سردار سلیمانی در آخرین سفر خود از ایران به سوریه و پس از آن به لبنان میرود و در حالی که به دعوت عراق وارد این کشور میشود، بامداد جمعه 13 دیماه در حمله تروریستی آمریکا در فرودگاه بغداد به شهادت میرسد.
حاج قاسم برای نابودی داعش در سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) به ویژه حرم حضرت زینب (س) اقدامات بسیاری داشت و مدافعان حرم هم خاطرات زیادی از مرد میدان نقل میکنند. یکی از رزمندهها و فعالان رسانهای لشکر فاطمیون، روایتی از زمان و نحوه اطلاع از شهادت سردار سلیمانی را در صفحه اجتماعی خود نوشته است که متن آن به شرح ذیل است:
زمستان سال 98 شروع شده. پایتخت سوریه سردتر از هر سال دیگر است، حتی سه پتو هم نمیتواند خواب گرمی به شما هدیه کند.
پنجشنبه 12 دیماه سال 98...ماموریتی برای شهر حلب دارم. سریع آماده میشوم و با اولین خودرو راهی میشوم. ساعتی از ظهر گذشته، سیدحسین (راننده) در اولین ایست و بازرسی توقف میکند، از ارتشیها اجازه میگیریم و در اتاقشان نماز میخوانیم... دوباره به راه میزنیم و قبل از غروب به مقر بچههای فاطمی در حلب میرسیم.
همه چیز آرام است... شام را مهمان رفقا هستیم (بادنجان و سیبزمینی) شب جمعه است. یاد شهدا وسط میآید، کمی خاطره بازی میکنیم، خسته راه هستیم و زودتر میخوابیم تا صبح دنبال کارها برویم.
با فریادهای فرمانده از تخت جدا میشویم: «بلند شید، یالا... همه بیرون....» باعجله لباس میپوشیم، همزمان که بندهای پوتین را میبندم نیمنگاهی به ساعت میاندازم... سه صبح روز جمعه است. (سیزدهم دیماه)
رزمندهها همیشه آماده باش هستند. سریع پتویی به دوش میگیریم و از مقرها خارج میشویم. وضعیت آمادهباش صددرصد اعلام شده...از هیچ چیز خبر نداریم، مثل اینکه شب نمیخواست صبح شود، بالاخره هرطور بود آفتاب صبح جمعه بالا آمد.
حبیب با عجله از تپه اینترنت (تنها نقطه دسترسی به نت) پایین میدوید. کنارم رسید. نفس نفس میزد و بریده بریده سخن میگفت «حاجی... حاجی رو زدن....» چند دقیقه بعد روی تپه رسیدم. بچهها هرکدام یک گوشه سر در گریبان فرو برده بودند.
آنچه باورمان نمیشد اتفاق افتاده بود. حاجی که تا دیروز با فاطمیون در دمشق بود، امروز آسمانی شده بود... حس یتیمی بود و بغضهای فروخفته و قلبهای شکسته.
http://tabasomemehr.ir/fa/News/78975/روایت-یکی-از-رزمندگان-لشکر-فاطمیون-از-نحوه-رسیدن-خبر-شهادت-حاج-قاسم