تورق کتاب «دارساوین»
دعا برای آقای خمینی در سخنرانی آیتالله هاشمینژاد/ همه میخکوب بودند
فرهنگی و هنری
بزرگنمایی:
تبسم مهر - آقای هاشمی نژاد به اصفهان آمدند و در مسجد سید سخنرانی کردند. این سخنرانی یک ساعت طول کشید.شب دهم یک ساعت و نیم طول کشید و تأکید بر مبارزه، تقیه، مخالفت با بیحجابی و فساد و فحشا و رژیم پهلوی و دعا برای آقای خمینی تحت عنوان شخصیت مورد نظر را مطرح کردند.
تبسم مهر - آقای هاشمی نژاد به اصفهان آمدند و در مسجد سید سخنرانی کردند. این سخنرانی یک ساعت طول کشید.شب دهم یک ساعت و نیم طول کشید و تأکید بر مبارزه، تقیه، مخالفت با بیحجابی و فساد و فحشا و رژیم پهلوی و دعا برای آقای خمینی تحت عنوان شخصیت مورد نظر را مطرح کردند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، یکی از آثاری که به وقایع روزهای انقلاب میپردازد و شاید کمتر مورد توجه بوده، کتاب «دارساوین» است، این کتاب روایت خاطرات روزانه فتحالله جعفری از سالهای 59 ـ 1352 به همراه توضیحات تکمیلی و شرح وقایع است که مصاحبه و تدوین آن توسط سعید علامیان صورت گرفته است.
بر اساس این گزارش، بخشهای جالبی از این کتاب و خاطرات جعفری را در ادامه میخوانید؛
اول خرداد 1352 سید محمدعلی میرلوحی، فرزند حاجآقا مهدی مهمان برادرم حسین، شوهر خواهرش بود. او در حوزه علیمه اصفهان درس میخواند، گفت دهه آخر خرداد آیتالله هاشمینژاد در مسجد سید اصفهان سخنرانی دارند، شرکت کنید. من هم که دنبال مراسم بودم، آماده شدم.
چهارشنبه 22/3/1352 آقای هاشمی نژاد به اصفهان آمدند و در مسجد سید سخنرانی کردند. این سخنرانی یک ساعت طول کشید. و هر شب یک ساعت صحبت کردند. بحث در خصوص علل انحطاط و عقبماندگی مسلمین بود. جمعیت بسیار زیادی که تاکنون نظیر آن را ندیدهام به پای منبر او جمع میشوند.
با شور و حرارت سخنرانی میکند آنچنان که همه در تمام مدت سخنرانی میخکوب میشوند. در خصوص امام زمان صحبت کردند و قیام را امر واجب و حرکت مسلمین را رو به قیام تعریف کرد. در خفا فهماند که باید زمینه قیام امام زمان را ما فراهم کنیم، باید با ظلم و ستم مبارزه کرد و احکام اسلام را پیاده کرد. شب دهم یک ساعت و نیم طول کشید و تأکید بر مبارزه، تقیه، مخالفت با بیحجابی و فساد و فحشا و رژیم پهلوی و دعا برای آقای خمینی تحت عنوان شخصیت مورد نظر را مطرح کردند. نسل جوان را امید آینده اسلام خواندند و در این دوران خفقان، تقوا را عمده مسائل نام بردند. نوار آن را ضبط کردم، تکثیر و به همه دادم و فرستادم.
تعداد زیادی از دوستانم را به این سخنرانی بردم. برادرم حسین، سید مرتضی، سید محمدعلی، آقای محمدعلی الشریف، آقای مرتضوی (دبیر)، برخی از دانشجویان را هم دیدم (به عنوان معلم) آخرین لحظه وقتی از مسجد بیرون آمد رفتم درب پیکان مشکی سلام و خداحافظی کردم. جمعه 1/4/52 در مراسم پس از نماز مغرب و عشاء خبر پیدا کردم که آقای هاشمینژاد را در شیراز دستگیر کردند.
***
تابستانها چند نفر از علما به عنوان مهمان برای سخنرانی به اصفهان دعوت میشدند. آن سال آقای محمدتقی فلسفی و آقای دکتر حسن روحانی به مساجد سید و حکیم اصفهان و آقای فخرالدین حجازی به منزلی دعوت شده بودند. آقای سید محمدعلی میرلوحی گفت: «امسال سال خوبی است، چون آقای هاشمینژاد هم دعوت شده است.»
علل انحطاط مسلمین موضوع اصلی سخنرانی آقای هاشمینژاد بود. ایشان پیرامون این موضوع خیلی خوب و شفاف صحبت کردند. موضوع برایم تازگی داشت.
کتاب پاسخ به مسائل مذهبی ایشان را خوانده بودم؛ کتاب خوبی بود. آن را مثل کتاب درسی در جلساتمان خوانده بودیم. این جلسات از سال 1350 شروع شد. کلاس اول دبیرستان بودم. چند خطبه نهجالبلاغه و آیات قرآن، که در برگهای اول دفترم میبینید، مربوط به آن جلسههاست، از روی آن حفظ میکردم و بعد راجع به آن بحث میکردیم.
این جلسات ابتدا در محله خودمان تشکیل شد. باسوادهای محل جمع شدند و گفتند جلسه قرآن داشته باشیم. اول، خیلیها آمدند، شاید ده تا پانزده نفر شدیم. جلسه اول در همان اتاق بزرگ منزل آقای میرلوحی ـ همانجایی که اعلامیه را برداشته بودم ـ برگزار شد. آقای حاج سید حبیبالله میرلوحی برایمان صحبت کرد. جلسه دوم به خانه خودش رفتیم. قرار شد کتابخانه تشکیل بدهیم. مقداری پول جمع کردیم و کتابهای آقای مکارم شیرازی و مصطفی زمانی را خریدیم. ابتدا داخل مسجد، بعد ساختمانی کنار مسجد برای کتابخانه درست کردند؛ الان کتابخانه بزرگی شده است. کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت آقای هاشمینژاد و کتاب امام حسین نوشته آقای محمد یزدی را از کتابخانه گرفتم و خواندم. ابتدا کتابخانه سیار بود. هر هفته در جلسه کتابها را بین بچهها پخش میکردیم و هفته آینده از آنها پس میگرفتیم. بعد کتابخانه در مسجد تشکیل شد. کمکم تعدادمان انگشتشمار شد. بعد هم یک دفعه تعطیل شد.
این جلسات دو سال و نیم طول کشید. علت تعطیل شدنش این بود که بعضی بچهها پراکنده شدند؛ بعضی به کار کشاورزی مشغول شدند، بعضی برای طلبگی رفتند و بعضیها هم درگیر درس بودند. من هم درگیر درس و کار کشاورزی بودم. کارم زیاد شد. چندی بعد، دوباره این جلسه را با یک عده از بچهها و آقای سید مهدی میرلوحی شروع کردیم. منتها تعدادمان کمتر شد. هفت یا هشت نفر بیشتر نبودیم. ولی جلسه را هفتهای یک بار برگزار میکردیم.
با خواندن این کتابها با علما و بزرگان قم آشنا شدیم. جلسه آقای میرلوحی هم که از سال 1351 شروع شده بود، یک سال طول کشید و زیاد دوام نیاورد. بعد به جلسات آقای علیاکبر اژهای در مسجد علی راه پیدا کردم و...
انتهای پیام/