رسانهها و چهل سالگی انقلاب ـ مسعود شهامیپور
روایت یک روزنامهنگار از داغی انقلاب و تلخی جنگ
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - یک روزنامهنگار پیشکسوت وضعیت روزنامهها را در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی چنین روایت میکند: شرایط جامعه در ماههای آخر منجر به پیروزی انقلاب اصلاً به گونهای نبود که خیلی امکان محدود کردن رسانهها وجود داشته باشد. در واقع اوضاع جامعه به گونهای از دست حکومت خارج شده بود و آنقدر فضا تند و داغ بود که اصلاً نمیتوانست جلو انتشار برخی اخبار را بگیرد.
تبسم مهر - مسعود شهامیپور پس از فارغالتحصیلی در رشته روزنامهنگاری در سال 54 وارد تحریریه روزنامه «کیهان» و در بخش شهرستانهای این روزنامه مشغول به کار شد. او که به مدت هشت سال تهیه و تنظیم اخبار جنگ دفاع مقدس را برعهده داشت، تا اوایل دهه هفتاد در این روزنامه حضور داشت، اما نهایتاً استعفا داد و فعالیت حرفهای خود را در نشریات و رسانههای دیگر دنبال کرد.
او پس از حدود نیم قرن فعالیت در عرصه روزنامه نگاری در گفتوگویی با ایسنا از خاطرات خود در تحریریه «کیهان» در یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر کشورمان و تغییرات فضای رسانهای کشور در 40 سال گذشته سخن میگوید.
روایت نخستین روزهای کار حرفهای در روزنامه
شهامیپور که از کودکی به واسطه خواندن روزنامه و کتاب، حرفه روزنامهنگاری را به عنوان شغل انتخاب کرد بود، میگوید: «نوجوانها معمولاً آرزوی دکتری، خلبانی و مهندسی دارند، ولی من آرزوی خبرنگاری داشتم. چون پدرم همیشه روزنامه میگرفت من از همان دوران دبستان روزنامهخوان شده بودم، اما خبرنگار شدن برایم یک رؤیا بود. بزرگتر که شدم وقتی آگهی آزمون مؤسسه عالی علوم ارتباطات را دیدم بدون هیچ درنگی شرکت کردم و با وجود اینکه رشتههای دیگری هم قبول شده بودم، رشته روزنامهنگاری را انتخاب کردم.»
«یک روز با یکی از دوستانم در خیابان وزرای سابق در انجمن ایران آمریکا نشسته بودیم و صحبت میکردیم. نزدیک میز ما آقایی خوشتیپ نشسته بود و روی میزش هم روزنامه «کیهان» با تیتر اعلام اسامی برگزیدگان مؤسسه عالی علوم ارتباطات بود؛ روزنامه را خواندم و اسم خودم را پیدا کردم. آن آقا بعد از تبریک گفت شما همکار من میشوید. او همان روز بهم گفت خبرنگاری عشق است.»
شهامیپور نخستین روزهای کار حرفهای روزنامهنگاری را اینگونه روایت میکند: از سال 53 که سال سوم دانشگاه بودم، یکی از دوستانم پیشنهاد داد به جای او در روزنامه «زن روز» مشغول به کار شوم و اینگونه شد که کارم را از تصحیح روزنامه «زن روز» شروع کردم. سال 54 و بعد از فارغالتحصیلی، یک روز در راهروی مشرف به دستگاه عظیم چاپ «کیهان» با دکتر مصباحزاده مواجه شدم؛ وقتی متوجه شد فارغالتحصیل شدهام گفتم که باید از بخش تصحیح به تحریریه روزنامه «کیهان» بروم و اینگونه شد که از آن پس در بخش شهرستانهای روزنامه مشغول به کار شدم.»
او ادامه میدهد: سرویس شهرستانها ماهیتاً یک تحریریه مادر محسوب میشد که تمام قالبهای روزنامهنگاری از خبر گرفته تا گزارش، یادداشت و مصاحبه را در بر داشت. شاید در مدتی که در بخش شهرستانها مشغول بودم، با مواد اولیهای که خبرنگاران شهرستانها میفرستادند هر هفته پنج گزارش مینوشتم. آن زمان روزنامه «کیهان» نزدیک به 400 خبرنگار در استانهای ایران داشت که اخبار و اطلاعات زیادی را برای دفتر مرکزی روزنامه میفرستادند و ما با استفاده از آن اطلاعات گزارش مینوشتیم یا سوژه طراحی و مصاحبه میکردیم.
شهامیپور حمایت از روزنامهنگاران را از ویژگیهای فضای رسانهای آن دوره میداند و در این زمینه خاطرهای را بیان میکند: یادم است وقتی یکی از روزنامهنگاران خبر پیرزنی را منتشر کرد که چادرش را دور بدن یک مجروح انقلابی پیچیده بود، از سمت ساواک تحت فشار قرار گرفت و ممنوعالفعالیت شد؛ اما مدیر وقت روزنامه از او حمایت کرد و به او گفت تو در خانه بنشین و من حقوق تو را میدهم. حتی چند سال بعد هم آن خبرنگار را به همراه همسرش به اروپا فرستاد.»
«به طور کلی مشی مدیر آن موقع (مصباحزاده) حمایت از روزنامهنگاران بود. یادم است وقتی ازدواج کردم پیش او رفتم و گفتم که میخواهم برای ادامه تحصیل به سوئد بروم. از آنجا که او اطلاعات زیادی داشت گفت سوئد برای روزنامهنگاری فقط یک دوره کوتاه دارد، به همین خاطر بهتر است اول سربازی بروی و بعد برای ادامه تحصیل تو را به انگلیس میفرستم.»
کاهش محدودیت رسانهها در جریان داغ انقلاب
این روزنامهنگار پیشکسوت همچنین درباره تجربه روزنامهنگاری در دوران تحولات منجر به پیروزی انقلاب 57، میگوید: کدام خبرنگاری میتواند این فرصت را داشته باشد که در زمان انقلاب و جنگ در کشورش خبرنگار باشد؟ این اتفاقها با رؤیاهایی که از شغل خبرنگاری داشتم بسیار همخوانی داشت.
شهامیپور درباره مقطعی که تحولات سیاسی جامعه به فضای تحریریه روزنامه «کیهان» کشیده شد، میگوید: اولین جو سیاسی که در «کیهان» احساس کردم زمانی بود که به عنوان دانشجو در روزنامه کار میکردم. آن زمان قدیمیها اصلاً نگاه خوبی به ما دانشجویان نداشتند و فکر میکردند قرار است ما جای آنها را بگیریم. در حالی که ما اصلاً تقصیری نداشتیم و آماده بودیم که کار کنیم و طبیعی است که همیشه باید قدیمیها بروند و جوانترها روی کار بیایند.
او همچنین درباره محدودیتهایی که در انعکاس اعتراضهای مردمی در روزنامهها وجود داشت، خاطرنشان میکند: شرایط جامعه در ماههای آخر منجر به پیروزی انقلاب اصلاً به گونهای نبود که خیلی امکان محدود کردن رسانهها وجود داشته باشد. در واقع اوضاع جامعه به گونهای از دست حکومت خارج شده بود و آنقدر فضا تند و داغ بود که اصلاً نمیتوانست جلوی انتشار برخی اخبار را بگیرد.
عملکرد برخی روزنامهنگاران چپ در انعکاس اخبار انقلاب
این روزنامهنگار پیشکسوت همچنین در پاسخ به این پرسش که اندیشه چپ روزنامهنگاران روزنامه «کیهان» چقدر در همراهی این روزنامه با جریان انقلاب تأثیر داشت، اظهار میکند: صرفاً اندیشههای چپ روزنامهنگاران نبود که خط مشی روزنامه را مشخص میکرد، بلکه فضای کلی حاکم بر کشور بود که اخبار و سمت و سوی رسانهها را تعیین میکرد صرفاً اندیشههای چپ روزنامهنگاران نبود که خطمشی روزنامه را مشخص میکرد، بلکه فضای کلی حاکم بر کشور بود که اخبار و سمت و سوی رسانهها را تعیین میکرد ؛ به عنوان مثال رویدادهایی همچون راهپیمایی عظیم بعد از نماز عید فطر یا عاشورایی که تاریخی شد از جمله اتفاقهایی بودند که روزنامهها نمیتوانستند از آنها بگذرند.
«از زمانی که نخستوزیرها شروع به عوض شدن کردند خود به خود باعث شد تا عنان کار از دستشان برود. به هر حال رفتن هویدا بعد از 13 سال از نخست وزیری اتفاق کمی محسوب نمیشد. به مرور زمان وقتی برخی نخستوزیران اقرار به بینظمی کردند مردم نیز خودشان را محقق دانستند که خواستههایشان را دنبال کنند و همین مطالبه عمومی بود که روزنامهها را هم با خودش همراه کرد. حالا اینکه شکل همراهی روزنامهها با جریان انقلاب به چه صورت بود به اندیشههای غالب آن روزنامه برمیگشت، وگرنه حرکت کلی که همراهی با مردم بود فارغ از اندیشههای سیاسی رسانهها و روزنامهنگاران شکل گرفته بود.»
او خاطرنشان میکند: اندیشه غالب تحریریه «کیهان» چپ و وابسته به حزب توده بود که گاهی با چریکهای فدایی نزاعهای کوچکی داشتند. ولی حزب توده کاملاً به تحریریه مسلط بودند و حتی گاهی در انتشار برخی اخبار نیز مبالغه میکردند. به عنوان مثال گاهی پیش میآمد که اگر فردی از خیابان رد میشد و آجری بر سرش میخورد و میمرد، او را جزو شهدای انقلاب به حساب میآوردند؛ این یک سیاست نانوشته بود.
انجمن اسلامی و روزنامهنگاران «کیهان» بعد از پیروزی انقلاب
شهامیپور درباره تحولات تحریریه «کیهان» در دوران پس از انقلاب میگوید: بعد از انقلاب برخی کارکنان حروفچینی و چاپخانه، انجمن اسلامی را در روزنامه شکل دادند. یادم است حتی گاهی اعضای تحریریه را برای انتشار برخی اخبار استنطاق میکردند یا پیشنهاد میدادند که بهتر است اخبار را به شیوه دیگری انعکاس بدهند. این حرکات مدام تکرار میشد تا اینکه حرکت بعدی آغاز شد و عدهای در حیات روزنامه داد میزدند «تودهای، کمونیست بیا بیرون!»؛ همین حرکات باعث شد تا کسانی که اندیشههای چپ تند داشتند خودشان از تحریریه بروند.
«در این میان برخی از اعضای تحریریه که هم تیپ من بودند و سیاسی و به هیچ جناحی وابسته نبودند در تحریریه ماندند، اما ما هم بدشانسی آوردیم. گروههای جدیدی که وارد تحریریه «کیهان» شده بودند تصور میکردند که ما قدیمیها توطئهگر هستیم و میخواهیم شاه برگردد! در حالی که روزنامه «کیهان» همراه انقلاب و خواستار رفتن شاه بود گروههای جدیدی که وارد تحریریه «کیهان» شده بودند تصور میکردند که ما قدیمیها توطئهگر هستیم و میخواهیم شاه برگردد! در حالی که روزنامه «کیهان» همراه انقلاب و خواستار رفتن شاه بود. . اما کسانی که آمده بودند پرونده «کیهان» را تا تاریخ 22 بهمن 57 بستند و خودشان پرونده دیگری باز کردند که طبق آن، ما اعضای قدیمی روزنامه خواهان بازگشت رژیم قبلی بودیم! به همین خاطر هم تا مدتی با سو ظن به ما نگاه میکردند.»
او ادامه میدهد: البته به مرور اعتماد به ما بیشتر شد. یادم است در دوره جنگ هر خبری که به اتاق سردبیری میبردم بدون آنکه بخوانند برای انتشار امضا میکردند. به طور کلی تا زمانی که آقای شریعتمداری آمد، جو خوبی در تحریریه حاکم بود. من هیچگاه سیاسی نبودم و نیستم اما به هر حال کار ما سیاسی است. از سال 75 کار مفیدی نمیکردم و احساس خوبی هم نداشتم. یک روز صبح در نامهای نوشتم که ادامه کار در «کیهان» دیگر برایم میسر نیست. جالب بود که من ساعت 9 این نامه را به سردبیرم دادم و ساعت 10 و نیم که شیر صبحگاهی را میآورند، دیگر حتی برایم شیر هم نیاوردند و ظهر هم روزنامه «کیهان» را برایم نیاوردند. هیچکسی حتی از من نپرسید که چرا میخواهی بروی؟
سهم رسانهها از انقلاب چیست؟
این روزنامهنگار در پاسخ به پرسشی مبنی بر وضعیت رسانهای امروز ایران نیز میگوید: روزنامهها امروز با «کاغذ اخبار» (اولین روزنامه ایرانی) خیلی فاصله نگرفتهاند و همچنان اگر کسی بخواهد یک رسانه مکتوب منتشر کند، باید مجوز بگیرد و تحت نظارت کار کند.
شهامیپور به روزنامههای امروز پیشنهاد میکند: امروز شبکههای اجتماعی فقط اخبار را میرسانند و شاید اخبار را میسوزانند. در این شرایط روزنامهها باید به سمت تحلیلمحوری پیش بروند؛ این در حالی است که با وجود اینکه تنها راه نجات روزنامهها تحلیلمحوری است، در این زمینه ضعیف هستند.
او در این زمینه خاطرنشان میکند: روزنامهها بستری دارند که میتواند به واسطه آن با خوانندگانشان ارتباط خوبی برقرار کنند؛ به عنوان مثال روزنامههای ما باید به سمتی پیش بروند که ستوننویسهای مستقر و ثابت داشته باشند؛ کسانی که در جامعه حضور و سوژههای زیادی داشته باشند و بتوانند متناسب با رویدادهای مهم مطالب خوب و باکیفیتی بنویسند.
هشت سال روایت جنگ از سقوط تا آتشبس
شهامیپور همچنین در بخش پایانی صحبتهای خود از سالهایی که اخبار جنگ ایران و عراق را در روزنامه «کیهان» تنظیم میکرد، میگوید: سال 59 وضعیت بهگونهای بود که هر کدام از اعضای تحریریه «کیهان» حوزه مشخصی داشتند. اما به مرور تمام روزنامهنگاران دنبال کار دوم گشتند و اغلب به صورت همزمان جای دیگری مشغول شدند. اما من چون در آن دوران مسئول اخبار جنگ بودم، مجبور بودم که باشم. یادم است که حتی تا بعد از ظهر هم فرصت نمیکردم به ناهارخوری بروم، تا بتوانم تمام اخبار جنگ را کامل پوشش دهم. تمام آن هشت سال تحریریه خالی میشد و من کار میکردم. اگرچه بعدها حتی آدمهایی هم که زیر دست من کار میکردند مورد تقدیر گرفتند، اما هیچکسی یادی از من نکرد.
او در روایت خاطرات خود از آن روزها، اظهار میکند: اولین موضوعی که متوجه خرمشهر شد به زمانی برمیگردد که عراقیها به گمرک خرمشهر هجوم بردند و تعداد زیادی تویوتاهای صفر را از گمرک بردند؛ اما به مرور روز به روز و لحظه به لحظه پیشروی آنها در خرمشهر بیشتر شد. من به عنوان خبرنگار و تنظیمکننده اخبار جنگ روزنامه «کیهان» هیچ وقت ننوشتم که موقعیت کلی شهر چیست و صرفاً اعلام میکردم که فلان نقطه شهر در حال درگیری است.
این روزنامهنگار پیشکسوت ادامه میدهد: ما هیچگاه در روزنامه تیتر سقوط خرمشهر را ننوشتیم؛ عرق ملی ما اجازه نمیداد که به خودمان هموار کنیم و بگوییم خرمشهر سقوط کرده است. در واقع زمانی که لفظ خونین شهر به جای خرمشهر در روزنامه استفاده شد، زمانی بود که خرمشهر سقوط کرده بود.
شهامیپور میگوید: در انتشار اخبار جنگ احساس دوگانهای داشتم. به عنوان یک ایرانی برایم خیلی سخت بود؛ چون اخبار جنگی سرزمینم را مینوشتم اما به عنوان یک روزنامهنگار همه چیز برایم فقط حوزه خبری بود که نباید هیچ احساس و عاطفهای را در آن دخیل میکردم.
او درباره نحوه انعکاس اخبار جنگ نیز توضیح میدهد: اخبار جنگ بر اساس اطلاعیههای ارتش بود و از اطلاعات خبرنگاران خیلی استفاده نمیکردیم. طبیعی است در زمان جنگ استراتژی ارتش بسیار مهم است و بر اساس سیاستهای مشخصی این بیانیهها اعلام میشد. این سیاستها در زمان مقابله با دشمن کاملاً قابل قبول است. ما هیچگاه در روزنامه اخبار جنگ را تفسیر نمیکردیم و حتی توضیح هم نمیدادیم؛ چون ممکن بود برای ستونهای پنجم دارای اطلاعاتی باشد.
انتهای پیام