فوتبال
ایران که به صورت سنتی متکی بر استعدادهای غریزی و فردی بازیکنانش بود، در
دهه اخیر با حضور مربیان با دانش اروپایی به سمت نظم و نظام تیمی و ساخت
فوتبالیستهای فیزیکیتر حرکت کرده و شاید با توجه به همین رویکرد مدرن
دیگر کمتر شاهد حضور بازیکنان فانتزی باز و آنارشیست گذشته باشیم.
فوتبال ایران دیگر علیکریمی، خداداد عزیزی، ناصر محمدخانی، مجیدنامجومطلق، مجاهد خذیراوی و ... نمیسازد.
مهدی قائدی اما انگار از همان گذشته آمده است. توپ را که حمل میکند با
خودش نوستالوژی میآورد. غریزه است که او را جلو میبرد. خیلی برایش توفیری
ندارد که در مقابلش مدافعان ورزیده و تنومدی قرار دارند و در کنارش
همبازیهای دنیا دیده و کارکشته. او آمده است بازیگوشی کند و فوتبال بازی
کند.
قائدی
همه چیز برای ستاره شدن دارد. ویژگیهای فیزیکی مخصوص به خودش، شیطنت
ارجینال ذاتی، چهره فتوژنیک و سبکبالی و استعدادش در زمین فوتبال از او یک
ستاره بالقوه ساخته است. ولی تجربیات دردناک به مهدی ثابت کرد چقدر ستاره
بودن بالفعل، سختکوشی و مراقبت نیاز دارد.
چقدر
استراماچونی درست فهمید که جای قائدی کنار خط نیست. او باید فضا داشته
باشد تا دلبری کند. مهدی قائدی بازی کردن را خوب بلد است، مربی کاردرست
نیاز داشت تا فوتبالیست خوبی هم بشود. رئیس خوب لازم داشت، تا اهمیت شغلش
را درک کند.
چقدر فرهاد مجیدی درست فهمید که قائدی بیش از بقیه بازیکنانش به توجه و
حمایت نیاز دارد. این پسر با چهره معصومانهاش از دل یک اتفاق هولناک بیرون
آمده است. زیاد طعنه شنیده است و حالا نیاز دارد سرمربی به یادش بیاورد که
تو نیمار ما هستی و ما مراقبت هستیم.
چه کسی بهتر از فرهاد مجیدی که خودش استاد دوباره بازگشتن و پس گرفتن است.
خودش از جنس همان فوتبالیستهای دوران گذار بود که استعدادش را پرورش داد و
با فوتبال مدرن هماهنگ شد.
مهدی قائدی فقط 21 سال سن دارد ولی چرخ روزگار برایش تندتر چرخیده است. هم
در زندگی شخصی تا پای نابودی رفته است و هم در فوتبال مسیر زیادی را در
همین مدت کوتاه طی کرده است. در اولین بازی خود در لیگ برتر تبدیل به یکی
از محبوبترین بازیکنان تیم شده است و در مدت کوتاهی همه چیز را از دست
داده است.
پسری که چند ماه پیش استعداد هدر رفته، بازیکن پر حاشیه و نالایق برای
شماره 10 استقلال به نظر میرسید، با ریل گذاری درست مربیانش حالا معصومیت
خود را پس گرفته است و دوباره در مسیر محبوبیت گام برمیدارد. این بار
فرمان پذیرتر و بالغتر.
امروز
که به مهدی قائدی نگاه میکنیم شادمانیم که این استعداد دوست داشتنی هدر
نرفت و از سویی حسرت میخوریم که چقدر استعداد هدر رفته و کشف نشده داریم
که در زندگیشان استراماچونی نداشتهاند.