تئاتر در 40 سالگی انقلاب-1؛
4 دهه تلاش برای یافتن هویت فرهنگی/ تئاتر حرکتی معکوس سینما داشت
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - ایوب آقاخانی نویسنده، مدرس و کارگردان تئاتر ضمن اشاره به تکاپوی ۴۰ ساله این هنر برای یافتن هویت فرهنگی، معتقد است تئاتر مسیری عکس سینما را در سالهای پس از انقلاب طی کرده است.
تبسم مهر - ایوب آقاخانی نویسنده، مدرس و کارگردان تئاتر ضمن اشاره به تکاپوی 40 ساله این هنر برای یافتن هویت فرهنگی، معتقد است تئاتر مسیری عکس سینما را در سالهای پس از انقلاب طی کرده است.
خبرگزاری مهر -گروه هنر- آروین موذنزاده: وقوع انقلاب اسلامی در بهمن 57 باعث دگرگونی بنیادین در حوزههای فرهنگ و هنر شد. در این میان بروز انقلاب تاثیر غیرقابل انکاری هم بر فعالیتهای تئاتر و رویکرد هنرمندان به این عرصه گذاشت. در سالهای اولیه انقلاب به دلیل نامشخص بودن برنامهریزیها و نبود مدیریت کلان در این عرصه شاهد رکود تئاتر بودیم اما در ادامه و با وقوع جنگ تحمیلی شاهد تغییر رویکرد بخشی از جامعه تئاتر و حضور جوانانی انقلابی در این عرصه شدیم که به شکل گیری تئاترهای مذهبی و کانونهای مساجد انجامید.
با وجود برخوردار نبودن اکثر این آثار از ویژگیهای کیفی دراماتیک و مبتنی بر اصول درامنویسی اما جرقه به وجود آمدن تئاتر مذهبی از این دوران آغاز شد. در سالهای بعد از جنگ و اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 شاهد رشد و ثبات در عرصه تئاتر بودیم به نوعی که میتوان دهه 80 را دهه شکوفایی تئاتر در ایران نامید. با آغاز دهه 90 نیز همزمان با رشد سخت افزاری سالنهای تئاتری با پیگیری سیاست خصوصی سازی از طرف دولت، روند تاسیس و شکل گیری تئاترهای خصوصی آغاز شد که این طرح تا امروز منتقدان و موافقان بسیاری در میان اهالی تئاتر داشته است.
در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در گفتگو با یکی از هنرمندانی که از اواخر دهه 70 فعالیت خود را آغاز کرده است و در عرصههای مختلف کارگردانی، نمایشنامه نویسی، بازیگری و تدریس مشغول به کار بوده و به نوعی از هنرمندان تئاتری دوران انقلاب اسلامی به حساب میآید درباره 40 سال تئاتر در ایران از سال 57 به بعد گفتگو کردیم.
این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر پیش از این تریلوژی پرترهنگاریهای جنگ را با 3 نمایشنامه «کابوس شب نیمه آذر» با موضوع شخصیت شهید کشوری، «تکههای سنگین سرب» با موضوع شخصیت شهید چمران و «هفت عصر هفتم پاییز» با موضوع شخصیت شهید جهانآرا را نوشته و اجرا کرده است.
ایوب آقاخانی در این گفتگو با اشاره به پیشرفتهایی که در تئاتر بعد از انقلاب از منظر تولید، رشد سالنهای تئاتری و مسایل فنی و سختافزاری داشتهایم، معتقد است هنوز بعد از گذشت 40 سال در زمینه نگارش متن و تربیت نمایشنامهنویسان متخصص نتوانستهایم به جایگاهی که باید دست پیدا کنیم.
* شکلگیری انقلاب اسلامی در سال 57 باعث تغییر ساختارهای فرهنگی و ارزشهای اجتماعی کشور شد که در این تحولات انتظار میرفت عرصه هنر دچار تنشهای بسیاری شود اما به سرعت و به دور از انتظار و پیشبینی، شاخههای هنری بعد از انقلاب فعالیت خود را آغاز کردند در این میان شاید تئاتر به دلیل نبود برنامهریزی مشخص دیرتر از حوزهای مثل سینما توانست خودش را با شرایط وفق دهد و چندین سال طول کشید که نمایشهای روی صحنه بتوانند از کیفیت و وجاهت لازم برخوردار شوند. شما بهعنوان یک نویسنده و کارگردان جوان که محصول تئاتر بعد از انقلاب هستید، رشد تئاتر بعد از سال 57 را چگونه ارزیابی میکنید؟
- ابتدا باید عنوان کنم هر آنچه که از زبان من گفته و نوشته میشود بدیهی است که نگاه، نظر و تجربه خود من است بنابراین اگر خطایی در آن هست امیدوارم آنهایی که بیخطاتر از من به این مسایل اشراف دارند من را ببخشند و به من تذکر بدهند. واقعیت این است که قبل از انقلاب ادبیات و تئاتر ایران ارتفاع قابل بحثی داشت و نمایشنامهنویسانی که ما قبل از انقلاب داشتیم هنوز که هنوز است نگینهایی هستند که ما فخرشان را در مقالات، مباحث مکتوب و شفاهی به صورت مکرر میفروشیم و درباره شان حرف میزنیم.
اما واقعیت این است که خفقان قبل از انقلاب در زمینه ادبیات، ادبیات نمایشی و حتی سینما خیلی آزاردهنده بود و معتقدم این روزها این مساله به دلیل تجربیات تلخی که در روزگار معاصر پشت سر گذاشتیم، از یاد رفته و فراموش شده است که در آن دوره چه بلاهایی بر سر غلامحسین ساعدی و بسیاری دیگر از هنرمندان ما آمد و حتی بسیاری از این افراد برای ادامه تنفسشان ناگزیر شدند که برای خودشان نام مستعار بسازند و حتی هنرمندانی داشتیم که در آن دوران مکررا مورد بازجویی و فشار و تغییر هویت آثارشان قرار گرفتند.
واقعا قبل از انقلاب این مسایل بسیار آزاردهنده بود اما ارتفاعی که ادبیات ایران مخصوصا ادبیات داستانی گرفته بود ارتفاع غیرقابل رقابتی است. در زمینه نمایشنامهنویسی نیز رئوس کلان نمایشنامه نویسی کشور همچنان زاده پیش از انقلاب هستند.
بعد از انقلاب اسلامی بیشترین نفعی که به حوزه هنر رسید در زمینه سینما بود به این معنا که تئاتر آنقدر نیاز به یک تنفس جدید برای اینکه ارزشهای خودش را پیدا کند، نداشت اما سینما تقریبا در یک قهقرای غیرقابل جبران قرار گرفته بود و منهای مقبولیت و اقبالی که از جانب عامه مردم داشت تقریبا هیچ ویژگی مهم دیگری نداشت تا جایی که آثار قابل بحث سینمای ایران در آن دوران انگشت شمار و کمتر از 50 فیلم قابل بحث و صاحب ارزشهای قابل تکیه هنری هستند.
بنابراین سینما در بعد از انقلاب پروازی کرد که تا قبل از آن اصلا امکانش فراهم نبود اما بزرگترین مسالهای که در سینمای بعد از انقلاب مورد توجه قرار نگرفت و الان دارد خسارتش را میبیند، مقبولیت عامی بود که سینما در قبل از انقلاب داشت. سینما در آن دوران به راحتی میتوانست یک صنعت جدی در بستر اجتماعی ما باشد اما بعد از انقلاب یک بستر هنری و شبهتجاری پیدا کرد به این مفهوم که از نظر ارتقای سطح فنی شاهد اتفاقات خوبی در سینما بودیم و از نظر صاحب ارزشهای فرهنگی شدن خیلی پیشرفت کرد و تقریبا غیرقابل مقایسه با قبل بود و در حال حاضر هم میبینیم که سینمای بعد از انقلاب ما رسما تبدیل به یکی از کانونهای مورد توجه جهانی شده است و اکثر جشنوارههای جهانی مترصد و دنبال این هستند که در برنامههایشان فیلمی از ایران نیز جای دهند که این مساله خیلی امتیاز بزرگی است.
سینما در گذشته مقبولیت عام داشت اما فاقد ارزشهای فرهنگی بود و در عوض تئاتر چندان مقبولیت عام نداشت اما ارزشهای فرهنگی داشت و دقیقا بعد از انقلاب این مسایل برعکس شد * از نظر شما این اندازه که سینما پیشرفت داشته، تئاتر هم توانسته نسبت به قبل ارتقای سطح پیدا کند؟
-معتقدم برعکس سینما، تئاتر در زمینه جذب مخاطب به همان اندازه معکوس عمل کرده است. به این مفهوم که تئاتر قبل از انقلاب به جز حوزه ادبیات نمایشی چندان مقبولیتی نداشت. به عبارتی تئاتر به عنوان یک سنت اجتماعی با توده مردم و اقشار مختلف اجتماعی ارتباط و اتصالی مثل سینما نداشت او بعد از انقلاب هم معکوسِ اتفاقی که در سینما حادث شد برای تئاتر به وجود آمد.
اگر دقت کنید یک اتفاق جذاب در این میان افتاد و آن هم این است که سینما در گذشته مقبولیت عام داشت اما فاقد ارزشهای فرهنگی بود و در عوض تئاتر چندان مقبولیت عام نداشت اما ارزشهای فرهنگی داشت و دقیقا بعد از انقلاب این مسایل برعکس شد.
بعد از انقلاب تا اندازهای مقبولیت عام به تئاتر برگشت که البته پرداختن به این مسایل خیلی زمان میبرد؛ از التهابات فرهنگی و اجتماعی که با وقوع انقلاب اسلامی در کشور شکل گرفت تا جنگی که تجربه کردیم و مصادیقی که به عنوان توسعه دهنده تئاتر در میان مردم فعالیت میکرد مثل تئاتر مساجد همگی از دلایل محبوب شدن تئاتر بین مردم بود اما در کنار این اتفاق، تئاتر به یک موجود عجیب و غریب بیهویت نیز تبدیل شد.
* بعد از وقوع جنگ و گذشت چند سال از انقلاب، سینما توانست خودش را با این وقایع همسو کند و شبه ژانری بومی به نام «دفاع مقدس» با همه آزمون و خطاهایش در سینما شکل گرفت اما برعکس تئاتر بیشتر از تحولات اجتماعی فاصله گرفت و بیشتر به سمت آثار اقتباسی گرایش پیدا کرد. این عقبنشینی از جانب قشر روشنفکر تئاتر را ناشی از موانعی که در آن دوران وجود داشت و به مهاجرت و کم رنگ شدن حضور برخی هنرمندان هم انجامید، میدانید یا اینکه به نظرتان خود هنرمندان تمایلی به حضور در چنین فضایی نداشتند چون همیشه این انتقاد نیز به این قشر وجود دارد که حضور پررنگی در انتقال وقایع روز جامعه در آن دوران نداشتند.
- واقعیت این است که در آن زمان به تئاتر خیلی سختتر گرفتند و بسیاری از هنرمندان قبل از انقلاب که در انقلاب 57 موضع خودشان را به نفع ارزشهای فراگیرتر جامعه که همان رویکرد انقلاب اسلامی بود تغییر داده یا تعیین کرده بودند، خودشان بر همکارانشان سخت گرفتند. چنین سختگیریهایی تئاتر را به پدیدهای خزنده و ترسو بدل کرد که نمیتوانست ارزشهای خودش را پیدا کند.
در سینمای پس از انقلاب، آثار غیرقابل دفاعی در سالهای 58 و 59 ساخته شد که بیشتر شعاری بودند و تنها میخواستند موضع خودشان را در برابر انقلاب نشان دهند که البته سینما با تجربیاتی پرشمار توانست ظرف 5 سال بعد به زبان قابل تکیهتری برسد، اما تئاتر به جای اینکه تلاش کند مسیرش را در این دوره پیدا کند، سعی میکرد از میان هراسهایی که اتفاقا از طرف خانواده خودش به خودش تحمیل میشد، راه نجاتی پیدا کند. تئاتر به نسبت سینما به زمان بیشتری برای پیدا کردن خودش نیاز داشت.
در واقع تئاترهایی که در سالهای اولیه جنگ اجرا میشدند از نظر ساختار و کیفیت کمتر ویژگیهای تئاتری داشتند و بیشتر آثاری تبلیغی - تهییجی بودند که متناسب با فضای جنگ و در جهت روحیه دادن به رزمندگان و مردم تولید میشدند البته هر از چندگاهی نمایشهایی از هنرمندانی که قبل از انقلاب هم کار میکرند همچون منیژه محامدی، مجید جعفری، قطبالدین صادقی و... به صحنه میرفت که البته موضعگیریهایی نیز درباره این آثار وجود داشت.
معتقدم تئاتر خیلی مظلومانه در طول این سالها جلو آمده و صادقانهاش این است که دهه 70 نخستین گشایش جدی تئاتر است و تا آن زمان دارد به اصطلاح لِک و لِک جلو میآید و سعی میکند بگوید من هم هستم.
در این ایام ما متولیان دلسوزی هم داشتیم اما واقعیت این است که تئاتر به آن معنا جان نمیگرفت و حتی در دوران علی منتظری در سمت مدیر مرکز هنرهای نمایشی که از آن به عنوان دورانی موفق نام میبرند تئاتر جان نگرفت بلکه این تئاتریها بودند که جان گرفتند و این 2 مساله خیلی با هم فرق دارند.
بیش از اینکه تئاتر حیات پیدا کند این خانواده تئاتر بود که احساس کرد یک تکیهگاه اقتصادی و مالی و جایگاه اجتماعی پیدا کرده است. از همین رو تئاتر خیلی مظلومانه و با تاخیر توانست هویت، ضربان و واژگانی برای گفتگو در سطح کلان فرهنگی پیدا کند.
* شما به عنوان یک هنرمند فکر میکنید همه مشکلاتی که در آن دوران وجود داشت ناشی از دستاندازیها و ممیزیها بوده یا اینکه خود هنرمندان ترجیح دادند مدتی از فضا کنار بکشند تا وضعیت کشور به یک ثبات برسد بعد وارد گود شوند.
-معتقدم جدا از ممیزی و سختگیریهای اجتماعی و خط قرمزهای هر دم تغییریافته در دوران ملتهب بعد از انقلاب و جنگ، بخشی از این آسیب هم از جانب خود خانواده تئاتر که خانواده منتسب به جریان روشنفکری جامعه به معنای درست کلمه (نه روشنفکری به معنای صاحبان تفکر چپ) بودند به تئاتر وارد شد. به نظر میرسد اهالی تئاتر بیشتر محافظهکاری کردند و صبر کردند تا جامعه ثبات پیدا کند تا در دوران ثبات درباره خواستههایشان حرف بزنند و این ثبات عملا بعد از جنگ به سراغ جامعه آمد. پس تاریخی که در موردش حرف میزنم یعنی دهه 70 تاریخ غلطی نیست و ما در این دهه شاهد گشایش پرثبات تئاتر و نخستین عمل کردن به خواستهها و توقعات جامعه تئاتر از جانب مسئولان هستیم.
بنابراین دهه 70 البته تاکید میکنم از نظر من، آغاز تئاتر به معنای جدی در بعد از انقلاب ایران است و متاسفانه ما خیلی زمان سوخته در این میان داشتهایم و نزدیک به 2 دهه را از دست دادهایم تا به ثبات برسیم در حالی که سینما در کمتر از یک دهه هویت خودش را پیدا کرد.
البته خانواده تئاتر هنوز هم اعتقاد دارند که مسئولان دولتی یا تئاتر برایشان اهمیت ندارد یا از آن میترسند و به دلیل یکی از این 2 مساله هنوز هم آنطور که باید به تئاتر بها داده نمیشود. متاسفانه اگر تئاتر آورده، دستاورد، فتح و یا پیروزی دارد من بیشترش را مدیون اهالی تئاتر میدانم تا مدیون متولیان تئاتر، برای اینکه واقعا تاکنون غیر از یکی دو نفر از متولیان تئاتر که قلبشان برای تئاتر میتپید و به تناسب تظاهری که میکردند در عمل هم به تئاتر توجه داشتند بقیه در راستای خلع سلاح و مُهر کردن تئاتر اقدام کردند. حتی اگر در لحظه این طور قضاوت نمیشده است. الان که از دور به عملکرد گذشته این مسئولان نگاه کنیم، میبیینم که کمکی به تئاتر نکردهاند و با این تفکر عملا بیگانگی شکل گرفته است.
گفتگو در تئاتر مثل یک گفتگوی درون خانوادگی در سطح فرهیختگی است بنابراین نباید از گفتگوهای ملتهب درون تئاتر ترسید یا نگران شد. گفتگو در تئاتر در خیابانها جار زده نمیشود بنابراین باید اجازه داد برادرها، خواهرها، پدر و مادر در محیطی خانوادگی درباره مسایل خانواده با هم حرف بزنند در حالی که سینما در خیابان و در دید همه قرار دارد پس اگر محدودیتهای واحدی برای سینما و تئاتر در نظر گرفته شود نشان دهنده این است که این 2 مدیوم از طرف مسئولان به درستی شناخته نشده است.
نهایت آمار مخاطبان تئاتر قابل مقایسه با مخاطبان سینما نیست مثلا مخاطبان فیلم «هزارپا» ابوالحسن داوودی را مقایسه کنید با مخاطبان پرتوفیقترین تئاتر ایران که واقعا مقایسهای خنده دار است بنابراین این جنس از ملاحظات در تئاتر غلط است چون باید تئاتر را آزادتر گذاشت تا زبان گفتگوی صریحتری به نسبت سینما داشته باشد. البته این اتفاقی بود که خیلی شماتیک و کم رنگ در دهه 70 در تئاتر افتاد و اگر تئاترهای این دهه را به یاد بیاورید طعم خوشایندی در کامتان احساس خواهید کرد.
ما مدام و مکرر از زاویه دید مسئولان مختلف میشنویم که باید در زمینه تولید متن فعالتر شویم و نگارش متون ملی و بومی بسیار مهم است اما این حرفها در حد شعارهای مدیریتی باقی میماند *اصولا اوج ارتقای تئاتر در ایران را کدام دهه میدانید؟
-آغاز تئاتر بعد از انقلاب در ایران دهه 70 و شکوفایی آن در نیمه اول دهه 80 است. در دهه 90 نیز جدای از ارزشهایی که در تئاتر و مشخصا نمایشنامهنویسی وجود دارد ما یک سری قلهها را با خاک یکسان و هموار کردهایم و در حال حاضر دلمان به تپهها خوش است.
من منکر رشد تئاتر نیستم اما از این ناراحت هستم که به بهانه اینکه میخواهند جاده بسازند کوهها را کنار زدهاند و الان وقتی چند تپه کوچک میبینیم به ذوق و شوق میآییم که ببینید چه دستاورد بزرگی داریم و این تپهای که الان میبینید دستاورد ماست. دوستان منکر قلهای که از جا درآورده شده است، هستند و به جای آن به یک سری از تپهها دل خوش کردهاند.
* به عنوان یک نویسنده، تئاتر ایران را از منظر تالیف و نمایشنامهنویسی در طول این 4 دهه چگونه میبینید؟
-اتفاقا بیشتر حرفهایی که تا اینجا مطرح کردم و مخصوصا در مورد کوه و تپه زدم به بخش نوشتاری و ادبیات نمایشی در تئاتر ایران ارجاع پیدا میکند وگرنه معتقدم در زمینه اجرا و از لحاظ فنی تئاتر ایران ارتفاع قابل بحثی پیدا کرده است و اصلا نباید آن را با تئاتر قبل از انقلاب مقایسه کرد. البته ممکن است تئاتریهای قدیمی عنوان کنند که پیش از انقلاب دوران طلایی تئاتر ما بوده در حالی که این مساله در مورد داشتن مولدین آثار مکتوب صدق میکند اما از لحاظ اجرا و شکل آکادمیک تجلی یافته در حوزههای اجرایی و متن تئاتر قبل از انقلاب به نسبت الان تئاتر ضعیفتری بود.
ما از لحاظ فنی در تئاتر بسیار رشد داشتهایم و اصلا نباید منکر این داشتهها شویم. این رشد را مدیون تمام این تجربیاتی هستیم که بعد از انقلاب از سرگذراندهایم. آن چیزی که من از آن به عنوان رنجنامه یاد میکنم اتفاقا در حوزه تولید متن است. ما مدام و مکرر از زاویه دید مسئولان مختلف میشنویم که باید در زمینه تولید متن فعالتر شویم و نگارش متون ملی و بومی بسیار مهم است اما این حرفها در حد شعارهای مدیریتی باقی میماند.
واقعیت این است که در فضای تولید متن چقدر امکان و داده وجود دارد و تا چه اندازه میتوان این دادهها را پس گرفت در حالی که الان احتیاط تصمیم گیرندگان در حوزههای فرهنگی خیلی بالا رفته است و مشخصا در روزگار معاصر و یکی دو سال گذشته حوزه تصمیمگیریهای فرهنگی در تئاتر خیلی محافظهکار، ترسو و دون شأن تئاتر بوده و اصلا قابل دفاع نیست پس الان ما دیگر اصلا بحث رشد را نباید بکنیم بلکه بحث زنده ماندن مطرح است.
ما مدام و مکرر منتظر رای و گوشهچشم نهادهای مسئول هستیم. اصلا چرا باید تا این حد روی تئاتر حساسیت وجود داشته باشد در حالی که این همه جا در مملکت وجود دارد که ضرورتا باید رویشان حساسیت داشت! دیواری کوتاهتر از فرهنگ و مشخصا تئاتر پیدا نمیکنند. من این اشتباه را منسوب و منتسب به مدیریت این حوزه میدانم و معتقدم مدیران تئاتر ما یک سری باید و نبایدهای حوزه خودشان را میتوانند مدیریت کنند. نمیگویم که میتوانند تعیین کنند اما میتوانند مدیریت کنند. مسئولیت پذیری و ایمان به اتفاقی که در حال رخ دادن است خیلی تعیین کننده است، وقتی مدیری در بنیاد و نهاد به اتفاقی که دارد میافتد ایمان نداشته باشد، بدیهی است که نمیتواند پشتش بایستد.
مطمئنم کسی که انتخاب کرده در این سالها در یکی از سالنهای رسمی کشور ایران و تحت قوانین جمهوری اسلامی ایران و با تعصبی که همه ما به کشور و نظام خودمان داریم، تئاتر کار کند، امکان ندارد اشتباه عجیب و غریب و از روی قصد و غرضی انجام دهد. من به هیچ عنوان این مساله را نمیتوانم در مغز خودم فرو کنم که یک نفر بیاید صحنه تئاتر را برای دشمنی کردن انتخاب کند.
ادامه دارد ...