پروژه تاریخ شفاهی ایران ایرنا/ محسن آرمین: بخش پنجم و پایانی
دعوای آرمین با اکبر گنجی بر سر مقالات عالیجناب سرخپوش
سیاسی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - تهران- ایرنا-محسن آرمین در بخش پنجم و پایانی گفت و گوی خود با پروژه تاریخ شفاهی ایرنا از دعوای خود با اکبرگنجی برای مقالات علیه هاشمی رفسنجانی، «نقش مرموز حزب توده» در سالهای ابتدایی انقلاب، سناریوی جناح راست علیه بهزاد نبوی و دفاع آیت الله موسوی خویینی از نبوی، جنگ لفظی محتشمی پور با بهزاد نبوی در جلسه هیات دولت و گوش دادن نوار جلسه توسط امام خمینی(ره) صحبت میکند.
تبسم مهر - تهران- ایرنا-محسن آرمین در بخش پنجم و پایانی گفت و گوی خود با پروژه تاریخ شفاهی ایرنا از دعوای خود با اکبرگنجی برای مقالات علیه هاشمی رفسنجانی، «نقش مرموز حزب توده» در سالهای ابتدایی انقلاب، سناریوی جناح راست علیه بهزاد نبوی و دفاع آیت الله موسوی خویینی از نبوی، جنگ لفظی محتشمی پور با بهزاد نبوی در جلسه هیات دولت و گوش دادن نوار جلسه توسط امام خمینی(ره) صحبت میکند.
آرمین در ادامه به جلسات «اصحاب دوشنبه»، موضع سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در قبال آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام سیدمحمدخاتمی میپردازد.
او همچنین به تشر خود به اکبرگنجی به خاطر انتشار مقالات معروف به عالیجناب خاکستری و سرخپوش اشاره میکند و میگوید: به گنجی گفتم مردحسابی داری بازی محافل اطلاعاتی و امنیتی را میخوری! آنها دارند تو را بازی میدهند!
آرمین در پاسخ به این پرسش ایرنا که «برخی معتقدند جریان نقد علیه هاشمی بازی خورد. به عبارتی جریانی از بیرون داشت آن را هدایت میکرد تا هاشمی را از دولت خاتمی جدا کند؟» میگوید: تحلیل ما هم این بود.
ایرنا: بحث جلسه قبل درباره آقای بهزاد نبوی ناتمام ماند..
آرمین: بله. آقای نبوی هم جزو کسانی بود که هم مجاهدین خلق روی ایشان حساس بودند هم حزب توده.
حزب توده آن موقع نقشی بسیار مرموز ایفا میکرد و با این عنوان که طرفدار امام و ضد لیبرالیسم است گزارش هایی را مستقیم و غیرمستقیم به مسوولان میداد. این گزارشها دو نوع بود. گزارشهایی در باره تحرکات آمریکا و سیا در ایران که در واقع گزارشهایی بود که از کا گ ب دریافت میکردند و به مسؤلان میدادند تا با یک تیر دو نشان بزنند هم اعتماد نظام را به خود جلب کنند و هم خط آمریکا را کور کنند. قسم دوم گزارشهای کاذبی بودند که هدف از آن تضعیف کادر مدیریت نظام و حذف افراد مؤثر از نظام.
همچنین همان طور که قبلاً هم گفتم جریان راست مشخصاً موتلفه خیلی علیه نبوی فعال بودند. به هر حال آقای نبوی دست راست رجایی و دارای دیدگاه چپ بود آنها در واقع وی را مانعی در برابر خود میدیدند. بهزاد در واقع کانون حملات جناح راست علیه دولت بود.
قضیه انفجار دفتر نخست وزیری که آشکارا یک اقدام رذیلانه و خنجری بر پیکر نظام بود علی القاعده میبایست به انسجام و موضع یکپارچه نظام علیه تروریسم میانجامید متأسفانه جناح راست آن حادثه را بهانه و فرصتی مغتنم برای تصفیه حسابهای سیاسی با رقیب تلقی کردند. سناریوی سیاسی و تبلیغاتی جدید متهم کردن آقای نبوی ودوستانش در نخست وزیری به دست داشتن در انفجار و قتل مرحوم رجایی بود. سرعت عکس العمل را ببینید شاهکار است. روز 8 شهریور ساعت 3 بعد از ظهر آن انفجار رخ میدهد ساعت 8 شب در حزب جمهوری اصفهان تحلیل میشود که نبوی عامل انفجار و قتل رجایی است.
ذهنیتها و تحلیلهای توطئه نگر به ویژه وقتی اسیر حب و بغضهای سیاسی باشند در این گونه اتفاقات خوراک مناسب خود را مییابند. مهمترین شاهد و دلیل دست داشتن نبوی در انفجار نخست وزیری این بود که چرا او در آن جلسه حضور نداشته و شهید نشده است؟! پس باید او در انفجار نقش داشته باشد. ظاهراً در این جا هم آقایان با استناد به "روایت باهتوهم" این اتهامات و دروغها را علیه مخالفان خود مجاز و بلکه واجب میدانسته و میدانند.
در صورتی که آن جلسه شورای امنیت بود و بهزاد عضو شورای امنیت نبود که در آن جلسه حضور داشته باشد.
بعد از بمب گذاری بهزاد و خسروتهرانی بلافاصله دستور داده بودند که درهای نخست وزیری بسته شود و تمام افراد حاضر مورد بازجویی قرار گیرند.
آن ذهن توطئه نگر سیاست زده این تصمیم را این گونه تحلیل میکند که آنها با این اقدام میخواستهاند آثار جرم را پاک کنند.
همکاران آقای نبوی در نخست وزیری پس از بررسی کسانی که به نخست وزیری وارد و خارج شدهاند به این نتیجه میرسند که «کشمیری» قبل از انفجار از نخست وزیری بیرون رفته است و به احتمال قوی او عامل بمب گذاری بوده است.
تا آن جا که به خاطر دارم ظاهراً آقایان نبوی خسرو تهرانی و سعید حجاریان پس از بررسیها تصمیم میگیرند برای این که کشمیری احساس کند که تحت تعقیب نیست و احساس امنیت کرده از کشور فرار نکند او را به عنوان یکی از شهدای انفجار نخست وزیری اعلام کنند تا به این ترتیب امکان دستگیری او وجود داشته باشد.
آنها برای ظاهر سازی جمعی را از طرف دفتر نخست وزیری برای تسلیت به منزل کشمیری میفرستند. یکی از دوستانی که در این جلسه به اصطلاح تسلیت حضور داشت میگفت صحنه عجیبی بود به سختی میتوانستیم خود را کنترل کنیم و از این ظاهرا سازی خنده مان نگیرد و خانواده کشمیری متوجه شوند.
متأسفانه کشمیری بلافاصله از کشور خارج شده بود بنابراین وقتی فرار کشمیری قطعی شد او را به عنوان متهم اصلی انفجار نخست وزیری اعلام کردند.
جالب این که همین ابتکارها برای آن ذهنیت سیاست زده توطئه بین به عنوان شاهد و قرینهای برای متهم کردن نبوی و همکارانش در نخست وزیری بود. گفتند علت اعلام شدن اسم کشمیری در میان شهدا به خاطر این بود که فرصت فرار کشمیری را فراهم کنند. فعالترین چهره جناح راست در پیگیری این سناریو لاجوردی بود. او بعضی از همکاران آقای نبوی را دستگیر کرد شاید از این نمد کلاهی به دست آید. او مدعی بود پرونده انفجار نخست وزیری وقتی به نتیجه میرسد که نبوی دستگیر شود. اما وزیر بودن نبوی دست وی را بسته است.
محافل وابسته به جناح راست همین حرف را تبلیغ و ترویج میکردند. آقای نبوی که چنین دید طی نامهای به آقای هاشمی از ایشان خواست با استعفای وی موافقت کند تا آقای لاجوردی دادستان تهران با دست باز به این پرونده رسیدگی کند .اما آقای هاشمی این استعفا را نپذیرفت.
نکته جالب این که آقایان جناح راست و مؤتلفه که در حزب جمهوری حضوری مؤثر داشتند هیچ حساسیتی نسبت به انفجار حزب جمهوری اسلامی نشان نمیدادند و در باره آن ماجرا هیچ ابهام و پرسشی را مطرح نمیکردند.
در نهایت چنان که گفتم امام؛ دادستان وقت کشور آقای موسوی خویینیها را مامور رسیدگی به این پرونده کرد.
آقای خویینیها هم بعد از بررسی و مطالعه پرونده به امام گزارش داد که این اتهامات بی اساس است و هیچ دلیل و مدرکی در پرونده در تأیید آن وجود ندارد.
امام پس از شنیدن گزارش آقای خوئینیها گفته بود که من هم از اول میدانستم که چنین چیزی درست نیست. جریانی در کار است تا نیروهای موثر و توانای انقلاب را کنار بزند. کسانی که این پرونده را درست کرده اند باید مورد بررسی قرار بگیرند ظاهراً مقصودشان این بود که بررسی شود آیا دستهای مشکوکی در این ماجرا وجود دارد یا صرفاً اختلافات و کینههای سیاسی علت این پرونده سازی است و بعد گفته بودند که من خود در باره این پرونده قضاوت میکنم و حکم به مختومه شدن آن میدهم. جالب این است که این تنها پرونده حقوقی و قضایی است که امام به عنوان قاضی در باره آن حکم داده است. امام به نبوی علاقمند بود و او را مدیری توانا میدانست
مثالی بزنم. وقتی امام فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد در جلسه هیات دولت بهزاد گفته بود موضع امام ارتباطی به موضع دولت ندارد و دولت به لحاظ دیپلماتیک تعهدات و مسؤلیتهایی دارد و نمیتواند و نباید در پی اجرای حکم سلمان رشدی باشد. و روابط خود را با کشورهای اروپایی و انگلستان بر اساس این فتوا تنظیم کند.
آقای محتشمی پور که در آن زمان وزیر کشور بود و در جلسه حضور داشت این حرف بهزاد را مخالفت با امام تلقی کرد و تعابیر تندی هم به کار برد.
خبر این تنش به امام میرسد با این عنوان که آقای نبوی در دولت علیه نظر شما حرف زده است.
امام قبول نمیکند و میخواهد نوار جلسه را برایش بیاورند و پس از شنیدن نوار میگوید نخیر این حرف آقای نبوی اشکالی ندارد.
پرونده انفجار نخست وزیری که در دهه شصت و هفتاد جناح راست دنبالش بود و با حکم امام مختومه شد. به هر حال خدا از سر تقصیرات لاجوردی بگذرد.
جالب این که امروز جریان افراطی به جای جریان راست قدیم مدعی پرونده انفجار نخست وزیری شده و در سایتها و رسانههای وابسته به خود هر از چند گاه آن ماجرا را مطرح و آقای نبوی و یاران مرحوم رجایی در نخست وزیری آن زمان را متهم میکنند. این در حالی است که نبوی مدت پنج سال در زندان بود حتی یک بار از او در باره این ماجرا بازجویی نکردند. این خود بهترین دلیل بر سیاسی بودن آن پرونده است. امروز که این ماجرا را باشما مرور میکنم و میبینم به رغم شواهد روشن و به رغم آن که امام قاضی پرونده انفجار نخست وزیری بوده و حکم به مختومه بودن آن داده، هنوز آقایان ذوب در ولایت هر از چند وقت سعی در تکرار آن اتهام دارند به این نتیجه میرسم این حدیث «باهتوهم» در عرصه سیاسی کشور چه نقش مهم و کلیدی دارد.
ایرنا: به تاسیس «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» بپردازیم...
آرمین: بعد از استعفای دسته جمعی از سازمان در سال 61 ، ما هر هفته دوشنبهها نشست داشتیم که به جلسات«اصحاب دوشنبه» معروف شده بود. در این جلسات اعضا ضمن تبادل اخبار، مواضع و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی خود را با یکدیگر رد و بدل میکردند. این جلسهها تا سال 70 که سازمان تاسیس شد به صورت مستمر تداوم یافت.
سال 70 همراه همین دوستان جدا شده تشکیلات جدیدی را به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران تشکیل دادیم. یعنی پسوند ایران را به نام قبلی افزودیم. ارگان رسمی سازمان هم نشریه «عصرما» بود. آقای محمدسلامتی دبیر کل سازمان مدیرمسوول آن بودند و من سردبیر. عصر ما از نشریات سیاسی بسیار موفق و تأثیرگذار سالهای پس از انقلاب بود و مورد توجه دانشجویان و فعالان سیاسی آن زمان قرار داشت و درتحولات سیاسی سالهای نیمه اول دهه هفتاد که به پیدایش دوم خرداد و شکل گیری جنبش اصلاحات انجامید نقش مهمی ایفا کرد.
ایرنا: اعضای شرکت کننده در این جلسات چه اشخاصی بودند؟
آرمین: همان مجموعه ای که از سازمان جدا شده بودیم. آقایان محمدسلامتی، بهزاد نبوی، هاشم آقاجری، صادق نوروزی، ابوالفضل قدیانی، فیض الله عرب سرخی و عدهای دیگر.
اعضای همین جلسات در سال 70 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را تاسیس کردند. این جلسات که 9 سال طول کشید دیدگاههای ما را یکدیگر بسیار نزدیک کرد. شاید بتوان گفت هیچ حزبی دستکم در میان احزاب مسلمان در ایران تا کنون از نظر میزان انسجام فکری مشابه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران نبوده است. همین یکپارچگی فکری و تحلیلی ما مبنای راه اندازی تشکیلات جدید شد.
ایرنا: طی این 9 سال در روند برگزاری این جلسات با مانعی از سوی دستگاههای امنیتی روبرو شدید؟
آرمین: خیر. این حساسیتی که با شکل گیری نهادهای امنیتی نظامی موازی در دهه هشتاد به وجود آمد در آن سالها حداقل نسبت به احزاب و تشکلهای رسمی وجود نداشت. در آن زمان قطار انقلاب هنوز به ایستگاه اصلاحات نرسیده بود تا عدهای دیگر را پیاده کند(با خنده)
ایرنا: گویی درباره دگراندیشان چنین تضییقاتی وجود داشت؟
آرمین: بله. متأسفانه وزارت اطلاعات آن زمان درباره آنها حساسیتهای بیش از حدی داشت. که بعضاً برخوردها و رخدادهای غیر قابل توجیهی هم رخ میداد که اخبار برخی از آنها سالها بعد علنی شد. اما ما جلسات خودمان را داشتیم. علنی هم بود یعنی دلیلی بر پنهان کاری نمیدیدیم. خروجی آن جلسات تحلیلهای مختلف نسبت به مسائل کشور بود که به مسوولان ارائه میکردیم. محدودیتهای ما در آن سالها از جنسی دیگر بود. ما تحت فشار نهادهای امنیتی نبودیم که مثلا وزارت اطلاعات روی ما حساس باشد. فشارهایی که روی ما بود از این جنس نبود. یعنی یک فضای بسته سنگینی علیه ما ایجاد شده بود که قدرت هر گونه عمل را از ما میگرفت
فضا خیلی سنگین بود. فضای سیاسی اجتماعی بد و تلخی بود.
ایرنا: تضییقات آن سالها نسبت به الان چطور بود؟
آرمین: امروز فضا خیلی بستهتر است. بسیاری از اقدامات و مواضعی که آن زمان عادی تلقی میشد امروز بیانش موجب احضارها و پرونده سازیها و طرح اتهاماتی نظیر تشویش اذهان عمومی و تضعیف نظام میشود. آن زمان هنوز تکنولوژی حقوقی تولید کننده چنین اتهاماتی که آقای سعید مرتضوی پایه گذار آن بود کشف نشده بود. آن موقع محدودیتهایی که ما به عنوان نیروهای طرفدار انقلاب با آن وجه بودیم از جنس دیگری بود. که پیش از این توضیح دادم.
ایرنا: و از دل جلسات اصحاب دوشنبه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران خلق شد؟
آرمین: ما سال 68 تصمیم به ایجاد این سازمان کرده بودیم. آقای فلاحیان وزیر اطلاعات بود. قرار شد آقای نبوی در این مورد با آقای هاشمی رفسنجانی مشورت کند. آقای هاشمی نظرش منفی بود و گفته بود روی شما و دوستانتان حساسیت وجود دارد و اگر سازمان تشکیل دهید ممکن است با شما برخورد کنند و من نمیتوانم کاری بکنم.
به هر حال در آن زمان از تأسیس سازمان منصرف شدیم. سال 70 اما به رغم نظر مخالف آقای هاشمی به این نتیجه جمعی رسیدیم که جامعه و کشور در شرایطی است که وجود چنین تشکیلاتی ضروری است. بنابراین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را تاسیس کردیم و مشکلی هم برای مان پیش نیامد.
آرمین: ایرنا : فکر تاسیس «عصرما» چگونه شکل گرفت؟
آرمین: شکل گیری عصر ما دوعلت داشت یکی این که هر تشکیلات سیاسی طبیعتاً نیازمند یک ارگان یا رسانه است که با مخاطبان خود ارتباط بر قرار کند و مواضع و دیدگاههای خود را مطرح کند. دلیل دوم به تعریف ما از سازمان برمی گشت. تعریف ما آن زمان از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یک هسته منسجم فکری بود که ضمن ارتقاء آگاهیهای سیاسی جامعه برای مسائل مختلف کشور ایده پردازی کند. چون معتقد بودیم بسیاری از کنشها و مواضع و تصمیمات فاقد یک پشتوانه تحلیلهای کلان و راهبردی است و کثرت و تنوع مسائل مسؤلان را دچار روزمرگی کرده است. با توجه به این تعریف از کار تشکیلاتی، سازمان برنامهای برای عضو گیری و توسعه تشکیلاتی نداشت. به عبارت دیگر تعریف ما از سازمان یک تشکیلات تودهای و دارای اعضای گسترده نبود، لذا سازمان فعالیتهای سیاسی اجتماعی معمولی که از یک تشکیلات سیاسی انتظار میرود، نداشت. بنابراین ما باید مشکل ارتباط با جامعه را به گونه ای دیگر حل میکردیم. انتشار هفته نامه عصر ما میتوانست این نقص عدم عضو گیری و گسترش تشکیلاتی سازمان را جبران کند و کانال ارتباطی خوبی بین سازمان و جامعه باشد. البته عضو جدید میگرفتیم ولی به صورت بسیار محدود. ما تا مدتی بعد از دوم خرداد اصلا به دنبال گسترش تشکیلات نبودیم.
نشریه عصر ما محدودیت تشکیلاتی را ما برای عضوگیری تا حدود زیادی جبران میکرد و با این هدف تاسیس شده بود که در حوزه مسائل سیاسی بیشتر نقش ترویجی داشته باشد تا تبلیغی. به همین دلیل اخبار درون حزبی و یا اخبار مربوط به فعالیتهای سازمان و اعضای آن در آن منعکس نمیشد
این نشریه فقط به مباحث فکری و راهبردی مورد نظر سازمان اختصاص داشت و هدف از آن چنان که گفتم کمک به ارتقای سطح دانش و بینش سیاسی جامعه و افزایش قدرت تحلیل سیاسی مخاطبین بود. ما احساس میکردیم هم جامعه، هم نظام سیاسی احتیاج به یک ابزار تحلیلی برای فهم تحولات سیاسی جاری دارد. به همین دلیل یکی از کارهای مهم عصر ما آن تحلیل طیف بندی گروههای سیاسی بود که بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت. به این ترتیب بدون این که سازمان عضوگیری کند و یا شاخه هواداران را ایجاد کند، هواداران و علاقمندانی را در جامعه مییافت که ارتباطشان با سازمان از طریق عصر ما بود و از طریق عصر ما تغذیه فکری میشدند ارتباط با مخاطبان در مرحله بعد به عصر ما محدود نماند. از مقطعی به بعد علاوه بر انتشار عصر ما جلسات عمومی تحلیل سیاسی را به صورت منظم برگزار میکردیم.
برگزاری این جلسات از طریق عصر ما به مخاطبان اطلاع داده میشد. جلسات در دفتر عصر ما در خیابان دانشگاه تهران برپا میشد و طی آن بعضی از دوستان دفتر سیاسی تحلیلها و مواضع سازمان در قبال مهمترین مسائل روز مطرح میشد به پرسش حاضران در باره مواضع سازمان پاسخ داده میشد.
اگر بخواهید خط مشی و جهت گیری سیاسی فکری کلان سازمان و نشریه عصرما را بدانید میتوانید به سرمقالههای شماره یکم تا هشتم آن مراجعه کنید. نگرشهای اصلی عصرما درباره مسائل مهمی چون حاکمیت ملی، وحدت ملی، مردمسالاری، حقوق شهروندی و... در سرمقاله اولین شمارههای عصر ما مطرح شد که در واقع تعریف و ترسیمی از هویت فکری سیاسی سازمان بود.
برخلاف تصور بیرونی که از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران وجود داشت و شاید هنوز وجود داشته باشد، سازمان در سطح روابط داخلی بسیار دموکراتیک اداره میشد.
مواضع سازمان که به صورت اعلامیه و یا از طریق سخنگو اعلام میشد نتیجه مذاکرات و گفت و گوهای طولانی شورای سیاسی بود که به نحو کاملاً دموکراتیک انجام میشد تلاش میشد حتی المقدور به اجماع برسیم و اگر اجماع مقدور نبود رأی اکثریت مبنای کار قرار میگرفت و این طور نبود که یک نفر نقش فصل الخطاب را ایفا کند.
این الگو در عصر ما هم وجود داشت. یعنی اولا ترکیب شورای تحریریه عصر ما از ترکیب اعضای سازمان متنوع و متکثرتر بود. آقایان نبوی، عرب سرخی، قدیانی، صادق نوروزی، سعیدحجاریان، علی مزروعی، علوی تبار و جلایی پور عضو تحریریه عصر ما بودند بعضی از این عزیران عضو سازمان نبودند،اما عصر ما از فکر و قلم آنها بهره مند میشد. پس از جمع بندی دیدگاهها یک نفر از سوی هیات تحریریه یکی از اعضای صاحب قلم بر اساس محورهای تعیین شده به تهیه مقاله میپرداخت. البته هنر خلاقیت و پرورش موضوع و زحمت مراجعه به منابع و نیز شیوایی قلم کار نویسنده بود. در واقع عصر ما به معنای واقعی کلمه حاصل یک کار جمعی بدون هرگونه چشمداشت مادی و غیر مادی از سوی اعضا انجام میشد. اگر دقت کرده باشید مقالات عصر ما نام نویسنده نداشت. آنها که کار مطبوعاتی میکنند خوب میدانند که شخص چقدر باید فارغ از انگیزههای شخصی باشد که سالها در یک نشریه مقاله بنویسد بدون آن که نامش ذیل یک مقاله بیاید.
اکثر مقالات ماحصل بحثهای کارشناسی صورت گرفته در هیئت تحریریه بود. به ندرت اتفاق میافتاد که یک نفر خودش مقاله ای بنویسد و به هیئت تحریریه پیشنهاد دهد. وقتی هم چنین میشد این مقاله در جمع به بحث گذاشته میشد. البته مقالات وارده از سوی خوانندگان حسابش جدا بود.
عصر ما با این رویکرد حداقل تا دوم خرداد 76 بسیار تاثیرگذار بود. آن زمان در میان روزنامهها سلام و در هفته نامهها عصر ما بیشترین نقش و تأثیر را بر فضای سیاسی جامعه داشتند. البته در حوزه اندیشه دینی مجله «کیان» تأثیر منحصر به فردی داشت.
ایرنا: بودجه عصر ما از کجا تامین میشد؟
آرمین: عصر ما بودجه چندانی نداشت. چاپ سیاه و سفید یک نشریه 8 صفحهای هزینه زیادی نداشت. اعضای هیات تحریریه هم حق الزحمهای نمیگرفتند. فقط صفحه بند که برای هر شماره یک روز از صبح تا ظهر به دفتر مجله میآمد مختصری حق الزحمه میگرفت. کاغذ هم عمدتاً از سهمیه کاغذ مطبوعات استفاده میکردیم. ضمن این که میزانی از هزینه از محل فروش عصر ما و اشتراک سالانه تأمین میشد مابقی هزینههای عصر ما از سوی سازمان تأمین میشد.
ایرنا: شمارگان عصر ما چه عددی بود؟
آرمین: به طور متوسط تیراژ عصرما حدود پانزده تا بیست هزار نسخه بود. اما در مواقعی مانند ایام انتخابات که بهار سیاست ورزی بود و فضای سیاسی خاصی بر جامعه حاکم بود این رقم به 150 هزار نسخه هم میرسید. بخشی از این تیراژ از طریق سیستم توزیع مطبوعات در دکههای مطبوعاتی فروش میرفت، بخشی هم از طریق پست برای مشترکان یا دفاتر سازمان در شهرستانها برای توزیع فرستاده میشد.
ایرنا: تحقیقی انجام دادید که هر شماره عصرما به طور میانگین توسط چند نفر خوانده میشود؟
آرمین: خیر. چنین کاری نکردیم. ولی بازخوردهایی که از جامعه به ویژه دفاتر شهرستانهای سازمان داشتیم نشان میداد عصر ما نشریه پرنفوذی است.
بر اساس این بازخوردها محافل سیاسی به ویژه دانشجویان و انجمنهای اسلامی دانشجویان از عصر ما به شدت استقبال میکردند. و خواننده هر نسخه عصر ما بیش از یک نفر بود. بعضاً مقالات عصر ما موضوع بحث جمعی قرار میگرفت.
ایرنا: پس مقالاتتان هم که معمولا بدون اسم منتشر میشد؟
آرمین: بله. فقط در انعکاس مصاحبههای اعضای سازمان به ناگزیر نام مصاحبه شونده ذکر میشد. البته اگر مقاله وارده ای داشتیم نام نویسنده آن را هم پای مطلب مینوشتیم.
ایرنا: بیشترین بازخورد مطالب عصر ما مربوط به کدام بود؟
آرمین: نوعا مقالات عصر ما به دلیل آن که جنبه ترویجی داشت و حاصل همفکری یک جمع صاحب دانش و تجربه سیاسی بود با استقبال روبرو میشد. یکی از این کارها سلسله مقالاتی تحت عنوان طیف بندی نیروهای سیاسی بود که طی چند شماره در عصر ما منتشر شد و بازتاب بسیار گستردهای داشت. آن مقالات در واقع به خوانندگان الگویی تحلیلی میداد تا بتوانند تحولات سیاسی را تحلیل کنند. مطالب عصر ما عمدتاً مسئله محور بود یعنی ناظر به مهمترین آن سالها در حوزههای اندیشه و اقتصاد و سیاست داخلی و سیاست خارجی بود و به همین دلیل مورد توجه بود. به عنوان مثال مقالات متعددی در باره حکومت دینی و ولایت فقیه که جنبه تئوریک داشتیم که در واقع نیاز فکری آن دوره بود. ما میکوشیدیم تبیینی دموکراتیک از ولایت فقیه ارایه دهیم و این موضوع را بر اساس معیارهای اندیشه سیاست جدید تبیین کنیم. از نظر ما ولایت فقیه اختیاراتی محدود به قانون اساسی داشت و به صورت دموکراتیک انتخاب میشد و هویتی نهادی داشت و نه فردی. فقیه در رأس حکومت ولایت خود را یعنی اختیارات خود را که محدوده آن را قانون مشخص کرده است از طریق نهادهای حکومتی و منطبق با سازوکارهای قانونی اعمال میکند. به عبارت دیگر ما ولایت فقیه نهادی مقید به قانون را قابل دفاع میدانستیم و مطلقیت را از آن حاکمیت و نهاد حکومت میدانستیم و نه شخص فقیه. از نظر ما مطلقیت عبارت بود از تجزیه ناپذیری حق حاکمیت و نه اختیارات و این مطلقیت از آن حاکمیت به معنای state بود. معتقد بودیم نظریه ولایت فقیه تنها با چنین قرائتی میتواند با نظریه دولت مدرن سازگار و قابل دفاع باشد. اینها که عرض میکنم حاصل تلاشهای فکری و نظری زیادی بود و طبعاً آن زمان نو و جدید بود و با استقبال خوبی مواجه میشد.
ایرنا: تعامل عصر ما با دولت آقای هاشمی چگونه بود؟
آرمین: سازمان باسیاستهای اقتصادی مرحوم آقای هاشمی موافق نبود. و خط مشی اقتصادی و سیاسی دولت ایشان را نقد میکرد. سازمان در حوزه اقتصاد و جامعه علاوه بر آزادی و رقابت اقتصادی بر مؤلفه عدالت تأکید داشت و طبعاً با اقتصاد لیبرال موافق نبود. از الگوی اقتصادی که در قانون اساسی منعکس شده بود یعنی اقتصاد مرکب از بخش تعاونی، خصوصی و دولتی دفاع میکرد. در عصر ما مقالات زیادی در این باره داشتیم. اما این به معنای تقابل ما با آقای هاشمی نبود. ما روابط خوبی با ایشان داشتیم.
بعضی از دوستان ما در بیرون از سازمان، مواضع بسیار تندی علیه مرحوم آقای هاشمی داشتند. مثل دوستانمان در روزنامه سلام یا روزنامه «بیان».
اما ما با مواضع این دوستان درباره آقای هاشمی و دولت وی موافق نبودیم. به عنوان مثال این دوستان آقای هاشمی را استعدادی میدانستند که نظام را به سمت دیکتاتوری پیش میبرد. اما ما چنین تحلیلی نداشتیم و معتقد بودیم اساساً در ساختار حقوقی و حقیقی قدرت در ایران دولت چنین ظرفیتی ندارد و زمینهها و روندهایی که ظرفیت هدایت نظام به سمت تمرکز قدرت را دارد باید در حوزهها و سطوح دیگر جستجو کرد.
ما هم آقای هاشمی را نیرویی قابل احترام و موثر در انقلاب میدانستیم. درست است که با سیاستهای اقتصادی ایشان موافق نبودیم اما اکیداً از ورود به فضای تبلیغاتی که علیه ایشان به راه افتاده بود پرهیز میکردیم. این یکی از اختلافات ما با برخی دوستانمان در خط امام آن زمان و اصلاح طلبان بعدی بود. البته انصاف باید داد که مرحوم آقای هاشمی خود در ایجاد چنین شکافی بی تقصیر نبود.
ایرنا: چطور؟
آرمین: در سالهای 76 تا 78 که اصلاح طلبان در عرصه سیاسی پیروز شدند فضای تبلیغاتی تندی علیه مرحوم هاشمی شکل گرفت. برخی دوستان اصلاح طلب در آن نقش مهمی داشتند فضایی که اصلاً منصفانه نبود. وقتی آقای اکبرگنجی مقالات عالیجناب سرخپوش را مینوشت من و برخی دیگر از دوستان سازمان مانند آقایان عرب سرخی و مزروعی که با مطبوعات اصلاح طلب همکاری داشتیم، به عملکرد و مقالات ایشان به شدت معترض بودیم.
در آن زمان اگر اشتباه نکنم روزنامه صبح امروز شورای سیاست گذاری مرکب از فعالان اصلاح طلب تشکیل داده بود. من و آقای عرب سرخی و بعضی دیگر از دوستان هم عضو این شور بودیم تقریباً اصلاح طلبان مطرح در این شورا جمع بودند جمع بودند. آن زمان مقالات عالیجناب سرخ پوش و خاکستری پوش آقای گنجی علیه اقای هاشمی شروع شده بود. در یکی از این جلسات من به اقای اکبر گنجی اعتراض کردم که این مقالات چی است که آنها را مینویسی؟ و ایشان دفاع میکرد. گفتم این اطلاعات پشت پرده و محرمانه را که در مقالات نقل میکنی از کجا آوردهای؟
گفت: از طریق نامه برای من میفرستند.
گفتم: چه کسی؟
گفت: به صورت ناشناس میفرستند.
گفتم: مردحسابی داری بازی محافل اطلاعاتی و امنیتی را میخوری! آنها دارند تو را بازی میدهند!
او گفت: نه این طور نیست.
بحث بین ما کمی هم تند شد. آقای عرب سرخی هم در آن جلسه همین موضع را نسبت به کار آقای گنجی داشت.
این گفت و گوهای انتقادی چند بار دیگر با حضور یا در غیاب آقای گنجی رخ داد. نتیجه آن انتقادها این بود که برخی دوستان اصلاح طلب که در حوزه انتشار مطبوعات فعال بودند در انتشار مقالاتی از این دست علیه مرحوم هاشمی تجدید نظر کنند.
ایرنا: برخی معتقدند جریان نقد علیه هاشمی بازی خورد. به عبارتی جریانی از بیرون داشت آن را هدایت میکرد تا هاشمی را از دولت خاتمی جدا کند؟
آرمین: تحلیل ما هم این بود.
البته آقای هاشمی هم در پدید آمدن چنین فضایی نقش داشت. بعد از فوت امام، ایشان در حذف جریان خط امام از عرصه قدرت نقش مهمی داشت. ایشان که تا اوایل نیمه دوم دهه شصت در مقام ریاست مجلس به جریان خط امام نزدیکتر بود یا حد اکثر میکوشید از سطح رقابت دو جناح راست و چپ خط امام آن زمان فاصله بگیرد و نقشی میانه ایفا کند. پس از فوت امام و به ویژه در دور اول ریاست جمهوری علیه جریان چپ خط امام به جناح راست نزدیک شد. نمیخواهم بگویم ریشه اختلافات جریان چپ خط امام آن زمان و اصلاح طلبان بعدی با مرحوم هاشمی همین امر بود. خیر؛ این اختلاف به ویژه در سطح چهرههای شاخص خط امام آن زمان ریشههای عمیقتری داشت که جای بحث آن این جا نیست، اما به هرحال مواضع و نقش مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در تشدید آن اختلافات مؤثر بود. جناح راست که تا آن زمان از اقای هاشمی دل خوشی نداشت و مرحوم هاشمی را به خاطر خطبههای نماز جمعه ایشان در باره عدالت و نقد دیدگاههای اقتصادی محافظه کاران، التقاطی و سوسیالیست میدانست، در آن زمان دیگر خود را متحد آقای هاشمی علیه جریان خط امام میدانست و شعار «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است» میداد.
آقای هاشمی در این دوره به اقتصاد آزاد گرایش پیدا کرده بود و معتقد به آزاد سازی اقتصاد بود. همزمان شوروی از هم پاشیده بود و تفکرات چپ و سوسیالیستی در دنیا ضربه سختی خورده بود. از این اتفاق اردوگاه سرمایه داری بهره میبرد.
نمی خواهم بگویم آقای هاشمی از اردوگاه سرمایه داری الگوبرداری میکرد ولی به هر حال فضا و زمینه مساعدی برای دیدگاه اقتصاد سرمایه داری در دنیا ایجاد شده بود.
آقای هاشمی به این جمع بندی رسیده بود که باید اقتصاد را باز گذاشت و به مناسبات عدالتخواهانه در عرصه اقتصاد توجهی نداشت. اما همین پروژه را در عرصه سیاسی پی نمیگرفت. یعنی جهت گیری دولت آقای هاشمی در عرصه سیاست داخلی بازکردن فضای سیاسی نبود.
ما این دیدگاه ایشان را قبول نداشتیم. معتقد بودیم حذف یارانهها باید به تدریج و به موازات افزایش نرخ رشد و رونق اقتصادی پیش برود. تا به اقشار محروم آسیب نبینند. فراهم آوردن امنیت محیط کسب و کار و ترغیب سرمایههای داخلی به سمت تولید باید بر جذب سرمایه خارجی مقدم باشد.
ایرنا: سازمان مجاهدین چه نوع اقتصادی را میپسندید؟
آرمین: ما یک مدل اقتصادی مختلط را برای کشور میپسندیدیم که ترکیبی از بخشهای تعاونی، دولتی و خصوصی. ولی جهت گیری اقتصادی آقای هاشمی این گونه نبود.
آقای هاشمی وقتی رییس جمهور شد برای این که دستش باز باشد شروع به حذف جریان چپ اسلامی از قدرت کرد. البته اختلافات میان چپ خط امام به ویژه چهرههای شاخص آن با آقای هاشمی منحصر به مواضع اقتصادی ایشان نبود، بلکه ریشههای قدیمیتری داشت.
آقای هاشمی در زمان حیات امام موقعیت و نزدیکی ویژه ای با امام داشت و این دوستان برخی مسائلی که برای انقلاب پیش آمد را از چشم آقای هاشمی میدیدند.
مختصر آن که وقتی آقای هاشمی رییس جمهور شد مجموعهای از عوامل سیاسی و مواضع اقتصادی و غیره دست به دست هم داد تا ایشان به جناح راست نزدیک شود و جناح چپ خط امام را مانع سیاستهای دولت خود ببیند. طبعا جناح راست که در این دو زمینه یعنی اقتصاد باز و حذف جناح چپ با آقای هاشمی نقطه اشتراک داشت، هم پیمان و متحد خوبی به شمار میآمد. به هر حال در آن زمان تصمیمی در سطح اداره کشور مبنی بر کاهش قدرت جناج چپ و به حاشیه راندن این جناح شکل گرفته بود. ظاهراً آیت الله خامنه ای هم در موضع رهبری موافق این تصمیم بود و در یکی از خطبههای نماز جمعه از چپ خط امام به عنوان کسانی که «چوب لای چرخ دولت میگذارند» به شدت انتقاد کرد. طبعاً نهادهای زیر نظر رهبری نیز در همین جهت فعال شدند و شورای نگهبان در انتخابات مجلس چهارم برای اولین بار نظارت استصوابی را که در آن زمان هنوز قانونی نبود در بررسی صلاحیتها اعمال کرد.
نتیجه این شد که در انتخابات مجلس چهارم روند حذف جناح خط امام از قدرت شدت گرفت و چپها عملا از حاکمیت کنار گذاشته شدند.
اما ائتلاف جریان راست با آقای هاشمی نمیتوانست تداوم داشته باشد. اولاً این جناح خواهان اقتصاد بازار بود درحالی که آقای هاشمی در پی ایجاد نهادهای مدرن اقتصادی و تقویت اقتصاد صنعتی و تولیدی بود. ثانیاً هدف این جناح تصرف کانونهای قدرت از جمله مجلس و ریاست جمهوری بود و ائتلاف با آقای هاشمی را یک تاکتیک مرحلهای برای حذف رقیب و رسیدن به هدف خود میدید. در دور دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی آن ائتلاف عملاً به پایان رسیده بود. راست سنتی که دنبال انحصار قدرت به تدریج فشارهای خود را بر هاشمی افزایش میداد این در حالی بود که هاشمی دیگر از حمایت چپ هم برخوردار نبود ما از سالها قبل این را پیش بینی کرده بودیم و میگفتیم که راست سنتی بعد از حذف جریان چپ به خود آقای هاشمی هم رحم نخواهد کرد. همین طور هم شد. آقای هاشمی در دولت دومش در برابر فشار راست ناگزیر به عقب نشینی شد.
ابتدا وزارت کشور و سپس وزارت بازرگانی را به آنها داد. اما آقایان که در آن زمان اکثریت مجلس را در دست داشتند به این قانع نبودند در ادامه وزرایی نظیر دکتر معین و دکتر نوربخش و آقای خاتمی هم تحت فشار جناح راست از کابینه حذف شدند و چهرهای وابسته به جناح راست جایگزین آنها شد. از سویی دیگر در غیاب فضای باز سیاسی و سیاست خارجی متناسب، سیاست اقصاد باز دولت با تورم بسیار بالایی همراه شد به طوری که ایشان در اواخر دوره ریاست جمهوری ناگزیر از تجدید نظر در آن سیاستها شد.
ایرنا: تا کار به انتخابات هفتم ریاست جمهوری کشید؟
آرمین: بله. جریان راست سنتی که در آن زمان مجلس را در اختیار داشت و در رأس قوه قضائیه هم یکی از برجستهترین چهرههای همراه خود را داشت تا کسب کرسی ریاست جمهوری و قبضه کامل حاکمیت تنها یک گام فاصله داشت. اگر این جریان میتوانست آقای ناطق را رییس جمهور کند کار تمام بود و آقای هاشمی عملاً از دایره قدرت حذف میشد.
اما آقای هاشمی هم زیرکی و عملگرایی خاص خود را داشت. ایشان متوجه خطر شد و در انتخابات ریاست جمهوری سال 76بسیار خوب عمل کرد و کوشید جلوی اعمال نفوذها و اقدامات غیر قانونی را در انتخابات بگیرد و تا حدود زیادی هم موفق شد. گرچه تخلف هایی هم صورت گرفت. بخشی از هفت میلیون رای آقای ناطق ناشی از این تخلفها بود. مثلا در یک استان که استانداری وابسته به جناح راست داشت تخلفات و اعمال نفوذهای غیر قابل انکاری در صندوقهای رأی صورت گرفت که در همان زمان برملا شد. البته با توجه به اقبال گسترده مردم به انتخابات این تخلفها تأثیری در سرنوشت انتخابات نداشت.
به هر حال آن صحبت معروف آقای هاشمی درنماز جمعه که کسی حق تقلب ندارد و انتخابات باید سالم برگزار شود خیلی تعیین کننده بود.
ولی با شروع دوره اصلاحات که اصلاح طلبان که عمدتا نیروهای خ امام سابق بودند به عرصه قدرت برگشتند آن سابقه منفی کار خود را کرد. طبعا دیگر نه سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی بلکه خود وی هدف حمله بود.
به دلایلی که گفتم ما با تضعیف و حذف آقای هاشمی مخالف بودیم از نظر ما آقای هاشمی یکی از ظرفیتهای انقلاب بود و نباید او را از دست میدادیم. منتهی سازمان ما در بین دیگر سازمانها و احزاب اصلاح طلب در اقلیت قرار داشت و نتوانستیم در وضعیتی که پیش آمده بود تأثیر بگذاریم
شما طی سالهای 73 تا 79 یا 80 که عصر ما توقیف شد نه در مواضع سازمان و نه در مواضع اعضای سازمان یک مورد موضع تخریبی علیه مرحوم آقای هاشمی نمیبینید.
بگذارید خاطرهای بگویم تا ببینید چقدر در حق مرحوم آقای هاشمی افراط شد. زمانی که نماینده مجلس بودم مصاحبهای با یکی از روزنامههای اصلاح طلب کردم خبر نگار درمورد آقای هاشمی از من پرسید و طبعاً پاسخ من کاملاً منطبق با مواضع سازمان بود. اما خبر نگار مذکور این بخش از مصاحبه را کاملا برعکس آن چه گفته بود تنظیم کرد و در آن روزنامه منتشر شد. من به یکی از دوستان که دست اندرکار آن روزنامه بود و نمیخواهم نامش را ببرم اعتراض کردم که این چه بی اخلاقی است که خبرنگار شما مرتکب شده است؟! ایشان که موضعی علیه آقای هاشمی داشت زیر بار نمیرفت میگفت خبرنگار ما میگوید عین حرف تو را منعکس کرده است. به او گفتم من در برابر تو نشستهام و به صراحت میگویم این حرف را نزده اما سالهاست مرا میشناسی با دیدگاههای من آشنایی حرف این خبرنگار را میپذیری و مرا متهم به دروغ گویی میکنی؟ بگو نوار مصاحبه را بیاورند. اما او گفت نوار را پاک کردهاند! نهایتاً راضی شد یک تکذیبیه خیلی نرم و کوتاه از من در روزنامه چاپ کند.
ایرنا: دولت آقای خاتمی چه؟ تعاملتان با این دولت چطور بود؟
آرمین: آقای خاتمی برای ما خیلی متفاوت با آقای هاشمی بود. ما آقای خاتمی را از جنس خودمان میدانستیم. اساساً مقایسه میان نسبت ما با خاتمی و نسبت ما با مرحوم هاشمی مع الفارق است. ما به مرحوم هاشمی به عنوان یک ظرفیت مهم و تأثیر گذار در عرصه انقلاب نگاه میکردیم و معتقد بودیم نقدهایی که به او وجود دارد نباید موجب نفی و انکار این ظرفیت شود لذا کنار مخالفان و تخریب کنندگان او قرار نمیگرفتیم اما در موردخاتمی در میان گروههای خط امام(شاید به استثنای مجمع روحانیون مبارز که خاتمی عضو آن بود) اولین گروهی بودیم که به او پیشنهاد کاندیداتوری ریاست جمهوری دادیم و همواره یار و حامی او بودیم. درست است که به برخی عملکردها و انتخابهای ایشان هم نقدهایی داشتیم اما درمجموع خود را خیلی به ایشان نزدیک حس میکردیم. ایشان کاندیدای اختصاصی ما و سخت تحت فشار و تهاجم جریانهای تمامیت خواه بود بنابراین طبیعی بود که کاملاً از وی و دولتش حمایت کنیم. در مجلس ششم هم همین رویکرد را داشتیم. هر چند استقلال خودمان را هم داشتیم و مثلا خود من به برخی از وزرای ایشان رای اعتماد ندادم. ولی در عین حال حمایت ما از آقای خاتمی خیلی بیشتر از حمایت از دولت آقای هاشمی بود.
ایرنا: و توقیف نشریه عصر ما چگونه صورت گرفت؟
آرمین: هیچ دلیلی برای آن وجود نداشت. دست آقای مرتضوی در بستن عصر ما خیلی خالیتر از دست وی در توقیف دیگر مطبوعات اصلاح طلب بود، اما تصمیم بر محدود کردن کانالهای ارتباطی اصلاح طلبان با بدنه جامعه بود بنابراین توقیف عصر ما چندان دور از انتظار نبود. وقتی تصمیم به بستن نهادی مثل نشریه داشته باشی بهانه به راحتی پیدا میشود. روی یکی دو مقاله انگشت گذاشتند که این تحلیلی که کردید و این اطلاعاتی که داده اید کذب است. آقای سلامتی هم به عنوان مدیر مسؤل محکوم به زندان شد.
گفت و گو از: ناصرغضنفری
پژوهشم3081**
انتهای پیام /*