پانصد صندلی خالی در بازار کتاب/روایتی مستند از محاصره منطقه فوعه
يکشنبه 11 اسفند 1398 - 3:06:27 PM
|
|
تبسم مهر - کتاب «پانصد صندلی خالی» شامل روایتی واقعی و مستند از روزهای تلخ محاصره منطقه الفوعه در سوریه منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر ، کتاب پانصد صندلی خالی؛ شامل روز نوشتهای زنی است در محاصره سه ساله الفوعه سوریه که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. یادداشتهای این کتاب روایتی است از محاصره و زندگی در آن طی سه سال محاصره کامل منطقه فوعه توسط جبهه النصره است. محاصره سنگین و کامل دو روستای شیعه نشین کفریا و الفوعه که ساکنانش مردم عادی و زنان و کودکان بی دفاع بودند. ناشر این اثر در معرفی آن آورده است: روز نوشتهای این کتاب روایتی از قلب محاصره. خاطراتی بین مرگ و زندگی و لحظات دست و پنجه نرم کردن با گرسنگی و مرگ مردمی که یکباره با سقوط ادلب به محاصره افتاده بودند و حالا گذران زندگی برای آنها دیگر شبیه سابق نبود. یادداشتهای محاصره به قلم زنی از الفوعه نگاشته شده است. خانم لیلی علام الدین اسود راوی این کتاب معلم روستای الفوعه است که با دو دختر و همسرش در روزهای سخت محاصره در الفوعه زندگی میکند. وی میگوید آنچه جهان خارج از الفوعه و کفریا از این محاصره سنگین سه ساله میدانند چیزی جز کلیات نیست و تقریباً میتوان گفت تنها نوشتههایی که از جزئیات محاصره سه ساله این دو منطقه شیعه نشین وجود دارد همین روزنوشتهاست. یادداشتهایی که جزئیات و لحظه به لحظه بیم و امید این مردم را مجسم میکند. آنچه در یادداشتهای محاصره میبینیم فقط روایت سه سال محاصره کامل و بیم و امید و گرسنگی و سایه مرگ بالای سر ملتی در محاصره کیلومترها دورتر از ایران نیست. یادداشتهای محاصره یک قسمت از تاریخ است. قسمتی دردناک و سخت از تاریخ پر فراز و نشیب از آن در قسمتی از کتاب میخوانیم: همه از خانهها وحشت زده بیرون زدیم. همه از همسایهها سوال میپرسیدیم چه خبر شده؟ از ادلب چه خبر؟ بعد فهمیدیم ارتش تا مرکز استان ادلب عقب نشینی کرده. نیروهای امنیتی هم تا شهر مسطومه عقب کشیدهاند و چند روز بعد تا اریحا. عقب میرفتند و عقبتر و نا امیدی به جان ما چنگ میانداخت. باز هم عقبتر. دست آخر تا جورین هم ارتش عقب نشینی کرد. حالا ما مانده بودیم و ما. بین وحشت و ناباوری. گوشه خانههایمان کز کرده بودیم. تنها … در روستایی که حالا به محاصره افتاده بود. بدون برق … بدون تلفن... حالا یک تماس تلفنی سختتر از این حرفها شده بود. ما در خانههایمان زندانی شدیم. در روستای خودمان. روزهای اول باورمان نمیشد. خیلی امیدوار بودیم. بعد کمکم رنگ از روی امیدمان. مدام میگفتیم فردا ارتش بر میگرده برنگشت. فقط دورتر و دورتر میشد. مدام عقبتر میرفت. اولین روزی که هواپیما آمد و نان ریخت برای ما همه باور کردیم که واقعاً به محاصره افتادهایم. محاصرهای که هیچکس جز خدا نمیداند… دقیقاً کی به آخر میرسد. «پانصد صندلی خالی» توسط رقیه کریمی ترجمه و در قطع رقعی و 88 صفحه، توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
http://tabasomemehr.ir/fa/News/77339/پانصد-صندلی-خالی-در-بازار-کتابروایتی-مستند-از-محاصره-منطقه-فوعه
|