مقصود فراستخواه:
نظریه عقب ماندگی نمیتواند مسائل ما را توضیح دهد
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - فراستخواه در نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران» گفت: ما برای اینکه مسأله ایران را توضیح دهیم، نباید فقط اسطوره ساختار را در نظر بگیریم، بلکه باید کارگزار و کنش گر را هم ببینیم.
تبسم مهر - فراستخواه در نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران» گفت: ما برای اینکه مسأله ایران را توضیح دهیم، نباید فقط اسطوره ساختار را در نظر بگیریم، بلکه باید کارگزار و کنش گر را هم ببینیم.
به گزارش خبرنگار مهر ، نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران»، تألیف مقصود فراستخواه از سوی پژوهشکده مطالعات اجتماعی با همکاری گروه جامعه شناسی تاریخی انجمن جامعه شناسی ایران در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این نشست «ناصر تکمیل همایون» اظهار کرد: بعضی آدمها هستند که وقتی دستاوردهایی پیدا میکنند، دور آن حصار میکشند که کسی نفهمد و از آن بهره برداری شخصی میکنند، اما بعضی وقتی به دستاوردی میرسند، فریاد میکشند که پیدا کردیم، رفقا و دوستان بیایید. دومین مورد یک خصلت انسانی است که اکنون بسیار ضعیف شده است. وقتی این کتاب دکتر فراستخواه را دیدم، بلافاصله آن را تهیه کردم و هر چه آن را میخواندم، بیشتر لذت میبردم تا اینکه این کتاب را در بخش جهان شناسی پژوهشگاه علوم انسانی معرفی کردم به عنوان کتاب باارزشی که حتماً باید در جلسهای درباره آن صحبت شود که منجر به برگزاری این نشست شد.
این استاد جامعه شناسی تصریح کرد: قاعدتاً این کتاب، تاریخِ دانشگاه در ایران است. بین دانشگاههای ایرانی و دانشگاه در ایران تفاوت وجود دارد. در این کتاب، فراستخواه در مورد دانشگاه در ایران صحبت کرده است. فراستخواه در این کتاب مقدمه ای از گذشته مدارس در ایران تا آن زمان نوشته است. در ایران یک کتاب در مورد مکتبخانه نوشته شده که برای من است. کتاب نظامهای آموزشی در ایران باستان هم که اینجا منتشر شده و یک کتاب مستقل در مورد جندی شاپور دارم که در این کتاب که راجع به تاریخ آموزش و پرورش صحبت شده، به این کتاب اشاره ای نشده است.
وی افزود: روندی که فراستخواه در نگارش این کتاب پیش گرفته، بسیار علمی است. تا قبل از انقلاب من آمارهایی در آن کتاب داده ام و در روزنامه بامداد اوایل انقلاب مقالاتی را در مورد آموزش و پرورش نوشته و در آنها به این پرسش پرداخته ام که حال که انقلاب پیروزمندی نصیب ما شده، آموزش و پرورش چه میخواهد بکند و چه کارهایی را باید دنبال کند. وقتی کتاب فراستخواه به دستم رسید و آن را خواندم دیدم، این کتاب تنها به مشکلات پیش آمده برای آموزش در ایران اشاره نکرده بلکه دلایل آن را هم گفته است، این که چه اتفاقی افتاد که دانشگاه ما در ایران به این سمت کشیده شد، تماماً در این کتاب آمده است و بر هر دانشجوی ایرانی لازم است که این کتاب را بخواند. بر هر جامعه شناس تاریخی ایران در حوزه آموزش و پرورش هم ضرورت دارد، این کتاب را مطالعه کند. من شاگرد مستقیم دکتر علی اکبر سیاسی بودم که روانشناسی آموزش و پرورش به ما درس میداد. این نوع درسها را من خوانده ام و خودم علاقه مند به آنها بودم. شاید من کوچکترین کسی بودم که در دانشگاه تهران استخدام شده و درس داده ام. شاید اگر این کتاب را غیر از فراستخواه هم کسی نوشته بود، همین تعریفها را از آن میکردم و به همین دلیل نظر من این است، قسمتهای تاریخی آن را تقویت و ما را با مکانیزم شکست آموزش و پرورش در کشورمان آشنا کند واگر راهی هست که ما از این اوضاع نابسامان نجات پیدا کنیم، آن را هم به ما نشان دهند.
*نهادهای آموزش عالی ما خصلت پایین به بالا و فرد به نهاد دارد
در ادامه این نشست «شروین وکیلی» در بخش مقدماتی صحبتهای خود به مفهوم دانشگاه اشاره کرد و گفت: در حوزه جامعه شناسی تاریخی به ساختار و کارکرد نهادها باید نگاه کنیم و من از زاویه نظریه سیستمی پیچیده به این کتاب نگاه کرده ام. رویکرد غالب در این کتاب کارکردگرایی ساختاری بود؛ یعنی تحلیل سیستمها و تحلیل کارکرد آنها در این کتاب بسیار برجسته است، به همین دلیل احساس نزدیکی بیشتری با این کتاب داشتم. تصور من این است که وقتی از دانشگاه به معنای کلان کلمه حرف میزنیم در مورد نهادهای آموزشی صحبت میکنیم که اموری تخصصی را به افراد بالغ تدریس میکنند، یعنی قاعدتاً این چند متغیر یعنی افرادی که معمولاً به بلوغ زیستی رسیده اند، معمولا آموزش را به شکل تخصصی در زمینه ای میبینند و با کارورز شدن و به عهده گرفتن یک نقش تخصصی خاص آموزشی را کسب میکنند و آن نهاد را میتوان دانشگاه نام نهاد.
این پژوهشگر افزود: ایران زمین به لحاظ تاریخی، اولین تمدنی است که نهاد آموزش را به صورت تخصصی برای افراد بالغ تولید میکند. دست کم از زمانی که دولت فراگیر ایران شکل گرفته است، شواهد تاریخی نشان میدهد که ما این نهادهای تخصصی را داشته ایم. بنابراین تاریخی طولانی از این نو نهادها در تاریخ باستان داریم که در دوره پیش از اسلام از میانه دوره ساسانی به نهادهای آموزش عمومی منتهی و به سوادآموزی کودکان منجر میشود. در کشورهای اروپایی هم همین شکل است و این الگو در دوره اسلامی بدون گسست ادامه مییابد. در ایران زمین آنچه که مهم است این است که دانشگاه ایران زمین که لزوماً غیرمدرن است، دو تفاوت بنیادی با بقیه تمدنها و مشخصاً تمدن یونانی و چینی دارد؛ یکی اینکه دانشگاه معمولاً مستقل از دولت است و از سوی دولت پشتیبانی میشود و گاهی در مورد نظامیهها از سوی دولت غصب و به شکل متمرکزی دانشگاههایی تولید میشوند ولی معمولاً دانشگاهها مستقل از دولت هستند و گاهی این نهادهای آموزش عالی مقداری خصلت ضددولتی دارند. بنابراین تفاوت اصلی ما با چین در این است که نظام دانشگاهی چین کاملاً دولتی است و یک نظام کنکور از قدیم داشته اند و در روند مدرن شدن، دانشگاههای چینی کنکور از بین میرود. ویژگی دوم آموزش در ایران، آن است که افراد آن را تأسیس میکنند و به همین دلیل است که ما حوزه داریم. حوزه یعنی یک آدم درسی را تدریس میکند و این درس، تبدیل به نهاد و تبدیل به مجلس میشود، مثل مجالس الانس که در کتابهای قدیمی از آن یاد شده است.
وکیلی ادامه داد: نهادهای آموزش عالی ما خصلت پایین به بالا و فرد به نهاد دارد و شاید دلیل استقلال آن این باشد و این امر پیامدی دارد که ما تکثر گفتمانی در این خصوص داریم و برخی از آثارگذشته از مجالس الانس نوشته شده است. این شالوده حوزههای علمیه شیعه هم هست و این موضوع مهمی در این خصوص است که از پایین به بالا رشد میکند. باید توانمندی دانشگاهایمان را دوباره محک بزنیم و نقطه قوت آن را دریابیم. اتفاقات خوب و بدی در این خصوص افتاده ولی برای اینکه بتوانیم نقاط ضعف دانشگاهها را پیدا کنیم، بایداز تجربه تاریخی خود کمک بگیریم. به نظرم طی همین دهههای گذشته، شاهد شکل گیری نهادهای آموزش عالی غیررسمی در کنار دانشگاه هستیم. این اتفاقی است که باید به این فرایند کمک و راهبرد عملیاتی برای آن پیدا کرد.
جامعه ایران همیشه شکاف میان نخبگان و مردم داشته است
مقصود فراستخواه هم در ادامه این نشست با بیان اینکه چرا از مفهوم شکست در آموزش و پرورش استفاده میکنم، اظهار کرد: برای اینکه به تصور خود، میخواهم در مقابل نگاه تقدیرگرایی که گریبان ما را گرفته و اینکه احساس میکنیم جامعه کلنگی و استبدادزده هستیم که چیزی جز استبداد از آن در نمیآید و این حس نفرین شدگی تاریخی و حس استیصال در ما، من مفهوم شکست را مطرح میکنم و نگاه تمدنی به ایران زمین و جامعه با پس زمینه تمدنی و فرهنگی داشته ام. تصورم این است که برای توضیح ایران باید خطای کنش گران را بررسی کنیم. فاعل و کنش گر ایرانی شکست خورده و در طرح توسعه تمدنی خود اشتباه کرده است. راهبردهای ما در این خصوص ایراد داشته که اگر آنها را اصلاح کنیم، نتیجه بیشتری خواهیم گرفت. برای مثال اگر در مشروطه، کنش گران ما با راهبردهای متفاوتتری عمل میکردند، مشروطه ایرانی طور دیگری از آب در میآمد. یعنی تصورم این است که پروژههای ما ایراد عملیاتی دارد و خطا میکنیم و راهبردهای ما کارآمد نیستند. مهارتهای ما مشکل دارند و ما میتوانیم آنها را بهبود بخشیم. بسیاری از هزینههای که در این راه داده ایم نتوانسته نتیجه بدهد. این ایراد در طرز تفکر، نظام باورها و ایراد در رویکرد ما به مسأله هایمان به ویژه در عملیاتی کردن آنها است.
مولف کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران» تأکید کرد: اگر کنشگران در ایران طرح دانشگاه و تغییر ایران را به طور دیگری میتوانستند، تغییر دهند، پروژهها کارآمدتر میشد و ما میتوانستیم نتایج بیشتری بگیریم. ما برای اینکه مسأله ایران را توضیح دهیم، نباید فقط اسطوره ساختار را در نظر بگیریم، بلکه باید کارگزار و کنش گر را هم ببینیم. عاملان اجتماعی میتوانند درست عمل کنند و درست نتیجه بگیرند. من در این خصوص بسیار مهارتی فکر میکنم و معتقدم بخش بزرگی از دموکراسی نداشتن در ایران به این دلیل است که مهارت دموکراسی نداریم. میتوان یادگیری بهتری در این خصوص داشت تا نسلهای آینده در این خصوص نتیجه بگیرند. ما سابقه تمدنی داریم و از سوی دیگر ساختارهای لش و سنگین و مشکلات عمیقی در نهاد آموزش در ایران داشته ایم. طرح دانشگاه در ایران به عنوان یک پروژه مدرنیته خیلی با شتاب در جامعه بازتاب یافت و در جامعه از آن استقبال شد، اما جامعه ایران همیشه شکاف میان نخبگان و مردم داشته است. در جامعه ایران همیشه نخبگان پیش رو که مطالبات و کردارهای تازه داشتند، بین آنها و آن جامعه لش بزرگ با انواع بدبیاری تاریخی فاصله بود. اما چطور شد که جامعه با آنها همراهی کرد و میل به این بود که فرزندانشان را به دانشگاه بفرستند؟ چون در ایران پس زمینه تمدنی در این خصوص وجود دارد و مردم تمایل دارند که با حرکتهای پیش رو همراهی کنند ولی نظام باورها و سنتهای آنها همچنان سنگینی میکند. در اینجا تداوم تمدن فرهنگی را در زیر پوست جامعه میبینیم.
مقصود فراستخواه در پایان گفت: دانشگاه در ایران نتیجه مدرنیته بود و مدرنیزاسیون آن را کرخت میکرد، وقتی مدرنیزاسیون به معنای ایدئولوژی دولتی تبدیل شد، در مجموع تأکیدم روی دیدن فرماسیون قدرت روی گفتمانهای جدید و دیدن گسستها و دیدن موقعیت اکنون در دیدن دانشگاه و شکست آن است و بیشتر بر خطای راهبردها و مهارتها در این خصوص تاکید داشته ام. ایران و مساله ایران را نظریه عقب ماندگی نمیتواند توضیح دهد. جامعه ایران را نظریه کارگزار ساختار و نظریه کنش گر و عاملیت ساختار، میتواند توضیح دهد و اگر شبکه کنشگران به شکل کارآمدی شکل گیرد، جامعه ایران قابل ساخته شدن و توسعه است که شامل دانشگاه ایرانی هم میشود.