به گزارش تبسم مهر حالا دیگر چند سالی میشود که «فیلم اولیها» چه در مراحل کسب مجوزها و چه در فرآیند ساخت با چالش کمتری نسبت به گذشتههای نهچندان دور مواجه هستند. به ویژه در حوزه پیدا کردن تهیهکننده و سرمایه گذار چه اینکه پیشترها کمتر کسی به آنها اعتماد میکرد و میپذیرفت سرمایهاش را به کارگردانی گمنام و تازهکار بسپارد.
کمتر کسی بر این باور بود که نیروهای جوان میتوانند خون تازهای در رگهای سینما باشند و جانی تازه به آن ببخشند و بیشتر این گروه بهعنوان «آماتور» قضاوت میشدند. هرچند از سالهای ابتدایی شکلگیری جشنواره فیلم فجر همواره بودند تک چهرههایی که با اولین ساختههایشان تکریم و تحسین میشدند اما گویا جرقهای لازم بود تا این هوای تازه در قالب جریانی پویا و زاینده بر سینمای ایران بدمد؛ از سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر این جریان صورتی جدی به خود گرفت. حضور شگفتیساز چند فیلمساز جوان در آن دوره از جشنواره که شاید آنهایی که خیلی بیشتر به علاقمند به سینما بودند، پیش از آن تنها یکی، دو فیلم کوتاه از آنها دیده بودند، بستر را فراهم کرد تا نگاهی تازه به این طیف از فیلمسازان شود.
سعید روستایی با «ابد و یک روز»، محمدحسین مهدویان با «ایستاده در غبار» و احسان بیگلری با «برادرم خسرو» به عنوان نمایندگان این جریان نوظهور کارشان را از همان دوره آغاز کردند به طوری که از این میان دوتای اولی عمده سیمرغهای جشنواره سی و چهارم را شکار کردند تا ثابت کنند صرفاً به دلیل «فیلم اولی بودن» نباید شرایط کار دشوار برایشان دشوارتر باشد. کارگردانانی که بعدها در جریان اکران هم نشان دادند فیلمشان ضمن جلب توجه اهالی فن، میتواند ارتباطی جدی با مخاطبان هم برقرار کند.
در این میان اما نباید نقش پررنگ چند تهیهکننده و ارگان را نادیده گرفت که به دور از جبههگیریها، به سینما صرفاً به عنوان یک هنر نگاه و راه را برای استعدادهای تازه هموارتر کردند تا مسیری تازه در جریان رسمی سینما باز شود.
اگر کمی سینما را جدیتر دنبال کرده باشید احتمالاً سعید ملکان برایتان چهرهای نام آشناست، کسی که کارش را با چهرهپردازی آغاز کرد و در این زمینه بیش از 50 فیلم را در کارنامهاش دارد اما در این سالها راهش را به سمت تهیهکنندگی و البته کارگردانی تغییر داده است. مرد آرام و کم صحبتی که هرچند در جشنواره اخیر حضوری حاشیهساز داشت اما به حق یکی از پرچمداران حمایت از استعدادهای جوان در عرصه کارگردانی در سالهای اخیر بوده است. سال 94 ضمن اینکه خودش را بهعنوان یک تهیهکننده در سینمای ایران جا انداخت، به جوانی 26 ساله اعتماد کرد تا یکی از پرفروشترین و البته خوش ساختترین فیلمهای سینمای ایران یعنی «ابد و یک روز» به کارگردانی سعید روستایی به سرانجام برسد. هم او بود که بعدتر و در جشنواره سی و پنجم، منیر قیدی را با «ویلایی ها» با موضوع دفاع مقدس به سینمای ایران معرفی کرد.
هرچند سازمان اوج که در این سالها بهعنوان یکی از کمپانیهای مهم فیلمسازی ایران شناخته شده، در جشنواره سی و هشتم حضوری کم رمق داشت اما در دوره سی و چهارم در کنار محمدحسین مهدویان بود تا او از همین سازمان با «ایستاده در غبار» پا بگیرد و حالا بهعنوان یکی از کارگردانان شاخص سینمای ایران، طیفی از مخاطبان را با خود همراه کند؛ مخاطبانی از منتهی الیه چپ تا منتهی الیه راست که هرچند بر سر مواضع اساسی او به اجماع نمیرسند اما میدانند که مهدویان استعدادی تازه در سینماست که اتفاقاً هدر نرفته است.
این تنها مروری کوتاه به پست و بلندیهای مسیر فیلمسازان اول در این چند ساله بوده تا ببینم حالا که از دشواریهای ابتدایی عبور کردهایم، فیلمسازان اول ما در سال 98 در کجا ایستادند، آیا فیلمهایشان توانستند باز هم شگفتیساز باشند و با مخاطبان ارتباط برقرار کنند یا نه؟
نگاهی آماری به وضعیت فروش فیلمهای فیلمسازان «فیلماولی» در سال 98 نشان میدهد که آنها نتوانستهاند نمره قبولی را دریافت کنند، فیلمهایی که برخی از آنها حتی نتوانستند به فروش یک میلیونی هم برسند و شکستی مطلق در گیشه را تجربه کردند و این سوی دیگر سکه بخت و اقبال فیلمسازان کار اولی در سینمای ایران است.
در این گزارش سعی داریم ضمن ارایه آماری تقریبی از فروش فیلمهای اول در طول سال گذشته به دلایل این اتفاق هم بپردازیم.
بهار 98؛ چالش اکران در رمضان
هرچند بهار 98 به دلیل اکران فیلمهای نوروزی همیشه یکی از فصلهای پرفروش سال محسوب میشود اما در همین فصل علاوهبر اینکه 2 فیلم اکران نوروزی از گردونه رقابت خارج شدند و فروشی دور از انتظار را تجربه کردند، همه فیلمهای اول هم سالنهایی خلوت را به خود دیدند که چیزی جز شکست را برایشان به همراه نداشت.
البته باید این را هم در نظر گرفت که ماه مبارک رمضان هم در این فصل آغاز شد که اساساً برههای سوخته برای نمایش فیلمها محسوب میشود. در این ماه به دلیل روزهداری مردم، یکه تازی سریالهای مناسبتی تلویزیونی و… اغلب فیلمهای اکران شده ناکام میمانند.
هرچند سازمان سینمایی هر ساله قولهایی برای ارایه تسهیلات به متقاضیان اکران و افزایش سقف نمایش فیلمها میدهد اما باز صاحبان آثار رغبتی برای نمایش فیلمهای خود نشان نمیدهند با این وجود در همین بازه زمانی از میان فیلمهای اول «تولدت مبارک» ساخته سمیه زارعینژاد، «وکیل مدافع» ساخته سلما بابایی و ونداد ندوشن، «خانه دیگری» ساخته بهنوش صادقی و «نبات» ساخته پگاه ارضی به نمایش درآمد که به ترتیب 10، 86، 80 و 656 میلیون تومان نصیبشان شد.
عمده دلیل صاحبان این آثار هم زمان نامناسب اکران و نداشتن تبلیغات بود. این فروش در حالی است که رقیب قدرتمندی هم در میان آثار اکران شده وجود نداشت.
البته انسیه جهانآرا تهیهکننده «تولدت مبارک» در همان زمان عنوان کرد دلیل این فروش، اعلام ناگهانی زمان اکران از سوی شورای صنفی نمایش بود به طوری که آنها نه زمانی برای انجام تبلیغات داشتند و نه اقلام تبلیغی فیلم آماده بود.
«خانه دیگری» از آثاری بود که در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و از همان زمان واکنشها و پیشبینیها نشان میداد که این فیلم اساساً قابلیت فروش ندارد؛ فیلمی که کارگردانش معتقد بود با کمترین هزینه و به صورت خانوادگی ساخته شده است. شاید به همین واسطه بود که بهنوش صادقی از اینکه فیلمش تنها توانست رنگ پرده به خود ببیند، خوشحال بود.
«وکیل مدافع» اما فیلمی بود که تهیهکنندهاش خود را یک شکست خورده نمیدانست چون سرمایهگذاریاش را یک فرد خیر انجام داده بود و توقعی هم برای بازگشت سرمایهاش نداشت. محسن علی اکبری معتقد بود یکی از دلایل اینکه این فیلم نتوانست در گیشه موفق باشد نداشتن سوپراستار بود و اینکه شورای صنفی نمایش اساساً برای اکران چنین فیلمهایی بازههای خوبی در نظر نمیگیرد.
«نبات» اما به نوعی مورد عجیب این فهرست است، فیلمی که شهاب حسینی را در ترکیب بازیگران داشت. بازیگری که در این سالها اغلب فیلمهایش فروختهاند و به گفته کارگردانش اتفاقاً او با حضورش به ساخت فیلم کمک کرده است اما حتی همین امر هم به کمک فیلم نیامد و «نبات» در صف شکست خوردگان قرار گرفت.
هرچند در اینکه ماه رمضان یک فصل بیرمق برای اکران است، هیچ تردیدی وجود ندارد اما تجربه نشان داده است یک فیلم در صورت داشتن ساختار و روایت درست حتی در این فصل هم میتواند به فروش خوبی برسد، اما شاخصه اصلی هر 4 فیلم ذکر شده روایت بی جان و قصه کمرنگ، بود که اساساً نتوانستند با مخاطبان ارتباطی برقرار کنند.
تابستان 98؛ پیشتازی «زهرمار»
سهم «فیلمهای اول» از 15 فیلم اکران شده در تابستان 98، 3 فیلم یعنی «سرکوب» ساخته رضا گوران با 961 میلیون تومان، «نیوکاسل» ساخته محسن قصابیان با 2 میلیارد و 128 میلیون تومان و «زهرمار» ساخته سیدجواد رضویان با فروشی بالغ بر 6 میلیارد تومان بود.
«سرکوب» را رضا گوران کارگردانی کرده که پیش از این حضوری جدی در عرصه تئاتر داشت و سرمایهگذارش هم محمدصادق رنجکشان بود که در این یکی دو ساله که پا به عرصه سینما گذاشته است. رنجکشان همیشه عنوان میکند یکی از بزرگترین شرکتهای هواپیمایی را دارد و نیازی به گردش مالی فیلمهای سینما ندارد، بنابراین این، یک دغدغه است که او را به سینما و تئاتر علاقهمند کرده است.
فارغ از کیفیت حضور رنجکشان در سینما، او حالا یکی از پرچمداران سینمای مستقل است که اتفاقاً محصولاتش همواره حرفی برای گفتن داشته و با مخاطبان ارتباط برقرار کردهاند، «متری شیش و نیم»، «سرخپوست» و به تازگی «شنای پروانه» و «عنکبوت» تنها نمونههایی از فیلمهای او هستند که دو تای اولی گیشه موفقی داشتند و دو تای دوم هم در انتظار اکران به سر میبرند.
«سرکوب» اما حضوری متفاوت در کارنامه او دارد، فیلمی که کارگردانش ابتدا معتقد بود میتواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند، اتفاقاً حاشیههایش هم برای اینکه بتواند در مخاطبان حس کنجکاوی ایجاد کند، کم نبود؛ از اینکه تلاش شد آن را به یک رویداد سیاسی منتسب کنند تا اعای تحریم آن توسط حوزه هنری که البته بعدتر تکذیب شد.
اما چرا «سرکوب» نفروخت؟ شاید بتوان اصلیترین دلیل این موضوع را در فیلمنامه این اثر جستجو کرد، فیلمی درباره خانوادهای که گذشتهای تلخ را تحت فشار پدر تجربه کردهاند، زنانی که سرکوب میشوند و پسری که غایب است.
فیلمی که پدر ستمگر را شخصیتپردازی نمیکند و تنها در خلال قصه دیالوگهایی از زبان دختران بیان میشود که از سوی پدر به آنها ظلمهایی روا شده است. آنقدر این قصه یک خطی، کش میآید که به ورطه شعار میافتد. فیلمی که دلش نمیآید پا را از لوکیشن یک آپارتمان فراتر بگذارد. شاید همه اینها بود که باعث شد «سرکوب» در گیشه توسط تماشاگران سرکوب شود و اقبالی به آن نشان ندهند.
این در حالی است که این فیلم همزمان با فیلمهایی همچون «قصر شیرین»، «کورکودیل»، «قسم» و… روی پرده رفته بود که اساساً رقیب قدرتمندی برایش محسوب نمیشدند ضمن اینکه برخورداری از بیش از صد سالن سینما تا حدودی میتوانست کار «سرکوب» را در جذب مخاطب هموار کند اما این فیلم حتی نتوانست به فروش یک میلیارد تومانی هم دست پیدا کند تا خود را در میان دیگر فیلمهای شکست خورده جا بدهد.
در میان فیلمهای اول و به طور کلی اکران عمومی در تابستان، «زهرمار» وضعیت بهتری داشت. فیلمی که نام جواد رضویان را به عنوان کارگردان به یدک میکشید که گره خوردن نام او بر هر فیلمی به خودی خودی نیمی از بار تبلیغاتی را به دوش میکشد. جواد رضویان برای هر مخاطبی حتی آنهایی که تا حالا پایشان را به سینما هم نگذاشتهاند، چهرهای نام آشناست.
او در سالهای حضورش در سینما و تلویزیون به جز آثار طنز، نقش آفرینی در حوزه دیگری را تجربه نکرده است. هر تماشاگری با دیدن او بلافاصله احتمالاً فیلم «شاخه گلی برای عروس»، «اخراجیها»، «چارچنگولی» و از میان آثار تلویزیونی «پاورچین» را به یاد میآورد؛ آثاری که به حق به لطف حضور او توانستند نامشان را بر زبانها بیندازند، همین یک مورد کافی است تا مخاطب کنجکاو شود تا ببیند اولین فیلم رضویان در مقام کارگردان چقدر میتواند او را بخنداند.
ترکیب بازیگران «زهرمار» متشکل از سیامک انصاری و شبنم مقدمی که آثار طنز زیادی را در کارنامه دارند و البته تیزرهای هوشمندانه این فیلم هم میتوانست فریبنده باشد. اما «زهرمار» طنز نیست، اتفاقاً یک قصه کلیشهای با روایتی کلیشهایتر را هم در دل خود دارد که بهدنبال درس دادن به مخاطب است! با این وجود فیلم بر اساس فرمولی ساخته شده که در این سالها جواب داده، یعنی تقابل یک فرد مذهبی با اقشار مختلف جامعه.
جواد رضویان البته خود نیز هیچگاه مدعی ساخت یک فیلم کمدی نبود. او خود در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر عنوان کرد که فیلمش یک فیلم طنز نیست بلکه موضوعی اجتماعی را به تصویر میکشد که تنها رگههایی از طنز دارد.
این احتمالاً تصور ذهنی مخاطب بود که باعث شد «زهرمار» فروشی بیش از 6 میلیارد تومان را در گیشه تجربه کند و شروع بدی برای کارگردانش نباشد.
پاییز 98؛ پدیده «منطقه پرواز ممنوع» و «بنیامین»
بسیاری از سینماگران همواره پاییز را یکه تاز فصلهای سوخته برمیشمارند، فصلی که هرچند مخاطبان بالقوهای مانند قشر دانشجویان را دارد اما سینماگران رغبتی به نمایش فیلمهایشان در این فصل نشان نمیدهند؛ عمده دلیلشان هم مشغولیت مخاطبان است اما فیلمهای اول در این فصل وضعیت بهتری به لحاظ فروش داشتند؛ از میان 6 فیلم اکران شده در این بازه، «منطقه پرواز ممنوع» ساخته امیر داسارگر با 6 میلیارد و 938 میلیون تومان بهعنوان یک فیلم نوجوان و انیمیشن «بنیامین» ساخته محسن عنایتی با 5 میلیارد و 220 میلیون تومان به عنوان یک فیلم کودک فروشی فراتر از انتظار را تجربه کردند.
«منطقه پرواز ممنوع» تولید بروبچههای جشنواره فیلم «عمار» بود که تبلیغات تلویزیونی بسیار مناسبی به ویژه در شبکه کودک داشت و همین پشتوانه خوبی شد تا خانوادهها در جریان اکران آن قرار بگیرند و فیلم با استقبال مواجه شود.
البته نباید نقش فعالان «عمار» در معرفی این فیلم به اقشار محروم جامعه که شاید یک بار هم به سینما نرفتهاند، نادیده گرفت. عماریها در فعالیتی رسانهای، «منطقه پرواز ممنوع» را در قالب سینماسیار در مناطق کم درآمد به نمایش میگذاشتند که البته بلیت فروشی را نیز برایشان به همراه داشت. یعنی ضمن آشنا کردن طیف محروم جامعه با یکی از تولیدات سینما، کمکی به فروش آن میکردند.
انیمیشن «بنیامین» هم دیگر فیلماولی این فصل بود که بر اساس همان فرمول تبلیغات توانست به فروش 5 میلیاردی برسد، فیلمی که در سی و دومین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان نتوانست با مخاطبان اصلی خود ارتباط برقرار کند و مورد آماج انتقاد خبرنگاران نوجوان در نشست خبری قرار گرفت اما در زمان اکران تبدیل به یک پدیده شد..
از میان انیمیشنهای اکران شده این فصل، این «آخرین داستان» ساخته اشکان رهگذر بود که شرایطی متفاوت داشت. این فیلم با وجود اینکه حضورهای پرافتخار جهانی مثل پذیرفته شدن در بخش بهترین فیلم اسکار، جشنواره «انسی» و… را داشت اما در گیشه فقط فروشی معادل 488 میلیون تومان را تجربه کرد. تا جایی که کارگردانش با نوشتن نامهای به وزیر، صراحتاً اکران «آخرین داستان» در ایران را اشتباهی خواند که مرتکبش شده است، نمایشی که شرایطی ضعیفتر از اکرانهای «هنر و تجربه» داشت.
«هزارتو» ساخته امیرحسین ترابی با 5 میلیارد و 500 میلیون تومان، «جان دار» ساخته پدرام پورامیری و امیرحسین امیری دوماری با 3 میلیارد و 715 میلیون تومان و «مسخره باز» ساخته همایون غنی زاده با سه میلیارد و 300 میلیون تومان از دیگر فیلمهای اکران شده در این بازه بودند که در این میان «هزارتو» به دلیل انتساب عوامل سازندهاش به بخشی از صدا و سیما از اعجاز تبلیغات بهره برد، «جاندار» و «مسخره باز» هم از آثاری بودند که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر حضور داشتند که اولی توانست نظر اهالی رسانه را به خود جلب کند و دومی با کسب چهار جایزه از سیمرغ داران شد.
هرچند فروش این سه فیلم در مجموع فروشی قابل توجه نیست اما این آثار در شرایطی به نمایش درآمدند که رقبای قدرتمندی همچون «ماجرای نیمروز؛ رد خون»، «مطرب»، «چشم و گوش بسته» و … را پیش روی خود داشتند که قطعاً گرفتن هر امتیازی از چنین فیلمهایی کاری دشوار است.
زمستان 98؛ امیدهای فروش زیر سایه تهدید «کرونا»
اکران زمستان با نمایش «زیر نظر» ساخته مجید صالحی آغاز شد، فیلمی که هر چند در دستانداز اخذ پروانه نمایش گیر کرده بود، اما بسیاری از سینماداران نوید این را میدادند که این فیلم گرمابخش گیشههای یخ زده سینماها خواهد بود، فیلم طنزی که میتوانست ضررهای سینماداران را جبران کند. این فیلم هم مانند فیلم جواد رضویان ساخته یک کمدین معروف ایرانی بود، به اضافه اینکه سالنهای نمایش دهندهاش و البته ترکیب بازیگرانش که شامل رضا عطاران، امیر جعفری و آزاده صمدی هرکدام پکیجی بودند که در نهایت فروشی بالغ بر 8 میلیارد تومان را برای این فیلم رقم زدند.
سروش صحت دیگر فیلماولی این فصل بود. کارگردان و بازیگری که با حضور درخشانش در سیما برای مخاطبان شناخته شده بود و حالا برای یک تجربه سینمایی دورخیز کرده بود. برای شمردن سابقه تلویزیونی او احتمالاً وقت کم بیاورید، اگر همه اینها را هم ندیده باشید یادداشتهایش از روزمرگیهایش را در اینستاگرام خواندهاید.
او سال 97 «جهان با من برقص» را ساخت که متفاوت از همه کمدیهایی است که تاکنون دیدهاید، اصلاً آن شاخصههای کمدیهای سخیف کوچه بازاری را ندارد. حضورش در سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر باعث شد تا همه فیلمش را با این عنوان توصیف کنند که «جهان با من برقص» یک حال خوب دارد اما به سروش صحت میشود عنوان «بدشانسترین کارگردان» را هم اطلاق کرد. بعد از چند بار پس و پیش شدن زمان اکران، بالاخره مقرر شد «جهان با من برقص» در دی ماه به نمایش دربیاید اما اکرانش درست همزمان شد با سقوط هواپیمای اوکراینی. همان زمان صحت اعلام کرد برای همدردی و احترام به خانوادههای قربانیان اکران خصوصی فیلم را برگزار نمیکند. اما وضعیت بد روحی جامعه در آن هنگام، فروش این فیلم راهم تحت الشعاع قرار داد. بعد از گذر از آن اتفاقات، فیلم در حال پیمودن مسیری صعودی بود که کرونا به جان سینما افتاد و نمایش فیلمها متوقف شد. با این وجود «جهان با من برقص» تا به اینجای کار و با تمام موانعی که پیش رویش بوده فروشی بالغ بر 6 میلیارد تومان را تجربه کرده است.
«امیر» ساخته نیما اقلیما با 130 میلیون تومان و «سونامی» ساخته میلاد صدرعاملی با 365 میلیون تومان از دیگر فیلماولیهای شکستخورده در گیشه زمستان بودند که البته این میزان فروش دور از انتظار هم نبود.
مرور جدول فروش این آثار در سال 98 نوعی افول فیلمهای اول را نشان میدهد که قطعاً برای رسیدن به این نقطه مسیری سخت را پیمودهاند با همه اینها اما نتواستند نمره قبولی را از مردم دریافت کنند.