به گزارش تبسم مهر رشد نجومی قیمت مسکن چه خرید و فروش و چه اجارهاش، بدل به معضل و کابوسی مهم برای جوانان ایرانی شده است. مسکن مهمترین کالای ضروری است و نخستین حق انسانها پس از برخورداری از حیات است.
چندی پیش درخبرها آمده بود که بیش از 30 درصد ایرانیها مستاجر و خانه به دوشند. متاسفانه انگار این درصد از جمعیت کل کشور را سیاستگذاران اقتصادی فراموش کردهاند. پس از نوسانات اقتصاد ایران در این چند ساله و تورم حاکم بر کشور، هیچ طرح و مصوبهای توسط نهادهای حکومتی برای حمایت از این قشر انجام نگرفته و کابوس قیمتها و استرس ناشی از وضعیت نابسامان اقتصادی، مدام گلوی آنها میفشارد.
دستمزدها و درآمدها اکنون دیگر با خرجها نمیخواند و این معضل در کلانشهری مانند تهران بیش از پیش خود را نشان میدهد. روند تحولات و افزایش قیمتها در بازار مسکن نیز نشان میدهد که هیچگونه نظارتی روی آن از سوی دولت صورت نمیگیرد. نرخها اکنون به مرحله خطرناکی رسیده است و ممکن است باعث روشن شدن آتشی در اجتماع شود. بسیاری از مستاجرانی که سالها در تهران زندگی کردهاند، در این یکی دو سال اخیر به دلیل نجومی شدن اجاره بهای مسکن به شهرکهای اطراف تهران و حتی حاشیه نشینی روی آوردهاند و این خود معضل دیگری است که باید در جای مناسبش بررسی شود.
چندی پیش یکی از دولتمردان در سخنی عجیب اشاره کرد که چون دولت به مالکیت خصوصی احترام میگذارد، نمیتواند در بازار مسکن دخالت چندانی داشته باشد. البته که این حرف با مسائل فقه اجتماعی همخوانی ندارد، اما فراموش نکنید که دولت و یا حکومت اسلامی میتواند در مواقع ضروری مستقیما وارد شده و برای اصلاح امور هرچند به صورت موقت، سختگیریهایی را اعمال کند تا اوضاع به روال عادی خود بازگردد. برنامههای اقتصادی فکر نشده باعث شده تا اکنون مسکن بدل به کالایی سرمایهای شود و سودجویان و دلالان در این بازار بیش از پیش جولان دهند. برنامهریزیهای غلط باعث شده حتی «مسکن مهر» که روزی قرار بود به خانهدار شدن مستاجران کمک کند، اکنون به قیمتهای نجومی خرید و فروش شود.
در این مجال مختصر قرار است از زاویهای دیگر تحولات بازار مسکن را بررسی کنیم. پرسش اصلی این است که مشکلات مستاجرانی که صاحب کتابخانهای هستند، هنگام جابهجاییها و تغییر مسکن (که در این برهه زمانی به سالی یک جابجایی رسیده) چیست؟ این گزارش پس از مدتی پرسه زدن در راسته کتابفروشیهای دسته دوم حوالی خیابان انقلاب نوشته شده است، بنابراین محدود میشود به مشکلات مستاجران تهرانی.
کابوسهایی راه پیدا کرده به زندگی واقعی
«کتابخانهای از آن خود» داشتن یک لذت و در عین حال یک بیماری است. روایتهایی از بزرگان دین نیز به ما رسیده مبنی بر اینکه از کتابهای خود خوب نگهداری کنید، چرا که روزی به آنها نیاز دوباره پیدا میکنید. درباره لذت آن بسیار میتوان گفت و نوشت، بیماری از آن جهت است که شما نمیتوانید حتی از یک کتاب کتابخانهتان هم دل بکنید، چرا که با آن خاطرهها دارید و البته آن کتاب شاید عضوی از خانوادهتان هم شده باشد. شاید اگر خانهای از آن خود داشته باشید، این بیماری کمتر خود را نشان دهد، اما هنگام مستاجری دیگر تبدیل به سرطانی بدخیم میشود.
محمد، الف میگوید: از دوران دبیرستان عشق به خرید کتاب و مطالعه و نگهداری آن را داشتم و از همان سالها نیز کتابخانهام تقریبا پر و پیمان بود. در دوران دانشجویی نیز مدام به آن اضافه کردم. اما مدام کابوسی میدیدم به این مضمون که کتابخانهام را دارم به رودخانهای میسپارم و یا حتی این کابوس نیز من را آزار میداد که کتابخانهام را در یک جای شلوغ و پر رفت و آمد مثل پارکسوار آزادی قرار دارد و در دلم آشوبی است که کتابخانه اینجا چه میکند و نکند مردم کتابهای خوبش را بدون اطلاع من ببرند و دیگر پس نیاورند.
مدام کابوسی میدیدم به این مضمون که کتابخانهام را دارم به رودخانهای میسپارم و یا حتی این کابوس نیز من را آزار میداد که کتابخانهام را در یک جای شلوغ و پر رفت و آمد مثل پارکسوار آزادی قرار داردوی افزود: پس از ازدواج کتابخانه بدل به معضل اصلی من شد، چرا که مثل بسیاری از جوانان و همنسلانم توانایی خرید خانه را نداشتم و خانه به دوش بودم. برای هر نوبت از تغییر منزل ناچار بودم که مجلداتی از کتابها را یا به دیگران ببخشم یا به کتابخانهها و همچنین انباری دوستانم را نیز به دفعات اشغال کردم. اکنون که دارم با شما صحبت میکنم مقداری از کتابهایم که بعضا به آنها نیاز مبرم هم پیدا میکنم در کارتنهایی در انباری دوستان و آشنایانم مدفون شدهاند. این وضعیت نشان دهنده آن است که کابوسهایم بدل به واقعیت شدهاند.
به کتاب دیجیتال روی آوردم
حامد که اهل نوشتن است و کتابهایی به قلم او منتشر شده میگوید: سالها کتابخانهام را به دوش گرفتم و مدام هزینه اضافی به باربری اختصاص دادم تا آنها درد سیال بودن را کمتر حس کنند. آخر حمل کتاب قواعد خاص خود را دارد. اما سال گذشته با توجه به رشد شدید هزینهها دیگر توانایی پرداخت هزینه اضافه را نداشتم به همین دلیل کتابخانهام را فروختم و در عوض بجای آنها کتاب دیجیتال خریدم. برخی شرکتهای حمل و نقل به بسته بندی کتاب هم اقدام میکنند، اما دستمزدشان زیاد است، اگر هم خود بسته بندی کنی، کارگران باربر غر میزنند. حق هم دارند، کارتن پر از کتاب سنگین است و بدبار و سخت میتوان آن را منتقل کرد، اگر بر طبق اصول بسته بندیشان نکرده باشی!
وی افزود: تصمیم دارم تا «خانهای از آن خود» نکردهام، دیگر کتاب کاغذی نخرم. اکنون کتابخانهای دیجیتال دارم با تعداد کتابهایی بیشتر از قبل، اما حسی به آنها ندارم و برای عشق ورزی با این کتابخانه نیز ساخته نشدهام، هرچند که اگر بخواهیم چیزی بنویسم، کار کردن با این کتابها و ارجاع به آنها راحتتر است.
کتاب دیگر دغدغه من نیست
شاهو، که در تحصیلات آکادمیکش در یکی از رشتههای هنر بوده، از دغدغههای خود برای ادامه زندگی و ادامه حیات، چنین گفت: صحبت از کتاب در در چنین وضعیتی، ما را دچار اسنوبیسم میکند. زمانهای که دیگر نمیتوانی کالاهای ضروری زندگیات را تامین کنی، فکر کردن یا صحبت از کتاب یک شوخی زشت روشنفکرانه است. آنهایی که در این زمانه حرف از کتاب و کتابخوانی میزنند به نظرم دچار حیرت از گرسنگی نشدهاند.
وی افزود: چندی پیش یخچال ما سوخت. برای تعویض موتور آن و برخی لوازم دیگرش دو میلیون و 700 هزار تومان هزینه کردم. این در صورتی است که درآمد ماهیانه من چهار میلیون تومان است. دیگر حتی نمیتوانم به خرید وسایل ضروری منزل مثل یخچال نو فکر کنم. کمترین قیمت که قاعدتا بیکیفیتترین جنس یخچال است چیزی حدود پنج میلیون تومان هزینه روی دستم میگذارد. تازه من به نسبت خیلیهای دیگر درآمد خوبی دارم و حقوق من سرموقع توسط کارفرما پرداخت میشود. شما حساب کنید آن کارگری که ماهی دو میلیون و پانصد حقوقش است و همین اندک حقوق را که کفاف نواله ناگزیر را هم نمیدهد، در پرداختش تاخیر میکنند، چه باید بکند؟
ما صرفا زندهایم
شاهو در بخش دیگری از سخنان خود به برخورد خوب و منصفانه صاحبخانهاش اشاره کرده و میگوید: خدا خیرش دهد. صاحبخانهام را میگویم. برای سال جدید درصد چندانی بر مبلغ قرارداد قبلی اضافه نکرد. 70 هزار تومان اضافهتر خواست درصورتی است که میتوانست عذر من را بخواهد و خانهاش را به قیمت بسیار بالاتری که معمول در محله هفتتیر است، اجاره بدهد، اما اینکار را نکرد.
وضعیت نابهنجار اقتصادی این سالها که باعث شده بهای مایحتاج ضروری مردم لحظهای بالا برود دیگر جایی برای کتاب در سبد اقتصادی خانوار باقی نمیماند. شاید فروش کتابهای کتابخانه شخصی حتی اگر مبلغ حاصله اندک باشد، کمکی به خانوادهها بکنداز اینها گذشته بارها اتفاق افتاده که در ماهی به دلایلی از پرداخت اجاره خانه ناتوان ماندم که او با گشاده رویی پذیرفت که در ماههای آینده پرداخت کنم. میبینید وضعیت من خیلی خوب است، اما با این اوصاف صرفا زندهام و نمیتوانم به تفریح، مسافرت، رفتن به تئاتر، سینما یا کنسرت موسیقی فکر کنم. البته گهگداری کتاب میخرم، آن هم در نمایشگاه یا در این جشنوارههای فروش فصلی، به هر حال مبلغ تخفیفی که روی کتابهای اعمال میشود برایم مهم است. اما همانطور که گفتم خرید کتاب و مطالعه آن برایم دغدغه نیست و صرفا به آن عنوان به عنوان یک تفریح نگاه میکنم.
کتابخانهها را میخریم، اما فروش دوباره نداریم
تا اینجای کار متوجه شدیم که مستاجران در نقل و انتقال کتابهای خود با مشکلات بسیاری مواجه هستند، اما راهکار آنها برای حل این مشکل چیست؟ قاعدتا یا هزینههای حمل و نقل را متقبل میشوند و یا اینکه از خیر کتابها گذشته و آنها را یا اهدا میکنند و یا میفروشند. با یکی از فعالان کتابفروشیهای غیررسمی در این رابطه گفتوگو کردیم. رامین که در راسته انقلاب فعالیت دارد درباره کسب و کار خود و اینکه رشد عجیب بهای اجاره مسکن چه تاثیری بر آنها گذاشته است، میگوید: تقریبا دو سال است که میزان مراجعه اشخاص به ما برای فروش کتابهای کتابخانهشان تقریبا چند برابر قبل شده است.
وی افزود: پیشتر شاید فرهنگ اهدای کتاب به کتابخانههای عمومی رونق بیشتری داشت، اما اکنون همه میخواهند کتابهای خود را به فعالان صنف ما بفروشند و این مساله دو دلیل اصلی دارد؛ نخست اینکه اکثر این فروشندگان یا مستاجرند یا خانههای کوچکی دارند. بنابراین در نگهداری از کتاب یا حمل و نقل به مشکل برمیخورند و ناچارند از تعدادی از کتابهای خود صرف نظر کنند. دلیل دوم گران شدن بهای کتاب در این سالهاست. تعارف نداریم کتاب هم کالای گرانی است و کتاب خوانده شده و غیرنو هم قیمت خوبی دارد که فروش آن میتواند از نظر اقتصادی برای فروشنده مهم باشد.
رامین ادامه میدهد: قاعدتا اکثر مستاجران درآمدهای خوبی ندارند و به اصطلاح دخل و خرج آنها با همدیگر نمیخواند. مستاجر اگر وضعیت مالی خوبی داشت که خانهای خریداری میکرد. وضعیت نابهنجار اقتصادی این سالها که باعث شده بهای مایحتاج ضروری مردم لحظهای بالا برود دیگر جایی برای کتاب در سبد اقتصادی خانوار باقی نمیماند. شاید فروش کتابهای کتابخانه شخصی حتی اگر مبلغ حاصله اندک باشد، کمکی به خانوادهها بکند.
این کتابفروش نکته مهم دیگری را نیز به صحبتهای خود اضافه میکند: البته ما در این چند سال مدام فقط خریدهایم و فروش آنچنانی نداشتهایم. اکنون با تراکم کتاب مواجهایم و انبارها پر شدهاند و مغازه هم لبالب پر از کتاب است، اما کو خریدار؟ معدود مشتریانی داریم که آنها هم هر ماه صرفا چند جلد خریداری میکنند.