درس خارج فقه نظام سیاسی آیتالله اراکی/74
معنای امام «صامت» و امام «ناطق»/ ویژگیهای امام واجب الطاعه
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - گاهی امام متعدد وجود داشته است؛ اما دیگری مأمور به اطاعت از آن امام ناطق بوده است. پس آن امامی که واجبالطاعه است همیشه یکی است، اگر هم امام دیگری باشد آن امام در طول است نه در عرض.
تبسم مهر - گاهی امام متعدد وجود داشته است؛ اما دیگری مأمور به اطاعت از آن امام ناطق بوده است. پس آن امامی که واجبالطاعه است همیشه یکی است، اگر هم امام دیگری باشد آن امام در طول است نه در عرض.
به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائهدهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
بررسی فرضهای شیوه تعیین ولی امر در صورت تعدد فقهای واجدالشرایط
بحث در مبحث سوم از مباحث مربوط به نحوه تعیین یا شیوه تعیین ولی امر در عصر غیبت به اینجا رسید؛ آنجا که فقیه جامع الشرائط ولایت امر منحصربهفرد و متعین در فرد معین باشد، بحثی نیست؛ عنوان کلی متعلق نصب برای ولایت امر -عناوین کلیه مثل روات حدیثنا و مثل «یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا»- قهراً منطبق بر او میشود و او متعین برای ولایت امر از سوی ولیعصر صلوات الله تعالی علیه برای ولایت امر خواهد بود.
بحث ما در مبحث چهارم این است که اگر افراد متعدد واجدالشرایطی در عصر غیبت داشتیم، تکلیف چیست؟
در اینجا سه فرض وجود دارد که باید ببینیم کدامیک از این سه فرض با ادله شرعیه سازگار است.
فرض اول: این است که ما قائل بر این باشیم که باید حاکم یک نفر باشد و برای تشخیص و تعیین آن یکی باید به دنبال شیوه تعیین بگردیم؛ بهاصطلاح فرضیه وحدت حاکم.
فرض دوم: این است که متعدد باشد و حاکمیت برای هر یک از مصادیق فقیه جامعالشرایط علی نحو الاستقلال ثابت باشد. چند فقیه جامعالشرایط داشته باشیم و هر یک از آنها مستقلاً ولایت امر را داشته باشند.
فرض سوم: این است که همه انضماماً دارای ولایت امر باشند، فقهای متعدد جامعالشرایط داریم، منتها بگوییم ولایت امر برای آنها انضماماً است؛ یعنی یکی به ضمیمه دیگری، به ضمیمه سوم، به ضمیمه چهار و هر یک به ضمیمه دیگران ولایت امر را دارا است.
ظاهراً منحصر در این سه فرض است. حالا باید ببینیم از این سه فرض، کدام یک با ادله شرعیه قابل تطبیق است. بحث ما در فرض اول است که فرض وحدت حاکم باشد؛ قائل شویم به اینکه ما از ادله استفاده میکنیم که حاکم باید یکی باشد و باید به دنبال بحث در شیوه تعیین آن حاکم واحد باشیم.
یک نکته اینکه شورای رهبری همان انضمامی است، بعداً بحث میکنیم که این شورا چگونه شورایی میتواند باشد. ما دو گونه بلکه سه و چهار گونه شورای دخیل در حاکمیت داریم. یک شورا، شورای مشورتی است یعنی ما قائل شویم به اینکه حاکم ملزم به مشورت با افراد صلاحیتدار است. اینجا شورا دخلی در حاکمیت ندارد حاکم، تصمیمگیرنده و آنکه حکمش نافذ است همان حاکم است و شورا فقط مشورت و نظر میدهد.
نظیر آنچه حضرت امیرالمؤمنین (ع) به بعضی از افراد فرمود: «أَنْ تُشِیرَ عَلَی» شما مشورتتان را بدهید ولی اگر من تصمیمی گرفتم «فَأَطِعْنِی». اگر من تصمیم گرفتم دیگر اطاعت من بر شما فرض است. این یک گونه شورا است. این شورا دخلی در حاکمیت ندارد. زیرا شورای مشورتی است. حتی افراد این شورا را خود حاکم -هر که را صلاح دید- انتخاب میکند. انواع شورا داریم؛ شورای قبل الحکم، شورای بعد الحکم، شورای مع الحکم.
اینها را بحث میکنیم و ممکن است شورایی داشته باشیم که معتقد باشند آن شورا باید در حاکمیت دخالت داشته باشد. همه این شورایی که در حاکمیت دخالت داشته باشد طبق معنی فرض سوم خواهد بود؛ فرض ولایتفقیه جامعالشرایط منتها بهشرط الانضمام الی غیره که خود این شورا و این جمع همگی حق حاکمیت دارند و نفوذ کلمه و حکم برای همه آنها اجتماعاً ثابت است. این هم حرفی است که بعداً بحث آن را انجام میدهیم.
بررسی ادله فرض وحدت حاکم
اما اول فرض وحدت حاکم که گفتیم فرض اول این است که ادعا شود حاکم باید واحد باشد.
برای مسأله وحدت حاکم میتوان ادلهای بیان کرد؛ ما در نظام سیاسی اسلام تعدد حاکم نداریم، چه علی نحو الاستقلال و چه علی نحو الانضمام. حاکم در نظام سیاسی اسلام همیشه واحد است، البته آن واحد باید جامعالشرایط باشد.
برای این مطلب میتوان ادلهای بیان کرد:
دلیل اول: این است که سنت الهی نصب حاکم در طول تاریخ سنت تعیین حاکم واحد بوده است. ما درگذشته گفتیم و مفصل بحث کردیم که در هر زمان خدای متعال حاکمی را برای فرمانروایی نصب کرده بوده، در هر زمانی روی کره زمین امامی که مفروض الطاعه باشد -یعنی فرمانش روا و نافذ باشد همیشه بوده و همیشه هم این امام واحد بوده است. البته گاهی امام متعدد وجود داشته است؛ اما دیگری مأمور به اطاعت از آن امام ناطق بوده است. پس آن امامی که واجب الطاعه است همیشه یکی است، اگر هم امام دیگری باشد آن امام در طول است نه در عرض. امام در طول یعنی امامی که خود این امام مأمور به اطاعت از آن امام اصلی است. پس امام اصلی در طول تاریخ بنا بر آنچه سنت خداست یکی بوده است.
زیرا سنت الهی لا یتخلف است؛ «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» این از سنتهای تحولناپذیر و تبدیلناپذیر الهی است. خب اگر معلوم شد که خدا چنین سنتی دارد؛ سنت خدا تعیین حاکم واحد است؛ پس در دوران غیبت کبرای معصوم هم همینطور است و این سنت الهی است. پس ما باید دنبال این باشیم که آن حاکم واحد جامعالشرایط را پیدا کنیم.
برای مثال لوط (ع) امام در طول بوده است و لذا وقتی بنا شد قوم لوط عذاب شوند، فرشتگان اول خدمت حضرت ابراهیم آمدند و گفتند «إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَهِ». لذا حضرت ابراهیم (ع) میخواست وساطت کند و مهلت خواست اما جواب رسید که «یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا» خلاصه کار تو نیست و آنها باید عذاب شوند. خلاصه حضرت ابراهیم (ع) فرمود: «قَالَ إِنَّ فیها لُوطاً» چگونه میخواهی این قریه را عذاب کنی که لوط در آن قریه است! گفتند: «قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» اینها را نجات میدهیم، عذاب شامل آنها نمیشود. پس لوط (ع) تحت فرمان بوده، امام مستقل نیست بلکه تحت فرمان ابراهیم (ع) بوده است.
اما به حضرت ابراهیم (ع) چه مربوط که بخواهند قوم لوط را عذاب کنند؟ مگر خدا باکسی تعارف دارد؟ مثلاً به احترام حضرت ابراهیم (ع)؟ چنین چیزی نیست؛ بلکه معلوم میشود که تحت فرمان بوده است و گزارش میدهند به آنکسی که رئیس اول است. به اضافه اینکه آیه کریمه: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» در حق حضرت ابراهیم (ع) خود نشاندهنده این است که امام للناس جمیعاً بوده و همه ناس که قوم لوط هم در ضمن آنهاست.
(در مسأله خضر و موسی علیهماالسلام) دو عالَم است؛ حضرت خضر (ع) مأمور عالم تکوین بوده است نه مأمور عالم تشریع، فلذا موسی (ع) به وظیفه خود عمل میکرد. حق هم با موسی (ع) بود اما در عالم تشریع، میگفت این بچه را میکشی خب یعنی چه که میکشی؟! آن جوابی که حضرت خضر (ع) داده جواب مبتنی بر عالم تشریع نیست؛ مثلاً میگوید ما این را کشتیم تا اینکه خدای متعال یک بچه دیگری به پدر و مادر او بدهد که بچه بهتری از این باشد. اگر مأمور عالم تشریع باشد خب به تو چه مربوط که میخواهد بهتر باشد یا نباشد؟!
اما حضرت خضر (ع) مأمور عالم تکوین است مثل سایر اسباب تکوینی عمل میکند، منتها او مأمور عالم تکوین بوده و چون مأمور عالم تکوین بوده در عالم تشریع چرا گفت: «قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا»؟ گفت محدوده تو عالم تشریع است در این عالم تکوین تو نمیتوانی صبر کنی بر آنچه من میخواهم انجام دهم، تو میخواهی با معیارهای عالم تشریع با من سخن بگویی من معیارهای دیگری برای اعمال امر دارم، من هم آمرم منتها من آمر عالم تکوین هستم.
ولایت تکوینیه مطلقه مخصوص محمد و آل محمد (ص) است
اینجا یک مطلبی است که در مباحث امامت مطرح میکنیم؛ این ولایت تکوینیه مطلقه مخصوص محمد و آل محمد صلوات الله تعالی علیهم است. ولایت عامهای که شامل تکوین و تشریع است مخصوص رسول اکرم و اهلبیت علیهم السلام اوست و این از امتیازات رسول اکرم (ص) است؛ حالا این بحث مربوط به امامت است و خیلی ربطی به بحث نظام سیاسی ندارد.
امام صامت، امامی است که فرمان نمیدهد
از همه روایات، این سنت الهیِ همیشگی استفاده میشود. مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح کالقطعی روایت میکند: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) تَکُونُ الْأَرْضُ لَیْسَ فِیهَا إِمَامٌ؟ قَالَ لَا. قُلْتُ یَکُونُ إِمَامَانِ؟ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ.»
بیان شد که معنی صامت یعنی فرمان نمیدهد. این صمت، صمت مربوط به مقام امامت است که مقام فرمانروایی است، آنکسی که ناطق است او فرمان میدهد و این صامت مطیع آن امام ناطق است؛ «إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ». لذا گفتهایم امیرالمؤمنین (ع) در زمان رسول اکرم (ص) امام بوده است. فلذا آیه میفرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» منکم یعنی آنکسی که الآن در میان شماست ولی امر است.
یا «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ». اینجا فعل، ظهور در فعلیت دارد؛ «عَلِمَهُ» یعنی همین الآن هستند. معلوم میشود اولی الامری در زمان رسول اکرم (ص) بوده غیر از خود رسول است منتها این اولی الامر غیر از رسول در وقتی آمر میشده و در وقتی فرمان میداده که رسول غائب باشد. لذا آن حدیث «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی» حدیث منزلت معروف برای همین موضوع است.
در بعضی از متون این حدیث آمده که حضرت رسول اکرم (ص) به حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی» حالا که من در مدینه نیستم، نمیشود من در مدینه نباشم مگر اینکه تو خلیفه من در مدینه باشی. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که غائب میشود، امام دوم و امام فرع که در طول امام عصر است، او خواهناخواه کار او را انجام میدهد، اما تا زمانی که امام عصر حاضر است، امام دیگر حتماً صامت خواهد بود، «لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ».
پس یکی از آنها صامت است و آن امامی که امام بالفعل است و ناطق است و فرمان میدهد همیشه واحد است.
انتهای پیام/