بزرگنمایی:
متر، کیلوگرم، درجۀ سلسیوس. برای دانشمندان اینها استانداردهایی هستند که امکان مقایسههای معنادار میان آزمایشها را فراهم میکنند اما برای تاریخنگاران مترولوژی، یعنی علم سنجش، این واحدها به کل معنای دیگری دارند: نقطۀ اوج یک نبرد طولانی با حکومت استبدادی.
ماه آینده، در بیستوششمین کنفرانس عمومی در
وزن و سنجهها، احتمالاً روشهای تازهای برای تعریف چهار واحد اصلی
بینالمللی، از جمله کیلوگرم، تجویز خواهد شد. کیلوگرم آخرین واحد
بینالمللی است که اساس آن شیای دستساز بشر است: یک استوانه از جنس
پلاتینیوم ایریدیوم که در یک گاوصندوق زیرزمینی و امنیتی در پاریس نگهداری
میشود. این استوانه، بنا بر تعریف، وزنی برابر با 1.000 کیلوگرم دارد و
بعد از ممیز تا هر کجا که دلتان میخواهد میتوانید صفر بگذارید اما این
وزنه یک مشکل هم دارد: جرم آن در طول سالیان، در حدود بینهایت کم تغییر
کرده است و این موضوع، پیچیدگیهای زیادی را با خود به همراه داشته است.
تعریف تازه، بر اساس ثابتهای جهانی در
طبیعت صورت خواهد گرفت؛ مقادیری که تغییر نمیکنند، همچون بار الکترون، که
به هر آزمایشگاهی در هر جای جهان اجازه میدهند تا با استفاده از تجهیزات
مناسب بتواند، یک کیلوگرم جرم را بازتولید کند. اما مسئله تنها به حل کردن
مشکل این چند واحد اندازهگیری مسئلهدار ختم نمیشود، بلکه این تعاریف
جدید، فصلی از گذشتۀ ما را به اتمام میرسانند؛ دورانی که واحدهای
اندازهگیری تنها ابزارهایی ساده نبودند، بلکه یک جبهۀ واقعی در مبارزه
برای برابری محسوب میشدند.
داستانها راجع به کیلوگرم نو و جهانی،
معمولاً آن را همچون پیروزی پیشرفت به تصویر میکشند. ببینید که تا کجا پیش
آمدهایم! و البته درست است که کیلوگرم و دیگر اعضای نظام متریک، ظاهراً
نسبت به هرج و مرج واحدهای اندازهگیری گذشته، بسیار عقلانیتر هستند. در
آن زمان، واحدهای یکسان از روستایی تا روستای دیگر، تفاوتهای بسیار
داشتند. "پیمانه" در یک شهر، با "پیمانه" در شهری دیگر یکی نبود. در ژنو
قرون وسطا، یک "پوند" بسته به کالایی که فروخته میشد، میتوانست 15، 16 یا
18 اونس وزن داشته باشد. عمدهفروشان پارچه ممکن بود از یک واحد طول
استفاده کنند و خردهفروشان از واحدی دیگر و ماهیگیران طول تورهایشان را با
یک واحد اندازه میگرفتند و عرضش را با واحدی دیگر.
واحدها اغلب به روشهای دیوانهواری
تقسیمبندی میشدند. نظام متریک بر پایۀ واحدهای دهگانی استوار شده است: یک
سانتیمتر 10 میلیمتر است، 10 سانتیمتر یک دسیمتر است و 10 دسیمتر یک متر
کامل است و همینطور پیش میرود. این امر بالا و پایین رفتن در مقیاس را
آسان میکند. در مقابل، کافی است نظام اندازهگیری قرن هیجدهم در فرانسه را
در نظر بگیرید، که ویتولد کولا آن را در کتاب خود آورده است: "برای
اندازهگیری کالاهای خشک از "رسال" و تقسیمبندیهای آن استفاده میکنیم.
هر رسال از هشت واحد به نام "بیشو" تشکیل میشود که هر کدام از آنها به شش
"پوت" تقسیم میشوند. هر پوت، دو "پینت" است و هر پینت به دو "شوپمه"
تقسیم میشود و شوپین به دو "ستر" تقسیم میشود و هر ستر از سه "وره" تشکیل
میشود. " کولا میگوید که در نهایت به یک/ صد و پنجاهودوم رسال میرسید.
واحدهای قدیمی چند مزیت داشتند. درست است که
یک صدوپنجاهودوم عددی بیریخت است، اما بر خلاف ده، میتوانید بدون کسر
یا اعشار آن را به سه، چهار، شش، هشت و دوازده تقسیم کنید و این موضوع
تجارت را برای عوام آسانتر مینمود. واحدهای متغیر همچنین به نظام اقتصادی،
انعطافی که به آن نیاز داشت را میدادند. در قرون گذشته، قیمت کالاها اغلب
ثابت و غیرقابل تغییر بودند: شما برای یک پیمانه جو 25 شیلینگ یا مثلاً هر
قیمت دیگری میپرداختید و آن طور که کولا گفته "کسی آن قیمت را تغییر
نمیداد، مگر این که مجرم و گناهکار بود." بنابراین، تنها راه واکنش به
شرایط بازار، تغییر دادن اندازۀ پیمانه بود. به بیان دیگر، تا زمانی که
مقدار قابل بالا و پایین کردن بودن، قیمتها ثابت میماند.
با این وجود، اصلاً نباید به واحدهای
اندازهگیر قدیمی دید رمانتیک داشته باشید؛ چرا که انعطاف، راه را برای دغل
بازی و سوءاستفاده باز میکرد. دهقانان اقلب دیون خود به اربابان فئودال
را در قالب کالا میپرداختند؛ مثلاً فلان سبد غله در سال، یا فلان یارد
پارچه. این ارقام بنا به سنت ثابت شده بود و اربابان اگر این مقدار را بالا
میبردند، لعن و نفرین و آتش جهنم را برای خود میخریدند. در نتیجه از
راههای دیگری تقلب میکردند. ارباب ممکن بود که پنج سبد معمولی غله به شما
قرض دهد تا از خشکسالی جان سالم بدر ببرید اما بعد بازپرداختش را در
سبدهای بزرگتری از شما طلب کند. اربابهای حریص به این ترتیب میتوانستند
تا 25 درصد از رعایای خود زورگیری کنند. (این مسئله فقط مشکل اروپا نبود.
اربابان چینی نیز از همین شامورتی بازیها استفاده میکردند و در برمه،
اربابی بوده است که مردم به سبدی که برای جمعآوری طلبش میفرستاده لقب
"گاری شکن" داده بودند.)
یک کار بودار دیگر در آن زمان به
اندازهگیری زمین بازمیگشت. اربابان اروپایی اغلب زمینها را بر حسب "ال"
(که حد فاصل نوک انگشت میانی تا آرنج و حدود یک فوت بود) اندازه میگرفتند.
رعیتها ممکن بود مجبور باشند که مساحت خاصی را بر حسب ال مربع شخم بزنند
یا کشت و کار کنند تا وظیفۀ خود را انجام داده باشند اما در جاهایی که این
عدد بر حسب سنت ثابت میبود، اربابهای همواره میتوانستند با مبنا قرار
دادن یک ال درازتر، مساحت را افزایش دهند و از رعایا بیشتر کار بکشند.
در کل، آنطور که جیمز سی اسکات در کتاب
"نگاه از چشم حکومت: چگونه برخی نقشهها برای بهبود شرایط بشر ناکام
ماندند" میگوید، "هر اقدام برای اندازهگیری، اقدامی است که مهر بازی
روابط قدرت را بر خود دارد"، و این موضوع اغلب به نفع اشراف تمام میشود.
در نتیجه، اکثر دهقانان از واحدهای اندازهگیری بیثبات متنفر بودند و
میخواستند تا استانداردهایی را نصب کنند: حجمهای ثابت، طولهای ثابت و
وزنهای ثابت.
جالب است که دهقانان، متحدی در میان حاکمان
مستبد یافتند که خود نیز با واحدهای اندازهگیری بیثبات مخالف بودند. آنها
تنها تا اندازهای از رعایای خود حمایت میکردند. شاهان در سلسه مراتب
سیاسی بالای اربابها قرار میگرفتند و استفاده از کارت مردم علیه اربابان
برایشان یک سیاست هوشمندانه محسوب میشد. اما فراتر از این موضوع، همانطور
که اسکات نیز تاکید دارد، هرج و مرج در واحدهای اندازهگیری، ادارۀ ممالک
شاهنشاهی را به یک کابوس بدل میکرد. بدون وجود واحدهای ثابت، وزرای پادشاه
برای مشخص کردن اینکه یک ناحیه چه مقدار غله، منسوجات یا آهن تولید کرده،
دچار دشواریهای بسیاری میشدند. این موضوع به نوبۀ خود، مالیات گیری را
تقریباً غیر ممکن میکرد. حتی تهیۀ جدولهای تبدیل برای مقایسۀ واحدهای یک
ناحیه با ناحیهای دیگر نیز کاری سنگین بود و اغلب بینتیجه، چرا که
واحدهای اندازهگیری خیلی سریع دستخوش تغییر میشدند.
واحدهای اندازهگیری عجیب و غریب، فراتر از
ناهنجاریهای اداریای که رقم میزدند، به درگیری اجتماعی نیز دامن
میزدند. شاهان ناخواسته از برخی جاها بیش از توانشان مالیات طلب میکردند و
برخی جاهای دیگر به راحتی از زیر مالیات دادن فرار میکردند؛ امری که
نتیجۀ قطعی آن دلخوری و شورش خواهد بود. بدتر اینکه، علم ضعیف نسبت به
میزان خوراک کشور میتوانست به خشکسالیها و قحطیها دامن بزند که امنیت
حکومت را به خطر میانداخت؛ و شاهان که برقرار کردن مالیات منصفانه بر
کالاها عاجز بودند، اغلب به منابع درآمدی دیگر همچون فروختن مقامها و
عنوانها روی میآوردند که فساد را میپرورد.
به همین دلایل، حاکمان در طول تاریخ - نظیر
شارلامین، اسکندر، لویی چهاردهم و موسی - همگی تلاشی بیهوده کردند تا
واحدهای اندازهگیری استاندارد را در سراسر سرزمین خود اعمال کنند. (در
تورات خدا به موسی میگوید: "تو نباید در قصاوت در سنجش طول، وزن یا مقدار
ناپرهیزگار باشی. باشد ترازوهایت راست باشند و وزنههای راست باشند... ".
قرآن نیز تقلب را تقبیح کرده است.) اواخر قرن هیجدهم بود که در جاهای
معدودی، به خصوص در فرانسه، نشانههای از موفقیت دیده میشد. دلیل این امر
پیچیده است، اما چند مولفه از همه مهم تر به نظر میسند. اولاً، قدرت
اربابان فئودال که تغییر واحدهای اندازهگیری به دلخواه خود را حق خودشان
میدانستند، رو به افول نهاده بود. ثانیاً، یک طبقۀ بازرگان که روزبهروز
بر قدرتش افزوده میشد، بر ایجاد واحدهای سنجش استاندارد اصرار داشت تا
تجارت با دوردستها را تسهیل کند. ثالثاً، فلاسفۀ طبیعی، که نیاکان
دانشمندان مدرن محسوب میشوند، نظام متریک را در عصر روشنگری تدوین نمودند و
آن را به عنوان جایگزین عقلانی هرج و مرج در واحدهای اندازهگیری تبلیغ
میکردند.
دانشمندان نه تنها موتور محرکۀ واحدهای
استاندارد نبودند، بلکه نقطه ضعف آن محسوب میشدند، اغلب به عنوان
آرمانگراهای آسمانجل به آنها نگاه میشد. تنها تحولات انقلاب فرانسه و تبع
آن ظهور ناپلئون بود که قدرت اعمال نظام متریک در امپراطوری خود را داشت
بود که به ایدۀ واحدهای استاندارد مجال بروز واقعی داد و امکان گسترش آنها
در اروپا را فراهم آورد؛ و آنطور که کولا گفته "متر از پشت پرچم آمد."
حال، آیا فقرا در نهایت توانستند به مدد
نظام سنجش تازه و استانداردشدۀ وزن و اندازهها به سهمی منصفانه برسند؟
البته که نه. قدرتمندان روشهای تازهای برای کلاه گذاشتن بر سر بیقدرتان
پیدا کردند و در برخی موارد انقلاب مترولوژیک، قدرت تودهها را تضعیف کرد.
این واحدهای اندازهگیری استاندارد با کمک به پادشاهان برای ادارۀ
شاهنشاهیهایشان، به آنها راهی برای جمعآوری بیشتر مالیات و به این ترتیب
تقویت قدرتشان داد. با واحدهای سنجش دقیقتر و ثابت برای اندازهگیری
زمین، همچنین میتوانستند نقشههای بهتری از کشورشان تهیه کنند و این موضوع
به آنها اجازه میداد تا رعایای خود را به شکلی موثرتر تحت نظر بگیرند و
سرزمینهای بیصاحب را به نفع خود مصادره کنند.
به طور خلاصه، واحدهای اندازهگیری فلاسفۀ
طبیعی احتمالاً به تمرکز قدرت در دستان پادشاهان و خودکامگان کمک کرد. به
قول کولا در کتابش: "همچنین بسیاری دیگر از عرصههای زندگی، در مترولوژی
نیز، اتوریتۀ حاکم در زمانۀ استبداد دورۀ روشنگری، کار دشواری در جلب
همکاری مردان دانش نداشت."
با این حال، در درازمدت همۀ ما از این موضوع
منتفع شدهایم. تثبیت واحدهای استاندارد، باعث کاهش اشکال قدیمی
سوءاستفاده شد و ادارۀ کارآمد شاهنشاهیها منجر به تقویت برنامههای رفاه
عمومی نظیر بهداشت و پروژههای پاکیزگی شد. هر چه نباشد، نظام متریک بنیان
علم و تکنولوژی مدرن محسوب میشود که انسانهای بیشماری را از فقر بیرون
کشیده و زندگیهای بسیاری را نجات دادهاند.