حجتالاسلام سید محمدکاظم طباطبایی:
غالب روایات طبی، سند ندارند/ اهل بیت دنبال تأسیس نظام طبی نبودند
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث موسسه دارالحدیث قم گفت: وقتی به روایات طبی مراجعه میکنیم، میبینیم اکثر این روایات، نه در کتاب معتبری آمده است و نه سند درستی دارد.
تبسم مهر - رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث موسسه دارالحدیث قم گفت: وقتی به روایات طبی مراجعه میکنیم، میبینیم اکثر این روایات، نه در کتاب معتبری آمده است و نه سند درستی دارد.
به گزارش خبرگزاری مهر ، طب اسلامی اگرچه در سالهای اخیر، محل مناقشه موافقان و مخالفان بوده است اما صدور حکم بدوی پدر خودخوانده این دانش، موجب شلعهورشدن دوباره آتش این اختلاف گردیده است. در این میان، یکی از مهمترین متخصصانِ این عرصه، حجتالاسلام سید محمدکاظم طباطبایی، رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث موسسه دارالحدیث قم است. او که تقریبا تمام عمر خود را در عرصه حدیثپژوهی صرف کرده است معتقد است مدعیان طب اسلامی، هیچ دلیلی بر مدعای خود ندارند. مشروح گفتگو با این حدیثپژوه مشهور، از نگاه شما میگذرد:
*آیا اساساً دانشی به نام طب اسلامی وجود دارد یا آنکه روایات طبی، به لحاظ حجم و نوع پرداخت، درصدد تأسیس دانشی به نام طب اسلامی نبودهاند؟
پیش از پرداختن مباحث طب اسلامی باید مقدماتی را تبیین کرد تا بعداً بتوان یک نتیجهگیری خوب داشت. این مبانی مقدماتی، چهبسا، طبی هم نباشد و مثلاً مربوط به گستره دین باشد. یکی از اشکالاتی که مدعیان طب اسلامی دارند این است که چطور اقتصاد یا روانشناسی اسلامی داریم؛ اما طب اسلامی نداریم؟ لذا باید ابتدا وظیفه و گستره و اهداف دین را تبیین کرد.
بحث دیگر درباره علم دینی است که باید به عنوان مباحث مقدماتی، مطرح شده و منقح گردد. مثلاً علم دینی چه ویژگیهایی دارد و با علم غیردینی چگونه متمایز میشود؟ مثلاً علم فقه، مسلماً علم دینی است؛ اما آیا مثلاً علم تاریخ بهعنوان یک علم دینی مطرح است یا علوم انسانی را نیز میتوان بهعنوان علم دینی مطرح کرد؟ فرق بین فلسفه اسلامی و فلسفه غیر اسلامی چیست؟ این مباحث، باید مفصل بحث شود. یک دیدگاه افراطی داریم که میگوید ما فیزیک و شیمی و ریاضیات اسلامی هم داریم و نگاه دیگر این است که اصلاً علم نمیتواند به دینی و غیردینی موصوف شود؛ چون این علوم مطلق است و میتوان مباحث دینی را در آن دخالت داد؛ اما دینی و غیردینی ندارد.
اگر گفتیم، بعضی از علوم، میتوانند دینی باشند، مشخصات و میزان هر علمی باید روشن شود. مثلاً ریاضیات اسلامی، یک امر شاذ و عجیبوغریب است و کسی از شما نمیپذیرد؛ اما وقتی میگویید اقتصاد اسلامی، ممکن است پذیرفته شود. بین این دو علم چه تفاوتی هست که در یک مورد استیحاش وجود دارد و در یک مورد قابلیت پذیرش دارد؟
علوم انسانی اسلامی، چه ممیزات و مشخصاتی باید داشته باشد؟ مثلاً اگر ما هزار آموزه اقتصادی ناظر به کسب و کار داشته باشیم، آیا میتوانیم، علم اقتصاد اسلامی را استنباط کنیم؟ یا جامعهشناسی یا روانشناسی اسلامی را استنباط کنیم؟ تفاوت و ممیزات اینها در چیست؟ در علوم تجربی، این بحث، بیشتر خودش را نشان میدهد. اگر ما گفتیم یک سری از گزارهها، در قرآن و سنت وجود دارد و اطمینان به صدور روایاتی از پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام هم داریم که دربردارنده گزارههای طبی و بهداشتی است، در این صورت، اگر صد یا هزار آموزه اینچنینی باشد، آیا میتوان با این آموزهها علم، تأسیس کرد؟ ادعایی که طرفداران طب اسلامی دارند این است که از این آموزهها میتوان یک علم کامل درست کرد؛ همانطور که در سایر موارد، ممکن است. اما وقتی وارد بحث میشویم، میبینیم خیلی تفاوت وجود دارد.
از منظر ما، ما طب اسلامی بهطور خاص نداریم؛ باوجودی که روایات طبی داریم. علتش هم این است که اگر طب را به معنای یک دانش، در نظر بگیریم، باید در مقدمات متفاوت، حرفی برای گفتن داشته باشد. باید مبانی پزشکی آن معلوم باشد. مبانی طب کهن، با مبانی طب جدید، کاملاً متفاوت است. آنها کلنگر بودند و اینها جزءنگر هستند. آنها انسان را بهصورت یک کلیتی که مزاج اربعه دارد در نظر گرفته بودند و خیلی از این موارد نیز ممکن است نشأت گرفته از تفکر فلسفی بوده باشد؛ درحالیکه در طب جدید، مزاج به آن معنا، موردقبول نیست و نگاه خاصی دارند. آنها خیلی چیزهای ماورائی را میدیدند و حالآنکه امروزه این مسائل انکار میشود. تعریف از بیماری نیز باید کامل روشن شود. اینکه این بیماری را چگونه میتوان شناخت، امر بسیار مهمی است. مثلاً در یک روایت صحیح السند داریم که شخصی نزد حضرت آمد و از دلدرد شکایت کرد. حضرت فرمودند: برنج را بشوی و در سایهخشک کن و بعد آرد کن و هر روز صبح، ناشتا، یک کف دست از آن بخور. این روایت، یک روایت طبی است که سند آن نیز خوب است؛ اما خود این روایت بهقدری گنگ است که حد ندارد. اصلاً دلدرد، بیماری است یا علامت بیماری است؟ مثلاً در طب جدید میگویند دلدرد میتواند علامت صدوبیست بیماری باشد. حال در روایت کدام مراد است؟ این روایت یک قضیه خارجیه است و ناظر به یک مورد خاص است که نمیتوان به شخص دیگر تعدی کرد. ممکن است با تجربه بتوانیم برخی از این موارد را به دست بیاوریم ولی این، مربوط به تجربه است.
نکته بعدی این است که جدای از بحث مبانی پزشکی و بحث راه شناخت مصداق بیماری، روایات ما در حوزه درمان چه مقدار است؟ روایاتی در مورد خواص خوراکیها داریم؛ اما در حوزه درمان، چه مقدار از روایات موجود ما، ناظر به بحث درمان است؟ این یک بحث جدی است. مواردی که مربوط به پیشگیری است نیز باید بررسی شود. وقتی همه اینها را کنار بگذاریم، میبینیم ما در برخی موارد مثل مبانی و راه شناخت بیماری، روایتی نداریم. در بخش درمان، روایات اندکی داریم که قضیه حقیقیه نیست، فراگیر نیست و شمول و گستردگی زمانی و مکانی ندارد؛ لذا نمیتوانیم ادعا کنیم که دانشی، بهعنوان طب اسلامی داریم. همه این مواردی که گفتیم، مبتنی بر این فرض است که روایات طبی صحیح داشته باشیم. مشکلی که در این بحث وجود دارد این است که رابطه اینهمانی سنت و حدیث که در حوزههای متفاوت، مطرح میشود، در حوزه طب، چگونه تعریف میشود؟ مثلاً روایات فقهی از همان ابتدا، توسط افراد شاخص و راویان بزرگ شیعه، از امام علیهالسلام، پرسیش شده است و امام علیهالسلام نیز جواب دادهاند و بعد این روایات، منشأ دانش فقه شده است. حتی در برخی عبادات، خود حضرات معصومین علیهمالسلام، آن عبادت را انجام میدادند، در مرآی و منظر مردم بودند و لذا روات، پیگیر بودند. بدین سبب روایات فقهی نیز بیشترین نسبت روایات صحیح و معتبر و حجت را به خود اختصاص میدهد.
در بقیه موارد حتی در حوزه تفسیر و اخلاق، به گستردگی و انضباط دانش فقه نیست. در مباحث دیگر تعداد روایات معتبر بهشدت، کاهش مییابد. وقتی به روایات پزشکی نگاه میکنیم، در حوزه درمان، روایات معتبر چندانی نداریم. روایات اطعمه و اشربه مربوط به خواص خوراکیهاست و ربطی به درمان بیماری ندارد. این روایات، درصد اندکی از روایات درمانی مسند است و تعداد کمتری سند صحیح دارد. کسانی که مدعی طب اسلامی هستند، برای نمونه، روایت کافی در خواص سیب را مطرح میکنند، ولی در هنگام درمان از روایات ضعیف مثل روایات طب النبی صلیالله علیه و آله، طب الائمه و طب الرضا علیهالسلام استفاده میکنند؛ یعنی در کلمات و آثار مدعیان طب اسلامی، این دوگانگی یافت میشود. اینکه ما روایات صحیح السند کافی را که مربوط به مباحث کلی در اطعمه و اشربه است نشان دهیم و بعد تمام روایات ضعیف را به آن ملحق کنیم، جفا در حق اهل بیت و سنت آنان است. چون واقعاً اینهمانی این روایات با سنت اثبات نشده است. شما نمیتوانید اثبات کنید که چگونه از کتابی مثل طب الائمه علیهمالسلام، به این مطلب رسیدهاید که امام صادق علیهالسلام این مطلب را فرموده است.
*با نگاه اصولی به روایات، این اشکال وارد است؛ اما چهبسا مدعیان طب سنتی با نگاه اخباری روایات را بررسی میکنند؟
اتفاقاً با نگاه اخباری باید سختگیرانهتر با روایات برخورد کنند. اخباریین اصیل حتی ملا امین استرآبادی میگوید ما در تمسک به روایات نیاز به علم داریم. ایشان در الفوائد المدنیه تصریح میکند که ما فقط تابع علم هستیم. لذا روایاتی که علم نیاورد، قبول ندارد. لذا در بحث مبنایی، مبنای اخباریان سختگیرانهتر از مبنای اصولیان است. شما اگر بخواهید سخنی را به یک مرجع تقلید انتساب دهید، بلافاصله، دفتر آن مرجع از شخص میپرسد که از کجا این حرف را گفتهاید؟ حال بعد از هزار و سیصد سال، روایتی که منبعی و سند معتبری ندارد را به چه جراتی به امام علیهالسلام نسبت میدهند؟ خلاصه هرکسی که بخواهد سخنی را به امام علیهالسلام، نسبت دهد، باید استدلال کند که چگونه به این اطمینان رسیده است که این سخن از امام علیهالسلام صادرشده است. اخباریون میگویند اخبار کتب اربعه، قطعی الصدور است. اگرچه این مبنا اشتباه است؛ اما کسی که مبنای اخباری دارد، این مقدار وارد بوده که انتساب را در کتب اربعه فقط ادعا کند. در کتابهایی مثل طب النبی صلیالله علیه و آله و طب الرضا علیهالسلام و امثالذلک یا روایات سند ندارند و یا حتی راوی، متهم به وضع و جعل است. محمد بن جمهور عمی که رساله ذهبیه را نقل کرده، متهم به جعل است.
نکته جالب دیگر این است که ما در مصادر معتبر روایاتی داریم که ناظر به همین بحث است. شخصی خدمت امام صادق علیهالسلام رسیده و عرض کرده است: شغل من طبابت است و طب من هم طب عربی است. مطابق همین طب عربی، جراحت میدهم، میشکافم، داغ میکنم و خیلی از کارها را انجام میدهم. آیا من ضامن هستم یا نه؟ این شخص اصلاً اسمی از طب اسلامی نمیبرد. امام علیهالسلام هم او را توبیخ نمیکنند که تو باید طب اسلامی داشته باشی. اصلاً سؤالش از امام علیهالسلام این نیست که طبابت من درست هست یا نیست. بلکه میپرسد من ضامن هستم یا نه؟ یعنی یک سؤال فقهی مطرح میکند.
راوی دیگر ابو عمرو متطبب است که روایت بلندی نقل کرده که کتاب ظریف بن ناصح، برگرفته از همین روایت است، اما چون ظریف مشهور بوده است، به اسم ظریف اشتهار پیداکرده است. این شخص چون طبیب بوده است، روایت دیات را از امام علی نقل کرده است که اگر استخوان بشکند چه مقدار دیه دارد. یعنی از امام علیهالسلام، روایت طبی گزارش نکرده است. پارادایم حاکم بر دوران ائمه علیهمالسلام، این بوده است.
*اگر اهلبیت طبیب نبودند، پس چرا برخی روایات طبی از آنها صادرشده است؟
اعتقاد ما در باره پیامبر و امامان علیهمالسلام آن است که آنان آگاهی کامل از واقع داشتند. از این رو اگر درصدد بنیان نهادن نظام پزشکی بودند، دانش و تخصص آن را داشتند؛ اما بنای آنان براین نبوده است؛ یعنی افرادی که از امام علیهالسلام سؤال میپرسند، از امام علیهالسلام بهعنوان طبیب، پرسش نمیکنند درحالیکه ظرایف مبحث حج را از امام علیهالسلام میپرسند که حکم کسی که در دور سوم یا چهارم طواف، شک کند چیست؟ سؤالات معاویه بن عمار از امام صادق علیهالسلام در این زمینه بسیار دقیق است؛ اما سؤالاتی که در زمینه پزشکی از امام علیهالسلام صادرشده است بهعنوان طبیب نبوده است. لذا اینکه گفته شود اگر روایات طبی داریم، باید طب اسلامی داشته باشیم، این یک مغالطه است. امام علیهالسلام برخی از این موارد را بر اساس نیاز شخصی مخاطب به او منتقل میکند. این روایات محدود طبی، نمیتواند یک نظام طبی درست کند اگرچه این روایات محدود طبی، قابلاستفاده است و میتوان از آن تجربیات بهره برد. به امام کاظم علیهالسلام دارویی منسوب است که ضریب ایمنی بدن را بالا میبرد که فرموده اول بهار و اول پاییز آن را بخورید. یکی از محققین، این دارو را بر روی زوار اربعین، تجربه کرده است. مثلاً از صدنفری که با هم رفتهاند، پنجاه نفر این دارو را خوردهاند و پنجاه نفر نخوردهاند، این افرادی که این دارو را خوردهاند حدود بیست درصد کمتر مریض شدهاند. در مباحث طبی، همین مقدار، به درد ما میخورد؛ اما اینکه آیا واقعاً امام کاظم علیهالسلام فرموده یا نه؟ مهم نیست. چون با تجربه به دست آوردیم که این دارو بهاندازه بیست درصد فایده دارد و فرقی نمیکند چه کسی گفته باشد. البته اینکه نباید حرام باشد را میدانیم. یکی از مشکلات رساله ذهبیه این است که داروی معجزهآسای یونانی را میگوید که گوشت افعی و چند چیز حرام دیگر را با هم مخلوط میکنید و میخورید تا انرژی پیدا کنید. آیا امام رضا علیهالسلام، امر حرام را تجویز میکند؟ پس ما روایات طبی داریم ولی طب اسلامی نداریم. در روایات طبی در مواردی که استناد آنها قابل دفاع است، معمولاً در حوزه درمان نیست و مواردی هم که در حوزه درمان است و استناد آنهم قابل دفاع است، باز نیاز به تجربه دارد. چون احتمال دارد که قضیۀفیواقعه باشد. لذا نیاز به تجربه دارد. پس این ایده که بگوییم، طب اسلامی یک علم الهی است و نیاز به تجربه هم ندارد و اگر هم شخص مُرد، صلاح شخص این بوده که بمیرد، یک حرف باطل است. در کنگرهای که اساتید سرطان خون در مشهد جمع بودند و من هم یکی از سخنرانان آن جلسه بودم، اصل اشکال آنها این بود که ما در ابتدای بیماری، میتوانیم تا هشتاد درصد، سرطان خون آنها را درمان کنیم اما اگر مدتی بگذرد این احتمال به پنجاهدرصد میرسد و همینطور احتمال سلامت، کمتر میشود. اما پدر و مادرها به دلیل مشکلات اقتصادی رو به سوی مدعیان طب اسلامی آورده و درمان را نیمهکاره رها میکنند و احتمال سلامت کودک از بین میرود و او تلف میشود.
*با توجه به ضعف سندی غالب روایات طبی اسلامی، آیا میتوان آنها را مستند به شریعت دانست؟ آیا اعتبار سنجی روایات طبی، شیوهای غیر از اعتبار سنجی روایات فقهی دارد؟
وثوق سندی در حجیت خبر، مبنای جامعی نیست و ادله وثوق صدوری از اتقان بیشتری برحوردار است. باید ادله اعتبار خبر واحد را جامع بررسی کنیم. حوزههای مختلف هم متفاوت هستند. مثلاً بحثهای اعتقادی وثوق سنگینتری را لازم دارند تا امور اخلاقی. روایتی که یک امر احتیاطی را توصیه میکند، اعتماد بیشتری پدید میآورد تا اینکه یک امر خلاف احتیاط را بگوید. این موارد با هم متفاوت است. وثوق صدوری مبتنی بر چهار رکن است:
رکن اول، خود سند است؛ اما سند نه به این نحوی که الآن مرسوم است که بگوییم این روایت یا ضعیف است یا صحیح است. مثلاً اعتماد ما به روایات معاویه بن عمار در باب حج، بیشتر از زراره است بااینکه زراره گل سرسبد روات است؛ اما چون معاویه بن عمار متخصص در امر حج است، سؤالاتی بسیار ظریف کرده است و موثقتر است. پس بحث سند، یک بحث فراگیر است.
رکن دیگر بحث منبع و مصدر است؛ یعنی روایتی که در کتاب کافی آمده با روایتی که در غررالحکم آمده است، با هم متفاوت است. ما نمیگوییم همه روایات کافی صحیح است اما مقدمه کلینی در کافی، اعتماد ما را به متن بالا میبرد.
رکن سوم متن است. در تحلیل محتوا، موارد زیادی باید رعایت شود. مثلاً میبینیم یک روایتی با روح کلی دین سازگار است و روایت دیگری اینچنین نیست. مثلاً روایتی که در نه ربیع به آن استناد میشود و معروف به رفع القلم است و ولنگاری را ترویج میکند، این روایت با روح دین سازگار نیست.
رکن چهارم هم بحث قرائن پیرامونی است. مثل احتیاطی بودن روایت یا عمل مشهور یا تکرار و فراوانی اسناد و … که به اعتماد ما به متن کمک کند. مثلاً بگوییم این چهار محور هرکدام، بیستوپنج درصد از آن اعتماد ما را پدید میآورند؛ اگر روایتی توانست هفتاد یا هشتاد امتیاز بیاورد، مقبول است. اگر روایتی هم زیر بیستوپنج امتیاز بیاورد، انتسابش به معصوم اصلاً صحیح نیست. بین بیستوپنج تا هفتاد درصد نیز باید بررسی بیشتری شوند. وقتی به روایات طبی مراجعه میکنیم، میبینیم اکثر این روایات، نه در کتاب معتبری آمده است، نه سند درستی دارد، نه قرینه پیرامونی جالبی دارد و اتفاقاً ازلحاظ محتوا هم مشکل پیدا میکند. مثلاً در روایت طبی اگر روایتی داشته باشیم که مخالف نظر طب کهن باشد، اعتمادمان به آن متن بیشتر است. چون کسی که میخواهد جعل روایت کند، مطابق همان طب کهن، صحبت میکند. در مصادر ما روایتی هست که حضرت میپرسند: اطباء در مورد شام چه میگویند؟ گفتند: اطبا از خوردن شام نهی میکنند. حضرت فرمودند: من میگویم بخورید. مخصوصاً اگر پیرمرد باشد که اصلاً نباید با شکم خالی بخوابد. این مخالفت صریح حضرت با اطباء، قرینهای بر صحت صدور است.
*شیوه صحیح در برخورد با مدعیان طب اسلامی چیست؟
ما یک بحث علمی و آکادمیک داریم که میتوان یک مناظره علمی تشکیل داد. برخی از این مباحث، ویژگی اجتماعی یا جامعهشناختی آن مهمتر از ویژگی علمی آن است. مثلاً یک فرقه انحرافی در میان طلاب به وجود آمده که دنبال احمدالحسن راه افتادند. حالا برخی به دنبال ابطال ادله این فرقه انحرافی هستند؛ اما طرفداران او کاری با ادله ندارند و با خواب دیدن به احمدالحسن، معتقد شدهاند. وقتی فهم افراد در یک گفتمان بهجایی رسید که با یک خواب، اعتقاد پیدا میکند، جایی برای مناظره علمی باقی نمیماند. چون فرقه احمدالحسن اصلاً بحث علمی نمیشناسد.
مدعیان طب اسلامی هم از بسترها و زمینههای روانشناختی و جامعه شناختی موجود در جامعه استفاده میکنند. در طب جدید، برخی بیماریها، درمان نمیشود. حال کسی پیدا میشود که میگوید من میتوانم درمان کنم. مخاطب عادی که مستاصل است، به او رجوع میکند. اینجا جای بحث علمی نیست. یک بحث هم بحث هزینه است. یکوقت کسی سرمایه دارد، پول خرج میکند و درمان میکند؛ اما کسی که هزینه ندارد به سراغ همین مدعیان طب اسلامی میرود. پس هزینه درمان هم در رجوع به طب اسلامی تأثیر دارد. عوامل جامعهشناختی بیشتر از عامل علمی، در این مسئله دخالت دارد. زمانی بر موضوع مهدویت متمرکز بودم. دیدم که تابهحال ما نهصد مدعی مهدویت در سنی و شیعه داشتهایم. بعضی حتی حکومت هم تشکیل داده اند. حال اگر کسی یک نگاه تاریخی به این قضیه داشته باشد، با این قضیه خیلی راحتتر مسئله را درک میکند. در مسئله طب اسلامی هم همینطور است. یک سرخوردگی از طب مدرن وجود دارد که شخص به دنبال بدیل و جایگزین میکردد. الآن طب سنتی بهعنوان طب مکمل از ایران پذیرفتهشده است اما اینکه یکی جایگزین دیگری شود، درست نیست.