گفتوگو با عبدالله ملاباقر، نوحهخوان پیشکسوت
مداحی که «شاه» را دعا کرد/ بازجوی ساواک گفت قضیه کربلا دعوای 2 قبیله بوده!+فیلم
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - یک نوحهخوان پیشکسوت میگوید: وقتی ساواک پای چارپایه نوحهخوان در بازار میایستاد و اصرار داشت که شاه را دعا کنیم، من میگفتم: خدایا صاحب این مملکت را حفظ کن و سلامت بدار! از نظر ما، امام زمان(عج) صاحب این مُلک و کشور است، اما آنها فکر میکردند منظورم شاه است!
تبسم مهر - یک نوحهخوان پیشکسوت میگوید: وقتی ساواک پای چارپایه نوحهخوان در بازار میایستاد و اصرار داشت که شاه را دعا کنیم، من میگفتم: خدایا صاحب این مملکت را حفظ کن و سلامت بدار! از نظر ما، امام زمان(عج) صاحب این مُلک و کشور است، اما آنها فکر میکردند منظورم شاه است!
خبرگزاری فارس ـ گروه مسجد و هیأت: عبدالله ملاباقر، نوحهخوان پیشکسوت و تهرانی، 81 سال دارد و هنوز در هیأتهای بزرگ پایتخت به صورت افتخاری، مداحی و نوحهخوانی میکند. لحن شیرین و لهجه خاص تهرانی او در سخن گفتن و نوحه خواندن موجب شده تا او با اشعار ساده و روان، دلهای محبان اهلبیت علیهمالسلام را با خود همراه سازد.
اینها اما موجب نشد تا با او به گفتوگو بنشینم. هرچند در این مصاحبه با حاج عبدالله درباره مداحی در تهران قدیم، ورود حاج مرزوق عرب حائری از کربلا به تهران و تغییر شیوه نوحهخوانی در هیأتهای این شهر و همچنین خاطرات او از شاگردی حاج حسن محمدی دولابی هم صحبت کردیم، اما تعقیب و محدودیت مداحان و چارپایهخوانان از طرف رژیم پهلوی در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، بهانهای شد تا با ملاباقر درباره آن روزها بیشتر سخن کنیم.
حاج عبدالله با همان بیان شیرین و لهجه نمکین که مردم را پای منبر و چارپایه بازار میخواند، با ما درباره شرایط سخت مداحی در سال 1342 و همچنین روزهای خاطرهانگیز منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی صحبت کرده است.
حرفهای این نوحهخوان متولد 1316 در محله «حمام گلشن» تهران را بخوانید:
اولین تصویری که از مداحان و نوحهخوانان قدیمی در ذهن شما نقش بسته است، چیست؟
در سالهایی که من نوجوان بودم، هیأت و حسینیه به شکل امروزی نبود. شبهای جمعه که مردم از مسجد بیرون میآمدند، جلوی سقاخانه هر گذر جمع میشدند و سینه میزدند. آن زمان، سینهزنی یک دستی مرسوم بود و سینهزنی دودستی و واحدخوانی با آمدن حاج مرزوق رسم شد. جمعهشبها جوانان محله ما در کوچه حمام گلشن، «تُرنا» بازی میکردند و هر کس میباخت، جریمه میشد.
تُرنا چه جور بازیای بود؟
یک بازی سنتی که بعدها به آن «میر و وزیر» یا «شاه و وزیر» میگفتند. در آن قمار و برد و باخت، معنایی نداشت و بیشتر برای سرگرمی بازی میکردند. مثل بازیهای امروز که مثلا تاس میاندازند در منچ؛ منتها آن وقتها چیزی به نام «قاپ» میانداختند. هر کس که بد میآورد و در بازی دزد میشد، باید جریمه میداد. مجازاتش هم «ترنا» خوردن یعنی کتک خوردن با یک شال تابیده به نام «ترنا» بود. البته در ماه رمضان، بازنده باید ذولبیا میخرید و همه را مهمان میکرد. مجازات من، اما غزل خواندن بود!
سال 1332 (65 سال قبل) در حالی که حدود 16 سال داشتم، در بازار مشغول کار شدم. با کسی به نام رضا نجمی رفیق شدم که خواننده «هیأت بنیهاشم» بود. او به من گفت: تو که روی کافی داری، بیا به جای غزلخوانی، روضه و نوحه بخوان. حاج حسن محمدی معروف به دولابی با عموی من شریک بود. عصرها میآمدند خانه ما و مینشستند به حساب و کتاب. عمو، مرا به او معرفی کرد و حاج حسن، بالاخره قبول کرد که شاگردش شوم. چند تا کتاب معرفی کرد. یادم هست دیوان میرزایحیی کرمانی، دیوان اختر طوسی، میرزا حبیب خراسانی و ... را خریدم و خواندم.

مرحوم حاج حسن محمدی دولابی، استاد بسیاری از مداحان حال حاضر تهران
شنیدهام که مرحوم حاج حسن محمدی، خیلی استاد سختگیری هم بودهاند.
خیلی! مثلاً میگفت شعر صفحه فلان کتاب میرزاحبیب را حفظ کن. گاهی آن شعری که میگفت، 60 تا 70 بیت بود. روزها سر کار بودم و شبها با مکافات، شعر حفظ میکردم. با تشر میگفت: بخون! دو ـ سه بیت اول را که میخواندم، اشاره میکرد که صبر کن. بعد، 20 خط میآمد پایینتر و میگفت: این بیت رو بخون. چند بیت که میخواندم، دوباره 10 خط میآمد بالا و با تشر میگفت: اینجا رو بخون. خودش هم همه دیوانها را حفظ بود. شاید چند ده هزار بیت شعر در سینه داشت. آنقدر شعر حفظ بود که وقتی آقای وحید خراسانی ـ که الآن مرجع تقلید هستند ـ در مسجد کوچه حمام گلشن منبر میرفت و وعظ میکرد ـ کنار منبر ایشان میایستاد و همان صحبتهای آقای وحید را به نظم برای مردم میخواند.
من دیدم با گرفتاریهای روزمره، نمیتوانم شاگردی حاج حسن دولابی را ادامه دهم و مداحی با کار بازار، جور در نمیآید. دوستی به نام حسین شمشیری داشتم که برادرش ـ حاج احمد شمشیری ـ از مداحان آن زمان بود. دو سال با او در منبرداری کار کردم؛ چون هنر حاج احمد، گویندگی و منبرداری بود. بعد از آن، عشق نوحهخوانی به سرم زد و دو سال هم پیش حاج حسن فرشتهنژاد در نوحه شاگردی کردم. با این تجربهها و استاددیدنها، کمکم روی پای خودم ایستادم. از اینجا به بعد، هیأتهای بزرگ و کوچک، مثل «پیر عطا» و هیأت اصناف مختلف مرا دعوت میکردند. از سال 1340 تا امروز هم خواننده هیأت جوانان «ثامنالائمه (ع)» بازارچه نایبالسلطنه (حوالی خیابانهای ری و 15 خرداد) هستم.

حاج مرزوق عرب حائری، ردیف نشسته، نفر وسط
آمدن حاج مرزوق عرب حائری از کربلا و مقیم شدنش در تهران، چه تغییراتی در سبک و روش نوحهخوانی ایجاد کرد؟
وقتی حاج مرزوق به ایران آمد، بیشتر در صنف بزازها نوحهخوانی میکرد. آن وقت، اصطلاح «هیأت» به کار نمیرفت. میگفتند: صنف بزاز، صنف نقاش، صنف آهنفروش، صنف کفاش و.... پایگاه بزازها (پارچهفروشها) مسجد «حاج موسی» نرسیده به چارسو بزرگ در بازار تهران بود. آن وقتها مردم یکدستی سینهزنی میکردند. حاج مرزوق که آمد، واحدخوانی را شروع کرد. هیچ مداح و نوحهخوانی در تهران، بلد نبود «واحد نوس» بخواند. حاج مرزوق با لهجه عربی، خیلی هم عصبانی میخواند. اگر روی چارپایه مشغول خواندن بود و سینهزن یک ذره شل جواب میداد، داد میزد!

حاج عبدالله ملاباقر در سنین نوجوانی (سمت چپ) در بازار تهران
به جز شعر حفظ کردن و یادگیری روشهای خواندن، چه سختیهای دیگری در مسیر نوحهخوانی به جان خریدهاید؟
آن وقت مرسوم نبود مداح، روی صندلی یا منبر بنشیند و بخواند. مگر مثل حاج احمد شمشیری که سخنران بود. مداح باید کنار منبر ایستاده میخواند. اگر جایی میرفتیم که استاد، عالم یا بزرگتری نشسته بود، دلهره داشتیم. گاهی من حس میکردم موقع خواندن، پاهایم میلرزد. پدر من رئیس هیأت صنف معمارها بود. مجلس این صنف در مسجد شاه آن زمان، زیر گنبد برگزار میشد. یک روز من داشتم نوحه میخواندم و خبر نداشتم که قرار است همان روز که همه معمارها در یک روز بیایند، هیأت و سینهزنی کنند، سروکله پدرم هم پیدا میشود! آن وقتها میکروفونها «کله گربهای» بود. تا یکی از هیأتیها، میکروفون را داد دستم، دیدم پدرم وسط جمعیت است. دیگر نمیتوانستم میکروفون را توی دستم نگه دارم. هول کردم و زبانم بند آمد. هیأتیها سرم داد میزدند: «دِ بخون عبدالله! چرا نمیخونی؟»
گزیده این گفتوگو را در ویدیوی زیر مشاهده کنید: