نگاهی به دستاوردهای صنعت موشکی در 40 سالگی انقلاب
روایتی نارنجی از سیاهیهای یک زندگی
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - تهران-ایرنا-فیلم `روزهای نارنجی` که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به رغم انتقادتی که به دنبال داشت، به عنوان اولین اثر داستانی یک مستند ساز، فیلمی است که مشکلات دیده نشده ای از زندگی کارگری را به نمایش میکشد.
تبسم مهر - تهران-ایرنا-فیلم "روزهای نارنجی" که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به رغم انتقادتی که به دنبال داشت، به عنوان اولین اثر داستانی یک مستند ساز، فیلمی است که مشکلات دیده نشده ای از زندگی کارگری را به نمایش میکشد.
به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری ایرنا، داستان فیلم، داستان زنی است که آماج حملات مستمر است؛ از زندگی شخصی و نزدیکترین فرد زندگی اش یعنی همسرش، از کارفرمای استعمارگرش تا زیر دستان خیانتکار و لاابالی اش تا رقیب کاری مردی که به هر دلیل دنبال ضربه زدن به اوست؛ زنی که دائم میجنگد و باز نمیایستد اما پایانی بر این حملات نیست. زنی که اگر یک شب ماشینش پنچر میشود، فردا لاستیک را عوض میکند و دیگر بار خود ماشین را میبرند باز کوتاه نمیآید. تلاشی بی پایان اما بی سرانجام در شرایطی سخت.
کارگردان اثر آرش لاهوتی (متولد1360) یکی از جوانان دغدغمند سینمای امروز است که نه تنها با سینما بیگانه نیست که آن را از پایه ای خوب آغاز کرده است، یعنی از سینمای مستند. لاهوتی که تحصیلات سینمایی و تخصص و تجربهی تدوین دارد، برنده جوایز مستند گوناگونی از جشنوارهها و فستیوالهای بین المللی بوده است. روزهای نارنجی اولین داستان بلند لاهوتی در مقام کارگردان سینمای داستانی است که ترکیب داستان و پرداختن به یکی از مشکلات روز جامعهی کارگری آن هم در فضایی به جز تهران مضمون آن است.
آرش لاهوتی برای فیلم سینمایی روزهای نارنجی، جایزه بهترین فیلم جشنواره مانهایم آلمان با عنوان «سینماگر بزرگ تازه وارد»، جایزه فیپرشی (فدراسیون بینالمللی منتقدان سینما) و جایزه کلیسای جهانی را دریافت کرده است.
**نگاهی به زندگی کارگری
یکی از نکات خوب فیلم پرداختن کارگردان به چند معضل توامان در دل یک طرح مساله اصلی است؛ یعنی حین آشنا شدن با مصائب زندگی زنان کارگر، مباحثی چون اعتیاد، خیانت، بیکاری، فقر، دزدی، تحقیر و تبعیض جنسیتی نیز مورد توجه قرار میگیرند.
این فیلم که پیش از این با نام «واسطه» به مراحل تولید رسیده بود اگرچه تغییر نام داد اما در بیان مضمون و روایت داستان به زندگی واسطههای کارگری باغات شمال کشور میپردازد. یعنی جایی که زمینهای محصولات زراعی اجاره میشوند تا توسط کارگرانی برداشت صورت گرفته و به بازار عرضه شوند.
روزهای نارنجی نگاهی است از زاویه فرودستان به مشکلات زن بودن و کارگری، در جامعه مردسالار سرمایه داری دو المانی هستند که ناگفته پیداست که چه شرایطی را برای یک زن ایجاد میکنند. در واقع فیلم تلاش دارد تا از دریچه یک فیلم داستانی که شمه ای مستندوار دارد توجه بیننده را به فشارهای محیطی و کارشکنیها جلب کنند. یعنی در محیط مردسالار سرمایه داری، براحتی تحمل نمیشود که یک زن کارگر که در جایگاه فرودست قرار دارد پول و سرمایه (حتی بخشی از آن) را به راحتی در اختیار گیرد یا صاحب آن شود.
فاصله گرفتن از فیلمهای آپارتمانی (اصطلاحا به فیلم هایی گفته میشود که در فضایی بسته و با گفتن یک سری دیالوگ ساخته میشوند) و رفتن در دل باغهای سبز شمال و پرداختن به سوژه ای جدید یعنی وضعیت زندگی کارگری و کشاورزی و دلالیها و واسطه هایی که در این میان در فروش محصولات اثرگذارند، یکی از نکات مثبتی است که میتوان در روایت این فیلم به آنها اشاره کرد.
در مورد سبک فیلمبرداری یا آنچه در اصطلاح به آن سبک دوربین روی دست میگویند، البته نظرات منتقدان نسبت به این فیلم تفاوت دارد و اگرچه برخی این شیوه را نقطه ضعفی در روزهای نارنجی میبینند که نه تنها نشان دهندهی نکته خاصی نیست که به فیلم لطمه میزند به طوری که «مسعود فراستی» در برنامه هفت این سبک را برای این فیلم شیوه ای درون گهواره (به دلیل تکانهای زیاد) مینامد؛ اما این شیوه مشخصا در این فیلم نه تنها لزوما منفی نیست که در برخی از صحنهها به القای احساسات به بیننده کمک میکند؛ به ویژه این که نقشهای اول و دوم فیلم خیلی حرف نمیزنند و انگار نیاز داریم تا احساسات را به کمک المانهای دیگری دریافت کنیم.
**زنی بی احساس
یکی از مهمترین ایراداتی که میتوان به فیلم گرفت کنشگر فعال نبودن قهرمان داستان است. آبان با بازی هدیه تهرانی در هیچ کدام از موقعیتهای دراماتیک زندگی شخصی، کاری و روابط اجتماعی اش عکس العمل خاصی ندارد. نه توضیحی برای رفتارهایش، نه گلایه ای برای دردهایش و نه حرفی برای مخاطبش. در عمده سکانسها و صحنههای فیلم و در مواجه با رخدادهای گوناگونی که بار روانی متفاوتی دارند، آبان نه حرفی برای گفتن دارد و نه خشمی برای نشان دادن. سکوت میکند و میگذرد و از پس از این سکوتها بیننده باید حدس بزند که اینجا و در این موقعیت خاص آیا او عصبانی است؟ آیا مغموم است؟ یا خوشحال است؟
هیچ کدام مشخص نیست. در جایی که فیلم اطلاعات را قطره چکانی ارائه میکند و هیچ توضیحی هم بابت روحیاتی که گفته شد از آبان وجود ندارد، بیننده در سردرگمی یافتن معنایی برای رفتار میگردد و مستاصل میماند.
عکس العملهای خنثی و ظاهر و رفتار غیرزنانه هدیه تهرانی، انفعال غیرقابل تحمل همسرش با بازی علی مصفا، برخی از رخدادهای فیلم مانند زمانی که آبان برای جلوگیری از اعتصاب دیگران و بیرون انداختن زن جوان سرکش از گروه به همسر زن زنگ میزند و جلوه هایی این چنینی را برخی المان هایی فمنیستی در روزهای نارنجی قلمداد میکنند؛ اینها المانهای آزاردهندهی فیلم هستند که البته نمیتوان آنان را کاملا رویکردهایی فمنیستی خواند چرا که فیلم شعار نمیدهد و بیشتر عمل میکند و این عمل لزوما مردستیز نیست.
تلاش کارگردان برای تمام نکردن پایان تلخ فیلم را نباید نادیده گرفت؛ پایانی که البته نمیتوان آن را مثبت انگاشت چرا که به نظر عجیب میرسد؛ این که همسری که تصمیم به ترک خانه گرفته بود با چه هدف و انگیزه ای باز میگردد؟ و چرا کارگران را جمع میکند؟
مشخص نیست این که در این کار به دنبال تطهیر خود بابت خیانتی است که به همسرش کرده یا دلش برای زنش سوخته است؟ و این که آیا همواره باید مردی باشد که در انتها در حمایت یک زن برخیزد که بدون او همواره خللی وجود دارد؟
پژوهشم**س.ب
انتهای پیام /*