدان است، هم ادیب است یا مثلا «تفتازانی» یا فخر رازی که خواجه نصیرالدین طوسی پاسخ هایی به مباحث فخر رازی داده است. یعنی این شخصیت های بزرگ یک جریانی در ایران شکل دادند که قابل توجه است.»
قطب الدین شیرازی و پدر و عمویش پزشک بودند. اولین بیمارستان تخصصی بیماریهای عفونی را در قرن شش و هفت در شیراز راه اندازی کردند یا زکریای رازی در قرن چهارم اولین بیمارستان تخصصی چشم را در شهر ری راه اندازی کرد. شما همین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری را ببیند که چقدر از این شخصیت ها نام برده است یا کتاب تمدن و تشیع آقای دکتر ولایتی را که در دو جلد قطور چاپ شده است ببینید؛ اسامی شخصیت های بزرگ در آنجا ذکر شده است. در دوره اوج شکوفایی و عصر طلایی تمدن اسلامی منشاء و منبع علم و تمدن ایران بوده است. این بحث ناسیونالیستی و از سر ملی گرایی و تعصبات ملی نیست بلکه یک واقعیت تاریخی است.
در تمدن اسلامی متفکران ایرانی پیدا شده اند که هم اولا غیرت مدنی داشتند ثانیا همت پژوهشی داشتند و ثالثا از حلم بالایی برخوردار بودند چرا که علم و حلم باید با هم باشد. خیال هم نکنید افرادی مثل فارابی و ابن سینا در رفاه و آسایش بودند نه این طور نبود، ابن سینا شش ماه باید مخفی می شد که بلایی سرش نیاورند این ها در تنگنا بودند وضع ما الان خیلی بهتر است، پژوهشگران ما در آسایش و راحتی هستند و به هیچ وجه وضع فعلی قابل مقایسه با وضع بزرگان و متفکران ما در آن سده ها نیست.
وضعیت جامعه اسلامی امروز از نظر علمی به هیچ وجه در جایگاهی که اسلام توصیه کرده است نیست به نحوی که امروز از دوران انحطاط جامعه اسلامی در حوزه علمی سخن گفته می شود این در حالی است که جهان اسلام بعد از ظهور اسلام و اهمیت دادن به تفکر و اندیشه توسط متون دینی اسلامی در قرن دوم تا شش توانست به موفقیت های ارزنده ای از نظر رشد تمدنی دست پیداکند هر چند آمیخته شدن جهان اسلام با دستاوردهای تمدنی ملل و سرزمین های جدیدی که آن ها را فتح کرده بود بی تاثیر نبود که در این میان میراث ایرانی در تمدن اسلامی برجسته تر از میراث سرزمین ها و ملل دیگر است.
اینکه چه اتفاق و یا اتفاقاتی منجر به افول تمدن اسلامی شد پرسش کلیدی مصاحبه پیش رو است.
در گفت و گو با حجت الاسلام عبدالحسین خسرو پناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران تلاش کرده ایم برای پاسخ به پرسش ذکر شده جریان های فکری جهان اسلام، تلاش های علمی متفکران ایرانی، نقش حکومت ها در انحطاط و رشد جوامع و همچنین دوران صفویه به عنوان دورانی که هم رشد و هم انحطاط را در دل خود دارد، بازخوانی کنیم .
در پایان هم اشاره ای به مقطع بعد از انقلاب شده است.
خسروپناه روحانی و پژوهشگر 52 ساله فلسفه، در دزفول متولد شده است. او در سال 1368 دروس خارج فقه و اصول را در حوزه علمیه قم آغاز کرد و 12 سال از درس خارج فقه و اصول آیات عظام وحید خراسانی و فاضل لنکرانی و 17 سال فلسفه نزد آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی در حوزه علمیه قم بهره برد و در کنار دروس حوزوی، دکترای کلام اسلامی از مؤسسه امام صادق دریافت کرد.
مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عضو شورای علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عضو شورای علمی گروه کلام و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عضو شورای علمی گروه منطق فهم دین پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، رئیس کمیته فرهنگی و اجتماعی کمیسیون بررسی و تأمین نیازهای دینی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام از جمله مسئولیت های قبلی خسروپناه است. او هم اکنون رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است.
کتاب هایی چون؛ کلام جدید با رویکرد اسلامی، جریانشناسی فکری ایران معاصر، مسائل جدید کلامی و فلسفه دین، دینشناسی، روشنفکری و روشنفکران، انتظارات بشر از دین، پلورالیزم دینی و سیاسی برخی از آثار مکتوب خسروپناه به شمار می روند.
مشروح مصاحبه گروه دانشگاه تبسم مهر با حجت الاسلام خسروپناه به این شرح است:
**تبسم مهر : آقای خسروپناه اگر بخواهیم نقطه شروع و جوشش تمدن اسلامی را مشخص کنیم باید از چه دورانی به عنوان مقطع آغازین تمدن اسلامی نام ببریم؟
**خسروپناه: مبدا اندیشیدن در تاریخ اسلام را باید به عصر پیامبر برگردانیم؛ یعنی شما می بینید پیامبر در یک جامعه ای ظهور می کند که مهد سواد، علم، درس و مسائلی از این دست نیست و همه دغدغه ها در جامعه مورد اشاره تجارت و جنگ و مسائلی مرتبط با این امور است. اما پیامبر اسلام وقتی آیات قرآن بر او نازل شد اولین آیات این آیات بودند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ، خلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ...» آیاتی که از علم، قلم، تعلیم و خواندن صحبت می کنند و خداوند سبحان به این امور، امر می کنند با توجه به همین مبدا و اهمیت بعد از مدتی کم کم شما می بینید که مسئله سواد ، مطالعه و مخصوصا تفکر در جامعه اسلامی رونق پیدا می کند.
شما می بینید در جامعه ای که خبری از سواد و تفکر نبود پیامبر یکی از ویژگی های مهم ابوذر را تفکر عنوان کرده و این روایت را که «یک ساعت تفکر افضل بر هفتاد سال عبادت است» بیان می کنند. البته در این جا منظور از ساعت شصت دقیقه نیست بلکه منظور لحظاتی است که انسان به تفکر می پردازد یا اینکه ما در احادیث داریم که «کسب علم بر هر مسلمانی اعم از مرد و زن واجب است» یا اینکه «مسلمان باید دائما در طلب علم باشد» نشانگر اهمیت علوم و دانش در جامعه اسلامی است .
بنابراین از همان دوران امامان معصوم مسئله دانش افزایی، کسب معارف اسلامی و مطالعه طبیعت مطرح شده است و جالب است بدانید علومی در همین تمدن اسلامی که از قرن دوم تدوین کتاب شروع می شود، جریان داشته است و قابل توجه است مثلا در کتاب «الذریعه» مرحوم آقا بزرگ تهرانی کتاب هایی نام برده شده است که بعضا مربوط به اواخر قرن اول هجری و اوایل قرن دوم هجری است که نشان می دهد مسلمانان از اوایل قرن دوم شروع به نوشتن کتاب و تالیف نه فقط در زمین معارف و علوم دینی بلکه در حوزه پزشکی کردند؛ مثلا اولین کتاب پزشکی را قبل از ابن سینا یک شخصیتی نوشته است که یک کتاب طبی در نیمه اول قرن دوم هجری نوشته است که کتابش هم توسط دانشگاه شهید بهشتی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
مسلمانان در ادامه فعالیت های خود کم کم با دنیای آن روز ارتباط پیدا کردند. بخشی از این ارتباط بر اثر جنگ ها بود که با مسیحی و افراد دیگر آشنا شدند و مباحث یونانی ها از زمان هارون الرشید در جامعه اسلامی ترجمه شد که شامل آثاری در پزشکی و ریاضی و مانند این ها بود و جالب است بدانید که اولین کسانی که در جامعه اسلامی به سراغ این مباحث رفتند، متفکران شیعه بودند. فارابی، ابوریحان و ابن سینا شیعه بودند. البته علمای اهل سنت هم بعضا به این مباحث گرایش پیدا کرده بودند. در نتیجه ی این فعل و انفعالات کم کم تمدن اسلامی نضج گرفت. حالا مثلا شخصیتی مثل ابوریحان که من همین اواخر کتابش را بررسی می کردم حتی در داروسازی هم کتاب نوشته است در نجوم، هیئت، مردم شناسی، مباحث اجتماعی کار کرده است چند سال به هند رفته و زبان سانسکریت یاد گرفته است. کتابی به اسم «تحقق ماللهند» دارد که یک گزارش مفصلی در مورد هندوستان است بعد ببینید وقتی فلسفه و علوم مختلف نضج پیدا می کند بحثی از همان اوایل قرن اول و دوم که شکل می گیرد که آیا این علوم طبیعی و تجربی با نقل دینی تعارضی دارند یا نه؟ آیا این دو قابل جمع است؟ ابویوسف کندی رساله ای به اسم «رساله عقل»نوشته است. و آنجا بیان می کند به عنوان اولین فیلسوف جهان اسلام که اصلا دین با عقل تعارض ندارد و همدیگر را پوشش می دهند و نقل دینی به عقل کمک می کند و عقل هم کمک حال نقل دینی است.
این بحث ها در جهان اسلام ادامه پیدا می کند تا اینکه به دوران ابو حامد غزالی می رسیم. او در قرن پنجم هجری متولد و در قرن ششم فوت می کند که جمعا 55 سال عمر کرده ، در پنجاه سالگی کتابی نوشته است به اسم «المنقذ من الظلال» که در این کتاب تلاش می کند نشان دهد فلسفه و علوم دیگر نمی تواند دین را خوب معرفی کند بنابراین باید به سراغ تصوف رفت و روش تصوف هم کشف، شهود و عرفان و منازل عرفانی و... است و غزالی به این روش ها بهای بیشتری می دهد و کم کم در جهان اسلام به روش عقلی و تجربی مقداری بی مهری می شود.
در ادامه این فرایند غزالی کتابی می نویسد با عنوان «مقاصد الفلاسفه» و بعد کتاب «تهافت الفلاسفه» را می نویسد تا بگویید فلسفه اشکال دارد. البته به این معنا نیست که او روش عقلی را قبول نداشت، قبول داشت اما با دستاورد های فلاسفه موافق نبود مثلا می گفت ادعاهای فلاسفه درست نیست اما روش عقلی مشکل ندارد. البته خودش هم خیلی از روش عقلی بهره نبرده است و بیشتر روش نقلی و شهودی را در پیش گرفته و در آثار خود استفاده کرده است اما سخنان غزالی آنچنان تاثیر گذار نبود تا اینکه به زمان حاکمیت اشاعره می رسیم.
در دوره سلجوقیان، قرن هفتم به بعد شخصیتی مثل خواجه نصیرالدین طوسی داریم که جامع در علوم مختلف است؛ او در طب، ریاضی و ... وارد بود قطب الدین شیرازی که شرحی بر قانون بوعلی در طب با عنوان «تحفه سعدیه» نوشته است و قانون ابن سینا را شرح کرده است می گوید وقتی من شروع کردم این را شرح بدهم برخی جاها را نمی فهمیدم و از عمو و پدرم که طبیب بودند کمک می گرفتم و وقتی آن ها باز می ماندند تا پیش استاد اعظم که منظورش خواجه نصیرالدین طوسی می رفتم و بعضی ابهامات قانون را از او می پرسیدم این امر نشان می دهد که طوسی چقدر در علم طب مهارت و دانش داشته است ولی به هرحال حکومت سلجوقیان زمینه گسترش تصوف و عرفان را در جامعه فراهم کرد.
در تاریخ تمدن اسلامی از قرن هفتم تا نهم هم عرفان و تصوف رشد می کند هم ادبیات فارسی. شخصیت های مهم ادبی ما در این بازه زمانی شکل گرفته است، عرفای بزرگ ما هم مال این دوره هستند افرادی مانند ابن عربی، فرقانی، جامی، مولوی و.. که شخصیت های برجسته ای بودند.
**ایرنا: چرا سلجوقیان دست به گسترش تصوف و عرفان زدند. این یک تاکتیک سیاسی بود یا از سر اعتقاد این سیاست را پیش گرفته بودند؟
**خسروپناه: بیشتر جنبه اعتقادی داشت. اشاعره اصولا به فلسفه نگاه منفی داشتند. معتزله عقل گرا بودند و اهل حدیث هم نقل گرا و این دو جریان فکری چند قرن با هم دعوا و مجادله فکری داشتند تا اینکه اشاعره از دل دعوای این دو جریان شکل گرفت در واقع این ها می خواستند نه مثل اهل حدیث نقل گرا باشند و نه مثل معتزله عقل گرا ، می خواستند راه میانی را در پیش بگیرند لذا در این دوره بخشی از تمدن اسلامی افول می کند ولی در حوزه عرفان و ادبیات ما پیشرفت و گسترش را مشاهده می کنیم. تا اینکه به قرن نهم و دهم می رسیم و می بینید که دوره صفویه در زمان شاه عباس اول شیخ بهایی عارف ، فیلسوف ، مهندس ، پزشک و هم فقیه است ؛ یعنی می خواهد اثبات کند که ما می توانیم همه این علوم را با هم جمع کنیم چرا باید بگوییم یا علوم عقلی یا نقلی؟ یا علوم طبیعی یا عرفان و تصوف؟ همه را می شود جمع کرد و شیخ بهایی هم در دوره خودش نقش مهمی در تمدن سازی اسلامی داشته است.
** تبسم مهر : اگر بخواهید حدود و ثغور تمدن اسلامی را مشخص کنید چه قرن هایی را مشخص خواهید کرد؟
**خسروپناه: اوج تمدن اسلامی در دوره اولش از قرن سوم و تا ششم بوده است. دوره دوم تمدن اسلامی هم از قرن 10 تا اوایل قرن دوازدهم بوده است و این دوره را دوره اوج تمدن اسلامی می دانیم.
چرا این دو دوره را اوج تمدن اسلامی می نامیم به این دلیل که در این دوره تمدن اسلامی جامعیت داشته است یعنی علوم مختلف مطرح بوده است عالمان مختلفی ظهور و بروز پیدا کرده اند مثلا ما در قرن چهارم و پنجم یک دوره عجیبی است شخصیت هایی مثل ابوریحان، فارابی، بوعلی سینا که شخصیت های عجیبی هستند را داریم. ببینید قانون بوعلی سینا 600 سال متن درسی در کل دنیا بوده است الان هم من به شما به عنوان کسی که قانون بوعلی سینا را کار کردم و با اطبا جدید هم آشنا هستم عرض می کنم که اهل فن اعتراف می کنند 80 درصد قانون بوعلی امروزه قابل اجرا است و طبش جواب می دهد. شخصا بعضی از کسالت های خودم را توسط طب بوعلی درمان می کنم.
بعد دیگر جامعیت این است که کسی که طبیب بود فیلسوف هم بود یعنی فلسفه اش با طبش پیوند داشت مثلا کسی که داروساز بود علم داروسازی او با طب هم پیوند است ، در زمان حاضر تمدن مدرن اینگونه است. متخصص دستگاه گوارش در مورد قلب هیچ نظری نمی تواند بدهد و این باعث می شود که دارویی که به شما می دهد مثلا به قلب شما آسیب برساند یعنی نگاه جامع نگر ندارند در حالی که علوم تمدنی ما جامع نگر بوده است. حال شاید تخصص فردی طب بود اما فلسفه و ریاضیات هم می دانست ، این علوم با یکدیگر پیوستگی عمیق و گسترده ای داشت. تمدن ما تمدن کل نگر و جامع نگری بوده و مثل تمدن غرب جزء نگر و گزینش نگر بوده است.
**تبسم مهر : چه جریان های فکری مختلفی در جهان اسلام فعال بودند؟
**خسروپناه: جریان های فکری مختلفی حضور داشتند در همان دوره های اول شعوبیه حضور داشتند معتزلی ها بودند، اهل حدیث بودند، اشاعره در قرن چهارم شکل گرفتند و حضور داشتند و جریان های فکری مختلف که خیلی عمده نبودند اما جالب این است که اکثر این جریان های فکری مختلف یا در ایران بودند یا اینکه بزرگان این جریان ایرانی بودن و عمدتا هم متفکران شیعی بودند البته بعدها علمای سنت هم به این مسیر پیوستند. مثلا «جوزجانی» شخصیت فوق العاده ای است هم طبیب است هم ریاضیدان .هم ادیب است یا مثلا «تفتازانی» یا فخر رازی که خواجه نصیرالدین طوسی پاسخ هایی به فخر رازی داده است. یعنی این شخصیت های بزرگ یک جریانی در ایران شکل دادند که قابل توجه است. همین قطب الدین شیرازی که به او اشاره کردم و پدر و عمویش پزشک بودند اولین بیمارستان تخصصی بیماری های عفونی را در قرن 6 و 7 در شیراز راه اندازی کردند یا زکریای رازی در قرن چهارم اولین بیمارستان تخصصی چشم را در شهر ری راه اندازی کرد. شما همین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری را ببیند که چقدر از این شخصیت ها نام برده است یا کتاب تمدن و تشیع آقای دکتر ولایتی را که در دو جلد قطور چاپ شده است. اسامی شخصیت های بزرگ در آنجا ذکر شده است. می خواهم بگویم در دوره اوج شکوفایی و عصر طلایی تمدن اسلامی منشاء و منبع علم و تمدن ایران بوده است. این بحث ناسیونالیسی و از سر ملی گرایی و تعصبات ملی نیست بلکه واقعیت است. در تمدن اسلامی متفکران ایرانی پیدا شده اند که هم اولا غیرت مدنی داشتند ثانیا همت پژوهشی داشتند وثالثا از حلم بالایی برخوردار بودند چرا که علم و حلم باید با هم باشد. خیال هم نکنید افرادی مثل فارابی و ابن سینا در رفاه و آسایش و.. بودند نه این طور نبود، ابن سینا شش ماه باید مخفی می شد که بلایی سرش نیاورند این ها در تنگنا بودند وضع ما الان خیلی بهتر است پژوهشگران ما در آسایش و راحتی هستند و به هیچ وجه وضع فعلی قابل مقایسه با وضع بزرگان و متفکران ما در آن سده ها نیست.
بزرگان ما واقعا کار و پژوهش انجام می دادند؛ ابن سینا برای پژوهش خودش نیاز به یک تکه آهن گداخته داشت این آهن را از آهنگری گرفت بعد این سوال برایش پیش آمد که چطور این تکه آهن را ببرم که دستم را نسوزاند. بهمنیار کارگر مغازه آهنگری بود به ابن سینا گفت مشتت را باز کن و در مشت ابن سینا شن ریخت و آهن گداخته را روی شن ها گذاشت و گفت تا به آزمایشگاه خود برسی این شن ها مانع سوختن دست تو خواهند شد. ابن سینا وقتی دید این بچه توان و استعداد دارد دنبال او رفت و با وجود مخالفت پدر بهمنیار او را زیر بال و پر خود گرفت و او را تبدیل به فیلسوف و حکیم کرد. الان استاد دانشگاه ما در دانشگاه چقدر دلش برای دانشجو می سوزد؟ چقدر دستگیری و از دانشجو حمایت می کند؟ استادان دانشگاه اکنون پایان نامه دانشجوی خود را مطالعه نمی کنند تا سر جلسه دفاع از او حمایت و دفاع علمی کنند. در آن دوره یک جریان علمی در ایران با همه مشکلاتی که بود شکل گرفت.
- سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۷:۴۳
- منبع: ایرنا