رویکردتاریخی آمریکادرباره شکست
چهارشنبه 16 بهمن 1398 - 14:37:20

به گزارش تبسم مهر یکی از تناقض‌های رفتاری دولت ایالات متحده در قبال مردم ایران، مربوط به برهه‌های پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. پس از انقلاب و تحمیل جنگ به ایران، آمریکا در قدم‌های ابتدایی، به‌طور مستقیم کنار عراق قرار نداشت. حتی نام عراق در اولین‌سال جنگی که ما به‌نام دفاع مقدس می‌شناسیم، در فهرست کشورهای مظنون به حمایت از تروریسم بین‌المللی قرار داشت.

در ادامه روند پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم»، قصد داریم در ششمین‌مطلب، رفتار آمریکا را در سال ابتدایی دفاع مقدس و پیش از شروع عملیات الی بیت‌المقدس که به بازپس‌گیری خرمشهر انجامید، بررسی کنیم. بد نیست پیش از شروع بررسی، نگاهی به راه 40 ساله‌ای است که ایران پس از انقلاب پشت سر گذاشته، داشته باشیم. نگاه اجمالی و کلی به این‌مسیر را می‌توان در پیام 3 اسفند سال 67 امام خمینی (ره) مشاهده کرد: «جنگ ما، کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما، فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام‌شدنی نیست…»

یکی از اتفاقات مهم و تاریخی که شاید بسیاری از مخاطبان عمومی تاریخ و ادبیاتِ جنگ ایران و عراق از آن غافل باشند، ماجرای احتمال اسیری صدام به دست نیروهای ایرانی است که در عملیات فتح‌المبین رخ داد. این‌اتفاق تاریخی یکی از حقایقی است که در این‌مطلب به آن خواهیم پرداخت. اما واقعیت مهم تاریخی دیگر این است که ایرانِ به‌هم‌ریخته و هرج‌ومرج‌زده، فرصت خوبی به صدام می‌داد تا بخش‌های مهم و استراتژیکی مثل بندر خرمشهر یا آبادان را از خاک ایران جدا کرده و خود را برنده جنگ اعلام کند. اما با گذشت یک‌سال از جنگ و وقتی نیروهای سپاه و ارتش یکدیگر را پیدا کرده و با هم به اتحاد کامل رسیدند، در پی بازپس‌گیری مناطق اشغالی ایران به دست عراق افتادند. این‌تصمیم را هم با عملیات‌هایی مثل محمدرسول‌الله، فتح‌المبین یا طریق‌القدس انجام دادند. پس از این‌عملیات‌های موفقیت‌آمیز بود که عراق و حامیان غربی‌اش نگران پیروزی‌های ایران شدند که دیگر از لاک دفاعی بیرون آمده و تهاجمی عمل می‌کرد و احتمال داشت تا بندر بصره در خاک عراق پیش برود. در همین‌زمینه درباره مقطع بعدی جنگ یعنی پس از فتح خرمشهر، که به‌عملیات برون‌مرزی رمضان انجامید، پیش‌تر مقالاتی درباره کتاب «ضربت متقابل» نوشته و نشست میزگرد آن را در قالب 3 بخش منتشر کرده‌ایم:

«صلح بعد از خرمشهر، هدیه دادن 1000 کیلومتر از کشور به دشمن بود»، «دسیسه اسرائیل پس از فتح خرمشهر / عتاب همت به فرماندهی گردان حبیب» و «مشکل صفوی و همت شخصی نبود / صیاد شیرازی از بسیجی‌ها بسیجی‌تر بود».

مقالات مربوط به بررسی «ضربت متقابل» هم که کارنامه عملکرد لشگر 27 محمدرسول‌الله در عملیات رمضان را در بر می‌گیرد، در 2 قسمت منتشر شدند: «بررسی «ضربت متقابل» و نبرد رمضان / چرا جنگ پس از فتح خرمشهر تمام نشد؟» و «عرفان و تدبیرجنگی در هدایت نیروها / سپاه فرماندهی باشد یا شورایی؟» که یکی از سوالات مهم تاریخی‌ای که در این‌مطالب و گفتگوها در پی پاسخش بودیم، این بود که چرا جنگ ایران و عراق، پس از فتح خرمشهر به پایان نرسید. پاسخ خلاصه و مختصرومفیدی که می‌توان به این‌سوال داد، این است که جنگ ادامه پیدا کرد چون، طبق محاسبات عراق و حامیان غربی‌اش پیش نرفت و نشد آن‌چه باید می‌شد! در همین‌زمینه سرِ نخ، به آمریکا می‌رسد که در ششمین مقاله پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» به‌طور مشروح نقش‌اش در این‌موضوع خواهیم پرداخت.

اما پیش از این‌مطالب هم، سلسله‌مطالب دیگری درباره عملیات آمریکن استانچ [که برای منزوی‌تر کردن ایران، توسط آمریکا انجام شد] و در ادامه‌اش عملیات خیبر توسط ایران، منتشر کردیم که محور اصلی این‌مطالب هم، کتاب «شراره‌های خورشید» بود. این‌کتاب کارنامه عملیات لشگر 27 در عملیات خیبر را شامل می‌شود که سال 62 انجام شد. مطالبی هم که در این‌باره منتشر کردیم، به این‌ترتیب بودند:

«تکرار «آمریکن استانچ» در دهه 90/ سابقه تاریخی تهدید تنگه هرمز»، «نوبت اعلام واقعیات جنگ است / نگوییم، «جام زهر» ها با تحریف می‌گویند»، «بانی باقیات صالحات جنگ ناشناس است / ماجرای درگیری همت و اکبر گنجی» و «همه تیرهای بلا به شهید همت خورد / تجربه مواجهه مستقیم با مرگ».

بنابراین دخالت‌ها و حمایت‌های آمریکا از عراق، در تقابل با نظام نوپای ایران که به عملیات‌های تهاجمی رمضان و خیبر انجامید، پیش‌تر بررسی شده‌اند. اما در این‌مطلب قصد داریم به‌طور اجمالی به ورود صریح و بی‌تعارف آمریکا به گود جنگ ایران و عراق بپردازیم. اگر تاریخ را ورق بزنیم و نگاه دقیق‌تری به جنگ‌های تاریخی داشته باشیم، آمریکا در جنگ جهانی دوم هم در ابتدای امر، به‌طور رسمی وارد جنگ نشد. اما از مقطعی به بعد، یکی از طرف‌های دخیل در جنگ بود و همین‌اتفاق هم باعث باز شدن پای دولت استعماری آمریکا به ایران شد. این‌مساله را پیش‌تر در قسمت چهارم پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» بررسی کرده‌ایم: «زمانی که ایران حیاط‌خلوت غرب بود / پای آمریکا چگونه به ایران باز شد».

* 1- حقایقی از آمریکا و عراقِ اولین سال جنگ

جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا در اولین واکنش نسبت به اشغال‌گری عراق گفت: «هرچند ما از کشته‌شدن انسان‌ها در جنگ متاسف می‌شویم، اما امیدواریم که این جنگ، ایرانی‌ها را سر عقل آورده باشد.»در فصل اول کتاب «همپای صاعقه» مطالب و حقایق جالبی درباره اولین سال جنگ ایران و عراق گردآوری شده است. یکی از این‌حقایق که در این‌فصل با نام «جنگ در سال نخست» آمده، درباره سفرهای زبیگنیو برژینسکی مدیر ارشد شورای روابط خارجی آمریکا و رئیس شورای امنیت کاخ سفید به بغداد است. این‌فرد به‌عنوان مسئول پرونده جنگ 8 ساله ایران و عراق شناخته می‌شود. همان‌طور که می‌دانیم صدام، عملیات تهاجمی خود علیه ایران را با رمز «یوم‌الرعد» و عنوان تبلیغاتی «قادسیه صدام» شروع کرده بود؛ یعنی همان‌اتفاقی که به‌عنوان مقطع آغازین و شروع 8 سال دفاع مقدس می‌شناسیم. اما یک‌واقعیت مهم تاریخی این است که 8 ماه پیش از این‌تهاجم، زبیگنیو برژینسکی سفرهای مختلفی به بغداد داشته است. شاید نام روسی‌تبار برژینسکی برای مخاطب امروز تاریخ، ایجاد سوال کند که اصلیت و ریشه این‌فرد در کجاست. در این‌باره باید بگوییم که وی یک دیپلمات لهستانی_آمریکایی بود و تباری لهستانی داشت.

واقعیت دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که عملیات یوم‌الرعد یا روز تندرِ صدام، از طرح حملات برق‌آسای اسرائیل به کشورهای عربی در جنگ 6 روزه ژوئن 1967 الگوبرداری شده بود. ارتش عراق در هجوم به ایران، از 3 سپاه رزمی که متشکل از 12 لشگر بود و همچنین 15 تیپ مستقل به‌علاوه تیپ 10 گارد ریاست‌جمهوری و نیروهای تحت امر گارد مرزی شامل 20 تیپ، بهره برد.

.

زبیگنیو برژینسکی در گذر زمان

به جز پاسخ‌های نیروی هوایی ارتش کشورمان، اولین‌تحرکات و مقاومت‌هایی هم که از طرف ایرانی‌ها برابر اشغالگری عراقی‌ها انجام شد، به این‌ترتیب رخ دادند: نیروهای کوچک سپاه، ارتش و داوطلب مردمی با فرماندهی محمد بروجردی، علی‌اصغر وصالی، سرگرد حسین ادیبان، محمدرضا فراهانی، علی‌اکبر شیرودی، احمد کشوری، نیروهای نامنظم تحت امر سعید گلاب‌بخش معروف به محسن چریک، سرپل ذهاب را از خطر سقوط نجات دادند. محور اورامانت حد فاصل مریوان تا پاوه هم با مقاومت مشترک فرماندهان سپاهی و ارتشی مثل احمد متوسلیان، ناصر کاظمی، محمدابراهیم همت و سرگرد رسول عبادت حفظ شد. در منطقه دشت آزادگان هم در محور بستان سوسنگرد، نیروهای داوطلب مردمی در ستاد جنگ‌های نامنظم با فرماندهی شهید چمران مقاومت می‌کردند.

22 سپتامبر 1980 کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در شرایطی که ایران تحت اشغال بود، به دو دولت ایران و عراق پیشنهاد داد: مساعی خود را برای کمک به حل مسالمت آمیز برخورد میان دو کشور به کار ببندندبنا بود صدام خرمشهر را با وعده «فتح سه روزه خوزستان» اشغال کنند اما تحقق این‌وعده با مقاومت 34 روزه مردم و نیروهای نظامی روبرو شد و به تعویق افتاد. مدافعین خرمشهر، نیروهای مردمی، ژاندارمری، ارتش، سپاه و جمعیت فداییان اسلام (به فرماندهی سیدمجتبی هاشمی) بودند. با وجود مقاومت 34 روزه، عراق در نهایت، 15 هزار کیلومتر از اراضی ایران را اشغال کرد.

اما نکته تاریخی مهم درباره واکنش آمریکا به اشغال‌گری عراق و حمله به خاک کشوری دیگر، چنین بود: جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا در اولین واکنش نسبت به اشغال‌گری عراق گفت: «هرچند ما از کشته‌شدن انسان‌ها در جنگ متاسف می‌شویم، اما امیدواریم که این جنگ، ایرانی‌ها را سر عقل آورده باشد.» در پی این‌گفتار هم کلیه مجامع بین‌المللی، در حمایت از عراق قدم برداشتند. 22 سپتامبر 1980 کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در شرایطی که ایران تحت اشغال بود، به دو دولت ایران و عراق پیشنهاد داد مساعی خود را برای کمک به حل مسالمت‌آمیز برخورد میان دو کشور به کار ببندند. نکته جالب این است که این‌روزها، برخی امام خمینی (ره) را که بخشی از خاک کشور تحت امرش به اشغال درآمده بود، به جنگ‌طلبی متهم می‌کنند. اما اگر رهبر ایران می‌خواست در آن‌برهه حساس، به کشورهای غربی یا نهادی مثل سازمان ملل (که سرسپرده قدرت سرمایه‌داری آمریکاست)، اعتماد کرده و مساله را با مذاکره و مسالمت حل کند، باید با خرمشهر و بخش‌های دیگری از خاک خوزستان، برای همیشه خداحافظی می‌کرد. یکی از درس‌هایی که همین‌واقعیت تاریخی به ایران داد، این بود که همیشه باید مقابل قدرت‌های زورگوی غربی ایستاد و اگر این‌قدرت‌های استعمارگر و تمامیت‌خواه، خلل، نقطه‌ضعف یا مسیری برای نفوذ و اعمال قدرت پیدا کنند، معطل نمی‌مانند. به‌عبارت ساده، در تقابل با زورگو و متکبر، باید متکبر بود نه خاضع و فروتن!

در همان‌شرایط بود که صدام در 12 نوامبر 1980 (21 آبان 59) در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد گفت: «ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‌شویم.» طاق عزیز معاون نخست‌وزیر عراق هم همان‌زمان گفته بود: «وجود 5 ایران کوچک‌تر بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود.» طه یاسین رمضان معاون نخست‌وزیر و فرمانده ارتش خلقی عراق (جیش‌الشعبی) هم در یک مصاحبه در ژانویه 1982 گفت: «این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.»به‌هرحال، یک روز پس از درخواست صلح‌طلبانه دبیرکل سازمان ملل از دوطرف درگیری، (23 دسامبر 1980) نخستین جلسه شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق در نیویورک برگزار شد و اولین موضع رسمی اعضای این‌شورا درباره جنگ ایران و عراق اعلام شد. شورای امنیت با جانبداری از عراق، از دو طرف مخاصمه خواست «به‌عنوان اولین‌قدم، از کلیه اقدامات مسلحانه و همه اعمالی که ممکن است وضعیت خطرناک فعلی را وخیم‌تر کند، دست بردارند و اختلافات خود را از طریق مسالمت‌آمیز حل کنند.» این‌درخواست در حالی اعلام شد که ایران مورد تهاجم قرار گرفته و بخش‌هایی از خاکش در اشغال بود. از همین‌فرازِ صفحات تاریخ هم می‌توان ضرورت انجام عملیات رمضان را پس از فتح خرمشهر دریافت. چون ایرانِ پس از فتح خرمشهر، دیگر ایرانِ ابتدای انقلاب نبود که تکلیف ارتش و سپاهش معلوم نباشد و حالا داشت به‌سرعت برای فتح بصره و تثبیت موضع خود برای گرفتن غرامت جنگی از عراق پیش می‌آمد. یعنی ایران پس از یک‌سال داشت به همان‌ضرورت متکبر بودنْ در برابر متکبر جامه عمل می‌پوشاند. یک درس مهم تاریخی دیگر هم از آن‌سال‌ها، این است که مشخص شد تنها خودمان هستیم که برای خودمان دل می‌سوزانیم و نباید از دیگران توقع واکنش انسانی و دلسوزی داشت.

در ادامه مرور حوادث تاریخی مربوط به جنگ ایران، روز 28 سپتامبر نخستین قطعنامه شورای امنیت با عنوان قطعنامه 479 تصویب شد که در آن هم، هیچ‌اشاره‌ای به نقض تمامیت ارضی ایران و وقوع جنگ بین دو کشور نشده بود. پس از صدور این‌قطعنامه در سال 1980، شورای امنیت تا 12 جولای 1982 یعنی یک ماه‌ونیم پس از فتح خرمشهر و ساعاتی پیش از عملیات رمضان، قطعنامه دیگری درباره جنگ تصویب نکرد. به این‌مساله پیش‌تر به‌طور مفصل در مقالات و گفتگوهای مربوط به کتاب «ضربت متقابل» پرداخته‌ایم.

یکی از تناقض‌های رفتاری دولت ایالات متحده در قبال مردم ایران، مربوط به برهه‌های پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. پس از انقلاب و تحمیل جنگ به ایران، آمریکا در قدم‌های ابتدایی، به‌طور مستقیم کنار عراق قرار نداشت. حتی نام عراق در اولین‌سال جنگی که ما به‌نام دفاع مقدس می‌شناسیم، در فهرست کشورهای مظنون به حمایت از تروریسم بین‌المللی قرار داشت.

در ادامه روند پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم»، قصد داریم در ششمین‌مطلب، رفتار آمریکا را در سال ابتدایی دفاع مقدس و پیش از شروع عملیات الی بیت‌المقدس که به بازپس‌گیری خرمشهر انجامید، بررسی کنیم. بد نیست پیش از شروع بررسی، نگاهی به راه 40 ساله‌ای است که ایران پس از انقلاب پشت سر گذاشته، داشته باشیم. نگاه اجمالی و کلی به این‌مسیر را می‌توان در پیام 3 اسفند سال 67 امام خمینی (ره) مشاهده کرد: «جنگ ما، کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما، فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام‌شدنی نیست…»

یکی از اتفاقات مهم و تاریخی که شاید بسیاری از مخاطبان عمومی تاریخ و ادبیاتِ جنگ ایران و عراق از آن غافل باشند، ماجرای احتمال اسیری صدام به دست نیروهای ایرانی است که در عملیات فتح‌المبین رخ داد. این‌اتفاق تاریخی یکی از حقایقی است که در این‌مطلب به آن خواهیم پرداخت. اما واقعیت مهم تاریخی دیگر این است که ایرانِ به‌هم‌ریخته و هرج‌ومرج‌زده، فرصت خوبی به صدام می‌داد تا بخش‌های مهم و استراتژیکی مثل بندر خرمشهر یا آبادان را از خاک ایران جدا کرده و خود را برنده جنگ اعلام کند. اما با گذشت یک‌سال از جنگ و وقتی نیروهای سپاه و ارتش یکدیگر را پیدا کرده و با هم به اتحاد کامل رسیدند، در پی بازپس‌گیری مناطق اشغالی ایران به دست عراق افتادند. این‌تصمیم را هم با عملیات‌هایی مثل محمدرسول‌الله، فتح‌المبین یا طریق‌القدس انجام دادند. پس از این‌عملیات‌های موفقیت‌آمیز بود که عراق و حامیان غربی‌اش نگران پیروزی‌های ایران شدند که دیگر از لاک دفاعی بیرون آمده و تهاجمی عمل می‌کرد و احتمال داشت تا بندر بصره در خاک عراق پیش برود. در همین‌زمینه درباره مقطع بعدی جنگ یعنی پس از فتح خرمشهر، که به‌عملیات برون‌مرزی رمضان انجامید، پیش‌تر مقالاتی درباره کتاب «ضربت متقابل» نوشته و نشست میزگرد آن را در قالب 3 بخش منتشر کرده‌ایم:

«صلح بعد از خرمشهر، هدیه دادن 1000 کیلومتر از کشور به دشمن بود»، «دسیسه اسرائیل پس از فتح خرمشهر / عتاب همت به فرماندهی گردان حبیب» و «مشکل صفوی و همت شخصی نبود / صیاد شیرازی از بسیجی‌ها بسیجی‌تر بود».

مقالات مربوط به بررسی «ضربت متقابل» هم که کارنامه عملکرد لشگر 27 محمدرسول‌الله در عملیات رمضان را در بر می‌گیرد، در 2 قسمت منتشر شدند: «بررسی «ضربت متقابل» و نبرد رمضان / چرا جنگ پس از فتح خرمشهر تمام نشد؟» و «عرفان و تدبیرجنگی در هدایت نیروها / سپاه فرماندهی باشد یا شورایی؟» که یکی از سوالات مهم تاریخی‌ای که در این‌مطالب و گفتگوها در پی پاسخش بودیم، این بود که چرا جنگ ایران و عراق، پس از فتح خرمشهر به پایان نرسید. پاسخ خلاصه و مختصرومفیدی که می‌توان به این‌سوال داد، این است که جنگ ادامه پیدا کرد چون، طبق محاسبات عراق و حامیان غربی‌اش پیش نرفت و نشد آن‌چه باید می‌شد! در همین‌زمینه سرِ نخ، به آمریکا می‌رسد که در ششمین مقاله پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» به‌طور مشروح نقش‌اش در این‌موضوع خواهیم پرداخت.

اما پیش از این‌مطالب هم، سلسله‌مطالب دیگری درباره عملیات آمریکن استانچ [که برای منزوی‌تر کردن ایران، توسط آمریکا انجام شد] و در ادامه‌اش عملیات خیبر توسط ایران، منتشر کردیم که محور اصلی این‌مطالب هم، کتاب «شراره‌های خورشید» بود. این‌کتاب کارنامه عملیات لشگر 27 در عملیات خیبر را شامل می‌شود که سال 62 انجام شد. مطالبی هم که در این‌باره منتشر کردیم، به این‌ترتیب بودند:

«تکرار «آمریکن استانچ» در دهه 90/ سابقه تاریخی تهدید تنگه هرمز»، «نوبت اعلام واقعیات جنگ است / نگوییم، «جام زهر» ها با تحریف می‌گویند»، «بانی باقیات صالحات جنگ ناشناس است / ماجرای درگیری همت و اکبر گنجی» و «همه تیرهای بلا به شهید همت خورد / تجربه مواجهه مستقیم با مرگ».

بنابراین دخالت‌ها و حمایت‌های آمریکا از عراق، در تقابل با نظام نوپای ایران که به عملیات‌های تهاجمی رمضان و خیبر انجامید، پیش‌تر بررسی شده‌اند. اما در این‌مطلب قصد داریم به‌طور اجمالی به ورود صریح و بی‌تعارف آمریکا به گود جنگ ایران و عراق بپردازیم. اگر تاریخ را ورق بزنیم و نگاه دقیق‌تری به جنگ‌های تاریخی داشته باشیم، آمریکا در جنگ جهانی دوم هم در ابتدای امر، به‌طور رسمی وارد جنگ نشد. اما از مقطعی به بعد، یکی از طرف‌های دخیل در جنگ بود و همین‌اتفاق هم باعث باز شدن پای دولت استعماری آمریکا به ایران شد. این‌مساله را پیش‌تر در قسمت چهارم پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» بررسی کرده‌ایم: «زمانی که ایران حیاط‌خلوت غرب بود / پای آمریکا چگونه به ایران باز شد».

* 1- حقایقی از آمریکا و عراقِ اولین سال جنگ

جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا در اولین واکنش نسبت به اشغال‌گری عراق گفت: «هرچند ما از کشته‌شدن انسان‌ها در جنگ متاسف می‌شویم، اما امیدواریم که این جنگ، ایرانی‌ها را سر عقل آورده باشد.»در فصل اول کتاب «همپای صاعقه» مطالب و حقایق جالبی درباره اولین سال جنگ ایران و عراق گردآوری شده است. یکی از این‌حقایق که در این‌فصل با نام «جنگ در سال نخست» آمده، درباره سفرهای زبیگنیو برژینسکی مدیر ارشد شورای روابط خارجی آمریکا و رئیس شورای امنیت کاخ سفید به بغداد است. این‌فرد به‌عنوان مسئول پرونده جنگ 8 ساله ایران و عراق شناخته می‌شود. همان‌طور که می‌دانیم صدام، عملیات تهاجمی خود علیه ایران را با رمز «یوم‌الرعد» و عنوان تبلیغاتی «قادسیه صدام» شروع کرده بود؛ یعنی همان‌اتفاقی که به‌عنوان مقطع آغازین و شروع 8 سال دفاع مقدس می‌شناسیم. اما یک‌واقعیت مهم تاریخی این است که 8 ماه پیش از این‌تهاجم، زبیگنیو برژینسکی سفرهای مختلفی به بغداد داشته است. شاید نام روسی‌تبار برژینسکی برای مخاطب امروز تاریخ، ایجاد سوال کند که اصلیت و ریشه این‌فرد در کجاست. در این‌باره باید بگوییم که وی یک دیپلمات لهستانی_آمریکایی بود و تباری لهستانی داشت.

واقعیت دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که عملیات یوم‌الرعد یا روز تندرِ صدام، از طرح حملات برق‌آسای اسرائیل به کشورهای عربی در جنگ 6 روزه ژوئن 1967 الگوبرداری شده بود. ارتش عراق در هجوم به ایران، از 3 سپاه رزمی که متشکل از 12 لشگر بود و همچنین 15 تیپ مستقل به‌علاوه تیپ 10 گارد ریاست‌جمهوری و نیروهای تحت امر گارد مرزی شامل 20 تیپ، بهره برد.

.

زبیگنیو برژینسکی در گذر زمان

به جز پاسخ‌های نیروی هوایی ارتش کشورمان، اولین‌تحرکات و مقاومت‌هایی هم که از طرف ایرانی‌ها برابر اشغالگری عراقی‌ها انجام شد، به این‌ترتیب رخ دادند: نیروهای کوچک سپاه، ارتش و داوطلب مردمی با فرماندهی محمد بروجردی، علی‌اصغر وصالی، سرگرد حسین ادیبان، محمدرضا فراهانی، علی‌اکبر شیرودی، احمد کشوری، نیروهای نامنظم تحت امر سعید گلاب‌بخش معروف به محسن چریک، سرپل ذهاب را از خطر سقوط نجات دادند. محور اورامانت حد فاصل مریوان تا پاوه هم با مقاومت مشترک فرماندهان سپاهی و ارتشی مثل احمد متوسلیان، ناصر کاظمی، محمدابراهیم همت و سرگرد رسول عبادت حفظ شد. در منطقه دشت آزادگان هم در محور بستان سوسنگرد، نیروهای داوطلب مردمی در ستاد جنگ‌های نامنظم با فرماندهی شهید چمران مقاومت می‌کردند.

22 سپتامبر 1980 کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در شرایطی که ایران تحت اشغال بود، به دو دولت ایران و عراق پیشنهاد داد: مساعی خود را برای کمک به حل مسالمت آمیز برخورد میان دو کشور به کار ببندندبنا بود صدام خرمشهر را با وعده «فتح سه روزه خوزستان» اشغال کنند اما تحقق این‌وعده با مقاومت 34 روزه مردم و نیروهای نظامی روبرو شد و به تعویق افتاد. مدافعین خرمشهر، نیروهای مردمی، ژاندارمری، ارتش، سپاه و جمعیت فداییان اسلام (به فرماندهی سیدمجتبی هاشمی) بودند. با وجود مقاومت 34 روزه، عراق در نهایت، 15 هزار کیلومتر از اراضی ایران را اشغال کرد.

اما نکته تاریخی مهم درباره واکنش آمریکا به اشغال‌گری عراق و حمله به خاک کشوری دیگر، چنین بود: جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا در اولین واکنش نسبت به اشغال‌گری عراق گفت: «هرچند ما از کشته‌شدن انسان‌ها در جنگ متاسف می‌شویم، اما امیدواریم که این جنگ، ایرانی‌ها را سر عقل آورده باشد.» در پی این‌گفتار هم کلیه مجامع بین‌المللی، در حمایت از عراق قدم برداشتند. 22 سپتامبر 1980 کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در شرایطی که ایران تحت اشغال بود، به دو دولت ایران و عراق پیشنهاد داد مساعی خود را برای کمک به حل مسالمت‌آمیز برخورد میان دو کشور به کار ببندند. نکته جالب این است که این‌روزها، برخی امام خمینی (ره) را که بخشی از خاک کشور تحت امرش به اشغال درآمده بود، به جنگ‌طلبی متهم می‌کنند. اما اگر رهبر ایران می‌خواست در آن‌برهه حساس، به کشورهای غربی یا نهادی مثل سازمان ملل (که سرسپرده قدرت سرمایه‌داری آمریکاست)، اعتماد کرده و مساله را با مذاکره و مسالمت حل کند، باید با خرمشهر و بخش‌های دیگری از خاک خوزستان، برای همیشه خداحافظی می‌کرد. یکی از درس‌هایی که همین‌واقعیت تاریخی به ایران داد، این بود که همیشه باید مقابل قدرت‌های زورگوی غربی ایستاد و اگر این‌قدرت‌های استعمارگر و تمامیت‌خواه، خلل، نقطه‌ضعف یا مسیری برای نفوذ و اعمال قدرت پیدا کنند، معطل نمی‌مانند. به‌عبارت ساده، در تقابل با زورگو و متکبر، باید متکبر بود نه خاضع و فروتن!

در همان‌شرایط بود که صدام در 12 نوامبر 1980 (21 آبان 59) در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد گفت: «ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‌شویم.» طاق عزیز معاون نخست‌وزیر عراق هم همان‌زمان گفته بود: «وجود 5 ایران کوچک‌تر بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود.» طه یاسین رمضان معاون نخست‌وزیر و فرمانده ارتش خلقی عراق (جیش‌الشعبی) هم در یک مصاحبه در ژانویه 1982 گفت: «این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.»به‌هرحال، یک روز پس از درخواست صلح‌طلبانه دبیرکل سازمان ملل از دوطرف درگیری، (23 دسامبر 1980) نخستین جلسه شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق در نیویورک برگزار شد و اولین موضع رسمی اعضای این‌شورا درباره جنگ ایران و عراق اعلام شد. شورای امنیت با جانبداری از عراق، از دو طرف مخاصمه خواست «به‌عنوان اولین‌قدم، از کلیه اقدامات مسلحانه و همه اعمالی که ممکن است وضعیت خطرناک فعلی را وخیم‌تر کند، دست بردارند و اختلافات خود را از طریق مسالمت‌آمیز حل کنند.» این‌درخواست در حالی اعلام شد که ایران مورد تهاجم قرار گرفته و بخش‌هایی از خاکش در اشغال بود. از همین‌فرازِ صفحات تاریخ هم می‌توان ضرورت انجام عملیات رمضان را پس از فتح خرمشهر دریافت. چون ایرانِ پس از فتح خرمشهر، دیگر ایرانِ ابتدای انقلاب نبود که تکلیف ارتش و سپاهش معلوم نباشد و حالا داشت به‌سرعت برای فتح بصره و تثبیت موضع خود برای گرفتن غرامت جنگی از عراق پیش می‌آمد. یعنی ایران پس از یک‌سال داشت به همان‌ضرورت متکبر بودنْ در برابر متکبر جامه عمل می‌پوشاند. یک درس مهم تاریخی دیگر هم از آن‌سال‌ها، این است که مشخص شد تنها خودمان هستیم که برای خودمان دل می‌سوزانیم و نباید از دیگران توقع واکنش انسانی و دلسوزی داشت.

در ادامه مرور حوادث تاریخی مربوط به جنگ ایران، روز 28 سپتامبر نخستین قطعنامه شورای امنیت با عنوان قطعنامه 479 تصویب شد که در آن هم، هیچ‌اشاره‌ای به نقض تمامیت ارضی ایران و وقوع جنگ بین دو کشور نشده بود. پس از صدور این‌قطعنامه در سال 1980، شورای امنیت تا 12 جولای 1982 یعنی یک ماه‌ونیم پس از فتح خرمشهر و ساعاتی پیش از عملیات رمضان، قطعنامه دیگری درباره جنگ تصویب نکرد. به این‌مساله پیش‌تر به‌طور مفصل در مقالات و گفتگوهای مربوط به کتاب «ضربت متقابل» پرداخته‌ایم.

.

کورت والدهایم دیپلمات اتریشی و دبیرکل وقت سازمان ملل

یکی دیگر از درس‌های مهمی که ایران از سال‌های اول انقلاب و جنگ گرفت، این بود که وضع همیشه می‌تواند بدتر از چیزی باشد که آمریکا و غرب برایمان تدارک دیده‌اند. اما به‌هرحال در حال حاضر و با گذشت 40 سال از انقلاب، وضعیت ایران، به‌هیچ‌وجه بدتر از سال‌های تنهایی جنگ با عراق نیست. در آن‌برهه، کلیه هیأت‌های میانجی، ابتدا از ایران می‌خواستند که آتش‌بس را بپذیرد. اما در مقابل، شرایط ایران برای پذیرش آتش‌بس این‌چنین بود: 1- محکومیت متجاوز 2- عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر به مرزهای بین‌المللی 3- پرداخت غرامت 4- بازگشت پناهندگان به وطن خود.

در همان‌شرایط بود که امام خمینی (ره) در رأس حکومت ایران گفت: «امروز دست آمریکا از آستین حزب بعث عراق بیرون آمده است.» و باز هم در همان‌شرایط بود که صدام در 12 نوامبر 1980 (21 آبان 59) در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد گفت: «ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‌شویم.» همزمان، طاق عزیز معاون نخست‌وزیر عراق هم گفت: «وجود 5 ایران کوچک‌تر بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود.» طه یاسین رمضان معاون نخست‌وزیر و فرمانده ارتش خلقی عراق (جیش‌الشعبی) هم در یک مصاحبه در ژانویه 1982 گفت: «این‌جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.»

خبرگزاری یونایتد پرس اینترنشنال در روزهای اول جنگ گزارش داده بود: «جنگ خلیج فارس که بیش از 12 روز از آن می‌گذرد، جمهوری اسلامی ایران را به جای آن‌که تضعیف کند، تحکیم بخشیده است! آیت‌الله خمینی، این‌جنگ را به یک جهاد مقدس تبدیل کرده است و به نظر می‌رسد ایرانیان، مجاهدینی شده‌اند که با ایمان، علیه دشمنی کافر متحدند.»مرور حقایق تاریخی بیانگر این است که عراقِ تحت حاکمیت صدام، درواقع عامل و ابزاری برای نابودی جمهوری اسلامی ایرانی بود که وجودش، برای عربستان صعودی، شیخ‌نشین‌های منطقه و در نتیجه آمریکا و اسرائیل خطرناک بود. این‌حقایق، همه مربوط به زمانی هستند که ارتش ایران با مشکلات زیادی در ساختار، هویت، آموزش و فرماندهی روبرو بود و داشت دوران گذار خود به سمت یک ارتش اسلامی طی می‌کرد. شهید محمدابراهیم همت هم همان‌زمان، در یک سخنرانی در سپاه 11 که نوار ویدئویی آن در آرشیو نوار لشگر 27 موجود است، این‌تحلیل و جمع‌بندی را داشت: «پس می‌بینیم که بعد از شکست دولت موقت، تصرف لانه جاسوسی و کشف اسناد، حمله نظامی به طبس و پس از شکست کودتا در ارتش، آمریکا برای به شکست کشاندن انقلاب اسلامی، چاره‌ای ندید جز حمله نظامی مستقیم؛ از طریق یکی از وابستگان منطقه‌ای استکبار به ایران.»

بد نیست در بررسی تاریخی آن‌روزها، نگاهی هم به یکی از مهم‌ترین ابزارهای فشار آمریکا یعنی رسانه‌های خبری_تحلیلی داشته باشیم. خبرگزاری یونایتد پرس اینترنشنال در روزهای اول جنگ گزارش داده بود: «جنگ خلیج فارس که بیش از 12 روز از آن می‌گذرد، جمهوری اسلامی ایران را به جای آن‌که تضعیف کند، تحکیم بخشیده است! آیت‌الله خمینی، این‌جنگ را به یک جهاد مقدس تبدیل کرده است و به نظر می‌رسد ایرانیان، مجاهدینی شده‌اند که با ایمان، علیه دشمنی کافر متحدند.» همین‌فراز از گزارش‌های رسانه‌ای، این‌نکته مهم را پیش نظر می‌آورد که اگر امام خمینی (ره)، گفتمانِ جهاد مقدس را برای جنگ به کار نمی‌برد، ایرانِ به‌هم‌ریخته و انقلاب تازه‌متولدشده‌اش، هرگز نمی‌توانست با ارتش و نیروی نظامی معمولی که از سلسله پهلوی به جا مانده بود، و همچنین مذاکره سیاسی، خاک اشغال‌شده خود را پس بگیرد.

* 2- شرایط داخلی ایران در مقطع ابتدایی جنگ با عراق

توصیف شرایط سختی که ایران در سال 60 پشت سر گذاشته؛ یعنی یک‌سال پس از شروع جنگ در حالی‌که 15 هزار کیلومتر مربع از خاکش در اشغال عراق بود، از کتاب «همپای صاعقه» این‌چنین است:

«اینک، با فرارسیدن نوروز سال 1360، یکصدوچهل و شش روز است که خرمشهر در اشغال به سر می‌برد. یکصدوسی‌ودو روز است که آبادان در محاصره است. هفتادوچهار روز از فرجام آخرین تلاش سپاهیان پاکباز دشت آزادگان و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به فرماندهی سیدحسین علم‌الهدی برای بازپس‌گیری هویزه می‌گذرد. بیش از دومیلیون زن و مرد و کوچک جنگزده ایرانی، ششمین ماه آوارگی خویش را در اردوگاه مهاجرین جنگی سپری کرده‌اند. و سرانجام شانزده‌روز از آغاز صف‌آرایی علنی جبهه متحد ضدانقلاب به سرکردگی رئیس‌جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، علیه تمامیت انقلاب اسلامی در واقعه چهارده اسفند 1359 دانشگاه تهران می‌گذرد. شش‌ماه است که دولت محمدعلی رجایی تحت فشار دو عامل خارجی و داخلی _ حملات مستمر جنگنده‌های عراقی به پایانه‌های نفتی و بنادر عمده کشور در خلیج‌فارس و از همه‌مهم‌تر، اعمال محاصره شدید اقتصادی‌تجاری ایران از سوی آمریکا و کشورهای اروپای غربی از یک‌سو و از سوی دیگر، در اختیار نداشتن اهرم‌های اقتصادی قوم مجریه _ برای تأمین نیازهای اولیه و روزمره معیشت شهروندان، مجبور به برقراری سیستم سهمیه‌بندی ارزاق و کالاهای اساسی مردم شهرها و روستاها شده است.» (صفحه 44)

امام (ره) در سخنرانی 21 خرداد 1360 خود خطاب به منافقین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم. لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»تا این‌جای مطلب، چندین‌بار به ایرانِ به‌هم‌ریخته و هرج‌ومرج در کشور اشاره کردیم. استفاده از این‌عبارات برای توصیف شرایط بروز دشمنی‌های خارجی و تحرکات و آسیب‌های داخلی است. یعنی همان‌زمان که رزمندگان در جبهه‌ها با عراقی‌ها به‌عنوان عوامل بیرونی مشغول مبارزه بودند، گروهک مجاهدین خلق معروف به منافقین هم از داخل شروع به ضربه‌زدن و ترور نیروهای سپاه و مردم عادی کرد. در نتیجه فضای ناآرامی که منافقین در شهرهای ایران به وجود آوردند، امام خمینی (ره) آن‌ها را مورد خطاب قرار داده و گفت: «این زندگی که شما الان دارید، زندگی شرافتمندانه نیست. زندگی‌یی است که برای هواهای نفسانی دیگران، شما خودتان را به باد فنا می‌دهید.» امام (ره) در سخنرانی 21 خرداد 1360 خود خطاب به منافقین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم. لازم هم نبود شما پیش من بیایید.» در همان‌برهه تاریخی، اسناد حمایت آمریکا از منافقین منتشر شد اما تصویب قانون حمایت از ناآرامی‌های درونی ایران در مجلس نمایندگان آمریکا در سال 2020 (1398) مهر تائید دیگری از حمایت‌های تفرقه‌افکنانه ایالات متحده آمریکا در کشورهای دیگر از جمله ایران است که خبرنگار و مستندپژوهی مانند نااومی کلاین با کلیدواژه «تفرقه بیانداز و حکومت کن» به آن پرداخته است. (ما هم در مطلب بعدی به نوشته‌های این‌خبرنگار خواهیم پرداخت.)

مرور سخنان امام خمینی (ره) به‌عنوان رهبر وقت ایران در دوره مورد اشاره، بی‌لطف نیست؛ یعنی همان‌دوره‌ای که با اعلام عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر توسط مجلس، درگیری‌های مسلحانه خیابانی مجاهدین خلق شروع شد. در همین‌دوره بود که حمله به شهروندان دارای ظاهر مذهبی به‌طور نگران‌کننده‌ای شیوع پیدا کرد و کسانی که به‌طور مثال ریش داشتند، هنگام تردد در خیابان، امنیت نداشتند چون ممکن بود صورتشان با تیغ موکت‌بری پاره شده یا به گلوله بسته شوند. امام خمینی (ره) هم در یک‌سخنرانی از مردم خواست خط خود را از منافقین جدا کنند، و در همین‌سخنرانی بود که خطاب به مردم گفت: «حضور شما مردم عزیز و مسلمان در صحنه است که توطئه ستمگران و حیله‌گران تاریخ را خنثی می‌کند.» این‌جمله و کلیدواژه درون آن را بارها و بارها طی 40 سال گذشته شنیده و تاثیراتش را دیده‌ایم: «حضور در صحنه». و به‌روزترین تأثیر این‌کلیدواژه را نیز در مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی یا تظاهرات اعتراضی مردم عراق به حضور آمریکایی‌ها در کشورشان شاهد بوده‌ایم. ادامه جملات امام خمینی (ره) در آن سخنرانی هم، از نظر تاریخی اهمیت زیادی دارد: «امروز و روزهای آینده، روز شکست جریان دشمنان قسم‌خورده اسلام است. روز شکست فرد یا افراد نیست. روز شکست جریانی است که به اسلام معتقد نیستند و اگر هم باشند، مسلماً تا حدودی است که با قوانین غرب برنخورد و مخالفتی نداشته باشد. روز شکست جریانی است که همیشه قلب مرا می‌آزرد. روز شکست جریانی است که بسیار خطرناک‌تر از تمامی جنایت‌ها و خیانت‌های رژیم پهلوی در طول حکومت ننگین‌شان بود.»

صدام هم که تا پیش از آن، در دیدار با اعضای کمیته حسن نیت سازمان کنفرانس اسلامی، آمادگی خود را برای برقراری آتش‌بس و نشستن پشت میز مذاکره اعلام کرده بود، با دیدن هرج و مرج و تشنج سیاسی داخلی ایران، گفت: «اگر می‌خواهید نظر ما را بدانید، باید بگویم ما ترجیح می‌دهیم در حالی که جنگ ادامه دارد، با ایرانیان به قصد رسیدن به توافق، به مذاکره بنشینیم. زمانی که به توافق دست یافتیم، می‌گوئیم جنگ خاتمه پیدا کند.»ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور مخلوع ایران هم پس از فراری که 29 جولای 1981 همراه با مسعود رجوی به فرانسه داشت، در پایگاه نظامیِ اورو نزدیک پاریس فرود آمده و در قالب یک‌کنفرانس مطبوعاتی گفت: «ساقط‌کردن خمینی فقط از من برمی‌آید.» بنی‌صدر این‌ادعا را با پشت‌گرمی و اتکا به 11 میلیون رای‌ای که در انتخابات ریاست‌جمهوری آورده بود، مطرح کرد. اما نکته مهم تاریخی که نباید مغفول واقع شود، حمایت و تائید کامل اعمال تروریستی مجاهدین خلق توسط کاخ سفید بود. همان‌طور که در بخشی از کتاب «همپای صاعقه» هم آمده، تیرماه سال 60 که جنگ‌های مسلحانه خیابانی ایران، در حال گسترش بودند، رادیوی صدای آمریکا خشنودی سیاستمداران آمریکایی را از این‌جریان اعلام کرد. پس از آن هم جریان متمرکز ترور سران و چهره‌های شاخص نظام جمهوری اسلامی شروع شد که در نتیجه‌اش چهره‌هایی چون آیت‌الله سید محمد بهشتی، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، اعضای حزب جمهوری، شهدای محراب و … ترور شدند. صدام هم که تا پیش از آن، در دیدار با اعضای کمیته حسن نیت سازمان کنفرانس اسلامی، آمادگی خود را برای برقراری آتش‌بس و نشستن پشت میز مذاکره اعلام کرده بود، با دیدن هرج و مرج و تشنج سیاسی داخلی ایران، گفت: «اگر می‌خواهید نظر ما را بدانید، باید بگویم ما ترجیح می‌دهیم در حالی‌که جنگ ادامه دارد، با ایرانیان به قصد رسیدن به توافق، به مذاکره بنشینیم. زمانی که به توافق دست یافتیم، می‌گوئیم جنگ خاتمه پیدا کند.»

2-1 کارنامه ایران در سال اول جنگ

سال اول جنگ (60_59)، در حالی پشت سر گذاشته شد که هیچ‌پیروزی نظامی چشمگیری در جبهه ایران برای آزادسازی مناطق اشغالی به دست نیامده بود. اما از سال دوم بود که عملیات‌های مهم و پیروز فتح‌المبین و بیت‌المقدس انجام شدند و مناطق اشغالی باز پس گرفته شد. پس از آن هم عملیات رمضان طرح‌ریزی و اجرا شد که طرح جسورانه‌ای داشت و اولین عملیات برون‌مرزی ایران در جنگ محسوب می‌شد. اما تا پیش از عملیات رمضان و حتی پیش‌تر از عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس، بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران خارجی، دورنمای ایران را پس از عزل بنی‌صدر و فعالیت‌های خرابکارانه منافقین در داخل، محتوم به نابودی نظام جمهوری اسلامی ایران ارزیابی می‌کردند. در اخبار آن‌روزهای رسانه‌های آمریکایی و غربی هم از لفظ «رژیم جنگ‌زده آیت‌الله خمینی» برای توصیف حال و روز ایران استفاده می‌کردند. در همین‌شرایط یعنی شهریور سال 1360 که عراق پس از زمین‌گیر شدن در مناطق اشغالی و عدم امکان پیشروی، خود را برای جنگ درازمدت تدافعی آماده می‌کرد، سپاه پاسداران، به قول محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) چند گردان بیشتر نداشت؛ یعنی زمانی که منافقین تازه سرکوب شده بودند و نیروهای ارتش و سپاه موفق شده بودند کنترل اوضاع را به دست بگیرند. در نتیجه آن‌شرایط، یعنی وقتی عراق در مناطق اشغالی‌اش زمین‌گیر شد، فرماندهان ارشد سپاه و ارتش برای تعیین استراتژی جنگ، تغییر تاکتیک و تجدید سازمان رزم ایران به شور و مشورت نشستند. همین شور و مشورت‌ها بودند که موجب تولد طرح عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس متولد شدند.

یکی از پاسخ سوالات مهم تاریخی، در مفاد همین مشورت‌های سپاه و ارتش و رویکرد جدید جنگی ایران نهفته است. این‌که چرا نیروهای ایرانی عملیات‌های خود را در شب اجرا می‌کردند؟ پاسخ محمد درودیان یکی از کارشناسان و تاریخ‌شناسان جنگ در این‌باره، چنین است: «روش جدید جنگ، به منظور غافلگیری دشمن و جبران کمبود امکانات، عملیات در شب و با تکیه بر نیروهای پیاده که از روحیه شهادت‌طلبی برخوردار بودند، طرح‌ریزی شد.» با همین رویکرد هم بود که سلسله‌عملیات‌های کربلا توسط سپاه و ارتش که دیگر به اصطلاح همدیگر را پیدا کرده بودند، طرح‌ریزی شدند. در ضمن، در استراتژی جدید، نیروهای ایران سعی می‌کردند به جای استفاده از تاکتیک تک جبهه‌ای از که روبرو انجام می‌شد، از پهلو به نیروهای دشمن حمله کنند یا آن‌ها را دور بزنند. دلیل این‌رویکرد هم همان‌کمبود امکانات و نیروهای عمل‌کننده نسبت به جبهه مقابل بود.

* 3- شروع پیروزی‌های ایران پس از یک‌سال شکست

محسن رضایی در توصیف اوضاع و احوال آن‌روزگار گفته است: «شهریور 60 سپاه در مناطق عملیات سه‌چهار گردان بیشتر نداشت و کل نیروهای رزمی سپاه و بسیج که در جنگ بودند، حدود 4 تا 5 هزار نفر بیشتر نبودند.»اولین پیروزی قابل توجه ایرانی در جنگ، روز 5 مهر سال 60 در جبهه جنوب خود را نشان داد؛ وقتی که عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان به بار نشست. پیش از شکست حصر آبادان نیروی هوایی ارتش ایران، عملیات بی‌سابقه و کم‌نظیر حمله به اچ _3 را انجام داد که همه تحلیل‌گران بین‌المللی را حیرت‌زده کرده و باعث شد از آن‌، به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین عملیات هوایی جهان یاد کنند. محسن رضایی در توصیف اوضاع و احوال آن‌روزگار گفته است: «شهریور 60 سپاه در مناطق عملیات سه‌چهار گردان بیشتر نداشت و کل نیروهای رزمی سپاه و بسیج که در جنگ بودند، حدود 4 تا 5 هزار نفر بیشتر نبودند.» اما یک‌نکته مهم تاریخی دیگر این است که 3 گردان سپاه که از ابتدای جنگ، وارد طراحی عملیات ثامن‌الائمه شدند، هنگام اجرای عملیات و تا پایان آن، دیگر به سطح 3 تیپ رزمی با نام‌های عاشورا، کربلا و امام حسین (ع) رسیده بودند.

در نتیجه پیشرفت‌هایی که ایران تا عملیات ثامن‌الائمه (پیش از فتح‌المبین، بیت‌المقدس و فتح خرمشهر) به دست آورد، همفکری فرماندهان سپاه با فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش یعنی شهید علی صیاد شیرازی به دو جمع‌بندی برای تصور پایان جنگ انجامید: «یا رژیم صدام سقوط کند یا این‌که با اعمال قدرت ما، این رژیم تحت فشار شدید قرار بگیرد، شرایط عادلانه، انسانی و اسلامی ما را بپذیرد و حامیان امپریالیست‌اش هم به این‌شرایط گردن بنهند.» سری‌عملیات‌های کربلا از کربلای یک تا کربلای 20 هم از همین‌جا بود که طراحی شدند. رویکرد اجرای این‌عملیات‌ها هم همان عملیات در شب و استفاده از حمله به پهلو یا پشت نیروهای دشمن بود. توجه داشته باشیم که این‌رویکرد جنگی، رویکرد جدید جنگی ایران و متفاوت از شیوه‌ای بود که پیش‌تر توسط بنی‌صدر به‌عنوان فرمانده کل قوا به کار گرفته می‌شد. به‌هرحال، هر عملیات از سری‌عملیات‌های کربلا، طوری طراحی شده بود که بلافاصله پس از عملیات، خط پدافندی ایران، احتیاج به نیروگذاری کمی داشته باشد.

به این ترتیب 8 آذر 60 بود که عملیات طریق‌القدس (کربلای یک) با هدف بازپس‌گیری شهر اشغالی بستان و قطع خطوط ارتباطی شمالی جنوبی عراق در آن‌منطقه آغاز شد. مهره اصلی طراحی این عملیات هم شهید غلامحسین افشردی با اسم مستعار حسن باقری بود. طریق‌القدس اولین عملیاتی بود که نیروهای سپاه در قالب تیپ رزمی وارد آن شدند. باقری در مصاحبه‌ای که آن‌زمان در دوهفته‌نامه امید انقلاب از او چاپ شد، در این‌باره گفته است: «عراق فکر می‌کرد ما بیش از یک تیپ را در سپاه نمی‌توانیم سازماندهی کنیم؛ آن هم یک تیپ ضعیف.» باید این‌نکته را هم اضافه کنیم که پس از پیروزی عملیات طریق‌القدس و بازپس‌گیری 300 کیلومتر مربع از اراضی ایران که بستان هم جزو آن‌ها بود، دو عملیات مطلع‌الفجر و محمدرسول‌الله هم در محورهای غربی جبهه اجرا شدند.

* 4- نمونه‌های مشابه تاریخِ دیروز و امروز

مجله کوئیک در آلمان پس از 24 روز از اتمام عملیات فتح المبین نوشت: «ناگهان ایران اوضاع را تغییر داده، دست به ضدحمله زدند. تنها در ظرف یک هفته – از 22 تا 28 مارس 1982 – آنان دو لشگر عراقی را تار و مار کردند و هزاران نفر را به اسارت درآوردند و همچنین صدها دستگاه تانک قابل استفاده و زرهپوش سنگین ارتش عراق را به غنیمت گرفتند.»فاصله سال اول جنگ تا بازپس‌گیری خرمشهر هم مانند تاریخ اشغال ایران توسط متفقین، دارای مشابهت‌های جالبی با امروز است. یکی از این‌تشابهات، دروغ‌گویی رسانه‌ها و بلندگوهای ضدایرانی شامل رسانه‌های عراق و غرب است. پس از عملیات فتح‌المبین که بین عراقی‌ها به عملیات شوش_دزفول معروف بود، رسانه‌های عراقی اخباری غیرواقعی همراه با تصاویری جعلی از فتح خود را نشان می‌دادند. یعنی در حالی که ایران به همه اهداف عملیات رسیده بود و نیروهای بعثی را عقب رانده بود، رسانه‌های حزب بعث، برای مردم عراق تصاویر فتح و پیروزی خود را نشان می‌دادند. البته همان‌طور که اشاره شد، جریان انحراف افکار عمومی فقط توسط رسانه‌های عراقی انجام نمی‌شد و در این‌کار، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها هم صدام را همراهی می‌کردند.

30 مارس 1982 (سه‌شنبه 10 فروردین 61) بود که صدام در جمع نمایندگان مجلس ملی عراق حاضر شد تا درباره نبرد شوش_دزفول گزارش دهد و در این جمع بود که برای اولین‌بار به مساله اسارت سربازان عراقی به دست نیروهای ایرانی اعتراف کرد؛ حال آن‌که تا پیش از عملیات فتح‌المبین، بیش از 7 هزار عراقی به اسارت درآمده بودند. نمونه امروزی اعترافات دیرهنگام به تلفات و آسیب‌های ناشی از حمله‌های ایران را می‌توانیم در رویکرد دولتمردان آمریکا و دولت ترامپ در قبال انتقام موشکی ایران از پایگاه عین‌الاسد آمریکا در عراق شاهد باشیم. در سال 1361 هم رسانه‌های غربی، پس از چندهفته سکوت، سرانجام به‌طور جسته و گریخته، مطالبی را درباره شکست عراق در عملیات فتح‌المبین مطرح کردند. به‌عنوان مثال، مجله کوئیک در آلمان پس از 24 روز از اتمام عملیات فتح المبین نوشت: «ناگهان ایران اوضاع را تغییر داده، دست به ضدحمله زدند. تنها در ظرف یک هفته – از 22 تا 28 مارس 1982 – آنان دو لشگر عراقی را تار و مار کردند و هزاران نفر را به اسارت درآوردند و همچنین صدها دستگاه تانک قابل استفاده و زرهپوش سنگین ارتش عراق را به غنیمت گرفتند.» در آن شرایط ویلیام جوزف کیسی رئیس کل آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا سیا، اطلاعاتی به دست آورده بود که موجب نگرانی او و ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا شد. به‌همین‌دلیل هم به عراق سفر کرد. یکی از موارد گزارش این بود که «تلاش برای متحدکردن نیروهای کُرد علیه ایران به شکست انجامیده و اینک پس از یک‌سال که ایران به‌طور دفاعی می‌جنگید، آماده تعرض به عراق می‌شود.»

.

ویلیام کیسی رئیس وقت سازمان سیا

کیسی پس از سفر به خاورمیانه و یک‌سلسله‌گفتگو با ملک حسین پادشاه اردن و ملک فهد ولیعهد عربستان، موفق شد موافقت صدام را برای دیدار و گفتگو جلب کند. صدام موافقت کرد کیسی با برزان ابراهیم تکریتی برادر ناتنی‌اش و رئیس دفتر مرکزی اطلاعات عراق در امان (پایتخت اردن) دیدار کند. کیسی هم در این‌دیدار اعلام کرد: «ایالات متحده مایل است با عراق روابط مستقیم اطلاعاتی برقرار کند تا مطمئن شود عراق می‌تواند برابر حمله‌های ایران ایستادگی کند.» در آن‌برهه، آمریکا نگران بود عراق در آستانه شکست نظامی باشد و نیروهای ایران تا بصره پیشروی کنند. ویلیام کلارک مشاور امنیت ملی کاخ سفید و برت دان افسر سازمان سیا هم که آن‌زمان ریاست بخش خاور نزدیک سازمان سیا را به عهده داشت، مذاکراتی در این‌زمینه انجام دادند اما به موفقیت ناچیزی دست پیدا کردند. اما در مجموع، در نتیجه مذاکرات کیسی با عراقی‌ها، دو دولت آمریکا و عراق قراردادی امضا کردند که به موجب آن، دوطرف باید یکدیگر را از اطلاعاتی که درباره ایران به دست می‌آوردند، آگاه می‌کردند. همچنین سازمان سیا متعهد شد گروهی از کارشناسان خود را به بغداد بفرستد تا به تحرکات عراق در جنگ با ایران مساعدت برسانند.

در نتیجه مذاکرات کیسی با عراقی‌ها، دو دولت آمریکا و عراق قراردادی امضا کردند که به موجب آن، دوطرف باید یکدیگر را از اطلاعاتی که درباره ایران به دست می‌آوردند، آگاه می‌کردند. همچنین سازمان سیا متعهد شد گروهی از کارشناسان خود را به بغداد بفرستد تا به تحرکات عراق در جنگ با ایران مساعدت کنندیک‌واقعیت تاریخی جالب دیگر، مربوط به 27 اسفند 60 (18 مارس 1982) است که وقتی ورق جنگ داشت به نفع ایران برمی‌گشت و امام خمینی (ره) خواهان عزل صدام شد، صدام در جلسه هیأت دولت عراق که فروردین 61 در مارس 1982 برگزار شد، گفت: «به نظرمی‌رسد منظور خمینی این است که اگر من استعفا کنم، صلح برقرار می‌شود، شاید حق با او باشد.» اما این‌ترفندی بود که صدام مخالفانش را شناخته و سپس حذف کند. چنان‌چه ریاض ابراهیم وزیر بهداری عراق که نسبت به این‌مساله اظهار تمایل کرده بود، پس از همین جلسه، در دفتر صدام به ضرب گلوله وی، کشته شد.

یک تشابه دیروز و امروزی دیگر که از گذشته تا امروز کشیده شده، در سخنان ریچارد مورفی سفیر وقت آمریکا در عربستان سعودی نهفته است که گفته بود: «ما نگران گسترش شیعه‌گرایی تندرو بودیم. ما می‌دانستیم سایر کشورهای حوزه خلیج‌فارس، جمعیت شیعی مذهبی دارند و ممکن است در برابر این حرکت‌ها نتوانند ساکت بنشینند، از همین روز تصمیم گرفتیم به جنگ پایان بدهیم. حالا این امر جزو اولویت‌های ما شده است.» نخستین اقدام آمریکا در همین‌زمینه، این بود که در فروردین 61 نام عراق را از فهرست کشورهای مظنون به حمایت از تروریسم بین‌المللی حذف کرد. هر کشوری که نامش در این فهرست قرار داشت، تابع مقررات کنترل سیاست خارجی قرار می‌گرفت، مبادله تجاری آمریکا با آن کشور دشوار می‌شد و استحقاق دریافت کمک‌های آمریکا را نداشت. حالا هم در شرایط امروز، ایران در محاصره اقتصادی آمریکا قرار دارد و بهره‌برداری جریان سرمایه‌داری جهانی از اهرم فشار اقتصادی و سیاسی را شاهد هستیم. اما در آن‌دوران شرایط جنگ، آمریکایی‌ها را به این‌سمت برد که این‌تخفیف را به عراق بدهند که نامش را از فهرست مذکور خارج کنند.

در همان‌برهه سال 61 همچنین گراهام فولر افسر اطلاعات ملی در امور خاور نزدیکِ سازمان سیا گفته بود: «مقامات واشنگتن و پنتاگون حتی بیش از آن‌که نگران کمونیسم باشند، دچار بیماری اسلاموفوبیا یا اسلام‌هراسی شده بودند.» و به خاطر همین‌بیماری هم بود که فردای پیروزی عملیات فتح‌المبین به یاری عراق شتافته و به فکر چاره برای جلوگیری از پیروزی ایران افتادند.

هاروارد تیچر کارشناس شورای امنیت ملی کاخ سفید در دولت ریگان (از 1980 تا 1988) هم درباره حمایت‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا از عراق که پس از فتح‌المبین آغاز شد، گفته است: «ما از طریق عربستان سعودی و اردن برای عراق اطلاعاتی فرستادیم تا سازمان اطلاعاتی خود را براساس آن برپا کند. ما به عراقی‌ها اطلاعات ماهواره‌ای و الکترونیک دادیم که در واقع برایشان گنجی بود. آمریکا برای صدام حسین کاری کرد که تا آن روز حتی برای هیچ یک از نزدیک‌ترین متحدان خودنکرده بود.»

* 5- مساله اسارت صدام به دست ایرانی‌ها

اما یکی از اتفاقات مهم تاریخ که میان صفحات اسناد و مدارک قرار دارد و چندان دیده نمی‌شود، ماجرای احتمال اسارت صدام به دست نیروهای ایرانی است که هراس و وحشت زیادی را به جان صدام و حامیانش انداخت. همین‌هراس هم باعث شد دست به دامان هر راه‌حلی برای شکست ایران در جنگ شوند. در مرحله چهارم و پایانی عملیات فتح‌المبین، افسران و سربازان عراقی زیادی به دست نیروهای ایرانی اسیر شدند. اما اسیران عراقی که در ارتقات برقازه اسیر شدند، خطاب به رزمندگان ایرانی گفتند «اگر زودتر رسیده بودید، می‌توانستید صدام را اسیر کنید.»

ژنرال حسین کامل مجید وزیر صنعت و صنایع نظامی وقت عراق که داماد صدام هم بود، پس از فرار به اردن در زمستان 1374 در مصاحبه‌ای با نشریه السفیر گفت: «صدام در آن بحبوحه به همراهیانش گفت از شما می‌خواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید.»مساله تاریخی امکان اسارت صدام در مرحله چهارم فتح‌المبین آن‌طور که در کتاب «همپای صاعقه» روایت می‌شود، به‌واسطه کثرت راویان عراقی، از حد تواتر هم فراتر رفته است. ژنرال حسین کامل مجید وزیر صنعت و صنایع نظامی وقت عراق که داماد صدام هم بود، پس از فرار به اردن که زمستان 1374 انجام شد، در مصاحبه‌ای با نشریه السفیر گفت: «صدام در آن بحبوحه به همراهیانش گفت از شما می‌خواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید.» سرلشگر عبدحمید محمودالخطاب رئیس دفتر ریاست جمهوری عراق هم بعدها درباره این‌ماجرا گفته است «در حالی‌که همه سعی می‌کردند صدام را آرام کنند، می‌گفت می‌دانید اگر ایرانی‌ها مرا پیدا کنند، چه می‌شود؟ و زیر لب می‌گفت: لعنت بر آنها! ما را در ورطه جنگ گرفتار کردند.» محمودالخطاب درباره این‌اشاره صدام می‌گوید: «می‌دانستم که منظورش آمریکا و رهبران عربستان و کویت هستند.»

خلاصه این‌که صدام و همراهانش در مرحله پایانی عملیات فتح‌المبین، چندساعتی را در محاصره نیروهای ایرانی بودند اما به‌قول محمودالخطاب ناگهان یک دستگاه خودرو را پیدا کردند که حامل افراد مجروح بود. او در روایت خود گفته است: «افراد زخمی را بیرون کشیده، خودمان سوار شدیم. رئیس‌جمهور وقتی سر جایش نشست، گفت: زخمی‌ها مداوا خواهند شد؛ اما اگر ما اسیر ایرانی‌ها بشویم، چه باید بکنیم؟»

اما چندوچون ماجرا به قول خالد حسین نقیب افسر سابق ستاد وزارت دفاع عراق، از این‌قرار است که هشام صباح فخری فرمانده سپاه چهارم عراق در گرماگرم عملیات فتح‌المبین و پیش‌روی نیروهای ایرانی، به صدام اطمینان داده بود که نیروهای ما در حال مبارزه هستند و خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند. صدام هم این حرف‌ها را هنگام بازدید از جاده عمومی فکه و در حال قدم‌زدن شنیده و با خیال راحت مشغول بازدید از نیروهایش بود. در همان‌لحظه، یک گردان توپخانه که داشت از همان‌موضع عقب‌نشینی می‌کرد، با صدام روبرو می‌شود. وقتی صدام علت عقب‌نشینی را از فرمانده آن گردان پرسید، گفت: قربان نیروهای ایرانی با موضع شما چند کیلومتر بیشتر فاصله ندارند. توصیه می‌کنم شما هم عقب‌نشینی کنید. در غیر این صورت به اسارت درخواهید آمد! به این ترتیب این‌افسر بود که صدام را از خطر اسارت به دست ایرانی‌ها نجات داد.

همچنین در همین عملیات بود که صدام دستور اعدام گسترده سربازان و افسرانِ در حال عقب‌نشینی را داد و پس از شکست در فتح‌المبین، دستور ذبح اسیران ایرانی را هم صادر کرد. نکته مهم این است که تعدادی از عراقی‌های اعدام‌شده به دست صدام، از شیعیان بودند و صدام نزدیکان و برخی دیگر از افسران شکست‌خورده را به‌دلیل دوستی نزدیک، با جانب‌داری اعدام نکرد.

اما نکته مهم در پایان این‌مطلب، قدرت روزافزونی است که ایران از آن‌برهه تا امروز به دست آورده و همه حمایت‌های آمریکا از تحرکات بیرونی و درونی ضدایرانی، برای سرکوبی همین‌قدرت است. این‌میان، رویکرد رسانه‌ای و تبلیغاتی هم بر این اصل استوار است که به شکست اعتراف نمی‌شود مگر این‌که مدت‌زمانی از آن گذشته باشد تا تأثیر کمتری روی جامعه مخاطب داشته باشد.


http://tabasomemehr.ir/fa/News/75029/رویکردتاریخی-آمریکادرباره-شکست
بستن   چاپ